Os Miseráveis I

Les Misérables #1

by Victor Hugo, Júlia Ferreira (Tradução), José Cláudio (Tradução)

Publicado em 1862, Os Miseráveis permanece, ao longo de mais de um século e meio, um dos romances mais importantes e populares de toda a literatura.
A obra teve cerca de 65 versões cinematográficas, a primeira delas em 1909.
Victor Hugo terminou de escrever Os Miseráveis quando contava sessenta anos. Através da personagem de Jean Valjean, o autor empreendeu uma vasta acusação sobre as desigualdades sociais da sua época.
Os Miseráveis não é apenas a narrativa de desgraça e reabilitação de um forçado às galés, vítima da sociedade, mas antes de tudo uma história do povo de Paris.
A vida de Jean Valjean e a ligação que tem com Cosette é o fio condutor da narrativa. Através das suas vidas e encontros, desenha-se um fresco social variado, uma imagem de uma humanidade miserável, mas capaz de todas as grandezas. Homem do povo, esmagado por sucessivas humilhações, Jean Valjean assume as expiações dos pecados do mundo e, num esforço para se resgatar, assume o destino trágico da humanidade em busca de um mundo melhor.

Genres: Classics, Fiction, France, Historical Fiction, French Literature, Novels, Literature

680 pages, Paperback

First published April 3, 1862

About the author

After Napoleon III seized power in 1851, French writer Victor Marie Hugo went into exile and in 1870 returned to France; his novels include The Hunchback of Notre Dame (1831) and Les Misérables (1862).

This poet, playwright, novelist, dramatist, essayist, visual artist, statesman, and perhaps the most influential, important exponent of the Romantic movement in France, campaigned for human rights. People in France regard him as one of greatest poets of that country and know him better abroad.

Reviews

[BookHunter M ُH َM َD · Rating 4 out of 5]

01
ليس هناك شيء وشيك أكثر من المستحيل. . . ما يجب أن نتنبأ به دائما هو ما لم يكن متوقعا.
02
أجاب الحارس بصوت أجش: ان السجن ليس حانة. دعهم يلقون القبض عليك فأفتح لك الباب عن طيب خاطر.
03
أنا لست عديم الفائدة تماما. يمكن أن أستخدم كمثال سيء.

[Nayra.Hassan · Rating 4 out of 5]

هناك لحظات تكون فيها النفس جاثية على ركبتيها مهما كان وضع الجسد"وفي السجن تزداد مرارتك و يسود قلبك
في كل انواع"السجن"التي نرتمي وراء قضبانها"باختيارنا"سيزداد ظلام ارواحنا
فما بالك لو سجنت 19سنة لسرقتك رغيف خبز؟

☆خير تعمل شر تلقى☆
حسنا هذه احدى الكلاسيكيات العتيدة التي احقد عليها لانها"بوظت دماغي"..عندما تقرأ عيون الادب العالمي قبل العشرين "ستربيك"حرفيا..ستشكل مبادءك مهما تهربت ..ستصدقها للاسف

*في حياتنا. .سنتبادل الادوار..دوما☆

جان فالجان شاب بريء سوى يتحول الى مجرم آثم محروم من تعاطف القضاة فيسجن لتسعة عشر عام لسرقته رغيف خبز.. يخرج للدنيا محطما ليلاقي الهوان من اهل بلدته. .عدا القس ميريل الذي يحسن اليه و لكن مرارة فالجان تطفح و يرد الاحسان بالاساءة و يسرق منه شمعدانات فضية و يتم القبض عليه
لكن القس يتعاطف معه؛و يدعي انه اعطاه الفضيات هدية

و هنا يذهل فالجان و يتحول تماما بعد "ثاني" بادرة عطف يتلقاها
و الفضة ترمز لطبيعة معدن فالجان
حسنا ؛ محظوظ انت يا ميريل

في حياتنا سنكون احيانا ميريل و احيانا فالجان؛ حسب اقدارنا احيانا ستكون عادلا واحيانا مظلوما"الظالمون لا يقراون البؤساء ابدا"..لكن كلنا سنلتقي من يعلمنا كل حرف من جملة "اتقي شر من احسنت اليه"ا
او سنعمل الخير و نرميه في البحر
و في رحلة تحول فالجان: لماديلاين سيتحول فعل الخير لعدوى سنقابل كوزيت و فانتاين و جافير. .رجال سلطة وعمال و بنات ليل و عشرات الشخصيات بلا مبالغة لا يجمع بينها سوى :البؤس هناك من يفرضونه و هناك من يعيشونه


هذه الملحمة السياسية الفلسفية التاريخية الانسانية هى احدى اطول الملاحم الادبية فصولها بعدد ايام السنة 365 و تم نشرها في 48 جزء عند صدورها في 1862 صفحاتها بالفرنسية تقارب الالفين ..و الجميل اننا زمان لم نكن نعرف اننا نقراها ملخصة..بل عندما نجد اننا قرأنا 400صفحة نعتقد ان انجازنا باهراَ ..و لكنها ستظل عن جدارة احدى اهم عشر كلاسيكيات عالمية التي تعدك بدموع غزيرة

فكتور هوجو: كنت عبقريا في اعتراضك على جمود القانون الفرنسي بشكل لا ينسى
بؤساءك بثوا بعض الامل في النفوس
نلت في النهاية تكريمك اللائق بعدطول نفي

لكن حتى عمرى هذا للاسف مازلت في مرحلة:"خيرا تعمل شر تلقى" ما زلت ألقى من يصنعون لي جحيما على الارض
و الزمن يؤكد لي انا وجان فالجان أن: كثيرون على قيد الحياة ..قليلون علي قيد الانسانية



ملحوظة لامناء المكتبة بالجوودريدز
البؤساء بالعربي لها نحو عشرين نسخة منفصلة بلا مبالغة
وضعت في احدها الريفيو الرئيسي
https://www.goodreads.com/review/show...
و الاخر ريفيو انجليزي
https://www.goodreads.com/review/show...
و ها هي ثالث مراجعة..لنسخة رئيسية مزدحمة

[Tawfek · Rating 4 out of 5]

المجلد الأول من أصل خمسة من رواية البؤساء رائعة فيكتور هيجو الخالدة.
من الطبيعي ان تكون النسخة المختصرة ممتعة أكثر و لكن مع ذلك فهي وجبة غير كاملة
وجبة منزوعة الدسم
تحول رواية 2500 صفحة علي الأقل الي شبه رواية 500 صفحة تنزع السمات الروائية من أسلوب الراوي و غيره.
و تنزع سمات الرواية فتتحول من ملحمة تاريخية و اجتماعية عظيمة تسرد لنا تاريخ فرنسا كله الي مجرد ظل الأصل و أقل من الظل.
لا يروقني في أسلوب الكاتب خروجه عن الموضوع كثيرًا و أسلوبه الذي يجعلنا نتسائل تساؤلات كثيرًا حول أدب الزمن الغابر.
الأسلوب يصيبني في أحيان كثيرة بالملل في أجزاء معينة من السرد و احيانًا يجعلني اسرح في مواضيع أخري من كثرة الوصف لأشياء غير ذا قيمة لنا حقًا فمهما وصفت لن نستطيع رسمها حقًا في خيالنا.
و لكن يعود الكاتب ليبهرني مرة أخري بقصة الانسانية العظيمة.
بسرده السلس لتاريخ فرنسا.
فصل 1817 خير دليل علي ذلك لقد لخص هذ الرجل تاريخ سنة كاملة من حياة امه بكل ما فيه من ادب و سياسة و فنون و احداث هامة و مشاجرات و قضايا و شائعات في فصل واحد فقط !!!!
و نهاية الفصل :(
موت فانتين و هروب جان فلجان من السجن لانقاذ كوزيت علي الأحري انا اعلم اغلب القصة من فيلم شاهدته منذ 6 سنوات و لكن مع ذلك
فالرواية مختلفة كثيرًا عن الفيلم و أكثر دسامة و أكثر في الأحداث
غير انها مختلفة تمامًا بطريقة ما بسبب ما حدث للرواية من تقزيم علي مر السنين.

[Behzad · Rating 5 out of 5]

میگن نمایشنامه های شکسپیر اصول کلاسیک نمایشنامه نویسی رو مراعات نکرده بودن و علی رغم اینکه بین عوام طرفدار بسیار زیاد داشتن و بیننده های خیلی زیادی رو جذب میکردن، منتقدها و ادبیاتی ها (به خصوص در دوره های بعد) آثارش رو مردود و نامطابق با «اصول درام نویسی» میدونستن.

اینو گفتم که بگم من همیشه موقع خوندن شاهکارهای فراتر از زمان مثل «جنگ و صلح» و همین «بینوایان» به این فکر کرده م که این «اصول داستان نویسی» دقیقاً کجای این آثار جا میگیرن و آیا میتونن با خط کش خودشون این آثار رو اندازه گیری کنن یا نه؟ و خب همیشه جواب اینه که خیر. اصول داستان نویسی که تلاش میکنن به نویسنده های جوان «یاد بدن» که چطور خلاق باشن و داستان بگن، از توضیح اثربخشی ادبیات پیشرو و خلاقه باز میمونن، به این دلیل که ماهیت چنین ادبیاتی اصولاً خرق عادت و بر هم زدن اصوله، در حالی که «اصول داستان نویسی» به ما قاعده یاد میدن.

معلم ها و کتب «آموزش داستان/ رمان نویسی» به ما میگن که فصل «واترلو» باید از این کتاب حذف بشه. بهمون میگن که فلسفه بافی های راوی باید خط بخورن، توصیف های شاعرانه ولی شاید زائد بر پیرنگ اصلی باید حذف بشن؛ ازمون میخوان 1200 صفحه رو تبدیل کنیم به نصف این حجم تا به یه اثری برسیم که مناسب ذائقۀ عجول انسان امروزی باشه؛ انسانی که میتونه کل «بینوایان» رو تو یه فیلم به صورت مختصر و مفید ببینه و همه چیز دستگیرش بشه و بعد به راهش ادامه بده.

اما به نظر من ادبیات درست از اونجایی شروع میشه که قواعد و اصول رو زیر پا میگذاریم؛ که تعریفی رو که فلان منتقد ارائه داده زیر پا خُرد میکنیم و سعی میکنیم یه ژانر، سبک، روش، نگاه تازه در نوشتن ایجاد کنیم. این کاریه که به نظرم هر انقلابی - از جمله انقلاب ادبی - کرده و میکنه و باید بکنه.

و این کاریه که بینوایان کرده؛ بینوایان تن نمیده به این حکم که «تعریف نکن، بلکه نشان بده». راوی هر جا که به دستش میرسه تعریف میکنه، و به فراخور حال نشان میده. این اصل رو که «شخصیت رو در قالب کنش پرورش بده» زیر پا میذاره در مقاطع مختلف، و خب نتیجه ای که میگیره مؤثره؛ این اصل رو که «شروع رمان باید بسیار گیرا باشه وگرنه خواننده از اثر پرتاب میشه» زیر پا میگذاره.

و دلیلش اینه که تمام این اصول برای انسان کم حوصلۀ امروز تدوین شده ن. این اصول وارد «چارچوب های داستان نویسی» ما شدن تا بهمون یاد بدن که چطوری اثری بنویسیم که خواننده حوصله ش بکشه و اون رو بخره و بخونه؛ اصولی هستن که هدف نهایی شون در واقع «رقابت در بازار ادبیات» و «فروش رفتنه».

اما ادبیات اصیل، ادبیاتی که به یاد خواهد موند و بهترین رمان تاریخ، بهترین شعر تاریخ، لقب خواهد گرفت، خلق اثر هنری به یاد ماندنی و تکان دهنده رو در اولویت قرار میده؛ شاید خوانندۀ بی حوصلۀ پای اون نشینه. شاید هیچ خواننده ای پیدا نکنه. ولی در ادبیات واقعی، چیزی که ادبیات رو از غیر ادبیات متمایز میکنه، اونه.

[Celeste Corrêa · Rating 5 out of 5]

«Não há ervas más, nem maus homens; que há são maus cultivadores.»

Se analisarmos a questão penal e a condenação na época retratada, o roubo de um pão está na origem da catástrofe de um destino: há maior abuso da parte da lei na pena do que da parte do criminoso na culpa.

Como se reage ao excesso de infortúnio?
Como se reage à infâmia, que «semelhante à pedra do sepulcro, cai uma só vez para nunca mais se erguer»?

[Mehrdad · Rating 5 out of 5]

ریویوی اصلی بمونه برای وقتی که کلا تموم شد.
فقط یه کم صحبت و چندتا نکته که به نظر خودم یادآوریش لازمه.
اول اینکه تا جایی که براتون مقدوره این کتاب و باقی آثار هوگو رو با ترجمه‌ی آقای پارسایار از نشر هرمس بخونین. ( ده صفحه از ترجمه‌ی آقای مستعان و آقای پارسایار رو مقایسه کنین، خودتون متوجه میشین. )
دوم اینکه این کتابو صرفا یه رمان ندونین، تو همین جلد اولش کلی چیز راج�� به تاریخ، فلسفه، دین و مذهب، جامعه‌شناسی، روانشناسی و ... میفهمین و همینم لازمه‌اش اینه که برای خوندن این کتاب عجله نکنین. من خودم بعد خوندن چند قسمتش علاقمند شدم که بیشتر راجع به انقلاب فرانسه بخونم که به کمک بچه‌ها یه سری منابع هم پیدا کردم که حتما میرم سراغشون.
عجله نکردن رو که گفتم🤔
دیگه اینکه این نسخه علاوه بر ترجمه‌ی سخت( تاکید میکنم سخت ولی غلط و اشتباه، نه ) مقدار زیادی غلط املایی و نگارشی داره که فکر میکنم بیشتر برمی‌گرده به اینکه انتشاراتش زیاد معروف نیست ( از طرح رو جلدش که بازاری هست، مشخصه- طرح رو جلدش از سریال بینوایانه، با طرحی از دومینیک وست تو نقش ژان‌والژان و لی‌لی کالینز تو نقش فانتین) . این غلطایی که گفتم هم شامل همه چی میشه: غلط املایی، جایی که باید جمله تموم بشه ویرگول گذاشته و جایی که جمله ادامه داره نقطه، پاورقی‌های اشتباه و ...
در ضمن از ترجمه‌ی آقای مستعان میشه به عنوان یه واحد درسی تو رشته ادبیات فارسی تحت عنوان درس متون نثر داستانی استفاده کرد، از بس که بعضی جاهاش نیاز به لغت نامه و حاشیه نویسی داره😅
جلد اول کتاب شامل دو بخش و نیمی از بخش سوم میشه
بخش اول: فانتین
بخش دوم: کوزت
بخش سوم: ماریوس

بقیه‌ی حرفا راجع به خود کتاب و خاطرات من از کتاب، بمونه برای بعد تموم کردن جلد دوم
مرسی جناب هوگو، مرسی بینوایان

[Valeriu Gherghel · Rating 4 out of 5]

5 steluțe, îndeosebi pentru episodul Gavroche.

Și pentru sentimentul de liniște și securitate pe care îl trăiam ori de cîte ori citeam paginile despre ascunzătoarea din burta elefantului din Piața Bastilia. Le-am parcurs de atîtea ori, încît le-am învățat pe de rost. Episodul a circulat ca broșură pentru copii, probabil că abia începusem școala. Extrasul cu viața lui Gavroche (VI: 2) m-a făcut curios cu privire la întregul roman. L-am citit puțin mai tîrziu. Iar sfîrștul lui m-a dezamăgit.

Cum se poate ca frumoasa Cosette, justițiarul Marius (pentru care bătrînul ocnaș și-a sacrificat viața) să-l trateze pe Jean Valjean cu atîta indiferență? Mi se părea nedrept, un păcat strigător la cer. Mă întrista mai ales următorul pasaj:

„În cimitirul Père-Lachaise, aproape de groapa comună..., într-un colţ pustiu, lângă un zid crăpat, sub o tisă pe care urcă o iederă, printre smocuri de pir şi de muşchi, e o piatră... Ploaia a înverzit-o, vîntul a înnegrit-o. Nu e pe lîngă ea nici o potecă, şi lumii nu-i place să meargă pînă acolo... Această piatră nu are pe ea nici o însemnare. Nu s-a gîndit nimeni, tăind-o, decît la mărimea unui mormînt şi n-a vrut nimeni decît s-o facă destul de lungă şi destul de îngustă ca să acopere un om. Nu e scris pe ea nici un nume”.

Să nu uităm că Gavroche - alături de liliala, devotata, umila Éponine, care îl iubește în taină pe Marius - era copilul siniștrilor soți Thénardier („Taică-su nu-i purta de grijă, iar maică-sa nu-l iubea”). Din fericire, ereditatea nu funcționează în acest caz. Éponine se aruncă în fața gloanțelor și îi salvează viața lui Marius. Iar bunătatea voioasă și curajul neasemuit ale lui Gavroche răscumpără într-un fel răutatea părinților.

[Atefeh · Rating 5 out of 5]

جلد نخست به پایان رسید.
ری‌ویو اصلی رو بعد پایان کتاب می‌نویسم اما یه نکته ای وجود داره که دلم می‌خواد بگم.
وقتی یازده یا دوازده سالم بود، از کتابخونه نسخه های کوتاه شده آثار نویسنده هایی مثل جک لندن، چارلز دیکنز، مارک تواین و.. از نشر افق می‌گرفتم.
یادمه بینوایان هم همیشه بین قفسه های کتاب می‌دیدم اما نه تنها تمایلی به خوندنش نداشتم، بلکه با خودم می‌گفتم نکنه این مرد چرک آلود روی جلد کتاب، شخصیت اصلیه؟ آدم باید آرزو های بزرگ بخونه!
حتی وقتی کتابو ورق می‌زدم خیلی برام سخت بود که اسم ژان والژان رو بخونم، یادمه می‌گفتم ژان‌ وارژان چون تلفظش اون موقع برام راحت تر بود.
کمتر کسی رو دیدم که اسم شخصیت های این کتاب رو ندونه.
شخصیت های این کتاب توی دنیا واقعی ریشه دارن، فلانی مثل کوزت کار می‌کنه! یارو یه پا ژان‌ والژانه!
تا قبل خوندن بینوایان فقر کلمات داشتم، فقط معنا داشتم، ژرفای این مثال ها رو نمی‌فهمیدم.
به راستی ویکتور هوگو چطور انسانی بوده؟ از شرق تا غرب رو به خوبی می‌شناسه، کتاب سرتاسر پر از مثال های حقیقی درباره تاریخ سرزمین هاست، از مردم، از پادشاه ها.
حالا که جلد نخست رو تموم کردم به یه نتیجه ای مهمی رسیدم، اگه کسی نویسنده است و یا می‌خواد که برای ساخت فیلم یا انیمیشن و هرچیز دیگه ای کرکتر خاصی بیافرینه، بینوایان می‌تونه یه راهنما بزرگ برای خلق شخصیت باشه!
هر فصلش درس چگونه نوشتنه، چگونه ساختن، چگونه هدایت کردن، بدون ترس شاخه دادن به رویداد ها.

[Ana · Rating 5 out of 5]

Para já está a ser 5* e, posso assegurar, não tive vontade de saltar nenhum capítulo (são vários os que não têm a ver com a acção principal) ou de ler em diagonal. Não vou já atribuir classificação porque a divisão em dois volumes, desta edição, é absolutamente artificial em termos da história que narra . Fá-lo-ei quando terminar a leitura do segundo volume. Para já deixo um excerto que considero representativo não só da beleza da escrita como também do que, para já, me parece ser a essência daquilo que o autor pretende retratar e explorar neste romance.

Os olhos do espírito não podem encontrar nada mais deslumbrante nem nada mais tenebroso do que o que encontra no homem; não podem fixar-se em algo que seja mais temível, mais complicado, mais misterioso e mais infinito. Há um espetáculo maior do que o mar: é o céu; há um espetáculo maior do que o céu: é o interior da alma.
Escrever o poema da consciência humana, nem que fosse a respeito de um único homem, nem que seja a respeito do mais ínfimo dos homens, seria fundir todas as epopeias numa epopeia superior e definitiva. A consciência é o caos das quimeras, das ambições e das intenções, a fornalha dos sonhos, o antro das ideias de que nos envergonhamos: é o pandemónio dos sofismas, o campo de batalha das paixões. Em certos momentos, experimentem olhar para a face lívida de um ser humano que está a refletir, olhem mais além, observem-lhe a alma e contemplem-na nessa obscuridade. Sob o silêncio exterior, desenrolam-se aí combates de gigantes como em Homero, batalhas de dragões e hidras e revoadas de fantasmas como em Milton e espirais visionárias como em Dante. Que coisa sombria é este infinito que cada homem arrasta consigo e pelo qual regula com desespero as vontades do cérebro e as ações da vida!
(p.203-204)
----------------------------

Actualização após leitura do segundo volume

Resenha completa aqui:
https://www.goodreads.com/review/show...

[فؤاد · Rating 4 out of 5]

ریویو در اینجا:
https://www.goodreads.com/review/show...

[Ali Mohamed · Rating 5 out of 5]

أشد النصوص التي مرت عليّ إيلاما.

[Nirvana · Rating 5 out of 5]

امتیاز واقعی من به جلد اول این کتاب ۴/۵ستاره‌است.نیم ستاره هم برای شرح‌های تاریخی،سیاسی،دینیِ بعضا بی‌ربط با داستان کم میکنم!
ریویو و نظرم راجع به کتاب بمونه برای پایان جلد دوم!
از متن:
❄️کسی که بینوایی مرد را دیده هیچ ندیده، باید بینوایی زن را دید؛ کسی که بینوایی زن را دیده هیچ ندیده، باید بینوایی کودک را دید.
❄️انسان از گرسنگی، از سرما،از تنهایی،از وانهادگی‌، از تهی‌دستی به بردگی کشیده می‌شود. چه دادوستد غم‌انگیزی!روح آدمی به ازای لقمه‌ای نان.موجود بینوا خود را عرضه می‌کند،جامعه خریدار اوست.
❄️مقدس بودن امری استثنایی است.قاعده بر عادل بودن است.حتی اگر خطا میکتید،دچار لغزش میشوید و گناه میکنید،عادل باشید.
❄️الان چی ارزان است؟همه چیز گران شده،فقط عذاب دنیاست که ارزان است. عذاب دنیا مفت است!

[Ahmed Elkhatib · Rating 4 out of 5]

هكذا يبدو المجتمع من الداخل، سرعان ما يفضح أساريره، ويضرب مكمن العفن في حقبته، ولكن من يفعل ذلك إلا كاتب عظيم الشأن مثل فيكتور هيجو.



الرواية تمعن في كشف المستتر بمجتمع لفظه الزمان لفظاً، فتجد السارق والمارق والطيب والملتزم وغيرهم يسيرون أمام عينك من لحمٍ ودمٍ، وسرعان ما يشرع الكاتب في نسج خطوط قصته بشكل عجيب حول قلبك فتقع في غرام جان فلجان ذا الروح الرحيمة التي تحسست طريقها في نفق موحش من المعاناة، وتشفق على كوزيت ذات الروح الطاهرة والنقاء المحاط بهالة هائلة من الدنس.



في هذه الرواية ذات ال 450 ص ستجد الخير يفلق الحجر السمين لكي يكشف عن نواة الخير بداخله، وستجد النور الهادي والسوط المروض للأشقياء، ستجد الخير المطلق والشر المطلق والوهم المطلق، والحرية تتمسك بحبلٍ واهن ولكن معقود على نواة نبيلة...في البؤساء ستجد كل شيء.

الأربع نجوم بسبب اختصار القصة، فهذه ليست النسخة الكاملة.
..............

"آهٍ للفقراء البائسين ذو الأرواح النقية المحلقة في زماننا".

.............

في آخر الأمر ستظل هذه الرواية من أعظم الكلاسيكيات سوداوية النزعة كابوسية المُتن على الأطلاق

[Mohamed Osman · Rating 5 out of 5]

البؤساءكلما أتي ذكر هذه الرواية أمامي أتذكر كلمات فيكتور هوجو عنها ،لقد أخذ 14 عاما ليكتب هذه الرواية لقد أراد أن يجعل أبطالها مخلدون في التاريخ مثل روميو وجولييت وغيرهم من الأعمال الكلاسيكية الخالدة ولقد نجح في هذا رغم إني أري إن هذه ليست أفضل أعماله لكنها الأكثر شهرة ،ربما تكون أحداث القصة متوقعة نوعا ما،لكن بالتأكيد هذه الرواية تمس القلب والأحاسيس الإنسانية وسيكون من الغريب أن لا يتساقط الدمع وأنت تقرأها

[Whitaker · Rating 3 out of 5]

Note: This is a review of the entire book, all five volumes. This is not spoiler free. But then, seriously, didn't you already watch the musical???

Phew! Finally finished! I started this in March, and it has taken six months to get to the bitter end. This was well and truly one of the more painful reads I've done. Hugo just goes on and on and on. 19 chapters on the battle of Waterloo; 8 chapters on the operating procedures of the convent to which Jean Valjean escapes when evading capture by Javert; 4 chapters discussing the legitimacy of using slang in a novel… And then there are the parts where minor characters get their stories told in excruciating and useless detail: the Bishop of Digne, Marius's grandfather, some guy called Mabeuf… Gaaack! No more, no more.

Given the reams that have been written about this book, what is there left to say about it? Well, for one thing, the musical does a very decent job of capturing the heart of the story. What was not in the musical can safely be missed. Nevertheless, there are some episodes that I found truly worth reading that did not make it into the musical. So, to spare you the pain of reading the novel, here they are:

• Fantine's lover was a petty nobleman who loved and cruelly dumped her. He wasn't even young and handsome, but was middle-aged, short, bald, fat, and stupid. She had terrible taste. There is a heartwrenching chapter where he and his friends tell their lovers that they have a surprise for them. They take them out for dinner. After dinner, they tell their lovers that they are going to get their surprise and to wait for them. The surprise is, of course, that they are being abandoned.

• After confessing his true identity Jean Valjean does not successfully flee to Paris as he does in the movie. Instead, he is captured and sent to hard labour at the docks. When a sailor on a ship falls off a high mast and hangs on to a rope for dear life, it is Jean Valjean who clambers up the mast to save him. After bringing him to safety, he "accidentally" slips off the mast and falls into the sea. He is thought dead, but of course survives the fall to go look for Cosette.

• Jean Valjean and Cosette live in the convent for 10 years. The convent is completely closed off to outsiders, which is why the police never think to look for him there. Fauchelevent, who works there as a gardener, helps Jean by claiming that Jean is his brother who needs a job. However, they have a problem. They can't explain to the mother superior how Jean Valjean got into the convent, so they need to smuggle Jean Valjean outside so that he can then be brought in by its front gate to meet the mother superior. Fortunately, one of the nuns dies and has to be buried. As she asked to be (illegally) buried under the altar of the church, Fauchelevent helps the convent out by fulfilling her last wish. However, they still need to bury something as all deaths are recorded by the city. Jean Valjean is smuggled into the "empty" coffin and, by this means, is taken outside the convent to the cemetery to be buried in her place. He is almost buried alive when their plan goes awry, but some quick thinking by Fauchelevent saves his life.

• Marius is a total asshole. Unlike the musical, he does not wholeheartedly take up the cause of revolution. He's been too busy mooning over Cosette to even know what is going on. When he thinks that he's lost Cosette, he decides that he cannot live without her. The revolution happily breaks out on the same day. In a depressed daze, he wanders to the barricades and decides to join the cause so he can die. Later, he chases Jean Valjean away when Jean confesses his past to him. Jean Valjean does not go into hiding voluntarily as he does in the musical. Prevented from seeing his adopted daughter, Cosette, he dies of a broken heart.

I'm truly impressed that Les Miserables actually got the laws in France changed for the better. From Graham Robb's biography of Victor Hugo (1997):

One can see here the impact of Les Miserables on the Second Empire…. The State was trying to clear its name. The Emperor and Empress performed some public acts of charity and brought philanthropy back into fashion. There was a sudden surge of official interest in penal legislation, the industrial exploitation of women, the care of orphans, and the education of the poor. From his rock in the English Channel, Victor Hugo, who can more fairly be called ‘the French Dickens’ than Balzac, had set the parliamentary agenda for 1862.

In that regard, it was a little like Uncle Tom's Cabin. This achievement definitely earns it its place in the French canon. However, I think like Uncle Tom's Cabin, its age definitely shows. Overall, I'm glad I read it but outside of its historical value—the history of the novel, the socio-cultural conditions of France in the 19th century—I'm not sure it's worthwhile ploughing through. I definitely didn't enjoy it as much as some of the other canonical works of that period. Personally, unless you have some kind of fetish for 19th century works, I'd stick to just watching the musical. It has much better songs. And it'll take less time.

[Sofialibrary · Rating 5 out of 5]

Este livro apesar de intenso acabou por se tornar num bom companheiro destes últimos 15 dias.

Victor Hugo deixou-nos um autêntico retrato da sociedade e reflexões muito pertinentes e por incrível que pareça bastante actuais. É tudo descrito ao pormenor, tudo muito bem contextualizado e para além da história principal conseguiu deixar uma verdadeira Bíblia sobre a cidade, as pessoas, os comportamentos e as crenças.

[Stephen Durrant · Rating 5 out of 5]

I have disappeared from Goodreads for over three months because I decided this summer to work my way through the unabridged two-volume unabridged Les Misérables in French. I confess it was a great deal of work, since my French is far from strong, but I can now report that the mission is accomplished. And, despite struggling, particularly with Hugo's long digressions (the Battle of Waterloo, the construction of the French sewer, etc.), it was one of the richest reading experiences of my life. Hugo's romanticism may easily be brushed aside as thoroughly out-of-touch with contemporary sensitivities, and, yes, he can be sentimental. But has there ever been a writer of larger heart? i will not prolong this further because I feel with a work of this greatness and reputation, that is quite unnecessary: reviews and studies abound. I will only say that one comes from this work wanting to be a better person. Any writer who can keep one turning pages, each page filled with a new vocabulary word or two (or three or more) and still inspire is to be admired . . . no, almost worshipped.

[Sara Bakhshiani · Rating 3 out of 5]

بلخره جلد1 این اثر سترگ و تموم کردم
اگ فقط یه روز دیگ طول میکشد بجای کتاب خودم تموم میشدم.
_________________________
گفتنیا زیاده نمیدونم باید اینجا گفت یا باید بزارم برای انتهای جلد2
ولی فقط میشه همین و گفت که
تورورخدا این کتاب و جزو رمان قرار ندیم
دست هرکی دیدیم نگیم عه داری رمان بینوایان میخونی :l
حقیقتا من با این رمان فلسفه خوندم تاریخ خوندم
سیاست فهمیدم دین و مذهب حالیم شد
و هزارتا چیز دیگ.
تازه همه اینا فقط با جلد1 امکان پذیر بود.
تنها مشکل کتاب و درواقع بیشتر آثار فرانسوی همین زیاده گویی ها و
توصیف های زیادشه.
نمیدونم چرا باید یک صفحه درمورد در یک ساختمان توضیح بده :دی
یا مثلا یک فصل از کتاب و اختصاص بده به درون و بیرون و گذشته و
فیهاخالدون یک صومعه.
حقیقتا یک جاهایی آدم دیگ خسته میشه از این زیاده گویی ها و تمایلی به خوندن نداره
چون درواقع توضیحاتی داره میده که اصلا ربطی به موضوع اصلی داستان نداره!!!!!!
__________________________________
بریم برای جلد2

[Ana · Rating 4 out of 5]

Quase um mês depois, concluo este volume e parto para o segundo.
Acho que, para já, é prematuro atribuir-lhe estrelas a um volume que é só metade desta história soberba! Fá-lo-ei quando a terminar. Mas o rato do computador parece ter vontade própria e querer já preencher todas as estrelinhas que ainda estão a cinzento 😊

[Rita Tomás · Rating 5 out of 5]

Não vou mentir: não é um livro fácil de ler. Mas acho que ninguém está à espera que um livro escrito no séc. XIX seja fácil de ler. É complexo. É intenso.

Os Miseráveis é um minucioso retrato da sociedade da época, que nos faz refletir imenso nos valores com que vivemos actualmente.

[هالةْ أمين · Rating 4 out of 5]

حسنا.. انقضى المجلد الأول بنتائج جيدة
..
هل نتكلم عن الترجمة؟ بالطبع لا فهي ممتازة
هل نتكلم عن طبعة الكتاب؟ أيضا فهي جيدة لولا كبر حجمها
نتكلم عن الكاتب أم الرواية ؟
عنهما سويا
...
لم أقرأ لفيكتور مسبقا وهذه بدايتي معه
الرواية في مجملها ولو أن هذا جزئها الأول جميلة
لها عدة مذاهب واتجاهات..
جوانب غرقت في التاريخ السياسي لفرنسا, وجوانب أخرى غرقت في الحالة الإقتصادية والسياسية لفرنسا في تلك الحقبة الزمنية من حكم لويس الرابع والخامس عشر وغارات بونابرت والحروب الألمانية..
وجوانب غرقت في تفاصيل الشخصيات ومذاهبهم الفكرية وجوانب أخرى غرقت في تفاصيل وتواريخ الأماكن التي تم ذكرها في الرواية عدى طبعا الدور وتواريخها التي لا يمكن إهمالها في روايات مماثلة
..
طبعي كشخص لا يحب التفاصيل الكثيرة والدقة الرهيبة في ذكر تاريخ كل شيء
من الطبيعي أن يشعر بالملل ولا أنكر أنني قرأت معظم التفاصيل ببرود
ورغبة شديدة في الإنتهاء فقط
علاوة على هذا أن تأثير الأفلام التي رأيتها مسبقا عن هذه الرواية
والتي تمركزت غالبا حول كوزيت هو ماجعلني أكثر انجذابا لقصتها
واعتبار ما عدا هذا ثرثرة لا طائل من ورائه
..
فصول جان فالجان وكوزيت , كانت من أكثر الفصول روعة
سواء غرقت في تفاصيل اليأس والأسى والألم
وتخبطات النفس البشرية بين الرذيلة والفضيلة
تقلبات جان كيف كان وكيف أصبح وكيف سيصبح
رائعة..
دخول باريوس- إن كان هذا اسمه- ووصف ألام هذا الشقي البائس ومن قبله حكاية التشرد والمتشردين في باريس
كانت له لمحاته الجميلة أيضا
..
أعيب على الكاتب استخدامه لأسلوب القاص أو الحاكي
فنوعا ما تنعدم الحوارات بين الشخصيات
وتستهلك الأحداث في ذكر ماكان يحوم حولها من مشاعر وأفكار
..
هذه البداية فقط فلا يزال أمامي مجلد آخر من 800 صفحة تقريبا
وأتسائل حقا على ماذا سوف يحتوي !!
=)

[Zahra · Rating 5 out of 5]

عالیجناب هوگو، به احترام قلمتون تمام قد می‌ایستم♥️

[Fatbardha Smona · Rating 5 out of 5]

Errësira të merr mendtë. Njeriut i duhet dritë. Kujtdo që kridhet në të kundërtën e dritës, i ndrydhet zemra. Kur syri shikon terr, mendja shikon turbull. Në eklips, në terr, në cipën e zezë si bloza, edhe ata më të fortët e të fortëve ndiejnë një ankth të madh në shpirt. Askush nuk ecën dot vetëm në pyll natën pa u dridhur. Hijet dhe pemët janë dy shtresa që të kallin frikën. Në thellësinë e mjegullt shfaqet një realitet shimerik.*) E pakonceptueshmja përvijohet disa hapa para teje me një përpikmëri fantastike. Njeriu sheh tek lundron në hapësirë ose në trurin e vet nuk di ç'gjë të vagët dhe të pakapshme, si ëndrrat e luleve të përgjumura. Në horizont ka qëndrime kërcënuese. Njeriu thith erën e keqe të zbrazësirës së madhe e të zezë. Edhe ka frikë, edhe i vjen të vështrojë prapa. Guvat e natës, gjithçka që është bërë si e çakërdisur, profilet e heshtura, që davariten e zhduken kur bën përpara, shkapërdredhjet e errë ta, tufat e hakërryera, pllangat e zbehta, e përzishmja e paqyruar tek e përmortshmja, hapësira prej varri e heshtjes, qeniet e panjohura që mund të dalin përpara, përkuljet e mistershme të degëve, trungjet e frikshme të drurëve, tufat e gjata të barit, që dridhen, kundër të gjitha këtyre gjërave njeriu është pa mbrojtje. S'ka trimëri që të mos dridhet dhe të mos pushtohet prej ankthit. Njeriu ndien diçka të lemerishme, sikur shpirti përzihet e bëhet një me terrin. Ky depërtim i territ është për fëmijën aq kobzi, sa nuk mund të shprehet.

[Ana Peralta · Rating 5 out of 5]

Es la joya de los clásicos 💎 definitivamente es una historia maravillosa con una narración increíble esos toques de suspenso, de drama , de historia y esos giros inesperados te mantienen adentrado totalmente en el libro.
Es el mejor clásico que hasta ahora he leído ❤️

[Tülay Tellioğlu · Rating 4 out of 5]

4/5
Klasik kitaplara yeni yeni ısınırken Suç ve Ceza’yı severek okuyuşumun gazı ile boyumdan büyük işlere kalkıştım ve 2 ciltten oluşan Sefiller’e başladım. Peki sonucu?
Önyargıların canı çıksın!
Kitap öyle gözümün korktuğu kadar sıkıcı değildi. Aksine okurken çok zevk aldığım ve çoğu zaman duygulandığım bir kitaptı. Daha önce kısaltılmış versiyonunu bile okumadığım için karakterler ve olaylar hakkında hiçbir fikrim yoktu. Mesela kitabın, karakterler üzerinden eş zamanlı bir anlatımı var sanıyordum ama bir bölümünde bir karaktere başka bir bölümünde başka bir karaktere yoğunlaşıldığını fark edince şaşırdım. Çünkü yazarın daha önce Bir İdam Mahkumunun Son Günü kitabını okumuş ve böyle bir anlatımla karşılaşmamıştım. Her neyse öyle sanıyorum ki kitabın biraz uzun olmasının sebebi de bu anlatım şekli. Tüm karakterler ve olaylar fazlasıyla ayrıntıya girilerek anlatılıyor. Bu ayrıntılı anlatım ise olayın tam ortasındayken birden başlıyor. Mesela çok heyecanlı bir olayın ortasında bir anda yeni bir karakter giriyorsa yazar o olayın heyecanını bölerek “şimdi bu karaktere ufak bir parantez açalımki olayın buralara nasıl geldiğini daha iyi anlayın” tarzı bir açıklamayla o karakteri uzun uzun anlatıyor. Daha sonra ise olaya kaldığı yerden devam ediyor. Normal şartlar altında bu tipteki anlatım tarzı çoğu okuru olduğu gibi beni de rahatsız ederdi ve bir miktar etti de zaten. Fakat karakterler ve olayın işleyişi beni o kadar çok şaşırttı ki anlatım tarzını görmezden gelerek kitabı okumayı sürdürebildim. Özellikle Jean Valjean ve Cosette arasında geçen olaylar, diyaloglar çok severek okuduğum kısımlardı. En çok sıkıldığım kısım ise Waterloo savaşının en ufak ayrıntısının bile atlanmadan anlatıldığı bölümlerdi. O sayfaları okurken kitap hiç bitmeyecek sandım. 🙄
Kısacası bol inişli çıkışlı, anlatım yönünden biraz sıkıntılı fakat karakterler yönünden efsane bir kitap. Peki okumuşuma pişman mıyım? Asla!
İkinci cilt için sabırsızlanıyorum. 🙈

[Raha · Rating 5 out of 5]

زنجیره ی انسانی بی نظیری رو تو این رمان ویکتورهوگو به تصویر کشیده که خیلی بی بدیله.
اسقفِ کشیش-ژان والژان-پسر بچه -مردم فقیر-فانتین-کوزت-مادام و موسیو تناردیه-ماریوس
از فردی میپرسن که دوست داری خوش شانس باشی یا هوشیار؟ اون فرد در جواب میگه من ترجیح میدم آدم هوشیاری باشم تا وقتی که شانس در خونمو زد با هوشیاری و آگاهی خودم اون در رو باز کنم. ژان والژان هم از نظر من فرد هوشیاری بود. زمانی که با اسقفِ کشیش روبه رو شد و از او دزدی کرد ولی وقتی سرباز ها ژان والژان رو پیشش بردند، اسقفِ کشیش گفت:من خودم این وسایل نقره رو دادم اما آقای ژان والژان فراموش نکن چه قولی بمن دادی، قول دادی باشرف بمانی.

اینکه در لحظه مناسب با فرد مناسبی ملاقات کنیم همینه دقیقا و اینکه هوشیار باشیم و این فرد رو بپذیریم.ژان والژان نه تنها به قول اسقفِ پیر عمل کرد بلکه نمونه بارز یه انسان ایده آل شد.اتفاقات خیلی زیادی در طول داستان رخ میده که توصیف حالات افراد و شاخ وبرگ دادن های به اندازه به داستان در نوع خودش بی نظیره.
چه چیزی مهم تر از این میتونست باشه که در آخر های داستان ماریوس خطاب به ژان والژان بگه:"این مرد یک انسان است."
کوزت و ماریوس هر دو از، ازدست دادن ژان والژان هراس داشتند که ژان والژان گفت:"مردن چیزی نیست، زندگی نکردن هولناک است."

"در زندگی خوشبخت بودن کافی نیست، راضی بودن هم لازم است."

[Gözde Türker · Rating 5 out of 5]

"Bu kitap başkahramanı sonsuzluk olan bir dramdır. İnsan, yan karakterdir."

Sonunda Sefiller gibi bir klasiği, bir şaheseri okuduğum için öyle mutluyum ki! Ölmeden önce mutlaka okumak istediğim kitaplar var; daha doğrusu okumadan ölmek istemediğim... Onların başında Sefiller geliyordu, doğrusu ne çok geç ne de erken okuduğumu düşünüyorum Sefiller'i. Tam zamanında okumuşum gibi bir his var içimde, doğru zamanda, doğru ruh hali ve zihin yapısıyla okudum bence ben bu klasiği.

Tam yüz elli sekiz yıl önce kaleme alınmış olan Sefiller'in bugüne dek pek çok uyarlaması yapılmış, yalnız sinema ve televizyon için değil, tiyatro oyunu olarak da sergilenmiş, birçok müzikali yapılmış. Okumayanlarımız dahi en azından konusunu biliyordur diye düşünüyorum. Aslında öyle birkaç cümleyle özetlenecek bir konusu da yok Sefiller'in ama en yalın haliyle eski bir kürek mahkumu olan Jean Valjean isimli bir adamın hayatını okuyoruz bu kitapta. Elbette sadece onun hayatı değil anlatılan, bununla birlikte Jean Valjean'ın hayatına giren insanların da yaşamına tanık oluyoruz. Victor Hugo, kitabın yayıncısına yazdığı mektupta şöyle diyor: "...bu kitabı ülkeme duyduğum büyük aşkla ama Fransız halkını fazla öne çıkarmadan, herkes için yazdım. Yaşım ilerledikçe yalınlaşıyor, insanlığın yurttaşı oluyorum." Gerçekten de Sefiller'de anlatılan şeyler yalnız hikayenin geçtiği bağlam ve zamanla sınırlı kalmıyor, bu sınırları aşıp herkes, her yer ve her zaman için geçerli hale geliyor. Kitabın konusu olan "sefiller" ve tanık olduğumuz "sefalet" gerçekten de her yerdeydi ve her yerde; bugün dahi dünyanın herhangi bir yerinde görülebilecek türde bir sefalet Victor Hugo'nun anlattığı.

"Çocukların öldüğünü görmekten daha hüzünlü olan onların sefil bir yaşam sürmelerine tanık olmaktır."

Sefiller tarihi bir roman. Anlatılan hikayenin/hikayelerin arka planında Fransız Devrimi sonrası dönem var. Devrim sonrasındaki ortamın da çok güllük gülistanlık olduğu söylenemez, bu dönem de oldukça çalkantılı geçen bir dönem. Bu zemin üzerine kurguladığı hikayesi ile Victor Hugo aslında dönemi, dönemin zihniyetini ve o zamanki Fransız halkını hicvediyor bir anlamda. Döneme damgasını vuran olayları, Fransa'yı o noktaya getiren geçmişte kalmış olayları ve sonlara doğru aktardığı Haziran İsyanı ile Sefiller tarihi bir belgesel niteliği de taşıyor. Kitapta mekânların, olayların, durumların ayrıntılı tasviri, açıklaması var. Aslında bu yüzden kitap yer yer temposunu kaybediyor. Yazar olayların gelişimini anlatmadan önce okurun bunları daha iyi anlaması ve takdir edebilmesi için gerekli ön bilgiyi sağlıyor her seferinde. Böyle olunca da olaylar boşlukta yüzmüyor, öylesine meydana gelmiyor; neyin neden, nasıl öyle olduğunu bu bilgilendirici/açıklayıcı anlatım sayesinde daha iyi kavrayabiliyor okuyucu. Sefiller ile ilgili en sevdiğim şeylerden biri de bu özelliği sanırım. Kitaptaki arka plan, karakterler orada olduğu için, karakterlerin başından geçen olaylara sahne olsun diye orada değil. Zaman ve mekân, bunları dolduran olaylar ve kişiler zaten orada, yazar bu gerçeği kendine zemin alıyor ve kurgusunu onun üzerine işliyor. Tarihi romanların hepsinde bu böyle diyeceksiniz ama Sefiller'de yazar bahsettiğim bu "gerçek" şeylerin hikaye ve karakterlerden bağımsız bir şekilde var olduğunu, var olmaya devam ettiğini, kurgusal anlatımına ara verip arka plan bilgisini aktarırken okura hissettiriyor.

Belki de bu yüzden Sefiller'in herhangi bir uyarlamaya ihtiyacı yok aslında (uyarlamalar ihtiyaçtan doğar demiyorum elbette). Anlatılan her şeyi net ve doğal bir şekilde gözünüzde canlandırıp duyumsayabiliyorsunuz Sefiller'de. Neden-sonuç ilişkileri o kadar güzel kurulmuş ki herhangi bir karakterin eylemlerini rahatlıkla anlamlandırabiliyor okur.

- Falanca baba, karınız hastalıktan öldü; neden doktor çağırmadınız?
- Ne yapabilirdim ki mösyö, bizler yoksul insanlarız, kendi kendimize ölürüz.

Güzel diyaloglar var elbette ama daha çok uzun, bazen sayfalar süren monologlar okuyoruz Sefiller'de. Kişilerin iç hesaplaşmalarına, vicdan muhasebelere de sık sık şahit oluyoruz. Sefiller'deki karakterlerin ne düşündüğünü, ne hissettiğini apaçık görüyoruz aslında. Dediğim gibi yazarın, konusuyla alakasız gibi görünen ama sonunda "anlatılmasaydı bir şeyler eksik kalırdı" diyebileceğimiz bilgiler sayesinde de her bir davranışın, verilen her kararın arkasındaki motivasyonu kolayca görebiliyor okur. Dahası, bunu anlamakla kalmıyor, karakterlerle empati kurabiliyor rahatça. Empati kurabiliyor olmak sempati duyabilmek anlamına gelmiyor elbette.

Kitabın anlatımının edebi açıdan nasıl olduğunu, ne denli iyi olduğunu anlatmama gerek yoktur bence ki buna dilim dönmez. Sadece okurken büyük bir haz aldığımı söyleyebilirim. Devamlı böyle bir başyapıtı kaleme almak için nasıl bir deha gerektiğini düşünüp durdum. Kalemini kullanışı bir yana, Victor Hugo'nun insanı, toplumu ve insanın meydana getirdiği kurumları bu kadar iyi tanımış, tahlil etmiş olmasına şaşırdım, hayranlık duydum. İnsanı, bireysel olarak insanı ve toplumu ilgilendiren pek çok konuya değiniyor Sefiller'de Victor Hugo. Birçok kavramı yeniden düşünmeye itiyor okuru. Sevginin farklı şekilleri, fedakarlık, önyargı, mücadele, sorumluluk bu kavramlardan bazıları.

"Hiç kuşkusuz başka bir dünyanın bekleme odası olan bu dünyada mutlu insan yoktur."

Beni zorlayan yalnızca kitapta geçen özel isimler oldu, Fransızca bilmediğim için telaffuzlarında zorlandım. Bir de, itiraf etmem gerekirse tempoyu düşüren kısımlarda, bu bilgi verme kısımlarında, asıl olay örgüsünün nerede kaldığını unutmamak için özel bir çaba harcadım. Olayların akışını kaçırmamak için okuduğum her seferden sonra defterime olanların özetini çıkardım. Sonunda toplamda yirmi sayfa olmuş bu özet. Bu bilgi verme kısımları bazı okuyucular tarafından olumsuz olarak eleştirilen bir unsur. Birkaç yerde bu yerlerin konuyla alakası olmadığını ve okuru sıktığından bahsetmişler. Kendi adıma konuşursam bu kısımların biraz yavaş okunduğunu kabul ediyorum, yer yer ben de biraz sıkıldım çünkü insan olayların nasıl gelişeceğini merak ediyor. Yazar birden araya girip bilgi vermeye başlayınca olayın tam heyecanlı yerinde reklam girmiş gibi hissediyorsunuz. Yine de dediğim gibi bu bilgiler olmadan bence bir şeyler eksik kalırdı Sefiller'de. Bu kısımlar atlanıp okunulsa belki olay örgüsü bütünlüğü çok da olumsuz etkilenmezdi ama okunduğu takdirde de anlatılanların sizde oluşturacağı etki bence daha farklı olurdu.

Ben aslında Sefiller ile büyümüş biriyim. Babam koyu Sefiller hayranıdır ve ben daha okuma-yazma bilmiyorken bile bana kitaptan bölümler okuduğunu hatırlıyorum. Bana aldığı ilk kitaplardan biri Sefiller'in çocuklar için sadeleştirilmiş versiyonuydu. Kitabın 1998 uyarlamasını kaç kez izlemişizdir bilmiyorum. Birinci ciltte gelişen olayların hepsini biliyordum ama ikinci cildi büyük merak ve heyecanla okudum. Ayrıca biraz daha dikkatle okumuş olsam gerek çünkü ikinci cildi okumam daha uzun sürdü. Sefiller'i okurken üzüldüm, öfkelendim, umutlandım, hayal kırıklığına uğradım; hepsini karakterle birlikte yaşadım. Kitap bittikten sonra da tüm bu duyguların yorgunluğunu hissettim üzerimde. Sefiller benim bir parçam oldu, çünkü bana bir şeyler verdi, bana dokundu.

"Bilgilendiğinizde ve sevdiğinizde daha fazla acı çekersiniz. Gün gözyaşlarıyla doğar. Aydınlıktakiler en azından karanlıktakiler için ağlarlar."

Hayatımda okuduğum en iyi kitaplardan biri Sefiller. Herkes sever, herkes okumalı diyemiyorum. Elbette hitap etmediği kimseler vardır. Fakat klasik okuyan biriyseniz mutlaka okumanız gerektiğini söyleyebilirim.

Bizlere böyle bir eser bıraktığın için binlerce kez teşekkürler Victor Hugo. Huzur içinde yat..

[Ana · Rating 5 out of 5]

Que livro fabuloso, não estava nada à espera de gostar tanto!

Comecei-o ainda em 2024, na forma audiolivro, mas depois fui intercalando com o livro em papel e por fim já não larguei este formato.

Pego já de seguida no segundo volume e já estou arrependida de não ter pedido ao meu pai que me trouxesse os restantes quando veio passar o Natal. Agora estão a mais de 500 km de distância e tão cedo não os vou poder ter nas mãos! Do alto da minha ignorância, achei que iria ser uma leitura lenta e talvez um pouco aborrecida, e por isso apenas lhe pedi os dois primeiros volumes…

Personagens inesquecíveis, uma prosa bonita e nada rebuscada, apartes filosóficos que nos fazem refletir e acontecimentos emocionantes que nos deixam em suspenso, que mais se pode querer? É um clássico, pois então.

[Miclea Paula · Rating 5 out of 5]

Am amânat mult să-l citesc pe Hugo, în parte pentru că mi se părea un pic overrated (în perioada liceului) și atunci, după Dumas și Dickens m-am săturat de Vest și am trecut la ruși.
Întâmplarea face să văd cărțile la un târg și să le cumpăr. Faptul că e beletristică m-a făcut să incep să le citesc acum, după o perioadă de cărți 'serioase'.
Dar așa frumos îmbină totul autorul, că rămân parcă prinsă acolo între paginile ei, sorbind fiecare cuvânt. Inițial regretam că nu le-am citit mai devreme, dar acum mă bucur că îl citesc dintr-o perspectivă mai 'îmbătrânită'  și pot savura chiar și pasajele descriptive, istorice sau introspecțiile autorului.
Dacă aș fi citit-o în liceu, mai mult ca sigur că-i dădeam skip și urmăream doar firul narativ, pierzând din vedere tabloul bogat încărcat cu semnificații.
În schimb acum am o problemă că nu le pot lăsa din mână. Demult nu m-a mai prins așa o carte în mrejele ei.

[AHMED · Rating 4 out of 5]

classic, perfect MasterPiece
قصة الحب بين جان فالجان و كوزيت أفضل من بعض قصص الحب المتعارف عليها... فدائما حب الآباء للأبناء أقوى من حب الاخرين..
من الروايات القلائل التي شعرت فيها بشجن الزمان و أنينه , حتى ظننت اني شخت مع جان فالجان!!