Jump to ratings and reviews
Rate this book

زمین سوخته

Rate this book
احمد محمود در زمین سوخته، آشفتگی وضعیت کشور را حین شروع جنگ ایران و عراق به تصویر می‌کشد. زندگی‌های آرام و در جریانی که ناگاه ویران می‌شوند و امنیتی که به شکلی باورنکردنی از بین می‌رود. در حالی که مردم خوش‌خیالانه فکر می‌کنند چند روز بعد قرار است دوباره همه چیز به روال سابق برگردد... اما کم کم در این شرایط سخت، اتفاقاتی می‌افتد که نشان می‌دهد جنگ، چقدر آدم‌ها را تغییر می‌دهد. زمین سوخته زمانی که هنوز جنگ در جریان بود درباره سه ماه اول جنگ ایران و عراق بر ا ساس مشاهدات نویسنده از اهواز نوشته شد.

329 pages, Paperback

First published March 21, 1982

97 people are currently reading
2017 people want to read

About the author

احمد محمود

26 books480 followers
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود (۴ دی ۱۳۱۰، اهواز – ۱۲ مهر ۱۳۸۱، تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی می‌دانند. معروف‌ترین رمان او، همسایه‌ها، در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده می‌شود

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
577 (33%)
4 stars
647 (37%)
3 stars
373 (21%)
2 stars
103 (6%)
1 star
16 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 292 reviews
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
August 17, 2022
توی خوندن هر بخش و استراحت بین مطالعه، میگفتم: ای کاش من احمد محمود بودم.
زمین سوخته یکی از بهترین رمان های ضد جنگی بود که تا بحال خوندم. بخصوص که درباره جنگ ایران و عراق نوشته شده و با خاطراتی که همه ما ،  احتمالا اغلب مون، از جنگ شنیدیم آشنا پنداری میکنه. این رمان همون اوایل جنگ نوشته و منتشر شده و حرف و حدیث زیادی به دنبال داشته. عمده انتقاد منفی هم که بهش شده، از طرف کسانی بوده که جنگ رو نعمت می‌دونستن و به رویکرد ضد جنگی کتاب ایراد وارد کردن. با خودم فکر میکنم مگه میشه کتابی هم در ستایش جنگ نوشت؟
خوشحالم احمد محمود نازنین ناامیدم نکرد.
...
من توی خانواده خیلی بزرگ و شلوغی به دنیا اومدم، با کلی داستان و خاطره و ماجرا. با یک عالمه عمو و عمه و دایی و خاله و بچه هاشون. تازه دایی ها و خاله ها و عمه ها و عموهای مادر و پدرمم هستن. برای هر چیزی یک داستان توی فامیل گنده ما وجود داره و من همشونو بلدم. پس طبیعیه بتونم همیشه داستان فامیلی و خاطره تعریف کنم. تا روز مرگم میتونم.
......
مامان بزرگم خدابیامرزم، مامان بابام، آرتروز شدید داشت و بخاطر دردش تریاک می‌کشید. اون اواخر آلزایمر هم گرفته بود و همه چیز رو فراموش می‌کرد ولی یادش نمی‌رفت سر ساعت تریاک بکشه. البته باید بگم معتاد نبودا، تفریحی ام نمیکشید، بعنوان دارو فقط! این داستانی که میخوام بگم ربط مستقیم به تریاک کشیدنش نداره. ماجرا مال قبل تر از شروع آرتروزه. البته به آرتروز ربط داره یجورایی. اون اوایل جنگ، وقتی هنوز تهران و کرج و اطراف اش آروم بوده، یکی از بیشمار عموهای من میره خدمت سربازی و میوفته منطقه جنگی. اوایل نامه می‌داده نامرتب، و مامان بزرگ از شوق خوندن نامه عمو، وقتی صدای موتور پست رو میشنیده، پابرهنه توی کوچه میدویده به استقبال پستچی می‌رفته و خلاصه صحنه دراماتیک اشک آوری خلق میکرده. حتی یکبار از شدت هیجان نزدیک بوده از پشت بام بپره پایین.  تااینکه مدتی  میگذره و ماه ها از عمو خبری نمیرسه ، نه نامه و نه تلفن. مامان بزرگ به شدت افسرده میشه. اون تمام بچه ها و نوه هاش رو ول میکرده و می‌رفته لبه پشت بام مینشسته توی کوچه رو نگاه میکرده منتظر پستچی. آنقدر حالش بد بوده که می‌برنش دکتر و اونم میگه بذارید سیگار بکشه. و بعدش مامان بزرگم مثل لوکوموتیو دودی میشه.  از این روزا زیاد نگذشته بوده که عموی بزرگم برای پیدا کردن این عموی سربازم میره منطقه جنگی. خیلی اونجا تلاش میکنه و چیزای وحشتناکی از جنگ میبینه و بالاخره موفق میشه عمو سربازم رو ببینه .  مامان بزرگم با شنیدن خبر سلامتی پسرش حالش بهتر میشه ولی سیگار رو ترک نمیکنه. حتی بعد از اینکه عموم سربازیش تموم میشه هم اون سیگار رو ترک نمیکنه. حرف هیچکس رو هم گوش نمیداده. تا اینکه یبار که داشته سیگار میکشیده، بابای ما میره کنارش میشینه و از قوطی سیگارش یدونه بر میداره دود میکنه. مامان بزرگم عصبانی میشه ولی بابام میگه از این به بعد با هر نخ سیگاری که تو بکشی منم یدونه میکشم. و اینجوری میشه که مامان بزرگم سیگار رو ترک و تریاک رو شروع میکنه.
.....
نتیجه اخلاقی اینکه: جنگ کثافته، زندگی های زیادی رو نابود میکنه و این فقط مردم عادی هستن که توی جنگ از بین میرن، کشته میشن و نابود میشن ولی اسمشون به یاد کسی نمی مونه.
.......
ممنونم ار دکتر قناد عزیزم، این کتاب رو پارسال بعنوان هدیه تولد بهم داد♡♡♡♡♡
Profile Image for Maziyar Yf.
813 reviews630 followers
May 13, 2025
احمد محمود در کتاب زمین سوخته نگاهی بی پرده و عریان به سه ماه ابتدایی جنگ ایران و عراق انداخته ، او در کمی بیش تر از 300 صفحه با مهارت و استادی فضای اهواز جنگ زده را ترسیم کرده ، او نه نگاه حکومتی به جنگ دارد و نه ناسیونالیستی . جنگ برای او وسیله ای برای تحریک مردم به وطن و وطن پرستی نیست . جنگ برای محمود بهانه ای شده تا از انسان ، رنج ها ودردهایش بگوید . از زندگی سختی که نکبت جنگ هم آن را دگرگون و هم سخت تر کرده .
محمود کاری با دولت ندارد ، در کتاب او دولت آن چنان ضعیف و ناتوان است که بود و نبود آن فرق چندانی هم ندارد ، دولت هیچ خدمتی نمی تواند برای مردم جنگ زده انجام دهد . رادیو یا گزارش های حماسی یا قرآن پخش می کند . مدیران دولتی هم که خودشان نیستند اما بخش نامه هایشان هست . ارتش همواره عقب است . ابتکار عمل دست دشمن است ، عراقی ها هستند که به سرعت پیشروی می کنند و شهرهای ایران است که سقوط می کنند . در زمین سوخته در برابر ارتش منظم عراق خبری از دفاع منظم و سازمان یافته شده نیست . گویی سنگینی بار جنگ هم به دوش مردم جنوب افتاده است .
اما با وجود سختی هایی که به مردم وارد شده ، محمود نگاهی حماسی یا ستایشی به آنان ندارد . بخشی از مردم که مال و منالی دارند با اولین شلیک شهر را ترک می کنند ، گروهی دیگر مانند احمد فری و یوسف بیعار هم از این فرصت استفاده کرده و خانه های خالی را غارت می کنند . برخی کاسبان جنگ هستند و مانند کل شعبان گران فروشی می کنند وگویی جنگ برای آنها نعمت است . گروهی از ترس جنگ آواره شهرهای دیگر شده و به امید هموطنان خود اهواز یا آبادان یا خرمشهر را ترک می کنند ، گرچه بسیار زود تب تند ساکنان شهرهای دیگر در پذیرایی از این آوارگان فروکش کرده و جنگ زدگان مرگ در شهر و خانه خود را به ماندن غریبانه ترجیح می دهند . برخی هم مانند راوی داستان در جست و جوی خبر به نقاط مختلف شهر رفته و با دیدن ویرانه ها و اجساد جنگ را مستقیم می بینند و یا با شنیدن اخبار جنگ از دوست و آشنا خود برای خواننده راوی جنگ می شوند .
محمود گرچه شخصیت سازی عمیق انجام نداده و توصیفات جنگ را بر شحصیت ها مقدم دانسته اما کتاب او تیپ های مختلف مردم را نشان داده ، در کتاب جوانانی مانند عادل را می بینیم که اسلحه با خود حمل می کنند و یا از مناطق مختلف در برابر ستون پنجم محافظت می کنند ، یا ننه باران که کاراکتر یک زن شجاع جنوبی را دارد گرچه حرفها و سخنانش اندکی کلیشه ای شده و سرانجام هم برخی مانند باران و محسن که رهسپار جبهه های جنگ می شوند .
در زمین سوخته نگاه گویی حس شهود با خود دارد ، این را در آخرین دیدار راوی با برادر خود می توان آشکار دید ، نگاهی که راوی را از خود دور می کند ، او دیگر رنگ چشمانش را نمی شناسد ، انگار غریبه ای ایست که با التماس آشنایی می خواهد و انگار آشنایی که با حسرت به غربت می رود . راوی حق دارد که بلرزد و به دیوار تکیه دهد . آینده این حس او را توجیه خواهد کرد . شهود را در انتهای داستان کاملا می توان دید ، هم در فاضل که به او برات شده که شب نباید در ئی خراب شده بخوابد و هم به شاهد برادر راوی که گویی از دور شاهد و ناظر آینده است . او هم این حس را دارد که فاجعه در راه است .
تشویش به راوی هم راه پیدا کرده ، بی قراری ، آشوب و التهاب او را دارد می خورد . او هم فاجعه در راه را حس کرده ، از این رو با نگاه خود با خانه ای که عمری در آن ساکن بوده وداع می گوید . زیبایی کلام محمود را در توصیف این نگاه یا وداع می توان دید :

خانه را غبار گرفته است ، گربه ها همه جا را به کثافت کشیده اند ، خاک باغچه را زیر و رو کرده اند ، شاپسند و محبوبه شب هر دو خشک شده اند و برگهاشون ریخته است ، چند جا کله ماهی و یا گوشت خام نیم خورده گوشه دیوار افتاده و بو گرفته است . شیشه اتاقها همه شکسته است . درخت کنار پیر وسط حیاط خزان کرده است و برگهای زرد و خشک جا به جا پای دیوارها ، تو ایوان و پشت در اتاقها رو هم کوت شده است . آب حوض پیدا نیست . برگهای زرد و خیس خورده تمام سطح حوض را پوشانده اند . پای دیوار شرقی خانه از انبوه گلبرگ گلهای کاغذی سرخی می زند ، باد شاخه هایی از گل کاغدی را از داربست جدا کرده است . انبوه مورچه ها دور و بر استخوان جناق مانندی که لای پرهاست وول می خورند .

راوی پس از گذشتن از حیاطی که بوی مرگ و نیستی می دهد وارد پناهگاه خود یعنی زیرزمینی می شود که بوی نا می دهد و بوی سیگار ته مانده و تخمیر شده . او در زیرزمین است که صدای انفجار موشک را می شنود .
زمین سوخته کتاب خشنی ایست ، محمود حقیقت جنگ را در تمامی ابعاد لخت و عریان جلوی خواننده گذاشته ، هر زمان که راوی از خانه بیرون می رود جنازه آشنا یا اندام تکه تکه کسی را دیده ، یکی از آنان حمید است که ترکش پای او را برده ، از نگاه بی رحم محمود گویی خون آسفالت را رنگ کرده ، او سپس با دنبال کردن همین موضوع تلخ ترین فاجعه راوی را خلق کرده است .
نویسنده با مهارت و استادی بیم و تشویش را در خواننده همراه با شخصیت های کتاب زنده نگاه داشته ، پس از دو هفته آرامش فرم حمله دشمن هم تغییر کرده ، موشک جای بمب ، راکت ، توپ و خمسه خمسه را گرفته . ویرانی موشک دهشتناک و تلفاتش بسیار است . موشک گویی یک محله را شخم زده و همه جا نابودی و ویرانی به جا گذاشته . زیبایی کلام محمود در توصیف این ویرانی فاجعه بار به اوج می رسد ، گرچه که سنگدلی و بیرحمی هم چاشنی و همراه آن شده است . او هر جا را که می نگرد جنازه دوست و آشنایی یا خانه ویران و یا اندام متلاشی شده آدمی می بیند :

ناگاه از بالای سر جوان خاکستری پوش چشمم می افتد بدستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالارفته است و تو خوشه خشک نخل پایه بلند گوشه حیاط ننه باران گیر کرده است .آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است . خون خشک تمام دست را پوشانده است . انگشت کوچک دست از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل یک درد ، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه به قلبم نشانه رفته است .

زمین سوخته با کلامی قاطع و بُرنده زشتی و کراهت جنگ را فریاد می زند . در داستان محمود کسی نیست که آسیب دیده جنگ ، یا در جست و جوی عزیزی ، یا عزادار یا مال باخته ، یا آواره و تحقیرشده نباشد . جنگ است که به روح و روان و جسم همه تجاوز کرده . محمود تصویر دقیق و وحشتناکی از جنگ و نکبت آن ترسیم کرده است . او حکایت تلخ افرادی را بیان کرده که ناخواسته طعمه جنگ شده و در چنگ آن گرفتار شده اند .
Profile Image for Riri.
69 reviews82 followers
June 23, 2025
کتاب خیلی سنگینی بود.خیلی.
مخصوصا تو این موقعیت.
با پایان کتاب میتونم ساعت ها گریه کنم.
Profile Image for Shahab Samani.
140 reviews64 followers
August 26, 2019
فکر می‌کنم دو سال پیش بود که صبح یکی از جمعه‌ها، از صدایی مثل رگبار از خواب پریدم، می‌گویم "مثل" چون نمی‌توانستم تشخیص دهم منشا صدا چیست و دقیقا از کجا می‌آید، پنجره را باز کردم و بیرون را نگاه کردم، اما چیزی دستگیرم نشد، همه چیز مثل همیشه بود و صدا متوقف شده یود. بازگشتم به زندگی عادی و ادامه‌ی خواب جمعه. وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم که صدا مربوط به شلیک ضدهوایی به یک پهپاد کوچک فیلم برداری بوده است که وارد منطقه پرواز ممنوع تهران شده بود. اولین بار بود که صدای ضد هوایی را می‌شنیدم، وقتی فهمیدم ماجرا چه بوده است به صدا و اتفاق خندیدم. من جنگ را تجربه نکرده‌ام.
دیشب، بعد از این که کتاب تمام شد، نتوانستم چشمهایم را ببندم و بخوابم، پا شدم و چند دقیقه‌ای کنار پنجره ایستادم. صدای رگبار ضد هوایی آن روز دوباره در گوشم پیچید، این بار متوقف نشد، همراه آژیر قرمز رادیو ادامه داشت تا وسط زندگی‌های معمول هر روز، کشیده شد تا روزهای بعد، تا هفته‌های بعد، تا نمی‌دانم چند سال بعد. غرش هواپیما شیشه‌های پنجره را می‌لرزاند، با هر انفجار از جا می‌پریم و می‌لرزیم و می‌ترسیم و از دست می‌رویم. همسایه‌ها یکی یکی زیر آوار خانه‌ها جان می‌دهند. هزاران نفر خانه و زندگی خود را رها کرده‌اند و در بیابان‌های جنوب تهران آواره شده اند. مغازه‌ها و خانه‌های مردم غارت شده‌اند. از خانواده، پدر و مادر خبر نداریم. برق و تلفن مدت‌ها است که قطع شده است. غبار مرگ روی شهر پاشیده‌اند، کمتر خانه‌ای است که بدون آسیب مانده باشد، خیابان‌های تهران را نعش ساختمان‌های بلند آوار شده مسدود کرده است، موش ها بدن زخمی‌های زیر آوار مانده را می‌جوند. چشم‌ها، گوش‌ها، نوک انگشت‌ها. همه سیاهپوش شده‌اند، شهر بوی نعش می‌دهد و ما هر شب با صدای رگبار ضدهوایی از خواب می‌پریم.
133 reviews76 followers
June 15, 2019
احمد محمود، نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی منه. هرچیزی که ازش می‌خونم، اون گرمای دلپذیر ِ جنوب رو بهم می‌ده.

"زمین سوخته" از نظر ادبی و داستانی، قوی نیست؛ گرچه برای من همچنان جذابیت‌های داستانی زیادی داشت، اما توقعی که از محمود داشتم رو برآورده نکرد‌. خیلی عجولانه نوشته شده و کاملا مشخصه که مقصود از نوشتنش، انتقال ِ یک‌سری واقعیت، در سریع‌ترین زمان ِ ممکن، به مردم بوده. سال ۶۱ چاپ شده، یعنی وقتی تنها دو سال از شروع جنگ می‌گذره.

زاویه‌ی دیدی که محمود برای داستان انتخاب کرده، بسیار بسیار دلنشینه. ما با راوی‌یی همراه می‌شیم، که نه اسمش رو می‌دونیم و نه می‌دونیم چند سالشه یا حتی شغلش چیه. ما فقط از طریق چشم‌های اون، داریم (در بی‌طرفانه‌ترین شکل ممکن) تاثیرات جنگ بر مردم اهواز رو می‌بینیم. نکاتی که نویسنده در کتاب بهش اشاره می‌کنه، خیلی مهم و جالب‌ان، و صداقتی که در این دیتاها هست، در هیچ فیلم و کتاب دیگری در مورد جنگ ندیدم.
از نظر من، "زمین سوخته" نه به خاطر داستان و یا ساختار ادبیش، بلکه به خاطر صداقت و امانت در انتقال دیده‌ها و شنیده‌هاش، و به خاطر نشون‌دادن ِ مردم به رئال‌ترین شکل ِ ممکن، اهمیت داره. بنابراین به کتاب از نظر ادبی ۳ ولی از نظر مستندسازی، قطعا و حتما ۵ می‌دم.
Profile Image for Shaghayegh★.
26 reviews15 followers
June 21, 2024
یه دنیا غم لا‌به‌لای صفحات این کتاب بود 💔
غمی که درسته هیچوقت تجربه‌اش نکردم اما غم و دردش آشنا بود
جنگ همیشه یادآور سختی و موشک و از دست دادن هاست
جنگی که بی خبر میاد، جنگی که وقتی رخ میده نه راه پس داری نه راه پیش، مجبوری خونه، خاطرات، دوست آشنا هر چی که ازشون داری رو بذاری تو چمدون و شهرت رو ترک کنی و شاید یه روزی دوباره برگردی و وقتی برگردی شاید آدم‌ها و خونه‌ات تبدیل شده باشن به آوار و چیزی ازش نمونده باشه.
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
November 28, 2020
در این کتاب داستان رئالیستی از ماجراهای سه ماه اول جنگ ایران و عراق را می‌خوانیم که به نظر منتقدان مضمون این کتاب جنگ نیست؛ بلکه درباره‌ی جنگ و جنگ‌زدگی‌ست. علت گیرایی کتاب شاید علاوه بر قلم زیبای احمد محمود، این است که او اهل اهواز بوده و قطعا بهتر از هرکس دیگری دنیای مردم و زیستن در آن دوران را در زمان جنگ و بعد از آن درک می کرده.
📖این داستان که در سال ۱۳۶۱ منتشر شد، حاصل تجربه شخصی نویسنده از جنگ است. خود نویسنده در این باره گفته‌است: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل می‌کنم. اما مردم چه آرام اند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم می‌خواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده‌است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»
#زمین_سوخته #احمد_محمود
Profile Image for about_mava.
48 reviews19 followers
February 4, 2025
چه روایت عجیبی بود. حس میکنم همهٔ فیلم ها و کتابهای کلیشه ای دربارهٔ جنگ در مقابل این کتاب هیچه!
و به عنوان کسی که کابوس زندگیش جنگه،عجیب ترین احساسات رو تجربه کردم.
تمام زندگی ها،تمام عشق ها،تمام نمردن های زجرآور…
Profile Image for Mehrnaz.
204 reviews23 followers
June 13, 2024
چه داستانی!
چه روایتی!
خوندش برام غم داشت جدای از مسئله جنگ اینکه تک تک مکان های گفته شده داستان رو بشناسی مثل پل سفید،امانیه،کمپلو‌ و...غصه اش رو برام چند برابر میکرد و پایان باشکوهش...عالی بود عالی
Profile Image for °H∆di§°.
147 reviews55 followers
August 12, 2021
دومین کتابیه که از احمد محمود میخونم. کتاب روایت روزهای آغازین جنگ ایران و عراق هستش زاویه دید نویسنده این بار کسیه که ما نه اسمش رو میدونیم نه شغلش رو فقط جنگ و ناملایماتش رو از چشمای اون میبینم. به صورت مستند گونه تمام رنج ها و درد های جنگ رو توصیف میکنه از قحطی، گرون فروشی و دلالی موقعی که مردم دارن تو خون خودشون دست و پا میزنن و داغدار عزیزاشونن. و از همه مهمتر نشون دادن ارق وطن پرستی مردم اون موقع با تمام کمو کاستی که داشتن. همچنین ننه باران نمونه‌ی یک زن شجاع و قوی که میخواد پا به پای مردا از وطنش دفاع کنه و نماد این هست تو کتاب که زن ها هم برای نگه داشتن این آب و خاک جنگيدن. به نظرم هیچ کتاب دیگه ای نتونسته به این وضوح جنگ هشت ساله رو اینقدر دقیق و پراز حس توصیف بکنه.
Profile Image for Kimia.
1 review16 followers
July 11, 2023
این اولین ریویوی من در گودریدزه که بالاخره با خودم کنار اومدم تا بنویسم. :)
پس از سال‌ها روایت‌های غیرواقعی و سوگیرانه‌ای که از جنگ ایران و عراق در رسانه و کتاب‌های درسی و اینور اونور شنیدم، زمین سوخته اولین روایت واقعی از خود خود جنگ بود که خوندم؛ با همه‌ی مصیبت‌هاش، کشتارهای بی‌وقفه‌ش و زندگی‌هایی که ادامه پیدا می‌کرد و بعد به طرز ناگهانی‌ای به اتمام می‌رسید. من با تمام وجود موقع خوندنش وحشت از خمپاره و بمب و خمسه خمسه رو احساس می‌کردم. استرس اینکه بعد از این حمله‌، اگر خودم و خانواده‌ام زنده موندیم، آیا همسایه‌ها و هم محله‌‌ای ها هم زنده موندن؟ و همیشه جواب منفی بود. همیشه یک شخصیتی که با هنرمندی احمد محمود برای تو انقدر ملموس شده بود که حضورش رو رو به روت می‌تونستی احساس کنی، ناگهان حذف می‌شد. سر خیابون، موقع خرید، موقع خواب، هر زمانی ممکن بود آواری، ترکشی، تیری به سمتش نشونه بره و بعد سیاهی مطلق. وقتی برای سوگواری نبود. عزیزانت رو باید به سرعت به خاک می‌سپردی و به سرعت به نفس کشیدن پر از اضطرابت ادامه می‌دادی. موقع خوندن کتاب احساسات زیادی تجربه کردم؛ خشم و اضطراب و غم. آدم‌ها خیلی احمقانه زیر خاک می‌رفتند، مثل مورچه‌هایی که زیر پا له می‌شن و برای هیچ‌کس “جان” شون ارزش نداشت. جنگ سرتاسر ویرانی و وحشت و آوارگیه. برای منی که در دوران جنگ هنوز پا به دنیا نگذاشته بودم، خیلی کتاب روشنگری بود.
Profile Image for Amir .
592 reviews38 followers
January 27, 2021
رمان قصه‌ی روزهای اول جنگه. روزهای ناباوری، روزهای حیرت، روزهای هول، روزهای تردید بین موندن و دربه‌دری، روزهای کشمکش‌های آدم‌ها با هم و نزدیک شدن‌ها و دور شدن‌ها. یک رمان ضدجنگ تمام‌عیار که فاجعه‌ی جنگ رو عریان می‌گذاره پیش روی ما. به نظرم این رمان باید تو مدارس ایران جز مواد درسی‌ باشه.
Profile Image for Amin.
418 reviews439 followers
July 16, 2025
"میگن جنگزده ها شهرو متورم کردن. ورمش کردن. بادش کردن! آخر دست اگه بگی بابا ماهم آدمیم روزی برا خودمان کاری داشتیم حرمتی داشتیم ج�� و مکانی داشتیم زبانم لال میشی ضدانقلاب"

زمین سوخته پیش از هر چیز یک رسالت اجتماعی دارد. یعنی نویسنده وقتی برای تحویل جنازه برادرش به جنوب میرود متوجه یک مساله اجتماعی بزرگ میشود. اینکه مردمانی مدتهای زیادی درگیر جنگی خانمان سوز هستند ولی در مرکز کشور کسی فکر میکند خبری نیست و درک درستی از شرایط ندارد. بر این مبنا این روایت پیش از هر چیز بیانگر پیامی روشنگرانه است که از دل رئالیسم میگذرد و محمود نشان میدهد که استاد این کار است و می تواند از معضلات متعددی برای هدف خودش حرف بزند. بر این مبنا به نظرم این داستان یک سر و گردن از سایر کتابهای مرتبط با جنگ که برخی این روزها و سالها بعد از دهه ها چاپ میشوند و در تلاش برای شکافتن زوایای پنهان جنگ هستند بالاتر است.

این تجربه زیسته گاه تبدیل به بیان دردهایی اگزیستانسیال میشود:
" - دستم را گذاشتم رو قلبش که جلو خون را بگ��رم اما نشد... نشد... خون از لای انگشتام بیرون زد. تو که نبودی برادر... من حالا حالاها آدم نمیشم. نبودی که ببینی چطور نگاه میکنه. ندیدی که اون لحظه آخر چطور نگاه میکرد. آخ"

یکی از مهم ترین نقدهای کتاب که در اوایل جنگ میگذرد بی توجهی عامدانه حکومت مرکزی نسبت به فجایع است تا منجر به ترس عمومی در کشور نشود. مثلا می گوید:
"- شرط میبندم که نیروی کمکی رسیده. دارن عراقی ها رو میکوبن.
احمد رادیو را از دست خالد بیرون میکشد و خشک و نگران میگوید"
- په چرا ئی رادیو همش قرآن میخونه؟ چرا نمیگه چه اتفاقی افتاده؟"

یا در جای دیگر در نقد همین بوروکراسی که میخواهد همه چیز را عادی جلوه دهد و مردم را به سر کار میکشاند:
"- صبح میریم تا ساعت سه بعدازظهر میشینیم تو محوطه و آسمان را نگاه میکنیم که یه وقت طیاره ای گلوله توپی خمسه خمسه ای چیزی نیاد و لت و پارمان کنه
- خو اگه این طوریه چرا میرین؟
سر بزرگش را تکان میدهد و میگوید:
- اینو دیگه باید از مدیر عامل بپرسین
- خودشم هست؟
- نه بخشنامه هاش هست

یا نقدی که به مردم سایر مناطق دارد:
"- مگه نرفته بودی؟
- رفته بودم اما برگشتم
- چرا؟
- همینجا بمیرم بهتره
- زیر موشک؟ با خمپاره؟
- صد شرف داره تا مثل غربتی ها دربدر باشم و مردمم بدوبیراه بارم کنن
- دیگه چرا بدوبیراه؟
- باید بری تا به چشم خودت ببینی. گفتنی نیست. نامردا حتی آب خوردن هم بهمون نمیفروشن"

یا در جای دیگر:
"-تو مگه نرفته بودی اردو؟
- اردو؟
- په چی؟
اسارتگاه
- حرفهایی میزنی ها
- حق داری. با چشات ندیدی تا بفهمی اگه تو همین خاک سقط بشی چقدر بهتره"

نقدی که به رفتار در خود محیط جنگ هم تسری مییابد:
"تو شهر دزدی زیاد شده است. شایع است که از شهرهای دیگر با کامیون راه میفتند و میایند اثاثیه خانه های مردم را بار میکنند و میروند. سپاه پاسداران اعلام میکند که هیچکس حق ندارد چیزی از شهر خارج کند"

نقد بر سیستم اجتماعی بزرگتری که در آنها پولدارها خیلی وقت است بار خود را بسته و رفته اند و رنجها برای طبقه ضعیف و بی خانمان باقی مانده است. فقری که برای بازماندگان همین طور باقی مانده است:
"- خواهر تو کسی را نداری که براش رختشوری کنم؟
- نه خواهر. اونهایی که براشون رخت میشستم همه رفتن"

یا در جای دیگر:
"شمال شهر از سکنه خالی شده است. از محله های پایین شهر هر کس دستش به دهانش رسیده است و یا در شهرهای دیگر کس و کاری داشته رفته است. آنهایی که بی هدف ساکشان را به دست گرفته اند و یا بقچه شان را زیر بغل زده اند و راه افتاده اند بعد از مدتی دربدری تو اردوگاهها دست از پا درازتر برگشته اند.
- آدم اگه کشته بشه اقلا تو چاردیواری خودش کشته بشه نه به خفت و خواری اونم تو غربت... باید بری تا بفهمی. جنگزده مثل مهمون سه روز اول محترمه. بعد مثل مرده یواش یواش بو میگیره و میشه سربار جامعه"

و از طرفی نقدی بر ساده انگاری ها در شرایط اوایل جنگ دارد:
"- کور خوندن. اینجا قبرستونشونه. همه شونو خاک میکنیم
لقمه را به دهان میگذارد و جویده حرف میزند
- تا خون داریم... تا جون تو بدن داریم ... تا جوان داریم... پیرمردامون هم... پیرزنامون هم ... خیال کردن
نگاه تند شاهد انگار که خونی است
- اصلا همین کارگرای نفت بسشونه"

همین نگاه است که آن تصویر ایدئولوژیک و مقدس از جنگ را به حاشیه میراند و بدیهی است که نویسنده آن به مرور به عنوان نویسنده ای ضدجنگ شناخته میشود که جوایزش را هم باید ازش بگیریم و وی را شایسته توجه و تشکر ندانیم.

درباره نقطه ضعف ها اگر بخواهم اندکی بگویم مهمتر از همه اینکه معلوم نمیشود راوی چرا در آن محیط سخت باقی مانده و مثل سایرین ترک محل نمیکند یا دلیل اجبار وی مثل دیگران برای ماندن چیست. یا در بخشهایی شکل داستان روایتی ساده انگارانه میگیرد و صرفا انگار برای اطلاعات خواننده حرفی میزند. مثلا جایی برادر به برادر خود میگوید:
"ما همه مثل همدیگه هستیم. همه کارمندیم یا کارگر. خودت میدونی که منم بیست سال سابقه خدمت دارم . شهاب تو کشاورزی کار میکنه. شاهدم تو گاز. این بخشنامه هرچه هست برای همه مان هست"
درحالیکه برادر همه این مسائل را پیشاپیش میداند. در بخشهایی هم انگار دست از داستان گفتن برمیدارد و متن شبیه به گزارشی از شرایط جنگ میشود.
Profile Image for صَــــنَــــمْــــ.
156 reviews101 followers
July 24, 2018
بنظرم هیچکدوم از سریال و فیلم هایی که تا به حال راجع به زندگی مردم در زمان جنگ ایران و عراق ساخته شدن، نتونستن به اندازه ی این رمان، واقعی و ملموس باشن
با این حال حس می کنم گاهی اوقات توصیف ها بیش از اندازه و کسل کننده می شد!
Profile Image for Mohamad goudarzi.
24 reviews14 followers
January 17, 2017
سوختم!...چیزی نمیشونم، انگار که دچار موج انفجار سهمناکی شده باشم گوشهایم زنگ می زنند!...اوج فاجعه...روایتگر چه میکشد؟...چه می بیند؟...نابود نمی شود!؟
ابرمردان و شیرزنان عزیز خوزستان، جنگ زدگان قهرمان ویران نشدند!؟
به جرأت هیچ فیلم سینمایی هیچ تله فیلم و یا نوشته و کتاب دیگری نتوانسته بود تا این حد واقع گرایانه و در عین حال هنرمندانه زوایای پیدا و ناپیدای جنگ شوم ایران و عراق را برایم اینچنین ملموس و قابل درک بازگو کند...روحت شاد محمود، یادت گرامی بزرگمرد
Profile Image for r.
128 reviews81 followers
September 7, 2015
وقتی که کتاب را از توی قفسه کتابفروشی برداشتم ونام احمد محمود را پشت ان دیدم بی درنگ یاد ((مدار صفر درجه ))افتادم با ان قصه بلند وجذابش ...اهواز /شرجی /کارون /واز همه مهمتر شخصیت فراموش نشدنی باران ....
احمد محمود کتاب را تقدیم کرده به برادرش که شهید شده است ((به یاد برادرم محمد که شهید شد ))داستان راوی دارد ..قصه گویی که از اخرین روزهای تابستان 1359یعنی یکی دو روز قبل از اغاز جنگ تا سه ماه اول جنگ یعنی روزهای اخر پاییز همان سال را برای ما روایت میکند ..در اهواز ..جایی که جنگ بود ولی پای دشمن هرگز به انجا نرسید ..جایی که مردم امن وامان زندگی میکردند تا روزی که جنگ شروع شد ..ابتدا باور نکردند ..بعد ترسیدند وبعد فرار کردند ...زخمی شدند ..شهید شدند وبرگشتند ..زندگی کردند شهید شدند وتغییر کردند ..راوی نه نامی دارد نه نشانی ..جز خانواده ایست که یک یک انها را به ما معرفی میکند ..محله وشهرش وجنگ را به ما نشان میدهد ولی تا اخر اسم وشغل وسنش را به ما نمیگوید ولی ما میتوانیم او را بین 30 تا 40 سال ومجرد وباسواد تصور کنیم ..زیرا خام نیست ..جسور هم نیست ..اینبار هم باران هست ..اما نه باران مدار صفر درجه بلکه به قول ننه باران شیر نری جنگاور..در دارخوین ..نویسنده قصه را در اخر اذر 1360 به پایان برده است ..
Profile Image for Mouzhan.
175 reviews43 followers
May 5, 2023
اونجایی که فاضل تازه رسیده از شهرستان ودوباره به زنش میگع جمع کن تا بریم ومن امشب نمیتونم اینجا بمونم توی خونمون وهی اصرار وغرغر به زنش که بدو بدو وهمون شب کل اون محله با یه موشک به فنا میره....

اونجایی که راوی خونشون رو مدتهاست ترک کرده وپیش ننه باران زندگی میکنه وعصر همون شبی که موشک قراره کل محله رو ویرون کنه،پسر عمه اش میاد ومیگه برو خونتون که شب قراره داداشت بهت تلفن کنه،

بهم یاداوری میکنه که تقدیر انگار میخواد بهم هی بفهمونه انقده حرص نخورم وحرص نزنم!هرآنچه باید،میشه!
Profile Image for Mohamadreza Moshfeghi.
111 reviews33 followers
May 4, 2022
زمین سوخته؛ رمانی درتوصیف روزهای آغازین جنگ ایران وعراق و ماه های ابتدایی جنگ وروزگار مردمانی تهیدست محله ای در اهواز
مردمانی که توپ وموشک دشمن زندگی را از آنان دریغ کرده است وعده ای را به کوچ به شهرهای دیگر کشور و عده ای ناچار به زندگی دراردوهای جنگ زده گان وادار کرده است ودسته ای اندک که هنوز شهر را ترک نکرده اند.
شهری جنگ زده که در آن دیگر از خروش کارون خبری نیست ومردمان بی پناه که هر لحظه مرگ خویش را انتظار میکشند..
"نگاه همه،مثل نگاه گوسفندانی است که به سلاخ خانه رسیده باشند وبوی خون به دماغشان خورده باشد."صفحه67
احمد محمود در این رمان به مانند کتاب همسایه ها که بی شک از برترین رمان های تاریخ معاصر است با همان سبک وفضا سازی وقلم ساده وجذابش به زیبایی به جنگ و مشکلاتش برای مردم عوام پرداخته است.
ازبرادر خود راوی که به خاطر مشغله کاری و اداری مجبور به ماندن در شهرشد وسرانجام درحمله موشک کشته شد و زنی که فرزند و شوهرخویش را اسیر بعثی ها می بیند تا بقال محل که با احتکار وگران فروشی به سوء استفاده از این بی نظمی ونابسامانی کشور مشغول است ومادری که فرزندش شهید شده وچند تنی که خود را در مسند داوری وقضاوت بدون تشکیل هیچ دادگاه هی می بینند وبه دادن حکم تیر مشغول میشوند.
نویسنده در این رمان با تصورگرائی فوق العاده به بهترین شکل به این وضعیت پرداخته است که حتی درجنگ هم مردمان گرفتار وتهیدست بیشتر عذاب میکشند؛
"همیشه ماها سنگ زیر آسیاب هستیم. همه دردها را ما باید تحمل کنیم.اونا که شکمشون پیه آورده اونوقتا تو ناز ونعمت بودن وحالا هم فلنگو بستن ودبرو که رفتی.."صفحه71
وهمچنین از مردان وزنان وجوانانی میگوید که فارغ از دسته بندی وگروه بندی های سالهای اوایل انقلاب به دفاع از کشور پرداختند وبر سر اصول وعقاید خویش ماندند ؛
"خودت میدانی باورهایی دارم وبه حکم همان باورها واعتقادات است که گلوله توپ وخمپاره ورگبار مسلسل را استقبال میکنم. میدانی که نمیتوانم غریبه را در سرزمینمان ببینم. میدانی که به استقلال مملکت وآزادی چطور فکر میکنم..."صفحه307
وتصویرچند صفحه پایانی این کتاب که به بهترین شکل نشان می دهد توپ وموشک های جنگ هیج فرقی بین قربانی ها نمیگذارد وهمه را درکام مرگ می بلعد.
کتاب فوق را عده ای رمان ضد جنگ معرفی کرده اند ولی بی شک خواندن این رمان به خواننده نشان میدهد که جنگ همیشه تلخ است وخون ریزی و آوارگی سهم مردم بی دفاع است ونه حاکمان و دولت مردانی که جنگ را شروع میکنند.
جملاتی از کتاب زمین سوخته؛
اما حالا،انگارنه انگارکه روزی روزگاری پرنده ای تو شهر بوده است.صدای انفجارگلوله های توپ،حتی کبوتران خانگی را هم رم داده است وهمه از شهر گریخته اند.صفحه43
شهر با همه درهم ریختگی ساکت است.آتشبارهای دورزن دشمن ساکت شده اند ووقتی که سکوت طولانی می شود،دلهره آغاز می شود کسی نمی داند کدام لحظه،کجای شهر کوبیده می شود.تشویش به جان همه می ریزد وسکوت مثل خوره، دل را می خورد.صفحه108
توکلامش،تولرزش صدایش و توسکوتش باز چیزی هست که نمی شناسمش.انگارآشنایی که به غربت رانده می شود وانگار غریبه ای که اشنایی می جوید وتلاش می کند تا غربت را پس بزند.صفحه119
این روزها،خبر کشته شدن این وآن دیگر تکانمان نمی دهد،می شنویم و اگر از دوستانمان باشد چندساعتی توفکرش هستیم،به مجلس ختمش میرویم وبعد،اگر شهر آرام باشد می رویم بهشت آباد که فاتحه ای بخوانیم.صفحه173
Profile Image for Mohamadad ali Abtahi.
149 reviews145 followers
August 2, 2012
در ۲۶-۶-۸۸ آن را در سوئیت ۲۲۲ زندان اوین خواندم
یک جاییش خیلی ترسیدم در تنهایی
۲۶-۶-۸۸
Profile Image for Nirvana.
209 reviews34 followers
August 21, 2024
نفرین و لعنت به جنگ💔
کسانی که فکر می‌کنند جنگ فایده‌ای هم داره!!! باید این کتاب بخونن!
Profile Image for Hasti Khodakarami.
Author 1 book66 followers
February 11, 2019
یک شاهکار دیگر از احمد محمود! کتاب تلخ و آزار دهنده‌ای که چهره‌ی دهشتناک جنگ را به خوبی به تصویر می‌کشد و خواننده را با کلمات جادویی اش بلند می‌کند و می‌نشاند وسط خوزستان جنگ‌زده. احمد محمود راوی بسیار منحصر به فردی برای بیان داستانش انتخاب کرده. مردی که نه اسمش را بیان میکند و نه شغلش و نه هدفش را از ماندن توی شهر زیر توپ تانک. راوی اول شخصی که چشمانش را به شما قرض داده تا شهرِ به خاک و خون کشیده‌اش را با آن تماشا کنید. درواقع راوی داستان «من» ی است که من بودگی اش را فراموش کرده و تبدیل به دو چشم شده و درد رنج مردم را نظاره می‌کند.
داستان در عین تلخی بسیار جذاب است. گرچه در میانه‌ی داستان این جذابیت اندکی فروکش می‌کند اما پایان بی‌نظیر داستان اندک کسالت اواسط کتاب را به خوبی جبران می‌کند. به نظرم این کتاب باید بیشتر از اینها مورد استقبال قرار می‌گرفت. من که از این به بعد به هر کتاب‌دوستی برسم معرفی‌اش خواهم کرد.
یک صحبت هم دارم با انتشارات معین: واقعا چرا باید صفحه آخر کتاب را که از قضا نقطه‌ی اوج داستان است پشت جلد چاپ کنید؟! یعنی انقد بی‌ملاحظه اید؟
Profile Image for amin akbari.
314 reviews163 followers
October 7, 2019
به نام او

به نظر بنده توصیف‌زدگی عارضه‌ی اصلی این کتاب احمدِ محمود است
شاید من با کتاب اشتباهی احمد محمودخوانی را شروع کردم شاید اگر با همسایه‌ها یا داستان یک شهر شروع می‌کردم بهتر بود
ولی به هررو آنچه که پیش‌روی ما قرار دارد با ضعف شدیدِ قصه دست به گریبان است
به عبارتی اصلا قصه ندارد
از اول تا آخر کتاب محمود مثلِ یک نظاره‌گر و توصیفگرِ چیره‌دست تمام وقایعی که در چند ماه اول در شهر اهواز رخ داده است را روایت میکند به همین خاطر رمان نه تنها داستان ندارد بلکه شخصیت هم ندارد. به جرات میشه گفت تمام پرسوناژهای داستان تیپ‌اند نه شخصیت
شاهد یک انقلابی‌ست
خالد یک کارمند وظیفه‌شناس و تا حدودی معاش‌اندیش است
مادر یک مادرِ تیپیکال و دلسوز است
کل شعبان یک مغازه‌دارِ گران‌فروش است
و الی آخر
راوی را هم که هیچ چیز در موردش نگوییم بهتر است چرا که هیچ چیز در موردش نمیدانیم
تنها کسی که یک نیم‌چه شخصیتی داره ننه باران است که محمود اینقدر ضد و نقیض در موردش حرف میزند که برای من یکی باور پذیر نیست
مقایسه‌ش کنید با مِرگانِ جای خالی سلوچ

میتوانیم بگوییم محمود در این کتاب یک بیننده‌ی خوب است که هرچه دیده با دقت و فضاسازی انصافا هنرمندانه به مخاطب عرضه میکند نه یک قصه‌گودکه داستانش فراز و نشیب، گره‌های داستانی داره

البته او در این روایت صادق نیست و ناگفته پیداست که جنگ را از دید یک نویسنده چپگرا روایت میکند و خیلی از مسائلی را که به نفع دسته و گروهی که بهش منصوب است، نادیده میگیرد و تصویری مظلومانه از حزب توده ارائه میدهد.
خلاصه تصویر احمد محمود از اهوازِ اوایل جنگ اگرچه هنرمندانه است ولی کامل نیست

در آخر اینکه پایان‌بندی رمان رو نجات میدهد و باعث میشود من از دو ستاره به آن سه ستاره بدهم
Profile Image for Reza Ng.
15 reviews15 followers
August 15, 2024
رمان «زمین سوخته» نوشته احمد محمود یکی از آثار برجسته ادبیات جنگ ایران و عراق است که به تأثیرات عمیق جنگ بر جامعه ایرانی می‌پردازد. این رمان تصویری واقع‌گرایانه و دردناک از اثرات اجتماعی جنگ ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه جنگ زندگی مردم عادی را به‌کلی دگرگون می‌کند. از تأثیرات جنگ بر زندگی روزمره مردم، افزایش فقر و تنگدستی، از دست دادن ارزش‌های انسانی و اخلاقی، تا بحران هویت و از خودبیگانگی، همه در این رمان به تصویر کشیده شده‌اند.

با وجود تمامی این نکات، شاید نتوان به‌طور کامل ابعاد و عمق این رمان را تنها با کلمات توصیف کرد. «زمین سوخته» باید خوانده شود تا بتوان کاملاً درک کرد که چگونه احمد محمود با قلمی قوی و واقع‌گرا، تأثیرات ماندگار جنگ بر جامعه ایران را به تصویر کشیده است. این کتاب بدون شک یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات جنگ ایران است و خواندن آن برای هر کسی که به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه‌مند است، ضروری به نظر می‌رسد.
Profile Image for Mitra.
71 reviews
December 17, 2025
واقعیت سه ماه اول جنگ، هرج و مرجی که به وجود اومده رو بدون زرق و برق توصیف کرده. از وحشت مردم واسه فرار گرفته تا پارتی‌بازی برای بلیت قطار، از سوءاستفاده بعضی از فقر مردمی که جایی رو نداشتن فرار کنن و حالا شغل و پولی هم ندارن و هر لحظه منتظر مرگن تا آدمهایی که به ظاهر قهرمانن اما نیستن؛ هوای فقرای محل رو دارن ولی وسط خیابون دادگاه برگزار و حکم اجرا میکنن، از کسانی‌که داوطلبانه رفتن جبهه تا آدمهایی که ناخواسته قهرمان شدن.
ولی شخصیت‌پردازی راوی خیلی ناقصه. انقدر که یه جاهایی شما فراموش می‌کنید خودش یکی از شخصیتهای کتابه!
Profile Image for Sara Kamjou.
664 reviews515 followers
February 24, 2021
داستان برشی از تاریخ زمان جنگه اما بر خلاف اکثر روایت‌های داستانی، ماجرا به قبل از جنگ ایران و عراق برمی‌گرده. اینکه آدما خیلی ساده داشتن زندگیشونو می‌کردن اما جنگ ناگهان همه چیز رو به هم می‌ریزه. ترس، اضطراب، دلهره، درموندگی. احمد محمود عالی اینا رو به تصویر کشیده.
در ادامه باز هم بر خلاف بقیه‌ی روایت‌ها، نه از دل جبهه، بلکه با مردمی سر و کار داریم که در حاشیه‌ی جنگ‌زدگی شهرشون سعی دارن امورات بگذرونن و جایی که دارن زندگی رو ازشون می‌گیرن زندگی کنن.
ایده‌ی داستان و توصیفاتش فوق‌العاده‌ست اما از نیمه‌ی کتاب به ورطه‌ی تکرار میفته. به شخصیت‌ها چندان پرداخته نمی‌شه. من تصوری از آدم‌های داستان ندارم و باهاشون ارتباط برقرار نکردم.
یک سوم اول کتاب رو خیلی زیاد دوست داشتم، یک سوم دوم معمولی و یک سوم پایانی خسته‌‌کننده بود.
با همه‌ی این‌ها، به نظرم ارزش خوندنشو داشت.
-------------------
یادگاری از کتاب:
- پدر با اینکه آدم خوبی به نظر میای اما خیلی غر می‌زنی!
- غر می‌زنم؟ بایدم غر بزنم! اگر غر نزنم کار درست نمی‌شه! اگه غر نزنم که ئی دل صاب‌مرده خالی نمی‌شه... بایدم غر بزنم!
...
وقتی به پیرزن را از خانه خودش جدا کنی، از زندگی جداش کردی. حتی اگر تو بهشت هم بره احساس می‌کنه که همه چیزش را از دست داده. اینجا که بود می‌دانست قلیانش کجاست، تو آشپزخانه‌ش چی هست. رخت و لباسش را کجا گذاشته. دوستی، آشنائی، همسایه‌ای، فامیلی... دربه‌دری و غربت به همه چیز رنگ دلتنگی می‌زنه. آدم را حساس می‌کنه. پیش خودش فکر می‌کنه نکنه فلان کس که فلان حرف را زد منظورش من بودم...
Profile Image for Fatemeh.
379 reviews66 followers
November 2, 2021
توصیفهای کتاب خیلی دقیق هستند و این که مکالمات با لهجه جنوبی نوشته شدند خیلی برام جالب بود. توصیف وضعیت مردم از زمان حمله ی عراق رو بسیار خوب انجام داده نویسنده. ولی مشکلی که وجود داره اینه که از یه جایی به بعد توصیفها و مکالمات و داستان تکراری و کم‌جاذبه میشه. شاید کتاب کوتاه‌تر اگر میبود برای من جذابیتش خیلی بیشتر بود. نمره ۳.۵ برای کتاب مناسبتره.
Profile Image for Soophia Yaghoobi.
82 reviews31 followers
May 25, 2021
احمد محمود در کتاب «حکایت حال» در مورد «زمین سوخته» اینگونه می نویسد:
“ وقتی این کتاب را می نوشتم می دانستنم که بعدها بهتر شناخته خواهد شد. منتشر که شد کسانی به عنوان کاری کم ارزش از آن یاد کردند. می دانستم حسّش نکرده اند. درون ماجرا بودند و گرم بودند. باید به خود می آمدند تا درد را بفهمند. می دانم که این کتاب، ده بیست سال دیگر معنای دیگری پیدا خواهد کرد...”

و حالا نزدیک به چهل سال پس از زمان اولین انتشار «زمین سوخته» ، من برای اولین بار و در ابتدای دهه ی چهارم زندگی ام خواندمش. خواندمش و تا عمق جانم لرزید. خواندمش و بارها و بارها در حال خواندن اشک از چشمهایم فروغلطید. خواندمش و با وجود اینکه تا امروز نه مصیبت جنگ را کشیده ام و نه حتّی در خوزستان بوده ام، امّا ترس، دلهره، بی پناهی و سرگردانیِ همه ی آدم های قصّه را در طول سه ماه اول جنگ با تمام جانم احساس کردم.
«زمین سوخته» زشتی ها و جراحت های جنگ را به گونه ای کاملاً عریان و جانفرسا نشانمان می دهد و‌ یادآوری می کند که جنگ می تواند از هر حادثه ی دیگری در جهان غم انگیزتر باشد.

قلم سحرانگیز شما آقای احمد محمود، دنیای تازه ای را به روی من گشود. تا همیشه سپاسگزارتان خواهم ماند... .
Profile Image for Helia Mousavi.
6 reviews
September 24, 2024
«_هرچی خاک اونه، عمر شما باد.
دلم توهم میریزد. تاحالا، صد بار این حرف را شنیده بودم اما هرگزبهش فکر نکرده بودم.داد و ستد مصیبت باریست. درازی عمر من در برابر...نه!حتی فکرش را هم نمیتوانم بکنم.عمری که به ازای خاک برادر باشد خیلی دل انگیز است!»
Profile Image for Hana Hmp.
134 reviews38 followers
August 26, 2024
یک معیار شخصی دارم برای این که از یه کتابی چقدر خوشم اومده و اونم اینه که چقدر دلم می‌خواد اونو برای عزیزانم هدیه بگیرم تا حتما بخوننش. این کتاب رو دلم می‌خواد برای خیلی‌ها هدیه بگیرم تا اونا هم تجربه کنن خوندنش رو. نه این که هیچ چیز بدی نداشت که داشت ولی نمی‌دونم این چه کوفتیه که احمد محمود داره که باوجود همه‌ی بدی‌های کاره، نمی‌تونی از پنج‌تا ستاره کم‌تر بدی.
اول از خوبی‌ها شروع کنم.
خدا رو شکر که احمد محمودی بود که تو سال ۱۳۶۰ بشینه و این‌ها رو بنویسه. بشینه و بنویسه که چجوری زندگی عادی مردم با جنگ از این رو به اون رو شد. بشینه و بنویسه که چجوری کارمندا رو مجبور می‌کردن برن سرکار باوجود این که کاری وجود نداشته و این همه آدم سر نگه‌داشتن شغلشون مجبور شدن بمونن تو شهر و خدا می‌دونه چندتاشون کشته شدن. بشینه و بنویسه که جنگ همش مهربونی و غلیان حس کمک به هموطن نبوده و آدما چجوری حتی تو این شرایط هم به فکر منفعت خودشون و پرکردن جیبشون بودن. بشینه و بنویسه که چقدر حتی زنده‌موندن تو جنگ هم طبقاتیه، اونی که داره و نگران بیکاری آینده نیست تو اولین روزها می‌ره و ا‌ونی که نداره زیر بمب و موشک دربه‌در دنبال یه شغلی می‌گرده که شکمش سیر شه. بشینه و بنویسه که چقدر جنگ سیاهه، همین. که یاد آدم‌ها حتی بعد از ۴۰ سال بندازه که جنگ زندگی می‌گیره و هیچ‌چیز زیبایی، مطلقا هیچ‌چیز زیبایی درباره‌ی جنگ وجود نداره. هیچ‌چیز زیبایی تو از‌دست‌دادن وجود نداره، هیچ‌چیز زیبایی تو آوارگی وجود نداره، هیچ‌چیز زیبایی تو فقر و گرونی و قحطی وجود نداره.
اما چرا گفتم بدی‌هایی هم داشت. راستش زمین سوخته تو بیشتر صفحات یه مردم‌نگاری دقیق و جزئی از ماه‌های اول جنگ تو اهواز بود تا رمان. راوی مثل یه مشاهده‌گر منفعل تمام اتفاقات رو ریزبه‌ریز گزارش می‌کنه. خب این خیلی حیفه. را‌وی‌ای که تو صفحات اول، موقع کشته‌شدن برادرش و تو صفحات آخر می‌تونه انقدر نزدیک بشه به قهرمان مسئله‌دار بودن چرا تو کل رمان این‌جوری نیست؟ چرا حتی یه چیزی به بزرگی مردن برادرش فقط صفحاتی راوی رو تحت‌تاثیر قرار می‌ده و بعد اصلا انگار فراموش می‌شه که خالدی هم بوده که مرده و ازقضا برادر را‌ویه؟
خلاصه که اینطوری ولی بازم اینا چیزی از علاقه‌م بهش کم نمی‌کنه. رمان پر از شخصیت بود و واقعا هرکدوم در نوع خودشون جالب بودن و اگه بخوام با احتیاط صحبت کنم واقعا پاشون رو از قلمرو تیپ بیرون گذاشته بودن. و پایان درخشان کار. تناسب بی‌نظیرش با شروع کار که شهر رو در آستانه‌ی شروع جنگ توصیف می‌کنه و در پایان، شهر و آدم‌های توش رو بعد از تقریبا ویران‌شدن توصیف می‌کنه. تصویر نخل شکسته‌ای که تو آفتاب تکون می‌خوره. شاید باید بگم احمد محمود بیشتر از هرچی داستان شهرها رو می‌نویسه تا آدم‌ها. و اینه که درباره‌ش برام شگفت‌انگیزه.
Profile Image for Atamoghani.
94 reviews6 followers
July 31, 2024
نمیخوام ادای روشن فکرارو دربیارم و حرفام یه جوری از بالا به پایین باشه ولی چندوقت قبل دیدم ملت تو شلوغی دارن از سیدعلی که یه بلاگر مسخره تو اینستاس عکس میگیرن،با خودم فکرکردم اگه احمد محمود ، بهرام بیضایی یا عباس معروفی ها رو تو خیابون میدیدم چند نفرمون میشناختیم که عکس بگیریم؟ آیا این اشخاص که زندگی رو اینجوری نشونمون میدن و لذت میدن برامون باید مهم باشه یا سیدعلی ها
Displaying 1 - 30 of 292 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.