Convorbiri moderate de Jean-Philippe de Tonnac „Dispare cartea!“ Strigătul acesta de alarmă răsună de cel puţin douăzeci de ani, de când Internetul, cu formidabilele lui posibilităţi, a început să pătrundă în viaţa noastră. Iată de ce Umberto Eco şi Jean-Claude Carrière s-au hotărât să cerceteze temeiurile acestei spaime, într-o suită de convorbiri moderată discret de eseistul Jean-Philippe de Tonnac.
Îndrăgostiţi cu patimă de obiectul numit carte, păstrători de exemplare cu valoare afectivă, ba chiar colecţionari de rarităţi bibliofile, nici unul din cei doi nu dă crezare acestei apocalipse anunţate pe toate vocile. Pentru amândoi, spiritul va avea întotdeauna nevoie de un mediu în care să se întrupeze, iar textul – fie el dăltuit în piatră ori înscris pe papirus, pe pergament, pe hârtie sau, ca astăzi, pe suport electronic – va fi întotdeauna unul din mediile privilegiate. Performanţa celor doi scriitori aflaţi în dialog nu e doar aceea de a ne alunga spaima, un dialog cu asemenea protagonişti devine inevitabil şi el un spectacol al spiritului, iar aici Antichitatea şi Evul Mediu, Orientul şi Occidentul, romanul şi filmul, ideile cele mai subtile şi lucrurile cele mai pamânteşti îşi dau replica şi se oglindesc reciproc, luminând condiţia omului în lumea contemporană.
Din două una: fie cartea rămâne suportul pentru lectură, fie va exista ceva care va semăna cu ceea ce cartea a fost întotdeauna, chiar şi înainte de inventarea tiparului. De peste cinci sute de ani, variaţiile obiectului numit carte nu i-au modificat nici funcţia, nici sintaxa. Cartea este ca lingura, ciocanul, roata sau dalta. Odată inventate, nu pot fi ameliorate în mod semnificativ. Nu se poate inventa o lingură mai bună decât o lingură. Cartea a dovedit ce poate, şi nu vedem un alt obiect mai bun decât ea pe care l-am putea crea pentru aceeaşi întrebuinţare. Poate că vor evolua elementele sale, poate că paginile nu vor mai fi din hârtie. Dar cartea va ramâne ceea ce este.
Dacă discuţia noastră ar fi avut loc cu o sută douazeci de ani mai devreme, ea s-ar fi limitat la teatru şi carte. Nu existau radioul, cinematograful, înregistrarea vocii şi a sunetelor, televiziunea, imaginile de sinteză, benzile desenate. Or, de fiecare dată când apare o tehnică nouă, ea vrea să demonstreze că se emancipează de regulile şi constrângerile care-au însoţit apariţia oricărei alte invenţii din trecut. Se vrea orgolioasă şi unică. De parcă noua tehnică i-ar dispensa automat pe noii utilizatori de orice efort de învăţare. De parcă le-ar aduce de la sine o nouă competenţă. De parcă s-ar pregati să măture tot ce a fost înaintea ei, transformându-i totodată în analfabeţi retrograzi pe toţi cei care ar îndrăzni s-o respingă. Am fost toată viaţa martorul acestui şantaj. Deşi, în realitate, se întâmplă pe dos. (Jean-Claude CARRIÈRE, Umberto ECO)
Umberto Eco was an Italian medievalist, philosopher, semiotician, novelist, cultural critic, and political and social commentator. In English, he is best known for his popular 1980 novel The Name of the Rose, a historical mystery combining semiotics in fiction with biblical analysis, medieval studies and literary theory, as well as Foucault's Pendulum, his 1988 novel which touches on similar themes. Eco wrote prolifically throughout his life, with his output including children's books, translations from French and English, in addition to a twice-monthly newspaper column "La Bustina di Minerva" (Minerva's Matchbook) in the magazine L'Espresso beginning in 1985, with his last column (a critical appraisal of the Romantic paintings of Francesco Hayez) appearing 27 January 2016. At the time of his death, he was an Emeritus professor at the University of Bologna, where he taught for much of his life. In the 21st century, he has continued to gain recognition for his 1995 essay "Ur-Fascism", where Eco lists fourteen general properties he believes comprise fascist ideologies.
منکه کتابباز و خوره کتاب نیستم هنوز، و خیلی دلم میخواد بشم، ولی به عنوان یک شیفتهی کتاب، این کتاب جوابگوی سوالات زیادم بود. خیلی ذهنم رو به چالش کشید و عمیقا تحت تاثیر قرارم داد. کلی ایده و چندتا تصمیم جدی مربوط به کتاب خریدن گرفتم. مثلا یکیش اینکه حتما جدی یه کار با درآمد بالا پیدا کنم تا بتونم چاپ اول کتابهای محبوبم رو تهیه کنم. و دیگه اینکه از این به بعد توی خرید کتاب منظم باشم. کتابخونه من دقیقا نشون دهنده شخصیتمه. از همه چیز و همه جا درش چیزی هست ولی هیچ چیز کامل نیست. قشنگترین و باارزش ترین کتابهام رو هم از قشنگترین آدمهای جهان هدیه گرفتم و کتابخونهم رو زیبا کردن. درست مثل تاثیری که اون آدما توی زندگیم گذاشتن و تغییرش دادن. با اینکه تعداد کتابهام زیاد نیستن و مدت کوتاهیه دارم کتاب میخرم، این رو بیشتر از همه مدیون تعطیلی کتابخونه ها ام، اما بزرگترین دغدغهم سرنوشت کتابهای عزیزم بعد از منه. (اونهایی که کتابهای مهمتر و بیشتری دارن چطور این بار رو به دوش میکشن؟ ) و خب براش یه فکرهایی کردم . میدونم کدوم کتابها رو بعدها به چه کسانی میبخشم. همه رو مینویسم با آدرس و شماره تلفن هاتون. فقط امیدوارم تا اون موقع شماره تلفن هاتون عوض نشه. اینجوری امیدوارم عشق به کتاب توی دنیا جاری بمونه و منم توی ذهن شما جاودان بشم . شاید بد نباشه اگر شماره تلفن هاتون رو داشته باشم برای روز مبادا😉
بیایید طرح جلد افتضاح کتاب رو فراموش کنیم و بریم سراغ اصل مطلب : همیشه تاسف میخوردم که استعداد پنج ستاره دادن به کتابها را رو از دست دادم، اما بالاخره چیزی که میخواستم پیدا شد. یک کتاب هیجانانگیز و باور نکردنی. کتابی که غیرممکنه عاشق کتاب باشی و عاشقش نشی. دیگه چی بهتر از اینکه دو تا کتابباز کهنهکار بشینن کنار هم و برای همدیگه از عشقشون حرف بزنن؟ دو نفر که دیوانهن و امبرتو اکو دیوانهتر. عشق امبرتو اکو جمع کردن کتابهای خطیای هست که موضوعشون عقاید باطل و بیخود هست. هر دو تای این دیوانه هم عاشق تاریخ حماقت و بلاهت بشری هستند. کتاب پر هست از اسمهای ناآشنا و حکایتهای عجیب. قشنگ تحقیرت میکنه کتاب. لخت و عورت میکنه. نکتهی جالب قضیه این هست که ژان کلود کریر هم تو اوایل مصاحبه میخواد خودی نشون بده، اما بعد از گذشت شاید پنجاه شصت صفحه میبینیم که اون هم مسحور معلومات ظاهرا بیپایان امبرتو اکو میشه. چیزی که اکو رو برام دوستداشتنی میکنه اینه که با وجود این فوران انکارنشدنی معلومات هنوز به شدت با زندگی بده بستون داره. گیم بازی میکنه، اخبار زرد رو دنبال میکنه، با کامپیوترش سر و کله میزنه و حتی در مورد فرانچسکو توتی هم اظهار نظر میکنه دنیا دوستداشتنیتر هست با این آدمها
گاهی وقتها شده که دلتان بخواهد انسان دنیا دیدهی باسواد، با مطالعه، کتابباز و خوش صحبتی پیدا کنید و دو نفری با هم خلوت کنید و شما مطلقاً سکوت کنید و او پشت هم برایتان صحبت کند؟ در این کتاب با دو نفر از این نوع انسانها روبه رویید. من که از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم. خیلی برایم جالب بود که ژان کلود کریر بسی بیشتر از اومبرتو اکو حرف میزد و چقدر با دانش بود و از ایران هم به واسطهی خانمش اطلاعات خوبی داشت. محوریت اصلی گفتگو "کتاب" است ولی به صورت کشکولوار از چیزهای دیگر ( فیلم و سینما، فرهنگ، شعر، موسیقی و...) هم صحبت میشود. ******************************************************************************** ژ.ک.ک.: ...چنین حادثهی غمانگیزی برای اکتاویو پاز رخ داد. کتابخانهاش سوخت. چه فاجعهای! میتوانید مجسم کنید که اکتاویو پاز چه کتابخانهی گرانبهایی داشته است! همهی کتابهایی که سور رئالیستها از سراسر عالم به او هدیه داده بودند، در آنجا بود. پاز، در دو سال پایانی عمرش، از این حادثه بسیار رنج برد. ص 45 کتاب ژ.ک.ک.: ... پدر نهال، همسر من، ادیبی ایرانی بود که از جمله کارهایش، پژوهشی بود دربارهی یک صحاف بغدادی، به نام ابن ندیم که در قرن دهم زندگی میکرد. میدانید که ایرانیان صحافی را ابداع کردهاند. و حتی جلد کتاب، که نوشته را به طور کامل حفظ میکند، از ابتکارات آنها بوده است. ص 71 کتاب ا. ا.: ... باید یاد بگیریم اطلاعاتی را که از صحتشان مطمئن نیستیم بررسی کنیم. بیگمان این امر معلمان را در وضعیت دشواری قرار داده است. دانشآموزان و دانشجویان برای انجام تکلیفهای درسیشان، اطلاعات مورد نیاز خود را از اینترنت میگیرند بی آنکه بدانند این اطلاعات درست است یا نه. و از کجا بدانند؟ بنابراین توصیهی من به معلمان این است که به مناسبت هر تکلیف درسی، این پژوهش را از شاگردان خود بخواهند: دربارهی موضوع پیشنهادی، ده مأخذ متفاوت با یکدیگر پیدا کنید و آنها را با هم مقایسه کنید. با این کار ذهن انتقادی شاگردان در رویارویی با اینترنت پرورش مییابد و میآموزند که با سادهدلی، هر چیزی را که به آنها عرضه میشود باور نکنند. ص 73 کتاب ا. ا.: ... وقتی که دولت قدرتی بیش از حد دارد، شعر خاموش میشود. اما وقتی که دولت در بحران کامل به سر میبرد، مثل وضعی که در ایتالیای بعد از جنگ حاکم بود، آن وقت هنر آزاد است تا هرچه را که میخواهد بگوید. نئورئالیسم در دورانی به اوج شکوفایی رسید که ایتالیا تکه تکه شده بود. ص 108 کتاب ژ.ک.ک.: ... رژیس دبره از خود پرسیده است اگر رمیها و یونانیها گیاهخوار بودند، چه پیش میآمد. در این صورت، هیچ یک از کتابهایی را که روی پوست نوشته شده، یعنی روی پوست دباغی شده و با دوام حیوان، و از دوران باستان به ما رسیده است، نداشتیم. ص 122 کتاب ا. ا.: ... مجموعه دار واقعی به نفس جستجو علاقهمندتر است تا به تملک. همچنان که شکارچی واقعی در وهلهی اول، در پی شکار است و پس از آن، احتمالاً در پی پختن غذا با گوشت حیواناتی که از پا در آورده است و لذت بردن از آن. ص 136 کتاب ا. ا.: ... با پول کم هم میتوان کتابباز بود. ص 143 کتاب ژ.ک.ک.: ... شک نیست که هر قرائتی تغییری در کتاب به وجود میآورد، همچنان که حوادثی که از سر میگذرانیم، ما را تغییر میدهد. کتاب مهم همیشه زنده میماند، با ما بزرگ میشود و با ما پیر میشود و هرگز نمیمیرد. زمان بارورش میسازد و تغییرش میدهد، در حالی که کتابهای بیاهمیت به حاشیهی تاریخ میروند و محو میشوند. ص 155 کتاب ا. ا.: ... انسان بهراستی مخلوق عجیبی است. آتش را کشف کرده، شهرها را ساخته، شعرهای عالی سروده، به تفسیر جهان پرداخته، تصویرهای اساطیری ابداع کرده است و... اما در عین حال، از جنگیدن با همنوعانش، ارتکاب خطا، ویران کردن محیط زیست و کارهایی از این دست باز نایستاده است. ص 205 کتاب ا. ا.: ... damnation memoriae ابداع رمیها بود که به تصویب سنا رسیده بود، یعنی محکوم کردن کسی به افتادن در ورطهی سکوت و فراموشی، پس از مرگ. میبایست نامش را از دفترهای ثبت عمومی حذف کرد، یا مجسمههایی را که نمودار او بودند، از میان برد یا روز تولدش را نحس اعلام کرد. وانگهی در دوران استالین هم، وقتی مدیر قبلی را که تبعید شده یا به قتل رسیده بود از عکسها حذف میکردند، در واقع دست به چنین کاری میزدند. تروتسکی هم به همین وضع دچار شد. اما به نظر میرسد که امروز محو کسی از یک تصویر دشوار باشد چون بلافاصله عکس قدیمی در اینترنت آزادانه منتشر میشود. ص 218 کتاب ا. ا.: ... ایتالیاییها بیشتر از فرانسویها مجله میخوانند. در هر حال، مطبوعات راهی پیدا کردهاند تا کسانی را که مطالعه نمیکنند، به سوی کتاب بکشند. چه راهی؟ روزنامه به خوانندگانش در ازای مبلغی ناچیز، همراه با روزنامه یک کتاب یا دیویدی هدیه میدهد. کتابفروشان به این کار اعتراض کردهاند اما این ابتکار، به رغم همهی اعتراضات قبولانده شده است. یادم میآید وقتی که "نام گل سرخ" را به این ترتیب، همراه با روزنامهی "لارپوبلیکا" به خوانندگان دادند، دو میلیون شمارهی روزنامه ( به جای 650000 شمارهی معمول ) به فروش رفت. ص 254 کتاب ژ.ک.ک.: ... آیا علاقهمندان به تندخوانی، واقعاً لذتی از آنچه میخوانند میبرند؟ اگر توصیفات طولانی بالزاک را نخوانده بگذریم، دقیقاً چیزی را که نشانهی بارز سبک اوست از دست نمیدهیم؟ چیزی که تنها او قادر است به ما بدهد. ص 257 کتاب ا. ا.: ... پنجاه هزار جلد کتاب دارم. اما اینها کتابهای امروزیاند. کتابهای کمیابم هزار و دویست جلد است. ژ.ک.ک.: اگر مجموعه قصهها و افسانههایم را بهحساب نیاورم، شاید دو هزار جلد کتاب قدیمی و در مجموع سی یا چهل هزار جلد کتاب داشته باشم. ص 300 کتاب
O carte în care protagoniștii se înțeleg de minune, nu polemizează pe nici o temă și se mulțumesc să povestească anecdote. Noroc că anecdotele sînt interesante.
Și totuși dacă o cultură e ceea ce mai ținem minte după ce am uitat totul, de ce mai ținem minte ceea ce ținem minte? Cine ne-a sprijinit memoria tot mai fragilă? M-ar fi interesat, deci, o discuție mai apăsată despre selecția cărților, despre rostul acestei „filtrări” și despre cei care o fac. Să nu-mi spuneți că autorul infailibil al selecției e timpul, că nu vă cred. De regulă, timpul nu face mare lucru. În loc să le rezolve pe toate, nu rezolvă nimic. Timpul n-a păstrat, de pildă, cele 20 de tragedii menționate de Aristotel în Poetica. Dar a păstrat cîteva tragedii de autori pe care Aristotel nu-i menționează în tratatul lui. Și anume: Eschil, Sofocle și Euripide (p.123).
Deși lumea e plină de cărți necitite, putem oricînd discuta despre ele (teza lui Pierre Bayard), pentru că am citit alte cărți (plus recenzii) despre numeroasele cărți necitite. Iar dacă ne controlăm bibliotecile, găsim sute de cărți din care n-am citit nici un rînd, deși le-am cumpărat cu mulți ani în urmă (p.201). În fond, la două sute de ani de la înființare (1820), cam două milioane de cărți adăpostite de Biblioteca Națională a Franței nu au fost solicitate niciodată (p.205). Nici un cititor nu le-a cerut. Marile biblioteci ale lumii cuprind îndeosebi maculatură, trash. Iată doar unul dintre motivele pentru care cei mai luminați experți (Seneca, Montaigne, Sir Thomas Browne, David Hume, Rousseau, Kant etc.) s-au gîndit să le pună pe foc. Problema a preocupat-o și pe Virginia Woolf.
În ce chip am putea încuraja lectura? Într-o povestire, Achille Campanile (1899 - 1976) a imaginat o soluție ingenioasă. Marchizul Fuscaldo detesta lectura, deși moștenise de la tatăl lui o bibliotecă imensă. Într-una din zile, din plictis, din capriciu, din nebăgare de seamă, a deschis o carte și a găsit între paginile ei o bancnotă de 1.000 de lire. Asta l-a făcut curios. Nu cumva mai sînt și altele? A răsfoit celelalte volume, le-a cercetat minuțios, a citit capitole, fraze și, într-un final, a devenit „un monument de erudiție” (p.209).
În fine, sfîntul Bernard de Clairvaux (1090 - 1153) a spus într-o scrisoare adresată monahului englez Henri Murdach: „Vei învăța mai mult de la pietre și arbori decît din cărțile recomandate de dascălii tăi”. Henri Murdach a venit în Franța și a fost uns abate la mănăstirea Vauclair (p.232). Nu se știe dacă a mai citit...
E limpede că nu vom scăpa de cărți (nici în formatul clasic, nici în format electronic) atîta vreme cît erudiți ca Umberto Eco și Jean-Claude Carrière vor discuta despre ele.
«شاید فکرم کمی محدود باشد ،اما نمیتوانم بفهمم برای چه باید سی صفحه را به شرح اینکه کسی در رختخوابش از این دنده به آن دنده میغلتد و خوابش نمیبرد،اختصاص بدهیم.»
این نخستین گزارشی است که از مطالعه رمانِ در جستجوی زمان از دست رفته” اثر مارسل پروست داده شده است. همچنین در مورد “موبی دیک” گفتند:«احتمال اینکه چنین کتابی خوانندگان جوان را به خود جلب کند،بسیار ضعیف است.» در مورد رمان “مادام بوواری اثر فلوبر گفتند:«آقا شما رمانتان را در زیر تلّى از جزئیاتی که به خوبی شرح دادهاید.اما کاملا زاید است،مدفون کرده اید»
به “امیلی دیکینسون “گفتند: «همهٔ قافیههایتان غلط است.» به کونت در مورد”کلوین در مدرسه” گفتند:«میترسم که نتوانیم بیشتر از ۱۰ نسخه از کتاب را بفروشیم.» به جورج اورول در مورد “قلعهٔ حیوانات” گفتند:«فروش داستانی دربارهٔ حیوانات در آمریکا ناممکن است.» دربارهٔ” یادداشتهای روزانهٔ” اثر آن فرانک گفتند:«گویی اصلا به فکر این دختر بچه نمیرسیده است که کتابش جز عجیب و غریب بودن هیچ ویژگی دیگری ندارد.» در مورد نخستین ایفای نقش “فرد آستر” گفتند: «بازی بلد نیست،آواز خواندن بلد نیست،سرش طاس است و تنها مقدمات رقص را میداند.» دربارهٔ “کلارک گیبل” گفتند: «با کسی که چنین گوشهای بزرگی دارد چه میشود کرد؟» دربارهٔ “سمفونی پنجم بتهوون” گفتند:« هیاهوی ابتذال و ختم موسیقی »
از کتاب رهایی نداریم عنوان گفت و گوهای دو شخصیت کتاب باز مشهور به نام اومبرتو اکو و ژان کلود کریر است. این دو شخصیت در خلال گفتگوها خاطرات بسیار ارزشمندی را بیان می کنند. همه چی در مورد کتاب و عشق به کتاب و نگهداری آن. نسخه های خطی، دردسرهای تهیۀ کتاب، نحوه خوانش و مطالعه، چینش، نگهداری، و ... بخش اول کتاب در مورد تهدیدهای نوینی ست که در قالب تکنولوژی شکل قدمی کتاب را تهدید می کند. مانند ای بوک و اینترنت و حافظه و کامپیوتر .... اواسط کتاب بحث تخصصی کاملی در شناخت نسخه ها و چند شخصیت برجسته و گاه در مورد چند کتاب بحث می شود . در آخر در مورد عشق به کتاب، چه کتاب های باید خواند، چه کتاب هایی نباید خواند. مفهوم چینش و در کل فلسفۀ عشق به کتاب گفتگو شده است.
بسیاری از سوالهایی که هر کتاب خوانی می تواند در ذهن خود داشته باشد در این کتاب مطرح و پاسخ داده شده است. مانند: راه های تهیۀ کتاب سرقت کتاب ها آتش گرفتن کتابخانه چرا از بعضی کتاب ها که نخوانده ایم اطلاع داریم و حتی می توانیم در موردش حرف بزنیم! بعد از مرگ با کتاب هایمان چه کنیم؟ و ...
شاید "ناز" برای توصیف یک کتاب و مخصوصا این کتاب، واژه لوس و نچسبی به نظر بیاید اما در حال حاضر راستش کلمه دیگری که احساسم را نسبت به این اثر نشان بدهد دم دست ندارم انگار که مشاعره ای شورانگیز و بی پایان بین دو شاعر سترگ، محو و ناپیدا در کتاب و هرچه که با کتاب پیوند دارد و با این همه، به مشخصات کتاب رجوع کردم دیدم، چاپ دومش بوده (بهار ۹۵) آن هم تنها با "۷۷۰" نسخه ....حیف از کتاب های نیک و مهجور...
هرچند بخش های ابتدایی اش کمی برایم دور و خسته کننده بود اما چکه چکه که پیش رفتم، گفتگوها پر طنین تر و نزدیک تر شد ...چه حضور ذهنی، چه حافظه ای، چه خاطرات روشنی، چه نام هایی و ... نمی گویم خیلی فوق العاده بود اما برای من مثل یک سفر شگفت انگیز، مفرح و دوست داشتنی بود به ویژه بخش های میانی و پایانی اش که ضرباهنگ بده بستان ها، چه شتابناک شده بود و چه سرشار ... چه دیداری هیجان انگیزتر از دست به چانه نشستن، بین دو واله و شیدای کتاب، به تماشا و شنیدنشان؟
و من در این میان، طلبه ای بودم (و هستم) حیران و نوآموز، مشتاق ِ زاویه ای در مکتب ِ خوبان ِ مسئله آموز
Прекрасна книга, която ще достави истинско удоволствие на всеки читател! Тя съдържа дълъг и увлекателен разговор между Умберто Еко и Жан-Клод Кариер - двама големи интелектуалци и заклети библиофили. Те обсъждат най-различни и любопитни теми, свързани с общата им страст към литературата... има много какво да научим от техните задълбочени познания!
„В „Поетиката“ си Аристотел изрежда двадесетина трагедии, които ние не познаваме. Истинската загадка обаче е защо са оцелели единствено творбите на Софокъл и Еврипид. Дали са били най-добрите и най-достойните да достигнат до следващите поколения? Или пък авторите им са изплели маса интриги и са действали така, че да получат одобрението на съвременниците си и да отстранят конкурентите си — онези, които Аристотел цитира? Защото в противен случай историята би съхранила именно техните имена.“ Умберто Еко
"Una biblioteca no está formada a la fuerza por libros que hemos leído o que leeremos un día. Una biblioteca recoge los libros que podemos leer, o que podríamos leer, aunque luego no los leamos nunca."
“Nadie acabará con los libros” es un delicioso ensayo transcripto de una entrevista a cargo de Jean-Philipe de Tonac al enorme Umberto Eco y a Jean-Claude Carrière en donde los entrevistados disertan acerca de esa gran pasión que nos atañe por sobre todas las cosas: nada más y nada menos que los libros. El libro, ese objeto tan único, tan preciado, que puede despertar pasiones inexplicables sigue siendo nuestro objeto de deseo, de esos que nos llevan a querer poseerlos, contemplarlos, amarlos y (obviamente) leerlos. Pueden llevarnos a los lugares más fantásticos sin movernos de nuestro lugar y ejercen sobre nosotros una fuerza tan única como inexplicable. Precisamente de eso de lo que se encargan Eco y Carrière. Aquí el libro es abordado desde todos los ángulos, es comparado con otras artes como la pintura o el cine y puesto en tela de juicio también con los avances tecnológico siendo este último punto en el cual creo que especialmente Eco posee una mirada un tanto naif de internet a punto tal de que opina de que internet desaparezca (el libro fue publicado en 2009, antes de la explosión de las redes sociales y los smartphones), aún está en auge el CD-ROM y los medios de almacenamiento digital como los pendrive e incluso los libros electrónicos recién comienzan a dar sus primeros pasos, es por ello que los Eco y Carrière descreen que la tecnología y defienden el formato papel a ultranza. De todas maneras y por otro lado, los autores nos hablan de otros temas como la historia del libro, los incunables, los libros que nunca leímos (y de los que hablamos como si lo hubiéramos hecho), de las bibliotecas, del fuego como amenaza natural o provocada y sobre el futuro de los libros. En resumidas cuentas, es este un ensayo muy ameno e interesante para leer y también para afirmar de la misma manera que Eco y Carrière en esto de que nadie nunca, jamás, de ninguna manera logrará acabar con los libros, y en eso estamos todos de acuerdo.
I was on a very rare visit to Foyle’s bookshop on Charing Cross Road in London earlier this year when I came across this book. One of the greatest pleasures of a real bookshop for me is finding something I'm not looking for. It's so much more exciting than putting a previously chosen list of titles into an online basket and clicking on checkout. As a faithful reader of paper and ink books in this age of of e-readers (and when I mistyped ‘book’ just now, my computer offered me ‘nook’, ‘iBook’ and ‘ebook’ as alternatives), the title of this particular book was irresistible. Umberto Eco’s name on the cover just confirmed my desire to buy it straight away. In the same shop, I found another enticingly titled book called ‘The Geography of the Imagination’ so, as you can imagine, I walked out of there very happy indeed. When I finally reached home, I realised that I’d forgotten to buy a birthday present for a friend so I reluctantly decided to give away my beautiful copy of ‘The Geography of the Imagination’. Reader, I gave away the wrong book.
Not long ago, if you wanted to seize political power in a country, you had merely to control the army and the police. Today, it is only in the most backward countries that fascist generals, in carrying out a coup d'état, still use tanks. If a country has reached a high degree of industrialization, the whole scene changes.... Today, a country belongs to the person who controls communications.
ژان کلود کریر: در کتابخانه حس میکنید که از اشتباه، دودلی، و همچنین سرمای زمستان در امان ماندهاید. وقتی که همهی اندیشههای جهان، همهی احساسات، همهی آگاهیها و همهی عادات ریشهدار ممکن شما را در میان گرفته باشند، احساسی از امنیت و آسایش بهتان دست میدهد. هرگز در درون کتابخانهتان احساس سرما نخواهید کرد. در هر صورت، از خطر یخبندان نادانی در امان خواهید بود
آقای امبرتو اکو نشانه شناس و رمان نویس ایتالیایی همراه آقای ژان کلود کریر کارگردان و فیلمنامه نویس فرانسوی در این کتاب از موضوعات گوناگونی صحبت میکن��د که « کتاب» اصلی ترین موضوعی است که در موردشون به بحث و گفت و گو میپردازند. ما در طول کتاب از نظرات این دو در مورد تاریخ و تاثیر فناوری بر آینده کتاب و سینما و سایر موضوعات آگاه میشیم و کلی حرفهای جالب در مورد کتاب و کتابخوانی و کتابداری میخونیم. از اینکه چه کتابهای بخونیم و نخونیم حرف زده میشه، از گیرها و انتقادات انتشارات در مورد شاهکارهای معروف ادبیات قبل از چاپشون صحبت میشه، از اینکه چگونه این همه کتاب رو جمع آوری کردند. اینکه چی میشه کتابهایی رو نخوندیم ولی میتونیم ازشون حرف بزنیم. و اینکه بعد از مرگ با کتابها چه میشه کردهم حتی حرف میزنند و گفت و گ�� میکنند و به تبادل نظر میپردازند.. همسر آقای ژان کلود، خانم نهال تجدد و ایرانی است که همین مورد هم باعث میشه چند باری در کتاب اشاراتی به ایران داشته باشه. اما چی این کتاب رو جذاب میکنه؟ اینکه دو تا دیوانه کتاب از عشق مهم زندگیشون که کتاب باشه دارن به شکلی صحبت میکنند که این عشق به کتاب ملموس و قابل درکه. اینطور نیست ما وارد یک گفت و گوی ثقیل و سنگین بشیم . بلکه خیلی خوب میشه عشق این دو نفر به کتاب رو درک کرد، البته اگر عاشق باشی.به نظرم زمان مناسب مطالعه این کتاب وقتی است که کتاب و کتاب خوانی برامون چیزی بیش از یک تفنن روتین باشه و یک عشق و بهتر بگم یک دیوانگی خاصی به کتاب در وجودمون به وجود آمده باشه. اینکه فکر و ذکرمون کتاب باشه، کتابهای چاپ جدید رو بتونیم بخریم، اینکه از سایر هزینه هامون بزنیم تا کتاب رو وارد سبد خرید زندگیمون بکنیم و این سبد خرید رو حفظ کنیم، اینکه چه حسی در مورد کتابهایی که نخوندیم داریم و کلی حس خوب دیگه.فکر میکنم در این وضعیت، بهتر و بیشتر میتونیم از کتاب لذت ببریم.جایی در کتاب مورد کتابخانه شخصی صحبت میشه و ژان کلود کریر میگه من گاهی کتابهای قفسه های پایینم رو برمیدارم میبرم قفسه بالا تا بهشون ثابت کنم اگه طبقه پایین گذاشتم عمدی نبوده و به این معنی نبوده که کتابها ارزش پایینی داشتند. پناه بر خدا از این قسمت کتاب!! .بینهایت لذت بردم،کلی کیف کردم، به قدری عشق کردم با این جمله که حد نداشت. عشق واقعی و حقیقی یک آدم به کتاب، این محبوب ما رو خیلی خوب با همین جمله نشون میده. ژان فیلیپ دوتانوک نقش یه جور مجری بین این بزرگوار رو داره که به نظرم میتونست بهتر عمل کنه وبه بحث ها جهت دهی بهتری بده، خیلی اوقات بود و نبودش حس نمیشد.
ختم کلام هم اینذکر این نکته باشه که عجب اسم قشنگی داره این کتاب.
«Merdre!» dit Ubu roi … «J.C.C. – Ogni lettura modifica il libro, certo, come gli eventi che attraversiamo modificano noi. Un grande libro resta sempre vivo, cresce e invecchia con noi, senza mai morire. Il tempo lo vivifica e lo modifica, mentre le opere di nessun interesse scivolano accanto alla Storia e svaniscono.» Alcune settimane fa ho ricevuto un invito molto speciale … «Ci è gradito invitare la S.V. alla “Conversazione sul Libro: N’espérez pas vous débarrasser des livres”, che avrà luogo domenica 02.02.2020 alle ore 15.00, presso il Salotto Virtuale della Sala della Magia del Castello di Hogwarts, Inghilterra. Dibatteranno sul tema: Jean-Claude Carrière (Colombières-sur-Orb, 17 settembre 1931) sceneggiatore, scrittore, attore e regista francese e Umberto Eco (Alessandria, 5 gennaio 1932 – Milano, 19 febbraio 2016) semiologo, filosofo, scrittore, traduttore, accademico, bibliofilo e medievista italiano. Coordinerà il dibattito Jean-Philippe de Tonnac, scrittore, saggista e giornalista francese.». Naturalmente ho accettato l’invito, inviando via gufo il mio messaggio e ho atteso con trepidazione il giorno dell’evento: il 02.02.2020, la festa della Candelora, la “Festa della Luce”. Sicuramente la scelta del giorno è stata decisa su suggerimento di quel geniaccio dell’Umberto. Non poteva certo lasciarsi sfuggire una data … palindroma! Come per magia, ero l’unico invitato! Sono state alcune ore piacevolissime. Ascoltato tanto, capito poco, annotato molto. Non solo autori, libri, biblioteche, ma anche pittura, scultura, architettura, cinematografia, filosofia. Codex florentinus, il Chisciotte, la Vergine delle rocce, De harmonia mundi, i volumina romani, le calaverne, l’in folio di Shakespeare del 1623, il principe di Sansevero e i quipu inca, il Mahâbhârata il Corano e la Bibbia, la Reconquista, i roghi dei libri, les “Cahiers du Cinéma”, gli incunaboli, gli “effimeri supporti durevoli”delle nuove tecnologie, la piramide di Cheope e quella del Louvre, la Cronaca di Norimberga, e ancora mille curiosisità, citazioni, aneddoti, personaggi veri e inventati che rendono ogni pagina meritevole di attenzione e … sottolineature. «Il sapere è ciò di cui siamo carichi e spesso non è utile. La conoscenza è la trasformazione di un sapere in un’esperienza di vita. Forse possiamo affidare il carico di questo sapere continuamente rinnovato a delle macchine e concentrarci sulla conoscenza.» Qualcuno ha detto …”troverai di più in una foglia d’albero che nei libri …”. Quindi, libri sì, senza ombra di dubbio, ma senza dimenticare di... vivere.
فقط دیدن عنوان جذاب کتاب کافی بود تا بخرمش. جدای از اینکه اسم عالیجناب امبرتو اکو هم روی جلدش بود. ژان کلود کریر را نمیشناختم، در طول گفتگوهای کتاب مجذوب طرز فکر و صحبتهاش شدم، بویژه که به واسطه همسر ایرانیاش، خانم نهال تجدد، آشنایی خوبی با فرهنگ و تاریخ ایران دارد و در هر فرصتی گریزی میزند به ایران یا زبان فارسی. یک دیدگاه خیلی جالب که برای اولین بار شنیدم گفتگو راجع به شاهکارهای ادبی بود، که شاهکارها در طول زمان و با رسوب نقدها و نظرهایی که راجع بهشان نوشته شده تبدیل به شاهکار میشوند، چون حافطهی ما به کتاب افزوده شده و با آن درآمیخته و به قول امبرتو اکو "تلمود است که کتاب مقدس را به وجود آورد."
با خواندن اين كتاب مگر مي توان حسادت نورزيد؟ دو نفر كه به شدت دوستدار كتاب هستند و از طرفي هم مجموعه داراني بزرگ. تقريبا در اين كتاب از هر دري صحبت به ميان مي آيد و اكو و كرير اطلاعات نامحدودشان را به رخ خواننده مي كشند. اونجايي كه اكو ميگه پنجاه هزار جلد و كرير هم ميگه چهل هزار جلد كتاب دارم سرگيجه ي خفيفي بهم دست داد. در كل كتاب بسيار جذابي بود و لذت بردم.
آقا عجب کتابی بود! چقدر چسبید، این کتاب فقط به درد اینایی میخوره که دیگه خل و چل کتابن! که حتی از صحبت درباره کتاب هم لذت میبرن... جدا از کتاب راجع به جامعه و تاریخ و انسانیت و ... حرف زده شد که اونها هم خیلی لذتبخش بودن... واسه من مثل این بود که نشستم دارم یه برنامه میبینم که دوتا آدم روانی کتاب دارن با هم حرف میزنن! بدون اینکه نیاز باشه خودم دخالت کنم فقط گوش میکنم و لذت میبرم و بعضی جاها هم شگفت زده میشم از فهمیدن چیزهایی که قبلا فکرشو نکرده بودم! اصلا نمیتونم ادبی و اینا کپشن بنویسم چون وقتی یه چیزی انقدر دلچسبه دلچسب دیگه! چی بگم؟ و این اولین تجربه همخوانی من بود که اتفاقا با این کتاب خیلی هم چسبید چون من و @soroush__fathi هم اندازه امبرتو اکو و ژان کلود کریر حرف زدیم! حتی بیشتر... فقط دوتا نقد کلی میتونم بگم راجع به کتاب: ۱-این چهههه طرح جلدی؟؟؟!!! چین های دماغ ژان کلود کریر چی میگه؟ اون صاعقه آبی گوشه کادر چیه؟ کلا اینا چی ان؟؟؟دادین فتوکپی سرکوچه تون فتوشاپ کرده؟ اونم با عکسهای سرچ گوگل که بی کیفیت و داغونن! ۲- کتاب خیلی یهو تموم شد! یعنی من انتظار داشتم یه جمع بندی مختصر یا نتیجه گیری چیزی آخرش بیاد و داستان بسته شه( داستان منظورم اصطلاحی بود وگرنه داستانی نیست کتاب) ولی یهو قشنگ بدون خداحافظی😂 منم که جو مصاحبه گرفته بودم انگار یهو یکی کانال رو عوض کرد همچی حالتی داشت 😂 . . . خلاصه که عشق کتابا، کرم کتابا، مجموعه دارا، دیوونه های کتاب کاغذی... بخونین کیف کنین
اگه از اون دست آدمايى هستيد كه با وجود داشتن چندتا كتاب نخونده بازم كتاب جديد ميخريد و به معناى واقعى خوره ى كتاب هستيد اين كتاب واسه شماست . البته نميگم به درد بقيه نميخوره اما اون همه بحثاى پر جزئيات حول و حوش كتاب و كتابخونه و خاطره هاى دو نفر كه نشناختنشون اصلن اهميتى نداره چون به محض خوندن حرفاشون عاشقشون ميشين فقط روح كتابخوارها رو تمام و كمال ارضا ميكنه . بخاطر همين انقد خوندنشو كش دادم ، دلم نميخواس زود تموم شه ..
حقیقت امر پنج ستاره برای این کتاب کم است،من به شخصه کمی با بی میلی و بی رغبتی و فقط برای نام اومبرتو اکو این کتاب رو تهیه کردم و مدت مدیدی در لیست انتظار خوانش بود حتی دفعه اول هم وقفه ای یک ماهه برای کتاب اتفاق افتاد اما حالا که تمام شده افسوس میخورم که چرا این گفتگو تمام شد گفتگویی بین دو اقیانوس ! قبل از این کتاب فقط رمان بینوایان و پدرخوانده بود که این حس پشیمانی از تمام شدن رو در من بوجود آورده بود اما این کتاب چیز دیگریست بیش از آن چیزی که فکر کنید ازین کتاب یاد خواهید گرفت و خواهید آموخت و هدیه خواهید داد!
گفتوگویی جذاب و عمیق میان دو روشنفکر برجسته، امبرتو اکو و ژان کلود کریر اکو و کریر استدلال میکنند که کتاب به عنوان ابزاری برای ذخیره و انتقال دانش، مانند چرخ است و وقتی که اختراع شد، دیگر نتوانستند از آن فراتر بروند. بحثهایی درباره سانسور، نابودی کتابها و کتابخانه های قدیمی ، نقش کتاب ها در دنیای آشفته امروزی و چالشهای عصر دیجیتال، کتاب را به اثری خواندنی و تأملبرانگیز تبدیل کرده. بعضی صحبت ها مخصوصا وقتی وارد ارجاعات ادبی یا سینمایی می شدند برای من سخت و مبهم بود.
ژ.ک.ک: کتابخانه تا حدی مثل یک مصاحب، یا گروهی از دوستان و افراد زنده است. هرگاه خود را کمی تک و تنها و دلتنگ احساس کنید، می توانید به سراغش بروید وانگهی من گاهی در آن به کاوش می پردازم و چیزهای نهفته ای را کشف میکنم که وجودشان را از یاد برده ام.
«از کتاب رهایی نداریم» تجربهای متفاوت و غیرمعمول از دنیای کتاب است، تجربهای که بیشتر شبیه به نشستن کنار دو ذهن سرشار از کنجکاوی و اشتیاق است تا مطالعه یک اثر مرسوم. این کتاب، گفتوگویی میان اومبرتو اکو و ژان کلود کریر است که با هدایت ژان فیلیپ دوتوناک شکل گرفته و مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن کتاب، نه به عنوان یک شیء ساده، بلکه به مثابه یک شخصیت زنده و محور اصلی بحث، نقشآفرینی میکند.
خوانندگان فارسیزبان اکو را بیشتر با رمانهایش میشناسند، اما او در اصل یک نشانهشناس و فلسفهورز است و ده ها کتاب علمی و صدها مقاله پژوهشی از او به جای مانده است. افزون بر این، اکو مجموعهداری سرشناس است و کتابخانه او شامل بیش از پنجاه هزار جلد کتاب است. این ابعاد علمی، فلسفی و جمعآوری آثار او، عمق و اعتبار گفتوگوی موجود در این کتاب را دوچندان میکند.
ژان کلود کریر، در سوی دیگر این گفتگو، تجربهای گسترده در نمایشنامهنویسی، فیلمنامهنویسی و تدریس دارد و بیش از همه به واسطه فیلمنامههای مشهورش شناخته میشود. کریر نه تنها به آثار سینمایی، بلکه به فرهنگهای مختلف، از جمله ایران، علاقه دارد و این علاقه در طول کتاب بارها نمود پیدا میکند. همسر او نهال تجدد یکی از پیشگامان عرصه نمایشنامهنویسی در ایران بوده و همین پیوند فرهنگی سبب میشود که بحثهای کریر رنگ و بوی جهانی داشته باشد، بدون اینکه از عمق تخصصی موضوعات کتاب کاسته شود.
آنچه کتاب را منحصر به فرد میکند، نگاه عمیق این دو کتابباز به «کتاب» است. خود کتاب، در این اثر نقش قهرمان را دارد و تمامی مباحث به نوعی حول محور آن شکل میگیرند. همانگونه که در آثار داستایفسکی، شخصیتهای مختلف حضور دارند اما محور اصلی داستان حول قهرمان میچرخد، در این کتاب نیز محور تمام گفتوگوها «کتاب» است. این مرکزیت باعث شده خواننده در طول مطالعه احساس کند که در یک بحث صمیمی میان دو ذهن توانمند و باسواد نشسته و تجربهای نزدیک و ملموس از تاریخ و معنای کتاب پیدا میکند.
مکالمه این دو کتابباز از کتابهای قدیمی و عتیقه آغاز میشود و به تجربههای شخصی آنها در پیدا کردن و جمعآوری این آثار میرسد. آنها درباره کتابهایی که از بین رفتهاند، فراموش شدهاند یا نابود شدهاند صحبت میکنند و به این ترتیب به خواننده این حس منتقل میشود که تاریخ کتابها و حافظه بشری تنها در دستان کسانی که ارزش واقعی آنها را درک میکنند زنده میماند. در این میان، مقایسه کتاب با چرخ، که از زمان اختراعش تغییر نکرده است، به خوبی جایگاه و ثبات کتاب را در طول تاریخ نشان میدهد. اکو و کریر معتقدند که کتاب، درست مانند ابزارهای بنیادین بشری، ماهیت خود را حفظ خواهد کرد و تغییرات تکنولوژیک هرگز توان حذف یا جایگزینی آن را نخواهد داشت.
کتاب با هدایت ژان فیلیپ دوتوناک، ساختاری شفاف و هدفمند پیدا میکند. او به عنوان مجری و هدایتگر گفتگو، سوالاتی مطرح میکند که مسیر بحث را روشن میسازد و خواننده را به عمق هر موضوع هدایت میکند. این ساختار باعث شده مکالمه به شکل یک تجربه آموزشی و تفریحی درآید؛ گویی دو استاد و یک دانشجو در حال تعامل هستند و هر پرسشی راه را برای کشف نکات تازه هموار میکند.
یکی از جذابیتهای اصلی کتاب، تنوع مباحث است. از کتاب اولیه تا ایده کتابخانه، از کتابهای دیجیتال تا سوزاندن کتابها به صورت عمدی یا تصادفی، همه موضوعات مطرح میشوند و با حکایات شخصی اکو و کریر ترکیب میشوند. خواننده با مرور تجربههای شخصی این دو نفر، از جمله اولین رایانهای که اکو داشته یا کتابی که کریر از فروش آن ناراحت شده است، نه تنها با تاریخ کتاب، بلکه با زندگی واقعی و ملموس دو کتابباز آشنا میشود. این ترکیب، متن را از یک گفتوگوی خشک فلسفی یا تاریخی، به یک روایت زنده و پویا تبدیل میکند.
مقدمه کتاب نیز به شکلی خاص توجه را جلب میکند. دوتوناک در آن اشاره میکند که این گفتوگو ادای احترامی شادمانه به کهکشان گوتنبرگ است و خوانندگان را مجذوب میکند، به ویژه کسانی که کتاب را به صورت یک شیء ملموس دوست دارند. این نگاه احترامآمیز و شادمانه، کل کتاب را تحت تاثیر قرار داده و لحن گفتگو را انسانی و دلنشین کرده است. مثال کتاب و چرخ، که تغییر نکرده و اساس آن ثابت مانده است، استعارهای دقیق و ملموس است که نشان میدهد کتاب، فارغ از تحولات تکنولوژیک، جایگاه و اهمیت خود را حفظ خواهد کرد.
فصلبندی کتاب نیز به شدت کارآمد است و هر فصل به موضوع خاصی اختصاص دارد. عناوینی مانند «کتاب نخواهد مرد»، «هیچ چیز ناپایدارتر از وسایل ماندگار نیست»، «یک قرن طول کشید تا مرغها آموختند که از عرض جاده عبور نکنند»، «انتقام تصفیهشدهها» و «کتابهایی که نخواندهایم»، نه تنها تنوع موضوعات را نشان میدهد، بلکه فضای بحث را به شکل جذابی سازماندهی میکند. این فصلبندی باعث میشود خواننده بتواند موضوعات مختلف را به طور جداگانه بررسی کند و همزمان از جریان کلی بحث بازنماند.
هیچ چیزی در زندگی انسان به اندازه کتابخانهاش بیانگر خصوصیات و روحیات او نیست. وقتی کتابخانهای ساخته میشود، صرفاً قفسههایی پر از کاغذ و جلد نیستند؛ هر کتاب، هر نشانهای که روی صفحهها باقی مانده، حکایتی از نگاه، انتخاب و علاقه صاحبش است. فصل «پس از مرگمان کتابخانهمان چه میشود؟» دقیقاً همین پرسش را پیش روی ما میگذارد: وقتی ما دیگر نباشیم، میراث فکری و احساسی ما، این انبار کوچک یا بزرگ از کتابها، چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟
کتابخانه، در نگاه اکو و کریر، چیزی بیش از مجموعهای از کتابهاست؛ آنجا خاطرات، آرزوها، کنجکاویها و کشفیات فرد جمع شده است. هر کتابی که در قفسه قرار گرفته، نه تنها حامل دانش یا داستانی است که میتوان آن را خواند، بلکه نمادی از لحظات زندگی، مکثها، و تصمیماتی است که ما برای خواندن و انتخاب آن کتاب گرفتهایم. از این منظر، کتابخانه یک موجود زنده است که با ما رشد کرده، تغییر کرده و تکامل یافته است.
این فصل باعث میشود فکر کنیم که مرگ ما، پایان حضور فیزیکی ماست، اما کتابها و کتابخانهمان ادامه پیدا میکنند؛ یا به دست دیگران میرسند، یا فراموش میشوند، یا در محفظهای خاک میخورند. این وضعیت هم تلخ است و هم شیرین. تلخ، چون آنچه ساختهایم، ممکن است ناپدید شود؛ شیرین، چون اثرگذاری واقعی کتابها، در دسترس بودن آنها برای دیگران، یا حتی بازخوانی خاطراتی که در آنها نهفته است، میتواند فراتر از زندگی ما ادامه پیدا کند.
خواننده در مواجهه با این فصل، ناگزیر به بازاندیشی در انتخابها و اولویتهایش میشود: چه کتابهایی واقعاً ارزش حفظ و منتقل شدن دارند؟ کدام بخش از دانش و تجربه ما سزاوار جاودانه شدن است؟ و مهمتر از همه، چه چیزی از ما در این میراث باقی میماند، وقتی خودمان دیگر حضور نداریم؟ اکو و کریر این پرسشها را نه با لحن فلسفی خشک، بلکه با حس همدلی و تجربه واقعی زندگی مطرح میکنند، و خواننده را به مکاشفهای صمیمی و شخصی دعوت میکنند؛ مکاشفهای که در آن هر کدام از ما باید پاسخ خود را بیابیم و شاید برای اولین بار، به ارزش واقعی کتابخانه و جایگاه آن در زندگی فردی و جمعی پی ببریم.
نکته جالب این است که در طول کتاب، اکثر دغدغههای ذهنی یک فرد کتابخوان مطرح میشود: چگونگی انتخاب کتابهای خوب، اهمیت خواندن رمانهای بزرگ، ارزش هر کتاب برای مطالعه، و حتی پرسشهای فلسفی درباره تاثیر کتاب بر حافظه و دانش انسان. این مباحث باعث میشود که کتاب، علاوه بر ارزش تاریخی و فلسفی، به یک راهنمای عملی برای کتابخوانها تبدیل شود. به عنوان مثال، فصل مربوط به تنظیم کتابخانه، بحثی دقیق و در عین حال فلسفی ارائه میدهد: چگونه کتابها را چید؟ بر اساس موضوع؟ برحسب قطع؟ زمان انتشار؟ یا نویسنده؟ این پرسشها نه تنها به جنبه عملی کتابخانهداری مربوط میشوند، بلکه به ماهیت کتاب و ارزش آن نیز اشاره دارند و خواننده را به تفکر وادار میکنند.
یکی دیگر از جنبههای برجسته کتاب، غنای تاریخی و فرهنگی آن است. اکو و کریر درباره نابودی کتابخانهها، سانسور با آتش، و دسترسی به دانش در دوران دیجیتال بحث میکنند و نشان میدهند که کتاب، با وجود همه تغییرات تکنولوژیک، همچنان به عنوان نماد و حافظه فرهنگی بشر باقی خواهد ماند. این نکته به ویژه در عصر اینترنت و دسترسی سریع به اطلاعات، اهمیت بیشتری پیدا میکند، چرا که نشان میدهد تجربه واقعی خواندن کتاب و شناخت تاریخ و فرهنگ از طریق کتاب، چیزی نیست که بتوان با یک کلیک جایگزین کرد.
در کنار بحثهای فلسفی و تاریخی، کتاب پر از حکایات شخصی و خاطرات ملموس است. از اولین رایانه اکو گرفته تا کتابی که کریر از فروش آن بسیار ناراحت شده است، همه این روایتها حس نزدیکی و واقعی بودن گفتگو را تقویت میکنند. خواننده احساس میکند که نه تنها درباره کتاب میآموزد، بلکه در لحظهای واقعی از زندگی دو کتابباز شریک شده است.
با این همه جذابیت و عمق، تنها نقد جدی کتاب به پایان آن برمیگردد. کتاب ناگهان و بدون جمعبندی مشخصی خاتمه مییابد و ممکن است خواننده را با احساس تنهایی رها کند. این پایان، اگرچه با سبک گفتوگویی کتاب هماهنگ است، اما نوعی خلا و فقدان جمعبندی را ایجاد میکند که ممکن است برای برخی خوانندگان ناخوشایند باشد. با این حال، این پایان ناگهانی، در عین حال به نوعی تداعیکننده زندگی و جریان همیشگی کتابها است؛ زندگی که همیشه در حال حرکت و تغییر است، حتی اگر محور آن – کتاب – ثابت باقی بماند.
«از کتاب رهایی نداریم» بیش از آنکه تنها یک کتاب درباره کتاب باشد، تجربهای است از نگاه به تاریخ، فلسفه، فرهنگ و زندگی از دریچهای که محور آن کتاب است. این اثر، خواننده را دعوت میکند که نه تنها کتاب بخواند، بلکه درباره کتاب بیندیشد، درباره ارزش آن، نقش آن در تاریخ و آینده و اهمیت آن برای حافظه جمعی بشریت. این گفتوگوی عمیق و گسترده، ترکیبی از دانش، تجربه، طنز و حکمت است که هم برای کتابخوانان حرفهای و هم برای علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ، جذاب و آموزنده خواهد بود.
در نهایت، خواننده پس از بستن کتاب، حس میکند که در یک سفر فکری و فرهنگی غنی حضور داشته، با دو ذهن توانمند همراه شده و با مفاهیم عمیق و متنوعی درباره کتاب و نقش آن در زندگی انسان مواجه شده است. کتاب، با وجود پایان ناگهانی و بدون جمعبندی رسمی، تجربهای شیرین و به یادماندنی را ارائه میدهد که تا مدتها در ذهن باقی میماند و حتی ممکن است مسیر مطالعه و نگاه خواننده به کتاب را تغییر دهد. این اثر، گواهی است بر اهمیت کتاب، قدرت گفتوگو و ارزش تجربه انسانی در جهان امروز، جایی که هر کدام از ما به نوعی خورهی کتاب و جستجوگر حقیقتهای نهفته در صفحات آن هستیم.
Volim knjige razgovora, a ova je pravi alem-kamen. Ili, bolje rečeno: idealni podkast, koji nikada nije snimljen.
Eko i Karijer su božanstveno raspričani sagovornici, spremni da svoj snobizam razblaže humorom i pravom erudicijom, kao i darežljivom strašću deljenja. A koliko god mi bilo zanimljivo razmišljati o inkunabulama, izazovima savremenosti, kulturi zaborava, kolekcionarstvu, budućnosti interneta ili bioetici Mahabharate, lični podaci, kao taj da je Eko voleo fliper i da je igrao igrice sa unukom, ne mogu da ne raduju. Znao sam šta mogu očekivati od Eka, ali Karijer me je iznenadio bujicom ideja iz kojih pršti iskustvo i znatiželja. Štaviše, mislim da je ovom prilikom on i bio pričljiviji. Neka!
Tri puta se u knjizi spominje Bugarska i sva tri puta u ne baš sjajnom svetlu. To je smešno. Prvi put, na stranici 98, navodi se detalj koji postoji i kod Danijela Dragojevića, kako je jedan italijanski aforističar naveo kako ne može da postoji veliki bugarski pesnik jer, da bi se bio veliki pesnik, mora se pisati na velikom jeziku i biti u „matici velikih istorijskih zbivanja”. Eko odmah zatim navodi kontraargument, gruzijski ep Šote Rustavelija, ali bez obzira na to što ne zastupam ovu poziciju, odnosno, što mislim da se velika poezija može pisati i u maloj kulturi, zanimljivo je da je od svih mogućih primera izabrana baš bugarska kultura.
Bilo je govora i o Al-Nadimu, knjigovescu iz X veka, biblioteci u Timbuktuu ili tome kako su pretkolumbovske civilizacije, iako nisu znale za točak na vozilima, koristile su točak na sačuvanim igračkama (79). Eko je priznao da nije pročitao u celosti Vašar taštine, ali ni Bibliju (ako se saberu svi odlomci, možda trećinu!), dok je Karijer to priznao za Velikog Mona. Pjer Bajar je bio u pravu, knjige se čitaju i nečitanjem.
Ova knjiga, ipak, zaslužuje svako čitanje, a posebno se preporučuje svim nepopravljivo i zaljubljeno zaluđenim bibliofilima.
This engaging confab between one famous novelist and one unfamous screenwriter provides much engagement for its number of pages. These two chaps understand the bibliophile’s obsession and the importance of the book as an artefact and piece of art. The confab avoids the usual book v. e-reader debates (“I can highlight passages on my kindle!” the idiots shriek), and focuses on literary and historical arcana. Perfect between-book fodder.
کتاب مهم همیشه زنده می ماند با ما بزرگ می شود و با ما پیر می شود و هرگز نمی میرد.زمان بارورش می سازد و تغییرش می دهد در حالیکه که کتابهای بی اهمیت به حاشیه تاریخ می روند و محو می شوند.
امتیاز اصلی ام 4.5 است کتاب را اولا به خاطر موضوعش و بعد به خاطر لطایف و ظرایف فراوانی که این دو کتاب باز حرفه ای و کهنه کار مطرح میکنند بسیار دوست داشتم ایده ای که هر دو طرف گفتگو با آن توافق دارند این است که کتاب هیچ وقت از زندگی بشر جدا نخواهدشد اگرچه ممکن است در آینده دیگر نماینده فرهنگ عصر ما نباشد "اکو: کتاب هم چیزی مانند قاشق، چکش، چرخ یا قیچی است. این ها را پس از آنکه اختراع کردید، دیگر نمی توانید به صورت بهتری درآورید. نمی توانید قاشقی بهتر از قاشق دیگر بسازید. طراحان کوشیده اند که برای مثال، دربازکن ها را به صورت بهتری عرضه کنند اما بیشتر دربازکن هایی که ساخته اند، کار نمی کند. کتاب، امتحان خود را داده است و معلوم نیست که چگونه برای همان کاربرد، می توانیم چیزی بهتر ابداع کنیم."
ویکتور هوگو در رمان "گوژپشت نتردام" ماشین چاپ را طاعون گوتنبرگ مینامد و بر این که معماری بر اثر رشد کتاب در حال افول است سوگواری کرده میگوید«پدران ما پاریسی از سنگ به ما تحویل دادند اما ما پاریسی از گچ به آنها تحویل خواهیم داد.» در این گفتگو هم شواهدی مبنی بر این که رشد بیماری آلزایمر با رشد اینترنت رابطه مستقیم دارد ذکر میشود و نگرانی قدیمی سقراط مبنی بر این که کتابت محول کردن وظیفه ذهن به قلم و کاغذ است و چیزی از حکمت خواهدکاست مطرح میشود "اکو: بنابراین، فن تقویت حافظه، فن پیوند دادن فضاها با اشیاء یا مفاهیم است و این کار را باید به شیوه ای انجام داد که میان آنها انسجام برقرار شود. فنون تقویت حافظه، در قرون وسطی، هنوز وجود داشته است. اما از هنگام اختراع چاپ، ظاهرا این فنون رفته رفته کاربرد خود را از دست داد. با این همه، در آن دوران، بیشتر از هر زمان دیگری بهترین کتاب ها درباره روش های تقویت حافظه منتشر می شد."
با این حال آیا میتوانیم جهانی را که اینترنت برایمان خواهدساخت دقیقا تصویر کنیم؟ هر دو نفر میگویند نمیشود چنین کاری کرد "کریر: ویژگی پیشگوها، چه حقیقی باشند چه نباشند، این است که همیشه به اشتباه می افتند. نمیدانم این گفته کیست: «اگر آینده آینده است، همیشه نامنتظر خواهد بود». بزرگ ترین ویژگی آینده، غافلگیرکنندگی مداوم آن است. همیشه مایه تعجبم بوده است که در ادبیات علمی - تخیلی وسیعی که از آغاز قرن بیستم تا پایان دهه پنجاه ادامه داشته، ماده پلاستیک به تصور هیچ نویسنده ای نیامده، در حالی که این ماده جای مهمی در زندگی مان اشغال کرده است."
به هر حال دغدغه کاهش هوش به واسطه کاهش حافظه یکی از دغدغه های دو طرف گفتگو است "اکو: سابق بر این، در مدارس، ما را مجبور می کردند که شعرها را از حفظ بخوانیم. اما نسل های بعد روز به روز کمتر چنین اجباری دارند. منظور از حفظ کردن اشعار، تنها این بود توانمندی های حافظه مان، و در نتیجه «هوش»مان را پرورش دهیم. اکنون که دیگر اجباری برای این کار نداریم، باید به نحوی این تمرین روزانه را که بدون آن در خطر ابتلا به خرفتی زودرس هستیم، بر خود تحمیل کنیم." و "کریر : پانزده سال پیش، در امریکا، یکی از مدارس ویژه نویسندگان مخالفت خود را با رایانه اعلام کرد و دلیلش هم این بود که اشکال مختلف متن، چون به صورت چاپی و با برخورداری از نوعی اعتبار بر صفحه رایانه ظاهر می شوند، نقد و تصحیح آنها کاری دشوار به نظر می رسد. صفحه رایانه به آنها وجهه و صلاحیت یک متن کم و بیش منتشر شده می بخشد." اما هر دو تقریبا یک خوش بینی ساده انگارانه دارند مبنی بر این که اینترنت میتواند رسانه و اطلاعات را دموکراتیزه کند. مثلا اکو از امکان دور زدن سانسور به وسیله اینترنت در حکومت های توتالیتر میگوید. ولی بخش دیگر ماجرا که مدیریت و سانسور اطلاعات توسط غول های اطلاعاتی است را ذکر نمیکنند. البته اکو از ترفندهایی که جریان های رسانه ای برای مدیریت توجه مردم استفاده میکنند مثال میزند "اکو: برای سانسور راه های بهتری هم وجود دارد. اگر دولتمردی باشم و بدانم که فردا خبری منتشر خواهد شد که برایم بسیار دردسر ساز خواهد بود و ستون اول روزنامه ها را به خود اختصاص خواهد داد، ترتیبی می دهم که شبانه بمبی در ایستگاه مرکزی راه آهن بگذارند. فردا صبح، روزنامه ها عنوانهای اصلی خود را تغییر خواهند داد."
یکی دو بار بحث سانسور و کتابسوزی های گسترده و مقابله قدرت ها و مراجع دینی با کتابها میشود و هر دو جریان بنیادگرای اسلامی را به عنوان تهدیدی در عصر حاضر میدانند اما کریر دو بار به تاریخ ننگ بار غرب در این زمینه اشاره میکند "کریر: شاید امریکای پیش از ورود کریستوف کلمب نمودار وحشیانهترین تلاش ها برای نابودی کامل نوشته و هر گونه نشانه ای از زبان و بیان و ادبیات یا به طور کلی اندیشه یک قوم باشد. گویی این ملل مغلوب سزاوار داشتن هیچ خاطرهای نبودند. تلی از کتابهای قدیمی در یوکاتان مکزیک به دستور «طالبان» مسیحی سوزانده شد. تنها چند نسخه از آثار ازتک ها و همچنین مایاها گاه در اوضاع و احوالی عجیب و غیرعادی باقی ماند."
İki bibliyofilin bir araya gelip 250 sayfa boyunca kitaplardan, kütüphanelerden, belleklerimizden, sinemadan, eski çağlardan ve kültürlerden dem vurmalarını içeren bir kitap. Her bibliyofil edinmeli, okumalı. Eco'nun kütüphanesini, elinde bulunan eserleri kıskanacak, Carriere'in anektotlarına ve felsefesine bayılacaksınız. Her ikisi de basılı kitap kültürünün hiç ölmeyeceğine inanıyorlar. Bu umutlu söyleşi için kendilerine teşekkür ediyorum.
Kitaptan:
Carriere: Şu Arjantin fıkrasını duymuşsunuzdur, bildiğiniz gibi Arjantin çok sayıda şairin yaşadığı bir ülkedir. O şairlerden biri eski bir dostuyla karşılaşır ve elini cebine atarak şöyle der: "Hah! Tam vaktinde çıktın karşıma, demin bir şiir yazdım, sana okumam lazım" Bunun üzerine öbürü de elini cebine atar ve şöyle der: "Dikkat et, bende de bir tane var!"
Eco: Sırf şiiri ele alacak olursam, sizin de bildiğiniz gibi, dünya muhteşem dizelerini kendi ceplerinden ödeyerek yayımlayan şairlerle dolu. Şairler büyük farkla en tehlikelileridir.
اومبرتو اكو و ژان كلود كرير از هر چيز كه به كتاب ربط دارد صحبت مي كنند.با شناختي كه از اكو داشتم فكر مي كردم بيشتر بار گفت و گو بر دوش او است.ولي از همان اول كرير صحبت را در دست مي گيرد و تقريبا تا آخر كتاب اين وضع ادامه مي يابد. و سوالي كه شايد هر كتابخواني آخر كتاب از خود بپرسد:يعني من هم وقتي مثل اكو و كرير پير شدم، آنقدر ها كتاب خوانده ام كه بتوانم ساعت ها در موردشان صحبت كنم و از هر دري سخني براي گفتن داشته باشم؟
كتابخانه تا حدي مثل يك مصاحب،يا گروهي از دوستان و افراد زنده است.هر گاه خود را كمي تك و تنها و دلتنگ احساس كنيد،مي توانيد به سراغش برويد.وانگهي من گاهي در آن به كاوش مي پردازم و چيزهاي نهفته اي را كشف مي كنم كه وجودشان را از ياد برده ام