Jump to ratings and reviews
Rate this book

غیرقابل چاپ

Rate this book
بیشترین چیزی که در این کتاب آزارم می دهد, عدم ارتباط بین داستان ها است.
گرچه بعضی از داستان ها بدون خواندن نقد آنها به نظر نا زیبا می رسند و شاید این را بتوان از ضعف داستان دانست.

182 pages, Paperback

First published January 1, 2003

8 people are currently reading
170 people want to read

About the author

سیدمهدی شجاعی

110 books332 followers
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیک به ادامه تحصیل پرداخت. هم‌زمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرک کارشناسی، آن‌را رها کرد و به‌طور جدی کار نوشتن را در قالب‌های مختلف ادبی ادامه داد.

حوالی سال‌های ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.

حدود هشت سال مسؤولیت صفحه‌های فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سال‌های متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و هم‌زمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت
گماشت.

شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. داستان کوتاهی که با عنوان «پارک دانشجو» در شمارهٔ ۱۲ مجلهٔ نیستان به چاپ رساند، مشکلات قانونی‌ای از سوی دانشگاه آزاد اسلامی برای وی و مجله‌اش بوجود آورد. همچنین پس از چاپ سلسله مطالبی طنز در نقد مکاتب فمنیستی، علی رغم شکایت دادستان وقت (اقای رازینی) و تبرئه ایشان، در اعتراض به شرایط موجود، خود از انتشار نیستان خودداری کرد.

مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بین‌المللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیت‌های هنری و فرهنگی او طی سال‌های ۶۵ تا ۷۵ به‌شمار می‌روند.

اگرچه رشته تحصیلی‌اش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایش‌نامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیش‌تر بر روی داستان‌نویسی متمرکز شده و مجموعه‌هایی از داستان‌های کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا» و «غیر قابل چاپ» را منتشر کرده است.

از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعه‌های ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شده‌اند.

فیلم‌نامه‌های «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلم‌نامه «چشم خفاش» و «قلعه دبا» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. از دیگر فیلم‌نامه‌های سیدمهدی شجاعی، می‌توان به «کمین» و «آخرین آبادی» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شده‌اند.

هم‌چنین کتاب‌های «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی» و «دست دعا، چشم امید» حاصل تجربه‌های او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.

به صورت جدی و مستمر نیز به ادبیات کودک و نوجوان اشتغل دارد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
66 (10%)
4 stars
143 (23%)
3 stars
232 (37%)
2 stars
122 (19%)
1 star
50 (8%)
Displaying 1 - 30 of 46 reviews
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 9, 2015
داستان غیر قابل چاپ

مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میکرد ، پرسید:
ببخشید!شما شارون استون نیستین؟
زن با عشوه گفت: نه... ولی.
و پیش از آنکه ادامه بدهد ، مرد گفت: بله ، فکر میکردم ، چون...
زن حرفش را برید: ولی همه میگن خیلی شبیهشم . اینطور نیست ؟
مرد قاطع گفت: نه ، همه اشتباه میکنن ، به خاطر اینکه شارون استون زن خوشگلیه ولی شما متأسفانه اصلاً خوشگل نیستین ، به همین دلیل من فکر کردم که شما نباید شارون استون باشین.
زن تازه فهمید که رودست خورده ، با عصبانیت فریاد کشید: بی شرف! مگه خودت خواهر و مادر نداری؟
مرد آرام گفت: چرا. ولی اونها هیچکدام فکر نمیکنن که شبیه شارون استونن .
زن هنچنان معترض گفت: خب که چی؟
مرد گفت: چون شما فکر میکردین که شبیه شارون استون هستین ، خواستم از اشتباه درتون بیارم.
زن دوباره عصبی شد: برو ننه تو از اشتباه درآر.
مرد همچنان با خونسردی توضیح داد: عرض کردم که والده من یه همچین تصوری راجع به خودش نداره . ولی چون شما یه همچین تصوری دارین...
زن فریاد کشید: اصلاً به تو چه که من چه تصوری دارم . و کیفش را برای هجوم به مرد بلند کرد.
مرد خود را عقب کشید و خواست که به راهش ادامه دهد.
اما زن دست بردار نبود . و سه چهار نفری هم که از سر کنجکاوی جمع شده بودند ، ترجیح میدادند که دعوا ادامه پیدا کند.
یک نفر به مرد گفت: کجا! صبر کنین تا تکلیف معلوم بشه.
دیگری گفت: از شما بعیده آقا! آدم به این با شخصیتی! و به کت و شلوار مرد اشاره کرد.
و سومی گفت: این خانم جای دختر شماست. قباحت داره والله.
زن بر سر مرد که از او فاصله میگرفت فریاد کشید: هر چی از دهنت دربیاد، میگی و بعد مثل گاو سرتو میندازی پایین میری؟
یک نفر پرسید: چی شده خانوم؟ مزاحمتون شده؟
زن همچنان که به دنبال مرد میدوید و سه چهار نفر دیگر را هم به دنبال خود میکشید گفت:
از مزاحمت هم بدتر . مردیکه کثافت.

***


در کلانتری پیش از آنکه افسر نگهبان پرسشی بکند، زن گفت: جناب سروان! من از دست این آقا شاکی ام . به من اهانت کرده.
افسر نگهبان ، سرش را به سمت مرد که موهای جوگندمی اش را مرتب میکرد، چرخاند و گفت: درسته؟
مرد گفت: من فقط به ایشون گفته ام که شما شبیه شارون استون نیستین. اگه این حرف اهانته، خوب بله، اهانت کرده ام.
افسر نگهبان هاج و واج به زن نگاه میکرد.
زن، روسری اش را عقبتر برد، آنقدر که دو ریشه منحنی مو بتواند مثل پرانتز صورتش را قاب بگیرد.
افسر نگهبان، نتوانست نگاهش را از زن بردارد.
زن گفت: اصلاً به ایشون چه مربوط که من شبیه کی هستم؟
افسر نگهبان به مرد گفت: اصلاً به شما چه مربوطه که ایشون شبیه کی هستن؟
مرد گفت: شما اِکو این؟
افسر نگهبان گفت: اِکو چیه؟
مرد گفت: منظورم آمپلی فایره که صدا رو تکرار میکنه.
افسر نگهبان گفت: جواب سؤال منو بده.
مرد گفت: آخه من دارم تو همین جامعه زندگی میکنم. چطور میتونم نسبت به مسائل اطراف خودم بی تفاوت باشم. یه پیرزنی رو دیروز دیدم که فکر میکرد سوفیالورنه. آنقدر طول کشید تا من حالیش کنم که اینطور نیست. آخرش هم فکر کنم نشد. دیروز اتفاقاً کلانتری سیزده بودیم. پیش سروان منوچهری. بخاطر همچین شکایت مشابهی.
افسر نگهبان که همچنان شق و رق نشسته بود، فاتحانه خودکاری از جیبش درآورد و برگه های بلند پیش رویش را مرتب کرد: پس این مزاحمت برای خانمها کار هر روز شماست.
مرد گفت: نه، هر روز نه، هر وقت مواجه بشم. گاهی وقتها هم روزی دو بار. البته فقط خانمها نیستن. با خیلی از آقایون هم همین مشکل رو دارم. بعضی ها فکر میکنن مارلون براندوان. بعضی ها فکر میکنن آرنولدن. تازه فقط مسأله مشابهت با هنرپیشه ها نیست...
زن آینه کوچکی از کیفش درآورد و با دستمال کاغذی خوردهریمل های زیر چشمش را پاک کرد و در حالیکه آینه را در کیفش میگذاشت، گفت: یه مزاحم حرفه ای! خوب شد که به دام افتادی.
افسر نگهبان گفت: البته با درایت نیروی انتظامی و تعقیب و مراقبت خستگی ناپذیر برو بچه ها.
زن با تعجب گفت: بله؟!
افسر نگهبان گفت: خب البته ما شما رو هم از خودمون میدونیم.
زن با عشوه گفت: وا؟ چایی نخورده فامیل شدیم.
افسر نگهبان زهر متلک زن را ندیده گرفت و فریاد زد: آشتیانی! چایی بیار.
سربازی در را باز کرد و پاهایش را به هم کوفت: چشم جناب سروان و رفت.
مرد گفت: ببین جناب سروان! من مزاحم حرفه ای نیستم.فراری هم نبودم که به دام افتاده باشم. هر جا که تذکری داده ام، تاوانشم پرداخته ام، کلانتریشم رفته ام. به هیچ کی هم بدهکار نیستم.
افسر نگهبان به تلخی گفت: بقیه حرفا تو دادگاه.
و کاغذی پیش روی مرد گذاشت و گفت: مشخصاتتو بنویس .
مرد سریع مشخصاتش را نوشت و کاغذ را برگرداند ، افسر نگهبان کاغذ را به زن داد و گفت: شما هم مشخصاتتو نو بنویسین.
تا آشتیانی در بزند و اجازه بگیرود ، پایش را بکوبد و چایها را روی میز بگذارد ، زن هم مشخصاتش را نوشت و کاغذ را به افسر نگهبان داد.
افسر نگهبان پس از مروری کوتاه به زن گفت: این شماره تلفن منزله؟
زن گفت: بله، خونه خودمه.
افسر نگهبان گفت: اگه ممکنه شماره موبایل رو هم بدین.شاید لازم بشه.
زن خواست کاغذ را پس بگیرد که افسر نگهبان کاغذ کوچکی را به او داد و گفت: روی همین هم کفایت میکنه.
مرد گفت: منم لازمه شماره موبایل بدم؟!
افسر نگهبان مکثی کرد و گفت: خب بدین. اشکال نداره.
مرد گفت: آخه من موبایل ندارم.
افسر نگهبان دندانهایش را به هم سایید: پس چرا میپرسی؟
مرد گفت: میخواستم ببینم اشکالی نداره من موبایل ندارم؟ آخه از قوانین بی اطلاعم، اینه که...
افسر نگهبان گفت: نه، اشکال نداره. و به زن گفت: علت شکایت رو چی بنویسم؟
و به جای زن، مرد جواب داد: بنویسین من به ایشون تهمت زده ام که شبیه شارون استون نیستین.
و به زن گفت: اگه اهانت دیگه ای به شما کرده ام بگین.
زن گفت: خب این خودش یه جور مزاحمته دیگه.
مرد گفت: ولی شما به من گفتین: بی شرف، کثافت، گاو و حرفهای دیگه که حالا بعد من در شکایتم مطرح میکنم.
زن جاخورده گفت: خب من اون موقع عصبانی بودم. و به افسر نگهبان گفت: حالا باید چه کار کرد؟
افسر نگهبان گفت: پرونده که تکمیل شد میفرستموتون دادگاه. اونجا قاضی حکم میده.
مرد پرسید: در مورد اینکه ایشون به شارون استون شباهت داره یا نداره قضاوت میکنن؟!
و با خود ادامه داد: کار قاضی هم واقعاً دشواره ها. اگه بخواد از نزدیک بررسی کنه.
افسر نگهبان گفت: نخیر، در مورد اهانت و ایجاد مزاحمت شما قضاوت میکنن. و به ساعتش نگاه کرد و گفت: ضمناً حالا دیگه وقت اداری تموم شده . شما امشب اینجا میمونین تا فردا صبح راهی دادگاه بشین.
مرد به زن گفت: من حالا که بیشتر دقت میکنم، میبینم در قضاوتم اشتباه کرده ام. شما خیلی هم بی شباهت به شارون استون نیستین.
زن گفت: واقعاً میگین؟!
مرد گفت: واقعاً. اگر این شباهت وجود نداشت چرا من از میون اینهمه هنرپیشه اسم شارون استون رو آوردم؟!
زن گفت: خیلی ها بهم میگن. آرزو دارم یه بار با شارون استون مواجه بشم ببینم خودش چی میگه.
مرد گفت: اون هم حتماً به این شباهت اعتراف میکنه.
زن به افسر نگهبان گفت: من میخوام شکایتمو پس بگیرم.واقعاً حوصله دادگاه و درد سر و این حرفهارو ندارم. این کاغذارو هم پاره کنین بریزین دور.
افسر نگهبان گفت: نمیشه. قانون وظیفه خودشو انجام میده.
زن با تعجب پرسید: وقتی من از شکایتم صرفنظر کنم...
افسر نگهبان گفت: باشه. تکلیف قانون چی میشه؟!
مرد گفت: قانون که شماره موبایل ایشون رو داره.
افسر نگهبان نشنیده گرفت و به زن گفت: مشکله. ولی خودم یه جوری حلش میکنم.
مرد از جا بلند شد که برود. قبل از رفتن رو کرد به افسر نگهبان و گفت: یه سؤالیه که از اول که آمدیم اینجا تو ذهنم موج میزنه، میشه بپرسم؟
افسر نگهبان در حالیکه کاغذها را پاره میکرد، گفت: بپرس.
مرد گفت: میخواستم بپرسم شما شبیه شرلوک هلمز نیستین؟
Profile Image for کافه ادبیات.
306 reviews114 followers
January 24, 2013
البته نقد و نظرهای پایان کتاب را نخواندم ,ولی زیاد داستانها به دلم ننشست,شاید اینکه نویسنده خواسته معضلات و مشکلات جامعه را بخصوص روابط زن و مرد را بصورت داستان بیاورد و لحن نصیحت گونه هم بگیرد داستانها را خیلی سطح پایین قرارداده بود.بیشتر از همه از داستان چشم در چشم خوشم آمد که فکر میکنم از روایتی از شمس و مولانا گرفته شده باشد.
Profile Image for Mostafa.
433 reviews51 followers
October 29, 2021
2.4 stars
در این مجموعه داستانهای کوتاه جناب سید مهدی شجاعی همواره میان منتقدین و حتی خودِ نویسنده بحثی مطرح می شود که نویسنده درصدد است که زنان را عامل گناه مردان تلقی کند و نویسنده هم در دفاع از خودش می گوید قصد ایشان بالعکس، این بوده که بگوید اگر مرد فاسدی نباشد، زن فاسدی وجود ندارد
مساله اینجاست که چرا باید دنبال این باشیم که حتما به این سوال پاسخ دهیم که اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟؟!! اگر فارغ از جنسیت به این موضوع نگاه کنیم عامل فساد و خیانت، انسان( اعم از زن و مرد) است، یک انسانِ گرفتار و نادان که منافع آنی اش را ترجیح می دهد و نمی تواند عواقب رفتار مخربش را ارزیابی کند
اساسا نوشتن داستان کوتاه، کاری سخت و دشوار است چون نویسنده می بایست در فضایی محدود، پرداخت شخصیت ایجاد کند و فرم و محتوا را بهم پیوند زند تا بتواند داستانی کامل را روایت کند

شخصا در این مجوعه داستان "شبیه یک هنرپیشه خارجی" و "غیرقابل چاپ را از بقیه داستانها بیشتر پسندیدم و به نظرم داستانک های کاملی بودند
Profile Image for M Sabet.
64 reviews7 followers
Read
April 11, 2017
مطمئنم که این مجموعه داستانو یه زمان خوندم. ولی به معنای واقعی کلمه هیچی ازش یادم نیست! حتی یه خرده سیناپس از یکی از داستاناش. فقط یک تک تصویر ازش یادمه که اونم به قدری مبهمه که نمیتونم توصیفش کنم. یه دیوار قدیمی یا خرابه ی سفیدرنگه انگار. ولی چیزی که یادمه اینه که اولش فکر میکردم کتاب خوبیه. بعد خوندنش کمی ناامید شده بودم.
Profile Image for saeed Tehrani pooya.
160 reviews14 followers
December 29, 2017
به نظرم از جمله معدود کتب ضعیف سید مهدی شجاعی هستش که بعد از دیدن فیلم همیشه پای یک زن درمیان است ساخته کمال تبریزی که قسمتهاییش از روی این کتاب ساخته شده بود جذب به خواندنش شدم که خیلی مورد رضایتم نبود...
Profile Image for Hossein Forootan.
61 reviews40 followers
January 11, 2011
کاش فیلم "همیشه پای یک زن در میان است"هیچ وقت ساخته نمی شد
Profile Image for Emad.
164 reviews43 followers
April 15, 2020
تلاشی برایِ مقبولیّت

سامرست موام جایی گفته بود: داستان‌کوتاه آن است که بتوان آن را سرِ یک میزِ شام تعریف کرد.

با تطبیقِ داستان‌هایِ «غیرقابلِ چاپ» بر این تعریف و هم‌چنین مقایسۀ نثرِ ساده و بی‌تکلّفِ شجاعی در این مجموعه و آثارِ دیگرِ وی و هم‌چنین مضمونِ کارهایِ اجتماعی‌اش در این مجموعه می‌توان وی را نسخۀ، البتّه چند برابر رقیق‌شدۀ، سامرست موامِ ایرانی دانست.

سیّد مهدیِ شجاعی بیشتر با ادبیّاتِ داستانیِ آیینی شناخته شده است. آثاری چون «کشتیِ پهلوگرفته»، «آفتاب در حجاب»، «پدر، عشق و پسر» و «سقّایِ آب و ادب» نمونه‌هایی هستند که با نگاهی به عناوین و سپس متونِ آن‌ها می‌توان به اهتمامِ او به ادبیّاتِ داستانیِ آیینی پی برد. هر چند هرکدام از این‌ها نیز در حوزۀ خود جایِ نقد و بررسی دارند و از آن‌ها هم نمی‌توان به‌عنوانِ نمونه‌هایِ اعلایِ این حوزه نام برد، در این مطلب می‌خواهیم اثری به‌اصطلاح اجتماعی از او را موردِ بررسی قرار دهیم: «غیرقابل چاپ.»

غیرقابلِ چاپ مجموعۀ داستان‌کوتاه از سیّد مهدی شجاعی است. کتاب شاملِ نُه داستان‌کوتاه، چهار نقدِ نوشته شده بر آن و گزارشِ یک جلسۀ پرسش و پاسخ با حضورِ نویسنده است. داستان‌هایِ کتاب به‌ترتیب: «شبیهِ یک هنرپیشۀ خارجی»، «آناهیتایِ شرقی»، «من به یک لیلی محتاجم»، «چشم در برابرِ چشم»، «لباس‌خوابِ صورتی»، «راهِ چهارم، تلخ‌تر از زهر»، «همیشه پایِ یک زن در میان است»، «خبرِ مرگ» و «غیرقابل چاپ» هستند.

نکتۀ اوّلی که در نگاه به این داستان‌ها به چشم می‌خورَد یک نگاهِ شبه‌جنسیّتی است. داستان‌هایِ کتاب به‌طورِ آشکارا شاملِ واژگانِ جنسیّتی در عنوان و یا در کلماتِ ابتدایی هستند. مواردِ زیر را می‌توان به‌عنوانِ نمونه در نظر داشت:

«مرد از زن، که به شدّت احساسِ زیبایی می‌کرد، پرسید ...» ابتدای داستانِ شبیهِ یک هنرپیشۀ خارجی

«اوّلین چیزی که توجّه را جلب می‌کرد، عینکِ آفتابیِ زن بود» ابتدایِ داستانِ آناهیتایِ شرقی

«وقتی فؤاد گفت: «من به یک لیلی محتاجم»، همۀ ما خندیدیم.» ابتدایِ داستانِ من به یک لیلی محتاجم

زیبایی فقط در چشمانِ زن نبود؛ امّا آنچه در نگاهِ اوّل مرد را واله کرد، فقط چشم‌هایِ زن بود.» ابتدایِ داستانِ چشم در برابرِ چشم

« زن، نه این‌که حرفِ مرد را نشنیده باشد؛ باورش نمی‌شد.» ابتدایِ داستانِ لباس‌خوابِ صورتی

مرد، پکِ عمیقی به سیگارش زد و گفت: یک راه کشتنِ توست؛ زنی که به همسرش خیانت کرده است.» ابتدایِ داستانِ راهِ چهارم، تلخ‌تر از زهر

با نگاهیِ به بدنه و عنوانِ بسیاری از داستان‌هایِ مجموعه می‌توان به این مطلب پی برد. محورِ داستان‌ها عمیقاً شاملِ روابطِ زنان و مردانی است که غالباً حتّی نامی هم برایشان انتخاب نشده است تا بر جنسیّتشان به‌طورِ محوری تأکید شود. ظاهراً «غیرقابلِ چاپ« می‌خواهد حتّی مسائلِ اجتماعیِ عام را نیز با تأکید بر این جنسیّت‌ها مطرح کند. کار جایی به جاهایِ باریک می‌کشد که نمایندگانِ هر دو قشرِ این جنسیّت داستان‌ها و معضلاتِ آن‌ها را برخاسته از قشرِ خود ببینند و یا کتاب را طعنه‌ای به قشرِ خودشان تلقّی کنند. برایِ مثال آیا اگر شخصیّتِ پری خلعت‌پور در داستانِ «غیرقابلِ چاپ» را یک مرد برعهده می‌گرفت، به مضمون و یا کلیّتِ داستان خدشه‌ای وارد می‌شد؟ یا نویسنده عمداً از یک زن برایِ این داستان بهره برده است؟ یا برایِ مثال داستانِ «همیشه پایِ یک زن در میان است« به راستی طعنه‌ای به این عبارت است و یا حقیقتاً بنایِ اثباتِ آن را دارد؟ نامِ آناهیتایِ شرقی از کجا آمده و چرا در داستانِ دوّم مقصد و منزلِ شخصیّتِ دغل‌کارِ داستان در کوچه‌ای به این نام است؟ همین شخصیّت تا چه حد لازم بود زن معرّفی شود و سؤالاتی از این قبیل ممکن است در خوانشِ بهترِ داستان‌ها کمک کنند. خیلی واضح نیست که نظرِ نویسنده در ابتدا نسبت به چنین مواردی چه بوده است. هرچند می‌توان برخی موضع‌گیری‌هایِ داستانی در آثارِ بعدیِ وی، هم‌چون قهرمان‌سازی از زن در «سانتا ماریا» و داستان‌هایی با شخصیّت‌هایِ عام از همان مجموعه، را واکنشی، خودآگاه یا ناخودآگاه، نسبت به این مقولات دانست. (با این فرض که داستان‌هایِ سانتا ماریا بعد از داستان‌هایِ غیرقابلِ چاپ نوشته شده باشند، هرچند قبل از آن چاپ شده باشند.)
جای‌گاهِ زبان در «غیرقابلِ چاپ» پررنگ نیست. نه این‌که داستان‌ها فاقدِ زبانِ خود باشند؛ بلکه این زبانِ به‌کاررفته، با این‌که در اکثرِ داستان‌ها یک زبانِ واحد است، آن‌طور که باید و شاید در خدمتِ داستان و عناصرِ آن به کار گرفته نشده است.زبانی که چندان نمی‌توان آن را زبانِ باطراوتِ داستانی دانست. این می‌تواند ناشی از تعوّدِ نویسنده به نوعِ نگارشش در ادبیّاتِ دینی و آیینی باشد، جایی که زبان چندان مجالِ جولان و عرضۀ اندام ندارد. امّا این انجماد به نثرِ «غیرقابلِ چاپ» نیز سرایت کرده و می‌توان گفت به‌کلّی طراوت و ایجادِ جوّ مناسب را از داستان‌ها گرفته. راویانِ داستان‌ها به‌کلّی، فرقی ندارد که داستان اوّل شخص باشد یا سوّم شخص، انگار همه یک نفرند. گاهی نویسنده کوشیده است تا برخی اصطلاحاتِ روزمرّه را در میانِ داستان‌ها به‌مناسبتِ موضوع و زمینۀ هرکدام بگنجاند؛ امّا عدمِ استفادۀ درست از زبان سبب شده است تا همان اصطلاحات هم با زبانی رسمی و خشک به متنِ داستان تزریق شده و اثرِ خود را از دست بدهد. حتّی گاهی استفادۀ مضطرب از دو زمان برایِ روایت به پیکرۀ داستان لطمه زده است. (رجوع کنید به داستانِ همیشه پایِ یک زن در میان است.) هم‌چنین زبانِ مکالمات نیز در برخی داستان‌ها بینِ زبانِ رسمی و زبانِ گفتاری در تناوب است. (رجوع کنید به داستانِ شبیهِ یک هنرپیشۀ خارجی.)
بااین‌حال، به نظر می‌رسد استفاده از چنین زبان و لحنی برایِ روایتِ داستان‌ها از جهتِ ارتباطِ ساده و آنی با صرفِ مضمونِ داستان و یا برداشتِ واحد از سویِ مخاطب انتخاب شده باشد. داستان‌هایی که، هم‌چون داستان‌هایِ سامرست موام، لطیفه‌وارند و با زبانِ برگزیده‌شده مخاطب را صاف به اصلِ مطلب، و حتّی بالاتر از آن گاهی به الزام به نتیجه‌گیریِ خاص، سوق می‌دهند. داستان‌هایی که هرچند برایِ تعریف شدن بر سرِ میزِ شام مناسبند؛ امّا به قطع بیش از یک بار خواندنشان برایِ مخاطب ممل خواهد بود. نه چون زبانِ داستان‌هایِ فردی چون همینگوی که هرچند مناسبِ تعریف کردن بر سرِ میزِ شام نیستند، می‌توان بارها و بارها آن‌ها را خواند و از آن‌ها لذّت برد.
نگاهِ مستقیمِ مؤلّف، بدونِ توجّه به نگاهی که شخصیّت‌هایِ داستانی در داستان به مخاطب ارائه می‌دهند، بر داستان‌ها سنگینی می‌کند. در داستان‌ها به قوّت می‌توان غلبۀ یک نگاهِ خاص را دریافت و بالاتر از آن گاهی نوعِ نتیجه‌ای که مخاطب از داستان دریافت می‌کند نیز مستقیماً از نویسنده به مخاطب تحمیل می‌شود. هرچند که شاید مؤلّف بر این باور باشد که باید حرفِ خود را در خلالِ آثارش به مخاطبانش برساند و هرچند که نظریۀ «هنر برایِ هنر» را برنتابد، استفاده از چنین نگاهِ تحمیلی به داستان‌ها در بسیاری از موارد یا داستان‌ها را غیرقابلِ باور کرده، و یا ممکن است توسّطِ مخاطب پس زده شود.نمونۀ بارزِ چنین نگاهی را می‌توان در داستان‌هایِ «آناهیتایِ شرقی» و «لباس‌خوابِ صورتی» یافت.
Profile Image for Peyman.
34 reviews3 followers
August 5, 2013
اصلا خوشم نیومد. نه تا داستان کوتاه بی سر و ته.
نمیفهمم که چرا یه کتاب 180 صفحه ای 100صفحه اش خود کتابه!؛ بعدش هشتاد صفحه نقد همون کتاب باشه
Profile Image for حامد.
133 reviews10 followers
February 10, 2019
اصل داستان‌ها که حرف ندارد، اصلا اسم استاد شجاعی که می‌آید تعریف و تمجید، زیره به کرمان بردن است.

و این قسمت نقد و نظر که توی کتاب اضافه شده برای کسانی که می خواهند در این مسیر قرار بگیرند راه‌گشا است.
Profile Image for Alish.
114 reviews63 followers
April 9, 2022
2.5

هیچ ایده‌ای نداشتم که فیلم همیشه پای یک زن در میان است کمال تبریزی از این کتاب اقتباس شده
بعضی داستان‌های کتاب به قدری با سکانس‌های فیلم مو نمی‌زنند که من سال 87 وقتی بچه بودم فقط یک بار فیلم رو در سینما دیدم با خوندن چند خط اول پی بردم که این کتاب برای ساخت فیلم مورد اقتباس قرار گرفته
داستان‌ها گرچه به هم مرتبط نیستند اما حول یک موضوع می‌چرخند و این موضوع در واقع درونمایه اصلی فیلم تبریزی شده
به هر حال بیشتر داستان‌ها رو چندان نپسندیدم ولی به نظرم از آن دسته کتاب‌هاییه که خیلی سلیقه‌ایه
Profile Image for حمید شاهکلائی.
Author 9 books130 followers
April 11, 2014
کتاب غیرقابل چاپ شجاعی: حرفهایی که باید زده می شد
اشاره: اسلام پرچمدار مطالعه است. مقام معظم رهبری
معرفی کتابهای مطالعه ش��ه در سال جاری:
عنوان: کتاب مجموعه داستان غیرقابل چاپ همراه با چند نقد و نظر اثر سید مهدی شجاعی
خب، نه داستان کوتاهست که پرداختن به اونا به تفکیک یادداشتو طولانی می کنه. اجمالا:
1- سید مهدی شجاعی از نویسندگان خودی و متعهد و انقلابی محسوب می شه.
2- یک سری حرفها و ایده ها و الگوها هست که به تعبیر ما بومی، اسلامی یا ایرانی هستند. غربی ها و غربزده ها مخالف طرح اونان و شجاعت طرح اونا هم در ادبیات هنرمندان انقلابی پیدا می شه. از همه هنرمندانی که الگوهای بومی را می آرن به میدون، تشکر می کنم.
3- یک سری چیزها هم هست که انتقاد و بیان نگرانی هاست. بعضی خودی ها نسبت به اون سکوت می کنند یا توجیه. خوشم می آد افرادی مثل سید مهدی شجاعی، این واقعیت ها را می گن. نقد درونی. یاد یه سخنرانی استاد پناهیان افتادم که می گفت: از شهید مطهری می پذیریم که تحریفات عاشورا بنویسه، اما از یکی که نسب�� به مجلس روضه غیر خودی حساب می آد؛ نمی پذیریم.
4- البته توجه می کنید که من معمولا به بیان همه چیزهای مثبت و منفی نمی پردازم. مثلا در مورد این کتاب نگفتم که اونجایی که از مرگ صحبت می کنه، اون مرگش اصلا اون اثری که باید داشته باشه و مثلا انسان را به عبرت برسونه نداره. یک داستان کوتاه درباره خبر مرگ که به جای بیداری و آگاهی نسبت به مرگ، ما رو دچار غفلت از اون می کنه! این اوج تحریف یک پدیده است.
کتابشناسی:
کتاب مجموعه داستان غیرقابل چاپ همراه با نقد و نظر، سید مهدی شجاعی، ویرایش دوم، تهران، کتاب نیستان، چاپ دوازدهم 1387، تعداد صفحات 104 صفحه +78صفحه نقد

Profile Image for Amir Hesam.
52 reviews16 followers
November 27, 2015
کتاب از نظر روان بودن خیلی خوب بود و شاید در یک ساعت می‌شد همه داستان‌ها را خواند. اما شخصا خیلی نتوانستم با این کتاب آقای شجاعی ارتباط برقرار کنم و کتاب‌های دیگری که از ایشان خوانده بودم برایم بسیار بیشتر جذاب بودند. به طور کلی داستان‌ها نسبتا معمولی به نظرم رسیدند و برای منی که عمدتا دنبال پیامی چیزی در داستان‌ها هستم خیلی گیرا نبودند.
Profile Image for Mrm. Gh.
126 reviews23 followers
March 25, 2013
9 داستان کوتاه تقریبن طنز و انتقادی. یا از زن ها بد می گفت یا از مردها یا نوک تیز شمشیرش سوی مقامات و رئیس رؤسا بود. نصف کتاب نقد و نظر راجع به داستان ها بود که تقریبن سرسری از نظرها گذشتم. بد نبود ولی نپسندیدم.
Profile Image for Amirhosein.
11 reviews1 follower
July 25, 2013
ظاهرا داستانهای کوتاه شجاعی بهتر در آمده اند
Profile Image for Farideh.
513 reviews11 followers
December 11, 2016
از اون سری داستانیه که آدم وقتی میخوندشون توشون غرق میشه
Profile Image for Hadii.
32 reviews4 followers
March 26, 2018
داستان پردازی بشدت ضعیف اما ایده پردازی قابل اعتنا
68 reviews
March 18, 2020
برای نوجوان دبیرستانی کتابی با این عنوان و با محتوای نامعمول جذاب به نظر می رسید، هر چند همان زمان هم به کامش ننشست
44 reviews3 followers
August 13, 2021
The thing about this book is that it’s clearly misogynistic. Unlike other books that often try to hide their misogynistic rhetoric, the author makes it quite clear what his views are regarding women. In each story, the female characters are written in an unrealistic manner that only reinforces misogynistic stereotypes and lacks any helpful or critical insight. The author then seems to blame the issues that the main character or characters face on these caricatures that he created only to further drive home his ignorance and political outlook. It should also be mentioned that a quick glance at each story will allow you to easy predict the gender of the author as his female characters are unrealistic, simplistic and only serve to be the bad guy of the story making the men victims in each situation. Some of the stories in the book mention the struggles of women living a patriarchal society but those struggles are often over looked by the main characters or twisted in a way to make the male characters the true victims of the situation. I in no way, shape or form deny that the patriarchy hurts men however the book fails to show the struggles of men in our patriarchal society and only works to portray women as monsters. In general, I really didn’t enjoy the book and it is one of the worst works I’ve read so far. I wished to give the book -1 starts but unfortunately that’s not an option so 1 star it is.
Profile Image for Armin Z.
23 reviews
July 16, 2019
سید مهدی شجاعی فارغ از اندیشه های سیاسی اش در داستان نویسی تبحر بسیار دارد. داستان های این مجموعه اغلب شامل انتقادهای ظریف اجتماعی به جامعه ایران دارد و با این که بعضی از داستان ها دهه ها پیش نوشته شده اما هنوز هم کارایی خود را دارند. فیلم همیشه پای یک زن در میان است به کارگردانی کمال تبریزی هم که ازاین کتاب اقتباس شده فیلمی بسیار پر مغز و جذاب است و ایشان به خوبی داستان های کتاب را دریافته و آن ها را بسط و گسترش داده و به فیلمی کیفی تبدیل کرده همچنین بازیگرانی با تجربه و کاربلد مانند گلشیفته فراهانی و حبیب رضایی و مهران مدیری و ... توانسته اند بخوبی نقشهایشان را ایفا کنند. با توجه به این که جناب شجاعی خود صاحب نشریه ای هستند این کتاب با تیراژ زیاد در دسترس خوانندگان قرار گرفته. در داستان های این کتاب آدم های عادی جامعه که می توانند مثل هر یک از ما باشند با یک اتفاق نه چندان معمول روبرو می شوند و اینجاست که اتفاقات آیینه ای می شوند که بخوبی مسائل اجتماعی را بیان می کنند. در کل خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم.
Profile Image for Ali khakzadi.
73 reviews5 followers
February 1, 2021
خیلی به دلم ننشت مخصوصا شروع بسیار بدی را تجربه کردم داستانی قدیمی که در آن طرف از داشتن یک موبایل حرف می زند و بعد که شما متوجه میشی که چنین چیزی امکان پذیر نبوده و نیست با یک توضیح مضحک مواجه میشوی که در ویرایش های جدید موبایل به داستان اضافه شده
الباقی داستانها را هم میشد در مجله خانواده پیدا کرد و کلا من خودم را برای خواندن یکسری داستاهای بسیار عالی آماده کرده بودم که متاسفانه به کامم ننشت
Profile Image for Sarbook.
329 reviews39 followers
September 15, 2017
کتاب « غیر قابل چاپ » مجموعه‌ای از 9 داستان کوتاه نوشته‌ شده توسط مهدی شجاعی است که مضامینی اجتماعی دارند. تمرکز نویسنده در این داستان‌ها بیشتر بر روی زنان و مصائب آنان در زندگی است. مخاطب بتواند شناختی بهتر از این کتاب پیدا کند.
http://sarbook.com/product/306760
Profile Image for Hosein Aliakbar.
4 reviews
July 22, 2018
این کتاب را سالها پیش خواندم و تنها یادم است که ان سالها که خواندمش لذت بردم، پس بر اساس ان لذت امتیاز چهار دادم! شاید اگر اکنون میخواندمش امتیازی نمیدادم، شاید هم میدادم!
داستان زن و شباهتش به شارون استون را دوست داشتم!
112 reviews1 follower
March 22, 2023
چند داستان کوتاه از سید مهدی شجاعی بخوانید! هر داستان کوتاه را که میخوانید باید قدری صبر کنید. خوب فکر کنید و در رویای بعد از خواندن آن قصه غرق شوید. بعد داستان دیگرش را بخوانید...
.
«غیر قابل چاپ» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/105571
Profile Image for Josh.
41 reviews
September 12, 2019
این دیگه معرکه است......
بخونین و لذت ببرین...
Profile Image for Milad Jafari.
75 reviews
September 21, 2021
یکمی بعضی از داستان هاش تم داش مشتی و مسعود کیمیایی داره ولی در کل دوست داشتنیه
Profile Image for Mohadese Shahsvnd.
110 reviews26 followers
May 18, 2025
حس می��کنم انتظار چیز دیگه‌ای داشتم. نپسندیدم داستان‌ها رو راستش.
Profile Image for Sadra Shahab.
9 reviews1 follower
September 19, 2007
seyed mehdi shojaee ostade man boode and! ama jodaye az ashnaee ye ghadimi ke ba ham darim ketabe gheire ghabele chap ba sabeghe ee ke ostad shojaee darand!onvane jalebist..
mohemtarin nokteye ketab anti femenist ie ghavi ee ast ke dar oon moj mizane!! khandanesho be mardha tosie mikonam va samimane mikham ke khanomha be elate ehsasate raghigh in ketabo nakhoonan ta khelt mabhas o missunderstood etefagh nayofte !!
Displaying 1 - 30 of 46 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.