در این کتاب، داستان زندگانی حسن صباح (وفات۵۱۸ ه. ق) - موسس طریقه باطنی- با اشاره به حکومت اسماعیلیان و نیز شرح اوضاع و احوال ایران در آن زمان بازگو میشود. به تصریح مترجم: نهضت حسن صباح فقط یک نهضت مذهبی نبوده، او میخواسته ایران را از زیرسلطه خلفای عباسی یا حکومتهای وابسته به خلافت برهاند. حسن صباح در اواخر قرن پنجم هجری، اساس حکومت اسماعیلیه را بنا نهاد و پس از آن تا مدت دو قرن جانشینان او در مناطق خاصی از ایران و عمدتا در قلعههای مستحکم خود، حکومتهایی محلی و محدود داشتند. شیوه قتل دشمنان سیاسی و اعتقادی اسماعیلیان به دست فدائیان این فرقه یکی از نکات مهم تاریخ اسماعیلیه است. تعدادی از سرفصلها و مطالب کتاب از این قرار است: «داروفروشان الموت»، «موسی نیشابوری در قلعه طبس»، «کیش باطنی الموت چگونه به وجود آمد؟»، «خواجه نظام الملک»، «مقدمه روز رستگاری به عقیده باطنیها»، «روز قیامت یا قیامه القیامه»، «باطنیها در قومس»، «بهشت مصنوعی»، «خواجه نظام الملک چگونه کشته شد؟»، «کشتار در اصفهان»، «بیماری حسن صباح»، «زمینه سوءقصد کردن به حسن صباح»، «آخرین ساعات عمر خداوند الموت» و «مرگ حسن صباح».
من كتابخواني را به صورت جدي با ترجمههاي مرحوم (ذبيحالله منصوري) آغاز كردم. پيرامون ترجمههاي معروف ايشان نقل و حديثهاي فراواني وجود دارد كه كاري به هيچ كدام از آنها ندارم. واقعيت امر اين است كه آن مرحوم حق بزرگي بر گردن بازار نشر ايران در دههي شصت و اوائل دههي هفتاد دارد. آنهايي كه يادشان ميآيد حتماً به خاطر دارند كه كتابهاي ايشان هيچ وقت در قفسهي كتابفروشيها نميماند، چه برسد به اين كه خاك بخورد. به نوعي ميشود گفت بازار نشر ايران تا حد زيادي، از كارگر چاپخانه بگيريد تا حروفچين، ناشر، پخشكننده و كتابفروش به ايشان مديوناند من وامثال من نيز كه كتابخواني را با ترجمههاي ايشان آغاز كرديم و بعدها براي خود صاحب سليقه شديم و در كتابخواني خط پيدا كرديم نيز به ايشان مديونيم. براي آن مرحوم همواره احترام قائلم
الموت منطقه ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران بود که منطقه ای کوهستانی بشمار می آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی بشمار میرفت. حسن صباح که در الموت زندگی میکرد یک آریایی نژاد محسوب میشد و پیروانش اسم او را بدون علی ذکره السلام بر زبان نمی آوردند و همچنین او را خداوند الموت مینامیدند. حسن صباح یا خداوند الموت در واقع رهبر و امام فرقه "باطنی" شمرده میشد. فرقه باطنی فرقه ای از مذهب اسماعیلیه است که مثل تمام شیعیان، علی بن ابیطالب را امام اول میدانست و فرزندان او را تا امام جعفر صادق امام میشمرد. ولی بعد از امام جعفر صادق عقیده داشت که پسرش اسماعیل امام است، نه پسر دیگرش امام موسی کاظم. دوران قدرت الموت از قیامت القیامه یعنی سال 1164 میلادی زمانیکه کیش باطنی آشکارا خود را معرفی نمود و جنگ کرد، شروع شد، و هنگام حمله هلاکوخان خاتمه یافت، یعنی 95 سال دوران قدرت باطنی ها طول کشید.
این کتاب از نظر من بیشتر از پنج ستاره ارزش داره داستانی بسیار جذاب و خواندنی ایده ایی جدید از حسن صباح که در ظاهر مسئله دین رو نشون می داد و باطنا در صدد بیرون کردن متجاوزان از خاک ایران بود گروه حسن صباح جزو یکی از مخوف ترین گروه های تروریستی در کل اعصار شناخته شده و هر شخصی که بوسیله حسن صباح دستور ترورش داده می شد بدون هیچ شک و شبهه ایی به قتل می رسید جایی خوندم که این ایده رو خیام تو ذهن حسن صباح نشوند! خداوند الموت کتابی است نوشتهٔ نویسنده فرانسوی، پل آمیر. موضوع کتاب نهضت حسن صباح است. حسن صباح بنيانگذار فرقه زيرزميني اسماعيليه ميباشد.
نويسنده در اين كتاب كوشيده است تا زندگي حسن صباح را مورد بررسي قرار داده و در كنار آن با بازنگري تاريخ سلجوقیان و وزراي ايرانيشان چون خواجه نظامالملك، چهره آن روزهاي ايران زمين را در كنار فرقه سري اسماعيليان آشكارا نشان دهد. این کتاب، توسط مترجم مشهور ایرانی، ذبیح الله منصوری به زبان فارسی ترجمه شده است.
ذبیح الله منصوری در مقدمه کتاب می نویسد: “برداشتی که در این کتاب از نهضت حسن صباح شده، غیر از آن است که تا امروز در کتب دیگر راجع به فرقه اسماعیلیه نوشته اند و از آنچه نویسنده این کتاب میگوید چنین استنباط میشود که نهضت حسن صباح، فقط یک نهضت مذهبی نبوده و آن مرد میخواسته که ایران را از تحت سلطه خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، برهاند.” نویسنده این کتاب، پل آمیر در بخش پایانی کتاب می گوید: “با اینکه دوره قدرت الموت بیش از ۹۵۵ سال طول نکشید زبان فارسی بوسیله باطنی ها خیلی توسعه یافت و زبان عربی را عقب زد و در ایرانیان حس مناعت ملی که قرن ها خوابیده بود بیدار گردید.”
بدون امتیاز همیشه نسبت به ترجمههای جناب منصوری نقدهای زیادی خوانده بودم. قبلاً کتابهای سینوهه، خواجه تاجدار و ماری آنتوانت را مطالعه کرده بودم، اما این کتاب اصلاً آن چیزی نبود که تصور میکردم.
اوایل کتاب برایم بسیار جذاب بود؛ درباره حسن صباح، افکار و اندیشههایش ، باطنیها و... میخواندم. هرچند در بعضی جاها تکرار و اضافات زیادی وجود داشت که حوصلهسربر میشد، اما باز هم ادامه میدادم.
هر چه بیشتر میخواندم، متوجه میشدم که انگار جناب منصوری از طرفداران حسن صباح هستند و باطنیها را قهرمانانی بیعیب و نقص معرفی میکنند که در دنیا همتا ندارند. در مقابل، ملکشاه را آدمی خوشگذران و عیاش توصیف کردهاند که به جز این کار دیگری نداشته است. خواجه نظامالمُلک نیز فردی طماع به تصویر کشیده شده که املاکش را با زور و ستم از دیگران گرفته و مال یتیمان را غصب کرده است.
تا اینکه کنجکاو شدم و اتفاقات تاریخی کتاب درباره سلجوقیان و حسن صباح را با کتاب تاریخ تمدن و ایران کمبریج مطابقت دادم. با کمال تعجب دیدم که اصلاً با هم مطابقت نداشت و تناقضهای بسیاری وجود داشت.
بخشهای زیادی از کتاب بیشتر ساخته ذهن مترجم است تا بر اساس واقعیات تاریخی. تا نیمههای کتاب خوانده بودم، اما دیگر نتوانستم ادامه دهم و در نهایت کتاب را بستم.
کتاب جالبی بود از این نظر که تاریخ اسماعیلیان رو مطالعه کردم هرچند نمیشه به وقایع تاریخی این کتاب استناد کرد و به ترجمه ی مرحوم منصوری اعتماد. ترجمه، نثر روان و شیوایی داشت اما از زیاده گویی و توضیحات تکراری رنج می برد که گاها خواننده رو به فکر فرو میبرد تا مدام از خود بپرسد آیا فهم این مسئله از نظر مترجم تا این حد برای خواننده مشکل بوده؟!
«خداوند الموت» در مرز میان تاریخ و رمان حرکت میکند. روایتش دربارهی حسن صباح و اسماعیلیان است، اما قلم ذبیحالله منصوری آن را با لایههایی از خیال و داستان درآمیخته. ارزش کتاب بیش از آنکه در دقت تاریخی باشد، در قدرت قصهگویی و تصویرسازی دنیایی است که عقل و ایمان، سیاست و مذهب در هم تنیدهاند. متن نشان میدهد چگونه ایدئولوژی میتواند از طریق آموزش، اسطورهسازی و وعدههای بهشت، افراد را مطیع و بیچونوچرا سازد. از همین منظر، «خداوند الموت» صرفاً یک روایت تاریخی نیست، بلکه آیینهای است برای فهم روانشناسی قدرت و سلطه.
همانطور که از اسم کتاب مشخص است این کتاب در خصوص زندگی و اقدامات حسن صباح می باشد و به تاثیر وی و باطنیان بر سیاست و مذهب ایران در جهت برگشت به دوران شکوه ایران اشاره می نماید. شاید بتوان گفت ارزش عمده ی این کتاب در زدودن نسبتهای منفی و غیرواقعی که به باطنیان داده میشده و به ویژه مشخص نمودن عمده ای از وقایع در برهه ای از تاریخ است که همواره به دلایل مختلف مورد توجه قرار نمیگرفته و در هاله ای از ابهام قرار داشته است. در مورد شیوه ی نگارش و قلم مترجم گرامی هم باید گفت اگرچه گاهی اطناب کلام شاید باعث کسالت خواننده میشد اما در مجموع ستودنی بود و توضیحات و پاورقی ها نیز آموزنده بود. النهایه این کتاب از جمله کتابهای تاریخی ست که خواندش خالی از لطف نبوده و آموزنده ست و تعداد صفحاتش صرفا یک عدد است و نباید مانع از خواندنش شود.
فوق العاده بود یکی از جذاب ترین کتاب هایی بود که خوندم ، اتفاقاتی که میفته حیرت آورهستند و جزییات کامل نویسنده و ترجمه عالی ذبیح الله منصوری یه تجربه فوق العاده رو برام رقم زد. داستان کلی درباره قدرت گرفتن "حسن صباح" و کیش باطنی هست که در حدود سال 500 قمری اتفاق میفته و چگونگی به قدرت رسیدن و کنترل بیشتر مناطق ایران تا سقوطشون رو بیان میکنه. هیچوقت فکر نمیکردم این کتاب رو بخونم چه برسه به اینکه جز بهترین تجربه هام قرار بگیره! شاید به خاطر این بوده که اسم حسن صباح رو از دوستانی که assassin's creed بازی کرده بودند شنیده بودم و فکر میکردم داستان روتین و کشت و کشتاری رو خواهم خوند!
خداوند الموت (حسن صباح)نویسنده: پل امیر، ترجمه: ذبیح الله منصوری انتشارات بدرقه جاویدان، چاپ هفتم 1386
خب خب خب بریم سر وقت کتابی که سالها بود ��و لیست خوندن داشتم درباره خود کتاب باید بهتون بگم که اطلاعات کتاب درباره خود شخصیت حسن صباح خیلی کم هست چون بنا به گفته مترجم اطلاعات زیادی درباره ی خودش در دسترس نبوده اما شفاف سازیهاش درباره حشاش��ن و باطنیها خیلی خوب بود بیشتر کتاب داره به دوره سلجوقیها میپردازه ینی اینجوری بهتون بگم که از حدود 800 صفحه کتاب 600 صفحه درباره حکومت وقت و اتفاقات اون دوران نوشته شده و اون 200 صفحه دیگه باز هم نه به صورت کامل اما به حسن صباح پرداخته که خب این تو ذوق من میزد وقتی یک کتاب به اسم یک کاراکتر نوشته میشه حداقل انتظاری که میره اینه که بیشتر به همون کاراکتر پرداخته بشه اما بیشتر کتاب داشت به کارهایی که ترکان خاتون در مملکت انجام میداد و مدام در حال خدعه کردن و وعده دروغ دادنش صحبت میکرد اینا منو خسته کرد میتونست خیلی کوتاه تر از این باشه کتاب من همیشه همیشه یکی از طرفداران ذبیح الله منصوری بودم و هستم اما تو این کتاب راستش انقد به حواشی پرداخت که خسته شدم بعضی از این حواشی به نظرم اصن نیازی به بیان شدن نداشتن اما خوشحالم که یکی از کتابهایی که سالها میخواستم بخونم رو بالاخره خوندم و تموش شد
تاریخ ایران برای من همیشه جذاب است. توضیحات مترجم به نظرم یه کم زیاد بود در بعضی جاها حوصله سر بر میشد. ولی داستان تاریخی بسیار شیرینی هست. اگر به تاریخ ایران علاقمند هستین، من حتما پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخوانید.
در مورد شخصیت هایی مثل حسن صباح خوندن حال آدم رو دگرگون میکنه. از طرفی افسوس میخوری که مرگ اونهارو از ما میگیره و از طرف دیگه غصه میخوری که آیا هنوز اینطور شخصیت ها تربیت میشن و وجود دارن؟ و اگر وجود دارن ما کدوم طرف این قافله ایستادیم؟ طرف حسن صباح و ابوحمزه کفشگر یا کسی چون ترکان خاتون؟ یا اینکه صرفا شخصی ضعیف و منفعل مثل برکیاق. و شاید حتی آدمی که داره با حرص و طمع و هوس زندگی میکنه مثل خیلی دیگه از شخصیت های این کتاب. یا فقط یک بازیچه؟! کتاب های تاریخی به خودی خود خوندنشون کمی سخت هست و برای جلب توجه خواننده نیاز به ادبیات قوی دارن. و به نظر من این کتاب اگر شخصیت های والایی نداشت و خود تاریخ جذابی نبود من بخاطر ادبیات و داستان سرایی ضعیفش کنارش میذاشتم. چون متاسفانه تکرار زیاد بعضی مطالب و نبود اون احساس نویسنده خیلی حس میشد. همونطور که در خیلی کتاب های تاریخی احساس میشه. همچنین پا نوشت های مترجم اول به آدم این حس رو میدادن که با یک همراه کتاب میخونه ولی متاسفانه در بعضی جاها حضورشون آنچنان حیاتی به نظر نمیرسید.
فرقه باطنیه فرقه ای از مذهب اسماعیلیه بود انها علی را امام اول میدانستند و فرزندان اورا تا امام جعفرصادق امام میشمردند اما بعد از او عقیده داشتند که پسر دیگرش اسماعیل امام است نه امام موسی کاظم .
((خداوند الموت ))
واقعا حسن صباح عجب اخوند شارلاتانی بود مثل بقیه این قوم.
طولانی ترین کتابی که خوندم.دوره ی راهنمایی یا دبیرستانم. یه چاپ قدیمی هزار صفحه ای. کتاب خوبی بود، خوب به تصویر کشیده بود همه چیز رو، اما به نظرم یکم زیادی توش اغراق شده بود که یه مقدار زیادی از جذابیت یک اثر تاریخی مستند کم میکرد به نظر من. و خب چندان هم بی طرفانه نوشته نشده بود
به هر حال،اگر این کتاب رو خوندین و هنوز خیلی توی حال و هوای کتاب بودین، به نظر من بد نیست برای درک بهتر اون شرایط توصیف شده توی کتاب (اون قلعه های عجیب و غریب و غیر قابل دسترس پرورش نیروهای جنگی دوره ی اسماعیلیه) بد نیست یه سری هم به قلعه ی رودخان شهر فومن گیلان بزنید.
سیزده چهارده سالم که بود خوندمش به اصرار بابا که این کتاب یکی از فوریت هاش محسوب می شه به نظرم کتاب طووولانی اومد و خسته کننده نه به خاطر تاریخی بودنش به خاطر نثر کند و یک نواخت و بی حوصله و کش دار ذبیح الله منصوری شایدم زود بود اون موقع واسه خوندن همچین کتابی به هر حال بیش تر از این که خود کتاب یادم باشه حرفای بابا از حسن صباح یادمه و این که چه مرد بزرگی بود شاید بعدها دوباره این کتاب رو بخونم امیدوارم یعنی
بااین کتاب درزمان سفر کنید تا به سده ششم وبه قلعه الموت برسید. حشاشین را در حال بار زدن داروها و تریاق ناب و کمیاب میبینید. ازاین پس صبر کنید و با داستان جذاب پل آمیر و ترجمه زیبای ذبیح ا... منصوری به تماشای ادامه بخشی از تاریخ بزرگ ایران بنشینید. از درون و بیرون قلعه و سبک زندگی ساکنان آن باخبر شوید. در جنگ های تن به تن شرکت کنید. سیاستها و کیاستها را دریابید. و با غیورمردانی که برای احیای دوباره ایران پس از یورش اعراب از جان گذشتند همراه باشید.
کتاب حاوی اطلاعات تاریخی بسیار مفیدی بود . در مورد فرقه باطنی ها و اعتقادات راسخ اونها. تنها مورد آزار دهنده اطلاعات بیمورد و اظهار نظر های زیاده از حد آقای منصوری بود که گاهی واقعا کلافه کننده بود. و در جایی از کتاب میزان بیانات پانویس نصف صفحه کتاب رو گرفته بود. که البته من با دیدن نام آقای منصوری به عنوان مترجم انتظار پانویس های خسته کننده رو داشتم، اما نه در این حد! در کل از خواندن کتاب بسیار لذت بردم
PERFECT PERFECT PERFECT, the only book more than 800 pages that I didn’t want it finish and enjoyed every single letter in it. [ Hamae hama saed ] translation 👌👏
"The Lord of Alamut," written by Zabihullah Mansouri, is a novel set in a captivating atmosphere. Although it is clearly stated at the beginning of the book that the quotes are not based on truth, the story remains highly engaging and enthralling, making it a top-tier work of fiction. However, it lacks historical accuracy for those seeking factual information. The book explores the intriguing question: Was Hassan Sabah an Iranian patriot or an Arab murderer? This is the question it endeavors to answer for the reader.
«خداوند الموت» روایتیست از مردی که در سایه کوهستانی سنگی و خاموش، دولتی از ترس، شمشیر و عقیده بنا میکند؛ حسن صباح، پدر ترور مدرن، که از قلعهٔ الموت، نه فقط دژ سیاسیاش، بلکه دژ ذهنیاش را فرمان میداد.
کتاب نه صرفاً زندگینامهای خشک و تاریخیست، نه بیوگرافی قهرمانساز یا خنثی. پل آمیر این داستان را با نثری داستانیشده روایت میکند، جوری که گاهی مرز بین رمان و تاریخ رنگ میبازد. ما حسن صباح را میبینیم نه فقط بهمثابه بنیادگذار یک فرقه، بلکه بهعنوان یک ذهن تبدار، وسواسی، منظم و مطلقگرا.
آنگاه که خلافت عباسی، سلطهٔ سنیمذهب ترکتباران، و فقر و جهل به هم گره خورده بود، حسن صباح در دل اسماعیلیه، فرقهای شیعی، راهی دیگر یافت: ترکیب ایمان با قتل. او اولین کسی بود که ترور را نه از سر خشونت کور، بلکه با دقتی سیاسی و حسابشده اجرا کرد. فداییانش نه مزدور که مومنانی روانشوییشده بودند که مرگ را نه پایان، که آغاز میدانستند.
اما اگر دقیقتر بنگریم، «خداوند الموت» فقط دربارهی حسن صباح نیست؛ دربارهی ساختار ترس است. دربارهٔ اینکه چطور میشود در قلعهای دورافتاده، با کنترل ذهن، خشونت و وعدههای بهشتی، امپراتوری ساخت؛ امپراتوریای که نیازی به لشکرکشی نداشت، چون میتوانست با یک خنجر در آستین، حکومتها را بلرزاند.
نویسنده نگاه تحسینگر ندارد، اما شیفتهٔ منطق درونی این ساختار است. حسن صباح در این روایت نه قدیس است نه هیولا، بلکه انسانی است در مرز جنون و نبوغ؛ مردی که شاید حقیقت را فدای هدف کرد، اما بیشک جهان را با روشهایش شوکه کرد.
این کتاب برای ایرانیها معنایی دوچندان دارد، چرا که روایت آن در سرزمین خود ما میگذرد؛ در کوههای الموت، جایی که طبیعت هم انگار زبان تهدید دارد. بعید است کسی داستان حسن صباح را بخواند و به جنبشهای بنیادگرا در دوران معاصر فکر نکند. از القاعده تا داعش، از جنبشهای عقیدتی قرون وسطی تا تروریسم نوین، ریشهها یکیاند: باور، نفرت، بهشت، و زنی که در خواب به شهید لبخند میزند.
«خداوند الموت» نه یک تاریخ خشک، بلکه یک آینه است؛ آینهای که اگر جرأت داشته باشی در آن بنگری، میبینی که قدرت چگونه با ایمان زنا میکند، و زاییدهٔ این پیوند، چیزی جز مرگ مقدس نیست.
کتاب به عنوان رمان تاریخی بسیار خوب و جذاب است ولی در کل مشکلات تاریخی و ترتیب وقایع زیاد دارد، امیدوارم مردم عادی بعد از خواندن، وقایع کتاب را صرف تاریخ نگیرند. کارهای منصوری همیشه دارای ویژگی های خاص مثل توضیحات زیاد، اطلاعات حاشیه ای، نثر جذاب و .... است که در این کتاب با تعریف و تمجدید های فراوان از حسن صباح در آمیخته شده. در نهایت خواندن کتاب را به همه توصیه میکنم تنها با ذکر این نکته که استناد تاریخی نمیتوان کرد ولی توضیح که در مورد حشاشیون داده درست است
خب من 10-11 سالم بود که کتابی داستانی به نام عقاب الموت از نویسنده ای به نام امیر عشیری خواندم و همین کتاب کافی بود که شیفته اسمی شوم به نام حسن صباح.این کتاب را با همان پیش فرض خواندم. کتابش به جذابیت آن قبلی نبود و بهرحال به روایتی زیاد هم نمی شد روی ترجمه اش حساب کرد. اما با این همه حسن صباح هنوز برای من همان است و الموتش دژ تسخیر ناپذیر دوران.
کتابیه که همیشه شخصیت هاش جلوی چشمت بازی میکنند.مبارزه ای شجاعانه در برابر اعرابی که دین رو سپر و جهل و خرافه رو شمشیر کردند و به ایران یورش آوردند.فقط ای کاش ذبیح الله منصوری اینقدر دستکاری و اضافه کاری نمیکرد.