What do you think?
Rate this book


204 pages, Paperback
First published April 1, 1978
.اگر کمی در ادبیات تازه کار تر بودم و مثلا اولین نویسنده ی ایرانی که با اثارش آشنا میشدم,علوی بود قطعا جایگاهش با اکنون فاصله ی زیادی داشت
علوی در آثارش چندان روحیه ی تنوع طلبی یا بهتر بگوییم تجربه گرایی نداشته و تقریبا همه ی آثارش با رئالیسم اجتماعی-انتقادی پیوندی تنگاتنگ دارند. حتی وجه عاشقانه ی "چشمهایش" هم کمابیش تحت سلطه ی وجه سیاسی و انتقادیست که شاید در اینکه بسیاری از افراد با استاد ماکان و
.فرنگیس ارتباط برقرار نمیکردند بی تاثیر نبوده و چه بسا اگر کمی از سیاست رمان کاسته میشد شخصیتها مجال بیشتری برای شناساندن خود می یافتند البته نمیتوان یکطرفه و مطلق راجع به سیاست زدگی آثار علوی قضاوت کرد؛ چون که در کشورهای توتالیتر و تحت حکمرانیِ مستبد, هنر به زحمت از سیاست جداست و <<تعهد اهل قلم>> به تعبیر کامو چیزی انتخابی نیست, بلکه خود بخود و اجباری ؛همانطور که مثلا یوسا و فوئنتس عموما در چنین احوالی قلم میزنند و از سوی دیگر اینکه به روایت برخی منتقدان, احمد محمود و محمود دولت آبادی هم تحت تاثیر علوی قرار گرفته اند خود حاکی اینست که اصرار او بر رئالیسم اجتماعی خالی از مزایا و منفعتها نبوده است
با اینحال تکراری که گاهی عینِ ((تکثیر)) میشود -هم در فرم و هم در محتوای قصه ها- باعث میشوند خواننده ذوق و شوق چندانی برای ادامه ی کتابهایش نداشته باشد چرا که متوجه میشود که اگر کتاب ب را بخواند انگار که کتاب الف را دوباره خوانده و نه تنوعی در درونمایه و تم داستان مشهود است و نه بداعت و خلاقیتی در چگونه نوشتن ,حداقل وقتیکه موضوع تکراری و قدیمی باشد؛ شاید اینکه اکنون میل زیادی به خواندن میرزا و سالاریها و ... ندارم بیشتر به همین برگردد و اینجا اول مطلب به یادم می آید که ایا اگر او اولین نویسنده ی ایرانی من بود چنین میگفتم ؟ اگر "بوف کور" و لاله و "توپ مرواری" را از هدایت نخوانده بودم و در هرکدام با ژانر و تم و نحوه روایت متفاوتی روبرو نشده بودم میتوانستم بگویم تکرار مکررات از
اشکالات علویست ؟
از حیث شخصیت پردازی نیز اسامی قصه ها بیشتر اوقات به تیپ میرسند و به ندرت به تمام معنا ((کاراکتر)) میشوند, هرچند که نمیتوان این مسئله را به تنهایی عیب وایرادی برای او قلمداد کرد؛ زیرا رمان فارسی کم نداشته ایم که با همین تیپها در بین بهترینها جای داشته باشد و برابر محک زمان مقاومت کند و به عبارتی کلاسیک شود؛ اما گاهی- برای مثال در "چشمهایش"- اینکه پس زمینه ی تمول و نازپروردگی به فرنگیس میدهد و بعداً با چنین مشخصاتی او را به یک مبارز سیاسی- آن هم با لحاظ موقعیت زن در اوایل دوره پهلوی- تبدیل میکند برای مخاطب سردرگم کننده و درک ناشدنیست و شاید اینجا به مشکلات تیپ سازی پی میبریم... مگر ما انتظار نداریم که چنین دختری ظرفیت ایثار و ازخودگذشتگی در راه آرمانها را
نداشته باشد و یکهو میبینیم که دارد ؟