من به داستان بهعنوان یک کپی از زندگی نگاه نمیکنم. کپی کردن شکل عادی بخشی از زندگی برای من نویسنده ارزشی ندارد. داستانی که مینویسم باید جهانی تازه، شرایطی تازه داشته باشد. باید اشیا و رفتار اشیا شکل بدیعی به داستان بدهد. باید یک زیبایی تازه خلق کرد. زیباییای که حتماً معنادار خواهد بود. استمرار در نوشتن بهمنظور کشف فضاهای تازه در حین نوشتن است. چراکه نوشتن کشف است. ممکن است نویسندهای در شروع کار کلیت داستانی را در ذهنش نداشته باشد. این خصوصیت کشاف نوشتن است که اجزا و شکل و پیکره داستان را پیدا میکند و درنهایت ایجاد داستان بدیع میکند. همه اینها را باید بهصورت یک هارمونی ایجاد کرد. در این هارمونی کلمات هر جزئی، هر تصویری و هر کلمهای جای خودش را دارد…
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شدهاست. پدر وی نظامی بود و به همین دلیل او در سالهای جوانی در شهرهای مختلف ایران زندگی کرده بود. در سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس میخواند و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بودهاست
او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سالها در شهر شیراز به کودکان عقبمانده ذهنی آموزش میداد. در حال حاضر او بازنشسته شدهاست و در شیراز زندگی میکند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد
آثار ابوتراب خسروی با مضامینی گاها سوررئال، با تکیه بر ویژگیهای رمانهای پست مدرن قابلیت کنکاش دارد.او مثل هیچکس نمینویسد و بر ادبیات کهن احاطه دارد
در آثار خسروی زبان ویژهیی را که تمایل به باستان گرایی، کهن الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد، میبینیم. گفت وگوی متنهای گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده میشود. نوشتههای خسروی بوی رویا و اسطوره میدهند و به همین دلیل همه زمانی و همه مکانی اند. زمان در این آثار میشکند. آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژهها دعوت میکند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحالههای پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست
عاشقی که تنش بوی علف "می داده" معشوقی که بوی کاج "می داده"! چهرمین کتابی بود که از ابوتراب خسروی خواندم و به نظرم هم در رمان نویسی موفق و چیره دسته، هم در داستان کوتاه مجموعه داستان هاویه اگرچه به پای کارهای دیگرش مثل اسفار کاتبان و دیوان سومنات_دو اثر با لذتی تمام عیار_ نمیرسد ولی رنگ و بوی آنها را داشت داستان های خسروی پر از "بو" و نقاشی و تصویر های عجیب غریبه و اگر با موسیقی ایرانی که با پیانو نواخته میشه همراهش کنی متوجه ساختار پیچ در پیچ اسلیمی گونه داستان و طرح ها و حتی جمله ها میشی! و اینه که لذت بخشه چیزی که در داستان های این چند کتاب و از جمله همین هاویه ذهن رو درگیر میکنه اینه که ادما حتی عاشق و معشوق در "نزدیک ترین هنگام" انگار در یک مه فرو رفتن و آدم ها همیشه در سایه روشن هستن توضیحش سخته ولی این مه فضایی جادویی و فراتر از معمول به رابطه ها میده. این مجموعه داستان رو هم پسندیدم و به زودی سراغ "رود راوی" خواهم رفت
مهارت زیادی میخواهد که بتوانی یک مجموعه داستان درباره «مرگ» بنویسی بیآنکه خواننده دلزده بشود یا فکر کند چقدر مرگ دلهرهآور و عظیم است. اصلاً همین که موضوع مرگ مثل یک اتفاق معمولی توی داستانها پیش میآید و شخصیتها بهسادگی با آن کنار میآیند، بین برزخ و زندگی رفتوآمد میکنند و خودشان را اسیر چنگالهای مرگ نمیبینند، نشان میدهد این کتاب، خواندنیست.
در کل نتوانستم با بسیاری از داستانها ارتباطی برقرار کنم و اساسا درونمایه و معانی ضمنی بسیاری از داستانها را نفهمیدم (البته اگر چنین فرض بگیریم که لزوما معانی ضمنی و پنهانی در پسِ آنها بوده است). تا آنجا که در خاطر دارم، دو داستان را پسندیدم، یکی «تصویری از یک عشق» و دیگری «ماه و مار». از آثار ابوتراب خسروی خیلی تعریف شنیده بودم اما این کتاب اصلا در حد و اندازهای که تصور میکردم نبود. شاید برای آغاز آشنایی با خسروی کتاب خوبی را انتخاب نکرده بودم، هر وقت فرصت کنم باید یک کار بلند از او را هم بخوانم
اولین کتابی که از ابوتراب خسروی خوندم و بینهایت لذت بردم. چهقدر سبکش برام جدید بود. داستانهای گمشده، میخانه سبز، برهنگی و باد، سفر شبانه و برهنه و مه رو دوست داشتم.
شما شاهد بودهاید که در این سالها وظيفهای کسالتبار داشتهام. هرلحظه ممکن بود آن موج از راه برسد و من فریاد نزنم. تصدیق میکنید که که کاری خستهکننده است. به خصوص وقتی که من به فرجام فریادم آگاهم و خوب میدانم که صدایم فقط مسافران را بیدار میکند.
اولين مجموعه داستان (ابوتراب خسروي) كه انتشار اول آن توسط انتشارات (نويد شيراز) صورت گرفت. دو سه تا از داستانهاي اين كتاب واقعاً قشنگ هستند و ماندني. اين طرح جلد (چاپ اول) اين كتاب است
عموم داستانها فضای عجیب و سورئالی رو ترسیم میکردن که بسیار جالب بود. بعضی داستانها حس و حال بورخسی داشتن و بعضی داستانها با وجود بی سر و ته بودن بسیار فضاسازی شاعرانهای رو تصویر میکردن. داستان اول و آخر کتاب هم خیلی عالی بود.
پر واضح است که من هم مثل خیلی ها ارادتمند ابوتراب خان خسروی هستم. در مورد هاویه باید بگویم که برای من قطعا به قوت و گیرایی اسفار کاتبان نبود اما در نوع خودش جالب و خواندنی ست این کتاب. داستان ها حول محور مرگ و حواشی آن دور می زند و سه فصل دارد. داستان سوم فضای سورریال پررنگ تری دارد و چون تم عاشقانه اش هم بیشتر است (علی الخصوص داستان هاویه آخر) چندان باب میل من نبود. در کل معتقدم داستان فصل اول کتاب بسیار گیراتر و خواندنی ترند. .
تعریف کتاب رو خیلی شنیده بودم ، اما اصلا چیزی که توقع داشتم نبود ، با بعضی از قسمت ها میتونستم ارتباط بگیرم و حتی خوشحال میشدم که این نگاه نو وجود داره مخصوصا در فصل اول. ولی در کل کتابی نبود که خوشم امده باشه و به کسی پیشنهادش کنم که بخونه .
روایت هایی از مرگ به شیوه ی غریب نگارش ابوتراب خسروی؛ داستان هایی کوتاه به نثر شبیه فارسی قدیم، با تصویرسازی های مه آلود و ناتمام و داستان هایی که خواننده را بلاتکلیف و نامطمئن رها می کنند...
مختصر بگم این مجموعهی داستانی بود که فکر نمیکنم بخواهم دوباره بخوانمش. به عنوان خواننده ادبیات فقط خواندمش که یک بار خوانده باشماش، به آن گوش داده باشم. بخشهایی از رودراوی که تازه خواندهام برایم قابل تامل بود. اگرچه واژه و توصیف بافیهای بی انتها آنجا کمتر مخل خواندن بود تا در هاویه که ملال آور میشد.
من این کار رو حدود 15 سال پیش خوندم. اون موقع برام عجیب بود. فضاهایی داشت که درکشون نمیکردم و اصلا جهان بینی این داستان ها برایم ثقیل بود. بتازگی دوباره خواندمش و خیلی بیشتر از قبل لذت بردم. به جز احتمالا یکی دو داستان باق کتاب را پسندیدم. ابوتراب همیشه با دوکتاب هاویه و دیوان سومناتش در ادبیات ما باقی خواهد ماند.
هاویه کتاب اول ابوتراب جان است وبه وضوح ربطی به اسفار کاتبان ودیوان سومنات و کتاب راوی ندارد. دو داستان گمشده و پری ماهی ها، داستانی ترین بودند. و بقیه ی داستان ها به شدت مجهول، سورئال و درهم آمیخته با فضای قبرستان و مرگ. داستان گمشده در فضای فلسفی و قابل تامل رابطه ی زندانی و زندانبان ومحیطی که همگی آن را به مثابه ی دنیایی یگانه پذیرفته اند.
هاویه تا آنجام که می دانم نخستین مجموعه داستان ابوتراب است. قلمش در این مجموعه وعده پدید آمدن نویسنده گرانقدری را می دهد که در اسفار کاتبان و رود راوی و دیوان سومنات به کمال خواهد رسید.
به نظرم اکثر داستانهای کتاب با یهنخ نامرئی به هم متصلن. یهاتصال موضوعی که توی اسم کتاب هم مشهوده. هاویه. یا همون برزخ. داستانهایی داریم که برزخ رو در معانیِ مختلفش روایت میکنن. حقیقی و استعاری. این برزخ میتونه سردرگمیای توی زندگی روزمره باشه، یا اینکه زمهریر، همون برزخ پس از مرگ.
«برهنه و مه»، «میخانهی سبز»، «پری ماهیها» و «تصویری از یکعشق» رو بیشتر از بقیه دوست داشتم.
همیشه قلم این نویسنده را دوست داشتم. قلم و زبان خاص خودش را دارد. و شخصیت هایش هم. شاید بگویید هر نویسنده ای همین طور است. اما به نظرم کمتر نویسنده ای می تواند چنین زبان متمایز و مالِ خودش را داشته باشد و خلق کند و یا به قول خودش در نوشتن، کشف کند.
کتاب خوبی است. باور کنید به عنوان یک مجموعه داستان کوتاه کتاب خوبی را در دست گرفته اید. من ابوتراب را با این کتاب شناختم و دیوان سومناتش... واقعا برای شروع کتاب خوب و قوی ای است