Do you want to be alone? Our fast-paced society does not approve of solitude; being alone is literally anti-social and some even find it sinister. Why is this so when autonomy, personal freedom and individualism are more highly prized than ever before? Sara Maitland answers this question by exploring changing attitudes throughout history. Offering experiments and strategies for overturning your fear of solitude, she helps us to practise it without anxiety and encourages us to see the benefits of spending time by ourselves. By indulging in the experience of being alone, we can be inspired to find our own rewards and ultimately lead more enriched, fuller lives.
Sara Maitland is a British writer and academic. An accomplished novelist, she is also known for her short stories. Her work has a magic realist tendency. Maitland is regarded as one of those at the vanguard of the 1970s feminist movement, and is often described as a feminist writer. She is a Roman Catholic, and religion is another theme in much of her work.
مدت زیادی بود که این کتاب را در کتابخانه ام داشتم. من خودم طرفدار درجه یک تنهایی هستم، اما بعد از خواندن دو بخش ابتدایی کتاب، دیگر دوست نداشتم کتاب را ادامه دهم، زیرا به عنوان فردی که عاشق تنهایی است، از اینکه کسی بخواهد با تنهایی را توجیه کند، نوعی اهانت به تنهایی میدانستم. اما امروز تصمیم گرفتم کتاب را تمام کنم. باید اعتراف کنم بخشهای بعدی به مراتب بهتر از دو بخش ابتدایی بودند. علی الخصوص زمانی که درباره آثار مثبت تنهایی میگوید، یک حس همدلی میان من و کتاب شکل گرفت. گمان میکنم کسی که تنهایی را چشیده باشد، گریزی از آن پیدا نکند، این کتاب برای کسانی است که ترس از تنهایی دارند. شاید توصیفات زیبای کتاب از آثار تنهایی کمک کند که شما هم پا به این سرزمین بگذارید.
كتابى متفاوت با هم صنفى هايش :) ابتدا توضيحى در باب تاريخچه " نكوهش تنهايى " ميده و سپس مطالبى در ارتباط با لذت بردن بيشتر از تنهايى. نكته منفى كتاب اينكه مانند بقيه كتاب هاى هم رده ، دچار تكرار و زياده گويى ميشه و نكته مثبت اينكه نويسنده از بريده هاى كتاب ها و مقالات نسبتا زيادى استفاده ميكنه كه باعث ميشه مطالب گفته شده فقط از زبان نويسنده نباشه و خواننده رو با ابعاد مختلف ماجرا اشنا كنه. شايد اگر با تنهايى بيشتر مشكل داشتم اين كتاب كمك زيادترى بهم ميكرد اما قطعا چيزهايى ازش ياد گرفتم كه در مواردى خاص ازشون استفاده خواهم كرد
Interesting, but hardly mind-blowing. The book spends equal amounts of time justifying the desire to be alone, explaining how being alone requires effort, and making book recommendations that have to do with loneliness. There is less on the habits that make being alone easier, and more in the way of trying to change the reader's mind on being alone.
یک شبی از سر استیصال و بیچارگی ذهنی به این کتاب پناه آوردم و حالا که خوندمش میبینم چیزی بود که در این گوشهی روزگار من سر جای خودش قرار گرفت و آشنایی باهاش بهموقع بود.
مهمترین چیزی که این کتاب به من نشون داد گسترهای از احتمالات برای بودن به روشهای گوناگون بود و مقداری از جزئیات این احتمالات که شاید سرِ نخی برای دنبالکنندگان باشه.
"هر تعداد دوست هم که در فیسبوک و دفترچهی تلفن داشته باشیم و هرچهقدر هم که ارتباطات و پشتوانهی مالیمان قوی باشد باز هم تضمینی برای اينکه تنها نمانیم نیست. بزرگترین گروههایی از مردم که تنها زندگی میکنند و تعدادشان هم بهسرعت رو به افزایش است عبارتاند از زنان بالای هفتادوپنج سال (غمگساری و عزاداری برای ازدسترفتگان باعث تنهاییشان شده است) و مردان بیستوپنج تا چهلوپنج سال (به هم خوردن روابط نزدیک عامل این تنهایی است). تنهایی اغلب غافلگیرانه سراغمان میآید و فقط معدودی حس میکنند خانواده، محله، اجتماع و حتی رفاقتها میتوانند بهشکلی مطمئن و تا ابد ما را از تنهایی در امان نگه دارند. زندگی در لاک دفاعی ترس و اجتناب پایدار نیست."
"اما دلیل اصلی اینکه رسیدگی نسبت به گذشته زمان بیشتری میطلبد این است که اکنون مالک چیزهای بسیار بیشتری هستیم که همهی آنها نیاز به رسیدگی دارند. ساعات بیشتری کار میکنیم تا چیزهای بیشتری بخریم و در مقابل ساعات بیشتری را صرف رسیدگی و مراقبت از آنها میکنیم، بهاینترتیب از لحاظ مالی ثروتمندتر میشویم، اما از لحاظ اوقات فراغت و سرگرمی فقیر و فقیرتر."
"... اگر دولت سیاستهایی طراحی میکرد مبنی بر اینکه همهی ما را همشکل کند، مثلاً همه را مجبور کند لباسهایی یکشکل بپوشند یا به یک نوع موسیقی گوش بدهند، قطعاً از چنین سیاستهایی بیزار میشدیم. پس منطقی و عادی است که مردم مقادیر متفاوتی از تنهایی را دوست داشته باشند. حتی کسانی که اصلاً دلشان نمیخواهد تنها باشند باید به کسانی که تنهایی را دوست دارند احترام بگذارند و بالعکس. در واقع، باید بکوشیم همنوعانمان را بهتر درک کنیم و ارزشهای متفاوتی را که میتوانند جامعه مان را غنی سازند بهتر بشناسیم. بسیار برایم عجیب است و اصلاً نمیفهمم که چرا درک تفاوتها و احترام گذاشتن به آنها اینقدر سخت است؛ تمامی ما دوست داریم دیگران ما را انسانهایی پیچیده و منحصربهفرد ببینند و در عینحال میخواهیم همه درست عین خودمان باشند."
"... طبیعت، مردمگریز یا《خجالتی》است؛ اگر میخواهید طبیعت را نظاره کنید، باید با دقت به آن توجه کنید و در سکوت به آن بنگرید – و وقتی تنهایید هم دقت کردن سادهتر است و هم سکوت. من به این نتیجه رسیدهام که حتی همراه داشتن یک سگ هم به این معنی است که کمتر میبینم – اگر سروصدایی باشد پرندگان میترسند و میپرند و تمرکز مختل میشود. وقتی چیزی حواستان را پرت نمیکند شفافتر میبینید. اعتقاد بر این است که تنها بودن تمام حواس فیزیکی را تقویت میکند؛ اما فقط این نیست. بسیاری از مردم با هنری ثورو موافقاند که《ظاهراً قانونی وجود دارد مبنی بر اینکه نمیتوانید درآنواحد هم با انسان احساس همذاتپنداری عمیقی داشته باشید، هم با طبیعت. کیفیاتی که شما را به یکی نزدیک میکند، از دیگری دور نگاه میدارد...آن لحظه که ذهن، هرگونه زیبایی طبیعی را بهوضوح درک میکند از جامعهی انسانی دور شده است》."
"در واقع میتوان گفت که شاید این حس شناخت خودتان در تنهایی، یکی از دلایلی باشد که تنهایی را الهامبخش خلاقیت میسازد ‐ چون اگر بخواهید تنهایی و با دست خودتان چیزی بیهمتا خلق کنید باید نوعی آزادی شخصی داشته باشید، احساس شرم نکنید و جلوی خودتان را نگیرید و این امکان را داشته باشید که از روی دست دیگران تقلب نکنید."
"... اگر میدانید که هستید و میدانید که چون دلتان میخواهد با دیگران در ارتباط باشید با آنها ارتباط دارید، نه به این دلیل که مجبورید (آزاد نیستید)، نیاز یا حرصوطمع شدید دارید، میترسید بدون اینکه دیگران زندهبودنتان را تأیید کنند وجود نداشته باشید، میتوان گفت که شما آزادید..."
This is part of a School of Life series that turns the “how-to” concept on its head: instead of areas where we think we need instruction, the books are about areas where we feel like experts, topics so simple or automatic they don’t seem to need explanation (e.g. How to Be Bored, or How to Age).
Maitland argues that although being alone is easy to achieve, there is an art to doing it properly, and solitude and loneliness are by no means the same thing. She knows whereof she speaks: though she grew up in a large Catholic family, after her divorce she moved to a remote area of Scotland and lives alone in a house a quarter mile from the nearest road.
Despite our modern obsession with self-confidence and fulfilling relationships, Maitland believes “the present paradigm is not really working.” More of us than ever are depressed and afraid to spend time alone lest it might make us appear selfish, pathetic or in some way unlovable.
Profiling everyone from the Desert Fathers of early Christianity to the Romantic poets, she counters by enumerating all the benefits that solitude confers: self-knowledge and a rest from constant relating (that goes for extroverts as well as introverts), a connection to nature and to the divine, and the freedom to create. She convinced me, and includes a great bibliography of further reading about solitude.
Originally published with images on my blog, Bookish Beck.
چگونه از تنهایی لذت ببریم اثر خانم سارا میتلند و ترجمه خانم سما قرایی -از سری کتاب های «مدرسه زندگی»- کتابی است در باب تنهایی که بیشتر پیشینه نگرش مردم نسبت به تنهایی را بررسی می کند. بر خلاف دیگر کتاب های راهنما و self-help، این کتاب ابتدا همه مسائل منفی را از سر راه بر می دارد سپس از مزایا و لذات وافر تنهایی صحبت می کند. بیان داستان ترکیب فلسفی و علمی بود که شخصا از آن لذت بردم. برخی نقل قول ها فوقالعاده بودند طوری که من رو به فکر فرو می بردند و باعث می شدند سریع دفترم را برداشته و از آن ها نت بردارم. ترجمه نسبتا خوب بود اما «بعضی جاها» در فهم مطالب به مشکل بر می خوردم و باید بر می گشتم دوباره از اول می خواندم تا متوجه شوم. در آخرین گفتار کتاب، کتاب ها یا رمان های برتر خارجی دیگر مضمون «تنهایی» معرفی شده اند.
I didn't finish reading this book. The writer has opted for living alone (or as she puts it isolation!) and now she is bringing up some social and psychological statements which are against being alone. She comes up with questions based on these statements and answers them based on personal experience! As if this book is an answer key to be handed to anyone who dares to ask her why she chose solitude over social life. Anyway, I myself am a big fan of solitude, yet with all due respect, I am looking for some scientific and trustworthy answers rather than the mere experience of a "spiritual" lady!
کتاب را برای این خواندم که واقعا بفهمم چطور میشود از تنهایی لذت برد. من خودم جزئی از همان دسته از آدمها هستم که تنهایی را دوست دارم. اما به هرحال هرچیزی حدی دارد. دوست دارم کشف کنم بقیه چه کارهایی برای پرکردن اوقاتشان انجام میدهند و لذت میبرند؟ انتظارم از کتاب لیست بلندبالایی از پیشنهاد بود که ناامیدم کرد. بیشتر بخشهای کتاب مدام میخواهد بگوید اینکه تو تنهایی را انتخاب کردی نشانهی عجیبغریب بودن تونیست. خب من مدتها قبل این قضایا را در مورد خودم پذیرفتم و آن هم نه با اینجور کتابها. با شناخت تیپ شخصیتیم و خواندن کتابهای اسطورهها و تیپهای شخصیتی فهمیدم که فقط میتوانم اینطوری باشم و نه جور دیگر. من هم در دورههایی مورد هجوم حرفهایی که از این دست که چرا عجیبغریبی؟ چرا ساکتی؟ چرا کم حرفی؟ چرا همیشه تنهایی؟ قرار گرفتم. و حالا آن دوران گذشته. خیلیهایی که حتما مرا بیشتر دوست داشتند با تمام اینها کنار آمدند. اما حالا باید فهمید که با این میزان تنهایی چه کار باید کرد؟ چطور این ساعتهایی که بعضیاوقات به کندی میگذرند را پر کرد. پیشنهادات کتاب، کوه، سینما همه بخشی را پر میکند ونه همهاش را. نویسندهی کتاب خودش را را مثال زده که در دشت کیلومترها دورتر از مردم دیگر خانهای دارد یا گرتا گاربو را مثال زده که در جوانی و اوج شهرت سینما را کنار گذاشت چون ادم منزوی بود. یا در مثالی دیگر اسم شخصی را اورد که اقیانوس را به تنهایی طی کرده. سوال من اینه که چرا در مواجه با قضیهی تنهایی همهاش ادمهای خاصیا مثالهای خاص باید اورد. یک آدم معمولیِ معمولی چطور باید از تنهایی لذت ببرد؟ #چگونه_از_تنهایی_لذت_ببریم #نشرهنوز
I was rather disappointed with this book. Maitland seems to be assuming that for nearly everybody being placed in the position of solitude or alone, this was something that they didn't want. So she spends a lot of the book trying to persuade people that maybe it is okay to have some solitude. Well I know this!
کتاب خوبیه برای کسایی که با تنهایی میونهی خوبی ندارن و ازش فرار میکنن. اما اگه مثل من وقت زیادی رو به تنهایی اختصاص میدین احتمالا چیز زیادی بهتون اضافه نمیکنه. [ با خودش فکر میکند تقریبا تمام کسانی که کتاب میخونن طبیعتا مقداری تنهایی برای خواندن دارند پس این کتابی است که به درد کتاب خون ها نمیخوره و از اون جا که کتاب نخونها کتاب نمیخونن گیج میشود که این کتاب دقیقا به درد کی میخوره]
کتاب مفید و خوبی بود ، البته تو بعضی بخشها احساس کردم که نویسنده مدام داره حرف های خودش رو تکرار میکنه و ... اما در کل راهکارهای خوبی رو پیشنهاد میکنه برای لذت بردن از تنهایی و سوال هایی رو تو ذهن مخاطب ایجاد میکنه که میتونه چالش برانگیز باشه ، البته خیلی از سوالات هم بدون پاسخ رها میشه!! که کاش این اتفاق نمیافتاد
با توجه به نوشتههایی مانند نقلقول زیبای زیر که از منابع مختلفی گردآوری شده ، میشه دقت و مطالعه زیاد نویسنده در این موضوع رو حدس زد که به نظرم خیلی جالب و تحسین برانگیزه !
«وقتی مدتهاست که دنیای پرشتاب از نیمه بهترمان جدایمان ساخته از سوداگریهایش افسردهایم و از لذاتش خسته چه دلپذیر است و چه لطیف است تنهایی»
در کل پیشنهاد میکنم با توجه به کم بودن منابع و کتابهایی درباره این موضوع خاص ، حتما کتاب رو مطالعه کنید و بیشتر از اون تو خلوت های خودتون در موردش فکر کنید ... :)
به نظرم این کتاب بیشتر به درد کسایی میخوره که از تنهایی میترسند یا تا به حال تجربه ای از تنها بودن نداشتد. چون بیشتر کتاب درباره اینه که تنهایی چیز نرمال و خوب و لازمیه و جامعه، مخصوصا جوامع غربی به افراد تنها برچسب های نامناسبی مثل روانی بودن، مردم گریزی، و مشکل دار بودن میزنه و به خاطر همین هم مردم دائم سعی میکنن که تنها نباشن و تو جمع باشن چون جامعه این مدلی بودن رو میپسنده و قبول میکنه! نویسنده هم سعی میکنه که بگه اینطور نیست و تنها بودن مزایای زیادی داره و مثال هایی میزنه از زندگی خودش و کسایی که تجربه تنها بودن رو داشتن. و یه سری پیشنهادایی میده که تو تنهایی انجام بدیم. خیلی خوندنش به من کمکی نکرد چون من خودم با تنها بودن مشکلی ندارم و مزایاش رو میدونم ولی گمان میکردم این کتاب درباره اینه که کسایی که تنها هستن از اون تنهای چطور خوب استفاده کنن. و خب این کتاب اینطوری نبود!
کتاب رو تموم نکردم، نمیشد، خیلی داشت سخت میشد از توانم خارج بود رسما، خب این خانوم به قول خودش از دنیا کنده و رفته واسه خودش تنها داره زندگی میکنه حالا به هر دلیلی که تو مقدمه مفصلا توضیح داده، دمش هم گرم. آمااااا.....خب براساس تجربه شخصیش اومده کتاب نوشته و هر سوالی که تا حالا باهاش مواجه شده و یا در آینده ممکنه باهاش مواجه بشه براساس تجربیات خودش و هر ننه قمری که رفته تنها زندگی کرده یا کاری رو تنهایی انجام داده جواب داده! به شخصه تنهایی رو دوست دارم و با این دست سوالاتی که بهش اشاره کرده تو کتاب هم مواجه شدم ولی دنبال کتاب علمی و حرف حساب هستم تا تجربه خانومی که از جنس کلید اسرار باشه.
سارا میتلند که ظاهراً خود از تنهاییگزیدگان است و در زندگیاش فراوان به اهمیت و سودمندیِ تنهایی پی برده، در این اثر کوشیده است تلقی منفیِ رایج دربارۀ تنهایی را به پرسش بکشد و در این دیدگاه عمومی که «تنهایی خوب نیست و بودن در جمع خوب است» تردید بیفکند. وی با شواهد متعددی نشان میدهد آنچه را ارزشداوری جامعه درباب تنهایی است، همگان «طبیعی» قلمداد کردهاند؛ حالآنکه منطقاً نمیتوان به چنین نتیجهای رسید.
بهباور میتلند، بخش مهمی از جمعگراییِ انسانها از ترس ایشان از تنهایی برخاسته است و این به این سبب است که شمار زیادی از آدمیان به سودمندیهای تنهایی پی نبردهاند. درواقع، بسیاری از این کسان در موقعیتهایی از زندگیشان بهاجبار به دامن تنهاییهای ناخواسته افتادهاند و ازاینرو، از تنهایی آسیب دیدهاند و ترسیدهاند. اصلیترین عاملی که تنهایی را مطلوب میکند، این است که شخص بهمیل خود به آن رو آورده باشد.
میتلند در ستایش تنهایی، به مکتبهای فکری و دینی و تجربههای انسانی فراوانی استناد میکند و نقش آن را در رشد فردی بهروشنی آشکار میسازد. درعینحال، نمیکوشد سبک زندگی و دیدگاه خود را به خواننده تحمیل کند. جان کلام و توصیۀ او این است که اولاً طرز فکرمان را درباب تنهایی عوض کنیم و به تنهاییگزیدگان انگِ دیوانگی و ناتوانی و بیچارگی نزنیم و ثانیاً تنهایی را خودخواسته و بدون هیچگونه زور و اجباری برگزینیم. به این ترتیب است که میتوانیم از لذتهای تنهایی به بهترین شکل بهرهمند شویم. چند لذتی که از تنهایی حاصل میشود و او بهطور خاص از آن یاد میکند، عبارت است از: آگاهی شخصی، سازگاری با طبیعت، ارتباط با ماورا، خلاقیت، آزادی.
نکتۀ آخر که دربارۀ این کتاب باید به آن اشاره کنم، این است که ترجمۀ سما قرایی چندان قوی و هموار نیست و در جاهایی دشوارخوان میشود.
Хората са социални животни и стремежът към социализиране, към събиране и живот с други хора е генетично заложен в нас. В огромната част от историята на човечеството, да си сам е означавало практически сигурна смърт и хората със стремеж към самота не са оставили своя генетичен отпечатък върху бъдещите поколения (защото най-често са нямали такива).
Но самотата има своето място в това да бъдеш човек (Как се превежда на български the human experience? А the human condition?), в себеосъзнаването и осъзнаването като цяло. Пък, естествено, има хора, на които тя е приятна по-често, отколкото на другите (на всеки е приятна от време на време, ако и да е само в тоалетната) и които съзнателно я търсят за по-дълги периоди от време.
В тази възхитителна и абсолютно недооценена малка книжка, авторката (опитен писател и вече на години) ни дава както историята на самотата, така и своите размисли и опит, и какво значение има самотата за нея като човек. Тя е продължение и развитие на размислите й за тишината, тъй като двете са до голяма степен свързани.
Bit of a strange, defensive read this one. I'd have preferred it if the author had assumed a friendlier reception on the part of the reader towards solitude - I didn't feel it would convert readers with no urge for it in any sense by virtue of its continued assertions that the need to be alone is culturally mistrusted. And always has been.
Additionally I don't entirely believe the argument that solitude alone sparks creativity or helps one get a better sense of nature. Albeit as someone who gets extremely ratty if I don't have time to myself, I've had some of my biggest bursts of inspiration for my own writing in the company of friends.
At best, it's a secondary almanac of other (presumably better) accounts of the solitary life. It's sent me to Thoreau's Walden, which seems to be the sexy, in vogue title currently most recommended by philosophical writers, and that's definitely worth reading. So read this mostly for the primary sources it highlights.
The title should be less "How to Be Alone" and more "Why Enjoying Being Alone Doesn't Make You a Psycho." Heavy on philosophy and historical examples and literary references. Light on practical advice. Geared more toward people who find themselves alone and don't like it, or people who are perplexed by a friend or loved one who enjoys solitude.
I did not read this because I need to learn how to be alone. I love being on my own, outside or at home. I do not mind it one bit. But as the author suggests, people who seem to enjoy being on their own or alone, tend to be regarded as a little awkward. People regularly ask me why I go hiking on my own, for instance. As I set out for another Sunday walk all on my own, someone asked me recently: is your desire to be alone so strong? I was ashamed to tell her: yes, in fact it is. But this book sort of puts me in the clear. The reasons that Sara Maitland sums up for wanting to really be on her own are exactly the same as mine. Spending time alone, as for her, is a way to recharge my batteries, to empty my mind of everyday stuff and to focus on the core and essence of life, but also on the beauty of my surroundings, it provides food for thought and creative inspiration, and it allows me to connect with the things that transcend me. So, Sara Maitland, thank you for this...
Onlangs zag ik Sara Maitland op TV in het programma "Wanderlust" en ik voelde een enorme sympathie voor haar, een sympathie die ik niet voelde na het lezen van haar "a book of silence". Maar ineens begreep en herkende ik haar behoefte aan alleen zijn. Ook ik heb die, en het is die behoefte die maakt dat ik altijd alleen ga stappen, soms dagen aan een stuk. Ik wou weten van waar deze nood komt, en of het bij haar of anderen ook zo is, en of daar soms ook het spook van de eenzaamheid om de hoek loert. Op die laatste vraag kreeg ik geen antwoord, maar ik heb het boek zeer graag gelezen. In "How to be alone" verdedigt Maitland de behoefte van de mens die graag alleen is, en kadert die ook in de geschiedenis en in de maatschappij. Ook geeft ze tips mee aan die mensen die niet kunnen alleen zijn, maar er toch baat zouden bij hebben. Voor mij was het vooral een herkenning en een geruststelling dit boek, en gelukkig totaal niet zweverig of sentimenteel beschreven. Het is een "doe-het-zelf"-boek eigenlijk en ik vond het goed.
خلوت داشتن یعنی در تنهایی خوش بودن،یعنی در کمال راحتی تنها و غرق در کارهایی که خودتان برگزیدهاند،آگاه از جامعیت و کمال حضور خودتان،نه متوجه غیبت دیگران.چون تنهایی یک دستاورد است. 📝نویسنده کتاب مدعی است که با اینکه در خانواده پرجمعیتی متولد شده است و جایی برای تأمل و دروننگری نبوده است.او در سال ۲۰۰۸ کتابی دربارهی سکوت منتشر میکند که به قول خودش در باب تنهایی هم وارد شده است.تعدادی از خوانندگان از او در مورد تنها بودن کمک خواستند.بنابراین او این کتاب را نوشته،چرا که معتقد است مفهوم تنهایی با مشکلات اجتماعی و روانی جدی و مهم گره خورده است و باید برای آنها راهحلی بیابد و ترس مردم از تنهایی بریزد و کمکشان کند که با میل و رغبت از تنها بودن لذت ببرند.او نگاهی دقیقتر به مزایا و نعمات تنهایی انداخته،که این امتیاز ها را در پنج دسته تقسیمبندی میکند: ۱_آگاهی عمیقتر نسبت به خودمان ۲_ سازگاری بیشتر با طبیعت ۳_ ارتباطی عمیقتر با ماورالطبیعه ۴_ افزایش خلاقیت ۵_ احساس آزادی بیشتر #چگونه_از_تنهایی_لذت_ببریم #سارا_میتلند ترجمه #سما_قرایی
"How have we arrived, in the relatively prosperous developed world at least, at a cultural moment which values autonomy, personal freedom, fulfillment and human rights, and above all individualism, more highly than they have ever been valued before in human history, but at the same time those autonomous, free, self-fulfilling individuals are terrified of being alone with themselves?"
I'm a School of Life fan, so I expect to slowly make my way through all their books and videos. This book was largely preaching to the choir, yet still gave me lots to ponder. For example, the notion that we often label people whose behavior is incomprehensible to us as mad, bad, or sad. This book is really a self help guide for people who don't like to be alone, and has philosophy and psychology woven in so as to make taking the first steps not so scary. While I'm perfectly happy with my own company, I enjoyed the meandering meditations on this topic.
بيشتر ما آرزو داريم کار خاصي بکنيم اما تا به حال کسي را پيدا نکرده ايم تا با او انجامش دهيم. راه حلش واقعا ساده است. آن کار را همراه با خودتان انجام دهيد.
عنوان کتاب هست چطور و چگونه تنها باشيم و ازش لذت ببريم اما درواقع بهتر بود عنوانش رو ميگذاشتند: چرا بايد تنها باشيم؟
من با توجه به عنوان، تصور و انتظارم اين بود که کتاب، دستورالعمل و مطالب مفيدي رو درباره استفاده از وقت در اوقات تنهايي به بهترين شکل ممکن، ارائه داده. اما در عمل، بيشترين حجم کتاب اختصاص داره به اثبات اهميت تنهايي و فوايدي که زمانهاي تنهايي ميتونه براي آدم داشته باشه. بد هم نبود اما کلا انتظاري که داشتم برآورده نشد و خيلي جذاب نبود.
There were both fascinating and unsurprising parts of this book. It just so happens that the fascinating parts derive not from Maitland's prose but by the considerable amount of excerpts she used between original writing. I can say that this was a book that produced a strong desire in me to read more from all the authors that seem to have inspired her.
خلوت داشتن یعنی در تنهایی خوش بودن،یعنی در کمال راحتی تنها و غرق در کارهایی که خودتان برگزیده اید،آگاه از جامعیت و کمال حضور خودتان،نه متوجه غیبت دیگران.چون تنهایی یک دستاورد است.
شاید من دنبال کتاب اشتباهی رفته بودم ، نمی دونم . فقط می دونم این کتاب اصلا نتونست من رو قانع کنه . بیشتر شبیه پروپوزال یه پایان نامه دانشگاهی می موند . قلمبه و بی روح . هدفم از خوندن این کتاب این بود تا ادم هایی که خیلی اجتماعی هستن رو بیشتر بشناسم چون شخصا با تنها بودن هیچ مشکلی ندارم و می دونم چطور می تونم از تنهایی هام لذت ببرم . تقریبا مطمئنم این کتاب به درد هیچ آدمی نمی خوره که خودش رو درگیر روزمرگی و شلوغی های زندگی کرده . چون زبانش برای قانع کردن این افراد اصلا مناسب نیست .
A disappointing read. It may be just that I'm too comfortable with solitude to appreciate this book - like someone in grad school reading a nursery primer - but Sara Maitland's book struck me as both saying too little and too much. On the one hand, I found Ms. Maitland's obsession with justifying one's own solitude to other people bizarre and misguided - surely the first step to being alone is learning not to care what other people think of you. Moreover, Ms. Maitland seems confused about what she means by 'being alone', veering wildly between living alone in hermit like isolation and going for the occasional walk by yourself.
On the other hand, there's a great deal of over the top talk about discovering God and creative genius, all buoyed by some fairly dubious anecdotal evidence, and backed by some half-baked theory about Christianity vs. the Roman ideal. For most of us, I suspect, the point of being alone is not to arrive at some transcendent spiritual discovery of one's true self (or some similar new age mumbo jumbo), the point is that it's comfortable and fun, and no more or less virtuous than any other form of leisure. Ironically, Ms. Maitland's desperate attempts to defend justify solitude end up legitimizing the idea that solitude requires social justification.
This is one of the most interesting books I've ever read. It debunks the myths that solitude is not "natural" , or that people who like to be alone are bad ,mad or sad. It claims that solitude is very healthy activity.it increases creativity, make people more peaceful and attuned to nature , make our relationship with god stronger and make us able to think clearly and discover ourselves.
اگر شما بهم به این نتیجه ناخوشایند رسیده اید که از افرادی که با آنها معاشرت میکنید چندان خوشتان نمی آیدف ولی حس میکنید انگار به آنها عادت کرده اید و تغییر دادن این شرایط ناممکن است، خواندن این کتاب توصیه میشود.
فرق زیادی وجود داره بین تنها موندن و تنهایی رو انتخاب کردن... کتاب تجربه ی شخصی یک نفر از زندگی بعد از جداییشه و تنهایی که خودش انتخاب کرده به همراه چنتا مثال. در کل زیاد جالب نبود ولی به یکبار خوندش می ارزه.