What do you think?
Rate this book


First published April 1, 2003
مگر میشود آدم فقط یکبار عاشق شود؟ عشق ابدی فقط حرف است. پیش میآید که آدم خیلی خاطر کسی را بخواهد, اما همیشه وقتی آدم فکر میکند که دلش سخت پیش یکی گرفتار شده، یک دفعه یک جایی, میبیند که دلش, تهِ دلش, برای یکی دیگر هم میلرزد. اگر باوفا باشد دلش را خفه میکند و تا آخر عمر حسرت آن دللرزه برایش میماند. اگر بیوفا باشد, میلغزد و همه عمرش عذاب گناه بر دلش میماند. هیچکس حکمتش را نمیداند. حالا با خود آدم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را, اما یکی را باید انتخاب کند، فرار ندارد
تنها راهی که به فکرم رسید این بود که داستان را بنویسم، شاید روزی آن را بخوانند و سرانجام به یاد بیاورند. اگر همدیگر را پیدا نکنند، همه چیز تمام میشود. شاهدخت و شهسوار سرگرداناند. دیگر نه چشمهای برایشان مانده، نه امیدی و نه دردهایی به وقت غروب آفتاب. همه از یاد رفتهاند - برش از متن