What do you think?
Rate this book


329 pages, Paperback
First published March 21, 1982
خانه را غبار گرفته است ، گربه ها همه جا را به کثافت کشیده اند ، خاک باغچه را زیر و رو کرده اند ، شاپسند و محبوبه شب هر دو خشک شده اند و برگهاشون ریخته است ، چند جا کله ماهی و یا گوشت خام نیم خورده گوشه دیوار افتاده و بو گرفته است . شیشه اتاقها همه شکسته است . درخت کنار پیر وسط حیاط خزان کرده است و برگهای زرد و خشک جا به جا پای دیوارها ، تو ایوان و پشت در اتاقها رو هم کوت شده است . آب حوض پیدا نیست . برگهای زرد و خیس خورده تمام سطح حوض را پوشانده اند . پای دیوار شرقی خانه از انبوه گلبرگ گلهای کاغذی سرخی می زند ، باد شاخه هایی از گل کاغدی را از داربست جدا کرده است . انبوه مورچه ها دور و بر استخوان جناق مانندی که لای پرهاست وول می خورند .
ناگاه از بالای سر جوان خاکستری پوش چشمم می افتد بدستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالارفته است و تو خوشه خشک نخل پایه بلند گوشه حیاط ننه باران گیر کرده است .آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است . خون خشک تمام دست را پوشانده است . انگشت کوچک دست از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل یک درد ، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است .