Jump to ratings and reviews
Rate this book

رود راوی

Rate this book
کیا یکی از ایتام فرقه مفتاحیه از طرف مفتاح اعظم مفتاحیه به لاهور اعزام میگردد تا طب خوانده طبیب مرضای مفتاحیه گردد; بنابراین وی در لاهور به فرقه های معاند پیوسته و عاشق روسپی لاهوری به نام گایتری میگردد. پس از سالها مفتاح اعظم از این موضوع باخبر میشود و وی را به شهر رونیز دارالمفتاح احضار میکند و او را در مراسم آیینی تسعیر مفتاحی تطهیر میکند و سپس او را در مقام مباشر شفا و تبلیغات فرقه برمیگزیند. کیا (مباشر مفتاح اعظم) در دارالمفتاح کارش را شروع میکند و موظف میگردد که تاریخی برای فرقه مفتاحیه بنویسد....

258 pages, Paperback

First published January 1, 2003

16 people are currently reading
342 people want to read

About the author

ابوتراب خسروی

14 books173 followers
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شده‌است. پدر وی نظامی بود و به همین دلیل او در سال‌های جوانی در شهرهای مختلف ایران زندگی کرده بود. در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس می‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است

او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش می‌داد. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد

آثار ابوتراب خسروی با مضامینی گاها سوررئال، با تکیه بر ویژگیهای رمان‌های پست مدرن قابلیت کنکاش دارد.او مثل هیچ‌کس نمی‌نویسد و بر ادبیات کهن احاطه دارد

در آثار خسروی زبان ویژه‌یی را که تمایل به باستان گرایی، کهن الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد، می‌بینیم. گفت وگوی متن‌های گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده می‌شود. نوشته‌های خسروی بوی رویا و اسطوره می‌دهند و به همین دلیل همه زمانی و همه مکانی اند. زمان در این آثار می‌شکند. آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژه‌ها دعوت می‌کند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحاله‌های پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
81 (21%)
4 stars
110 (28%)
3 stars
124 (32%)
2 stars
44 (11%)
1 star
26 (6%)
Displaying 1 - 30 of 60 reviews
Profile Image for فؤاد.
1,128 reviews2,363 followers
April 12, 2018
تجربهٔ دوم از ابوتراب خسروی و مأیوس کننده. فکر کنم دیگه سراغش نرم. اگر به خاطر زبان خوب و چند ایدهٔ قشنگ (هر چند ابتر) نبود شاید دو ستاره می دادم.

تا اواسط داستان هنوز منتظر بودم که داستان شروع بشه، و حس می کردم تا این جا فقط مقدمه چینی بوده. بعد که به صفحه دویست رسیدم متوجه شدم که قرار نیست داستانی رخ بده و هر چی هست همینه.

یک سری از مضمون ها (مثل این که کلمات روح آدم ها رو حفظ می کنند و بعد از مرگ آدم ها، هر وقت اون کلمات خونده بشن اون آدم ها دوباره زنده میشن) تکراری بودن و قبلاً توی اسفار کاتبان خیلی بهتر و متناسب تر استفاده شده بودن.

نویسنده گفته بود برای نوشتن بخش هایی که منجّم باشیِ دربار روایت می کنه، مدت درازی (چند سال این طور که یادمه) کتاب های قدیمی نجومی خونده، تا بتونه با نثر و اصطلاحات اون ها آشنا بشه و شرح باورپذیری از ساختن رصدخونه با اصطلاحات درست نجوم قدیمی بده. نکته ش اینه که کل این بخش چند صفحه ای رو من بدون خوندن پریدم. چون این شرح «باورپذیر» برای من «فهم ناپذیر» بود، و خوندن و نخوندنش مطلقاً کمترین تأثیری در پیشروی داستان نداشت. این طور که از ریویوها فهمیدم، دیگرانی هم بودن که در خوندن این بخش به مشکل برخوردن و معترض بودن.
نتیجۀ اخلاقی: فُرم خوبه، اما هدفمند بودن فُرم ضروریه.


پ ن:
دو تا اشکال خیلی عجیب بود برام. یکی این که نوشته بود «ادامهٔ عرایضشان» و منظورش «فرمایش» بود. اشتباه کردن بین فرمودن و عرض کردن برای همچین نویسنده ای با همچین نثری خیلی عجیب بود.

یکی هم این که هر وقت کسی می خواست توبه کنه، شروع می کرد به خوندن سورهٔ توبه! نویسندۀ قرآن ناخوانده لابد تصوّر کرده سورهٔ توبه همه ش راجع به توبه کردنه! در حالی که این سوره در حقیقت اولتیماتوم پیامبر به مشرک ها و منافق هاست که اگر تا چهار ماه اسلام نیارن باید آمادهٔ جنگ باشن. حالا تصور کنید کسی که با گریه و زاری می خواد توبه کنه، این سوره رو بخونه!
مثل یه داستان دیگه که یکی از شخصیت های داستان وحشت کرده بود، پاشد نماز وحشت خوند! با این که نماز وحشت ربطی به وحشت کردن نداره. نماز وحشت نمازیه که برای آرامش روح کسی که تازه دفن شده خونده می شده.
نتیجۀ اخلاقی: گول اسم ها (سورۀ توبه، نماز وحشت) رو نخورید، و قبلش راجع بهشون تحقیق کنید.
Profile Image for Saman.
338 reviews166 followers
April 29, 2025
2.7

ابوتراب خسروی نویسنده این رمان که از شاگردان برجسته هوشنگ گلشیری حساب میشه، برداشتی از تاریخ داره؛ و بر مبنای برداشتش یک سه گانه معنایی رو نوشته. او معتقده تاریخ ما در طول مسیرش درگیر سه مساله تقدس، فرقه گرایی و خرافه بوده و بر این باور، به ترتیب رمان‌های افسار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب رو نوشته. رود راوی داستان فردی است به نام کیا از فرقه مفتاحیه که برای آموختن طب راهی هند میشه. اونجا بعد از دو سال ترک تحصیل می‌کنه و به فرقه مخالف مفتاحیه می‌پیونده.از طرفی عاشق فردی به نام گایتری می‌شه.او با عموش از طریق نامه‌نگاری در ارتباطه و اوضاع خودش رو به سمع و نظر او می‌رسونه. بعد از مدتی عمو در نامه‌ای خواستار بازگشت کیا میشه. کیا می‌پذیره. پس از بازگشت تصمیم گرفته میشه که بخشیده بشه و در همین فرقه مفتاحیه مشغول به کار بشه، اما قبل از اون باید مراسم تسعیر روش انجام بشه تا این گناهش به زعم رهبر فرقه بخشیده بشه. مراسم تسعیر هم یک نوع مراسم شلاق زنی با آداب و رسوم خاص خودش بوده. در ادامه داستان ما سرنوشت کیا رو در این فرقه می‌خوانیم. یک بخش موازی هم وجود داره که کیا با مراجعه به کتب مرجع، تاریخ این فرقه رو می‌خونه و همانطور که می‌خونه مخاطب هم با این قسمت آشنا میشه. این بخش داستان که رجوع کیا به کتب مرجع هست از نثر سنگین و دشواری برخورداره که در قسمتی که توضیحاتی در مورد ساخت رصدخانه داده میشه این تکلف به اوج می‌رسه! به طور کلی رود راوی برای من اثر سخت خوانی بود..

اینکه نویسنده بر مبنای یک برداشت و اندیشه‌ای این رمان رو نوشته و یک فکر پشتش بوده ارزشمنده. آشنایی نویسنده به نثر کهن و استفاده از آن در آثارش هم نکته‌ایست قابل توجه. با توجه به اینکه اسفار کاتبان رو دوست داشتم، با میل زیادی این کتاب رو شروع کردم که میشه گفت خورد توذوقم! شباهت فرم روایت به اسفار کاتبان نمی‌تونم بگم حتما نکته منفی اما برای من کمی تو ذوق زننده بود.. اگر نویسنده از فرم دیگری برای داستانش استفاده می‌کرد بهتر بود. رود راوی 60-70 صفحه ابتدایی‌اش برای من خیلی جذاب بود اما همین بود و هر چه گذشت این جذابیت کمرنگ‌تر شد. انگار نویسنده هر چه داشت رو کرد و مابقی ادامه داستانی بود که آنچنان جذابیت و کشش(برای من) نداشت. گفتم که در قسمت‌هایی که کیا به کتب مرجع تاریخی رجوع می‌کنه نثر دشوار میشه.این دشواری در بخش ساخت رصدخانه برای من به نفهمیدن رسید و واقعا خیلی متوجه نشدم چی نوشته.از طرفی وجود این بخش در داستان رو اصلا درک نکردم.چه لزومی داشت این ماجرا در داستان ارائه بشه.با حذف این قسمت آیا به داستان خللی وارد میشه؟خیر..ریویوهای دوستان رو که می‌خوندم،دیدم این بخش مورد انتقاد برخی هم قرار گرفته بود. تو یک مستندی در مورد ابوتراب خسروی خود نویسنده داشت می‌گفت که مدت طولانی در مورد آشنایی با این بخش زمان صرف کرده.دستت درد نکنه آقای نویسنده که اثر رو از سر باز نکردی اما این تلاش زیادی که کردی، برای من خواننده با توجه به نامتجانس بودنش در اثر، قابل پذیرش و جذاب نبود. به نظرم زمانی که نثر داستان تغییر می‌کرد و کیا داشت کتب مرجع رو می‌خوند، فونت اثر به شکل مثلا ایتالیک در می‌اومد بهتر بود. غیر از ماجرای ساخت رصدخانه موارد دیگه‌ای هم بود که من زیاد نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و یک جورایی دلیل پرداختن نویسنده بهش رو درک نکردم. مثلا وقتی برای اولین بار کیا به مریض‌خانه سر می‌زنه صفحات زیادی صرف این مساله میشه که میشد خلاصه تر این قسمت نوشته بشه. آخرین نکته اینو بگم که مراسم تسعیر که در ابتدای داستان روایت شد، خیلی خوب و جذاب بود و کمی منو یاد فضای روزگار دوزخی آقای ایاز "رضا براهنی" انداخت.

رود راوی نتونست اون جذابیت اسفار کاتبان رو برای من تکرار کنه و اسفار از نظرم رمان درخشان‌تری بود. ملکان عذاب، آخرین قسمت این سه گانه رو هم خواهم خواند ولی نه به این زودی‌ها.ملکان عذابی که کمتر از دو اثر قبلی ابوتراب، مورد توجه و تحسین خوانندگان قرار گرفته!
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
November 27, 2019
آنچه که این روایت را برایم گیرا می کند این موضوع است که بسیاری از آنچه که حقیقت می پنداریم چه بسا برساخته ای از خیالِ آنانی بوده است که حتا نمی دانیم کیستند! شمایل داستان، گویی شمایلی مقدس است. و تقدس و مقدس نمایی عنصر اساسی در فرهنگ و تاریخ ایران زمین. پس نویسنده در پی موشکافی به طرح چنین مساله ای می پردازد. من نامش را جعل نمی گذارم اما بسیار موافقم با اینکه کاتبان یا به تعبیری نویسندگان اعصار پیشین و در پی اش اعصار پسین طرحواره های ذهنی خود را به شکلی بسیار باور پذیر(به سبب تصویرگرایی ها شگرف و پر رمز و راز نشان دادن فضای آثارشان) به خوانندگان القا نموده و یا انتقال داده اند. حتا با دیدی گستره تر می توان پی به این نکته برد که اگر نه تمامی، اما بسیاری از مکاتب مقدس پنداشته شده ریشه هایی سست دارند که به تلنگری از هم فرو می پاشد؛ اما طرح و بنای آنها با توجه به آثاری که در ارتباط با آنها نوشته شده جای هر شبهه ای را به ظاهر از میان می برد. از این دیدگاه روایت خسروی بسیار برای من ارجمند است و ابدن آن را محدود به قصه گویی و فرم پردازی نمی کنم که خطای آشکاری ست.
دیگر اینکه نقش اهالی اندیشه و آنان که تولید فکر می کنند نقشی بسیار اساسی در شکل گیری حافظه ی تاریخی و فرهنگی هر امتی(تاکیدم بر امت است نه ملت) نیز هست، حافظه ای در ارتباط مستقیم با جغرافیای محل زیست آنان. بنابراین با بازنگری دقیق؛ به شکافهای عمیقی میان خیال و واقعیت می شود پی برد و اما آیا مگر حقیقتی به غیر از مجاز وجود دارد و به گفته ی ابن سینا مگر راه ورود به حقیقت از راه مجاز نیست؟ این چنین است که باز به گمانم روایت خسروی بسیار فاخر و هوشمندانه است.
خسروی کاتب ِ گوشه نشینی است که به پس زدن مجازی می پردازد که برای خواننده آشکار می کند که چه بسیار اندیشه های مقدس که به او حقنه کرده اند سرابی بیش نیست و حتا حاصل تفنن یا سوداگری یا لذت جویی کسانی بوده است که اکنون و در حال، رنگ کدر تقدس بر تصویرشان کشیده شده و چنان به دروغ بر کشیده شده اند که انسان معاصر خود را در برابر آنان ذره ای ناچیز و ناتوان می بیند. دروغی ساخته ی کسانی دیگر که در واقع مانند کاتبِ خودِ ما نهفته و نامعلومند اما رد سرنوشت شخصیت ها به دست آنان تعیین شده است و پیامبران راستین همین اینانند. مگر نه این است که هر مکتبی مکتب دیگر را ملعبه و مسخره ای بیش نمی پندارد؟ کافی ست اطراف خود را نگاهی گذرا بیاندازیم. جالب آنکه هر مکتبی خود را بر حق می داند و در پی یافتن و ارائه ی ردیه هایی بر مکاتب دیگر است در حالیکه همگی آگاهانه یا غیر آگاهانه غافلند که تمام مکاتب و آن حافظه ی تاریخی و فرهنگی ای که از آن یاد کردم تصوراتی موهوم بیش نیست. تکیه بر اسناد و تعقیب اسناد در روایتِ رود راوی هم مجال دیگری ست برای اندیشیدن در این موضوع که ما با تکیه بر تصوراتی موجود در پی اثبات تصوراتی ناموجود هستیم. از خیال برای اثبات خیال بهره می بریم و این نیز ردیه ای دیگر است بر تقدس مآبی و شخص پروری و قدسی انگاری همه چیز و همه کس.
این چنین است که رود راوی تنها یک داستان نیست یک مکاشفه هم هست و یک افشاگری. یک ردیه بر تمامی مکاتبِ به غلط مقدس که باید دانست هیچ تقدسی بر هیچ آرایی و کسانی وجود ندارد
و اما درباره ی نوع نوشتار هم با برخی خوانندگان موافقم که اطناب و پیچیدگی بیهوده ای را می شود دید و به گمان من حتا لحن خسروی به گوش خودش آهنگین و خاص آمده و این بوده که باعث اصرار در انتخاب واژگان و نوع روایت آنها شده است که لنگ و حتا ناپخته هم به نظر می رسد. هرچند مصالح او و زاویه ی دید انتخابی اش بسیار هم به جاست اما به نظر من نتوانسته آنگونه که باید متن را در خدمت خود در آورد و یکدست و روان بنویسد. یکدستی یی که هیچ منافاتی با استفاد�� از واژگان غیرپارسی و مهجور ندارد. به حق می شود گفت که خواننده حتا تا پای کسالت و بیقراری هم پیش می رود و شاید عناصر داستان را گم کند. با اینحال رود راوی به نظرم از اسفار کاتبان بسیار پر مغز تر و پخته تر است و آن پی رنگهایی که در اندیشه ی نویسنده است را بهتر و بیشتر پرداخته است.
Profile Image for Mohammad Rezaei.
9 reviews23 followers
July 23, 2017
اگه رود راوی رو نمونه ای از همون شیوه خاص ایرانی که گلشیری میگفت در نظر بگیریم میشه گفت کتاب موفقی بود.
گلشیری از روایت های تکه تکه و شیوه ی "شنیدم از فلان کس که شنیده بود از فلان کس که فلان کس گفته بود" در سوییس به عنوان یک پروژه و یک آرزو صحبت کرده بود و خودش در کتاب "حدیث مرده بر دار کردن سواری که خواهد آمد" و خسروی در کتاب بسیار خوبش "اسفار کاتبان" و در این رودخانه ی راوی نمونه ی این شیوه رو که در کتب کهنه ما بسیار هست نوشتن.
Profile Image for Fateme Beygi.
348 reviews135 followers
July 27, 2017
کاش لیستی بسازن از صد کتاب ایرانی ای که باید پیش از مرگ خوند. اون موقع من می گم یکی اش اینه. بی نظیر بود و چه بد که من توی دوره ای خوندم که مجبور بودم با وقفه پی اش رو بگیرم و حتی بین همین وقفه ها هم راحتم نمی ذاشت.
ابوتراب خسروی داستان گوئه. جذابیت ماجرا و زیبایی و کارایی نثر پابه پای هم پیش می رن. داستان در مورد فردیه که به مرور تبدیل به جانشین بزرگِ یه فرقه می شه. فرقه ای که ما کم کم با اعتقاداتشون، رسومشون و حتی پیدایی شون آشنا می شیم. چیزی است عجیب و قابل تامل.
داستان ساختاری چند لایه داره. یه خط ماجرای اصلی و یه خط ماجرای فرعی مربوط به ماجرای سرچشمه ی پیدایی فرقه و یه تعدادی ماجرای فرعی در این بین. تفاوت نثر و زبان رو توی این رفت و آمدها می شه دید چون اون چه از پیدایش فرقه به ما داده می شه برگرفته از کتب تاریخی موجوده که شخصیت اصلی ما داره به عنوان سند اونا رو مطالعه می کنه. چه توی داستان اصلی چه توی داستان فرعی شما با تصاویر، شخصیت ها، وقایع و لحظه هایی مواجه می شین که همتا نداره و من بیش از همه شیفته ی ام الصبیان بودم. اومدنش، حضورش، اعمال و رفتارش، عاشقیتش و رفتنش. این زن بی نظیره و خاصه. چیزی که مثلش رو جای دیگه ای پیدا نمی کنین. جذاب تر از اون دو شخصیت بیمار جذامی ای ان که زخم هاشون جا به جا می شه... این بخش از داستان واقعا بدیع بود.
باید قدرت ابوتراب خسروی رو در خلق داستانی کاملا ایرانی با چنین نثری، با چنین فضاسازی تاریخی ای، با چنین شخصیت هایی، با چنین وقایع تازه ای و به خصوص جزئیات، جزئیات ویژه ی فضای کار چه در روایت اصلی و در برخورد با بیمارها و چه در روایت فرعی و ماجراهای ام الصبیان رو بارها و بارها تحسین کرد. نخوندم چیزی شبیه به کتابای این مرد رو.

پ.ن: اگه نخونین از دستِ شما می ره وگرنه از خوبی رمان چیزی کم نمی شه.
Profile Image for Ehsan.
234 reviews80 followers
May 21, 2021
که صدای خلخال از دهان زخم کبود پای چپش می‌آید هنوز.
Profile Image for Sarvenaz Taridashti.
153 reviews155 followers
December 12, 2017
ابوتراب خسروی با این حد از اشرافی که به کلمات دارد،اعجاب می آفریند! دست مریزاد به او
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,174 followers
May 30, 2024
رود راوی از اون کتاب‌های سخت‌خوانه. و دلیل عمده‌ش زبانی هست که اثر داره و اتفاقا به نظر من از نقاط قوتش به حساب می‌آد. می‌تونم به جرات بگم که ابوتراب خسروی در زمینه زبان واقعا فوق‌العاده عمل کرده و توی همه کارهاش زبان خاص داستانی مخصوصی داشته. علاوه بر اون پیرنگ رمان و داستان اصلی اون خیلی منحصربه‌فرده و مفاهیمی که ارائه می‌شه به پاره‌ای از باورهای فرقه‌هایی برمی‌گرده که عناصری مثل کلمات و یا درباره فرقه‌ی ذکر شده در کتاب «آتش» در اونها نقش حیات‌بخشی داره. اما به نظرم در یک سوم انتهایی رمان دچار رکود می‌شه و کشش اولیه‌ش رو از دست می‌ده که این به نظر من به داستان اصلی برمی‌گرده که به نوعی پیش از انتهای کتاب به اتمام می‌رسه و شخصیت اصلی تبدیل به عنصر منفعلی می‌شه.
Profile Image for Mb.
116 reviews54 followers
October 29, 2021
ابوتراب خسروي رماني نوشته كه مثلش را كمتر ديده و خوانده ايد..شايد رد پاهايي از جن نامه هوشنگ گلشيري و حتي بوف كور هدايت را در ان مشاهده كنيد ولي اين را بدانيد كه رود راوي يك اثر اصل است.
وقتي در حال مطالعه رود راوي هستيد با پوست و استخوان و تمام گيرنده هاي مغزتان پي ميبريد كه نويسنده اين اثر حرفي براي گفتن دارد و هر عنصر و المان و مواد اوليه اي كه در طراحي و بسط اثرش استفاده كرده با علم و اگاهي و نيازي كه بدان داشته بوده است. همه چيز از جمله انتخاب راوي، انتخاب لحن اثر و حتي حالت نا پايدار زمان و مكان..
همينجا به كسي كه شناختي از ابوتراب خسروي ندارد گوشزد ميكنم كه با يك رمان معمولي سر و كار نداريد. رود راوي يك اثر سوررئال و نمادين با نثري مكلف است. البته از فردي كه در مكتب گلشيري رشد يافته انتظار ديگري هم نيست.
رود راوي با نثري سنگين، درونمايه اي مذهبي، راز الود دارد. كتاب در شروع امكان دارد خواننده را پس بزند ولي چنانچه يك ماراتن كوچك با او انجام دهيد جذب نقاط قوتش خواهيد شد.
راويِ اثر جوانيست بنام "كيا" از اهالي امتي بنام مفتاحيه..در ابتداي اثر او به قصد تحصيل طب راهي لاهور ميشود تا پس از بازگشت به رونيز دارالمفتاح "املاك مفتاحيه" به مومنان مفتاحي خدمت كند. راوي اما پس از دو سال از طبابت دست ميكشد تا به مكتبي به نام "قشريه" بپيوندد.
مكتب قشريه كه به امامت فردي بنام "مولوي عبدالمحمود" رهبري ميشود از ديرباز دشمني شديدي با مفتاحيه دارند. به طوري كه پيروان هر دو فرقه مومنان به فرقه ديگري را ملحد ميدانند و مبارزه با انها را وظيفه خويش..
كيا در مكتب قشريه به تحصيل علم كلام ميپردازد اما انجا هم خود را كاملا وقف قشريه نميكند و به صورت مخفيانه و بر خلاف قوانين قشريه به ديدار زني روسپي بنام گايتري كه خانه اش در جوار رود راوي ست ميرود..در همين دوران، كيا پس از مرگ پدر خوانده اش با برادر او كه عمو خطابش ميكند مكاتبه ميكند. عمو سعي ميكند ضمن ياداوري اموزه هاي مفتاحيه او را تشويق به بازگشت به رونيز كند. پس از بازگشت مورد استقبال مفتاح اعظم قرار ميگيرد. در واقع مفتاح اعظم از ابتدا در جريان مكاتبات انها بوده..كيا در زمان بازگشت نام گايتري را مكتوب ميكند و همراه با خودش مي اورد زيرا معتقد است كه "كلمه" ميتواند عينيت ببخشد و به او صورت واقعي و حقيقي بدهد.
پس از بازگشت اما بايد طبق سنن مفتاحيه گناهانش شسته شوند.
ص٤٣: بايد به جسمت تفهيم اتهام كني كه خطاكار است و مرتكب اعمالي شده كه كيان دارالمفتاح را به خطر انداخته است. رنجي كه جسمت خواهد برد عين رستگاري مي باشد...در واقع رفتار تازيانه اي كه به ملاقات جسمت خواهد امد، عين مهرورزي است، تغزل عاشق با معشوق است، زيرا كه تازيانه عاشق توست و قصد دارد تو را از دامن گناه برهاند.
با دستور حضرت مفتاح و طي مراسم "تسعير" كيا در حضور امت مفتاحيه به صورت لخت مادر زاد حاضر ميشود، به تخته بندي بسته ميشود و تازيانه ميخورد. كيا زير درد و رنج ضربات تازيانه نام گايتري را صدا ميزند و سپس رو به تخته بند از روسپي لاهوري ميخواهد از او باردار شود. تخته بند از طرف گايتري از كيا باردار ميشود.
كيا پس از مراسم تسعير به مقام رياست دارالشفا و نيز قائم مقامي دارالمفتاح ميرسد.
او از طرف مفتاح دستور دارد تا با مطالعه تاريخ مفتاحيه كتابي در خور بنويسد تا مومنين امروزي با گذشته شان به خوبي اشنا شوند.
از اينجا به بعد روايت به دو پاره تقسيم ميشود. بخشي از ان به حضور و تبعات حضور كيا در دارالمفتاح رونيز و اشنا شدن با بيماران دارالشفا و بخش ديگر مطالعه تاريخ مفتاحيه از طريق كتب باستاني ست. كيا متوجه ميشود يك بيماري شايع بنام زخم كبود در مفتاحيه وجود دارد كه چاره اش تنها قطع عضو بيمار يا تسليب است. به همين دليل مركزي در دارالشفا وجود دارد به نام ترميم كه اقدام به ساخت اعضاي مصنوعي و پروتزي براي بيماران ميكند. همين ساخت اعضاي پروتزي با زمان وقايع داستان جور در نمي ايد ولي خسروي در يك به هم ريختگي منطق زماني-مكاني انها را باور پذير كرده. كيا كمي بعد متوجه ميشود كه بيماران زن و مرد در يك عمل گروتسك و با توجه به كمبودهايشان يا در واقع با توجه به داشته هايشان با يكديگر رابطه برقرار ميكنند. مثلا زني كه پاي چپ ندارد جذب مردي ميشود كه پاي چپ دارد و بر عكس..
كيا در دارالشفا متوجه بيماري بنام اقدس مجاب ميشود كه به نظر سالم است ولي به دلايل امنيتي در انجا نگهداري ميشود. به او ميگويند كه ظن ان وجود دارد كه او چند باري قصد ترور حضرت مفتاح را داشته..اقدس با گريه و زاري و قسم به كيا ميگويد كه از مريدان پا بوس حضرت است و اينها همه توطئه هستند و از او ميخواهد اگر ازادش نميكنند حداقل دستور دهد ديگر موهايش را كوتاه نكنند. كيا ميپذيرد..در ادامه گايتري در حاليكه باردار است به دارالمفتاح مي ايد و ميگويد نميداند پدر بچه كيست. بچه اي كه در واقع فرزند خود كياست و نطفه از تخته بند به گايتري منتقل شده. او ابتدا در خانه ي كيا اقامت ميكند ولي حضرت مفتاح از كيا ميخواهد او را به دارالشفا منتقل كند زيرا گايتري به غير از انكه روسپي ست زني از امت مفتاحيه نيست و اين براي انها عملي پسنديده نيست. كيا ميپذيرد و در همان حال او مبتلا به زخم كبود ميشود و يك پايش را قطع ميكنند. گايتري فرزند كيا را در دارالشفا به دنيا مي اورد -مانند خود كيا و مادرش- و سپس رونيز را ترك ميكند. در ��ثنايي كه كيا در حال مطالعه تاريخچه مفتاحيه است با داستان چگونگي شكل گيري اين قوم-داستان ابودجانه اول-و چگونه مفتاحيه شدنشان-داستان ابودجانه ششم، مفتاح اول و معشوقه اش ام الصبيان-اشنا ميشويم كه داستان جذابي ست.
كمي بعد كيا اقدس مجاب را ازاد ميكند. در حين مطالعه كتابهاي تاريخي مربوط به مفتاحيه با مسائل جالبي از جمله هويت واقعي زن ابودجانه ششم يا همان ام الصبيان، نحوه وارد شدن ابودجانه به فارس، نحوه شكل گيري زمين، دليل و نحوه ساخت رصدخانه بزرگ مفتاحيه، درگيريهاي قومي فرقه اي با ديگر مكتبها و..اشنا ميشويم.
كيا در حال مطالعه اثار مفتاحي و غير مفتاحي متوجه ميشود كه ام الصبيان-كه انگيزه ابودجانه ششم براي تاسيس فرقه مفتاحيه بوده- يك روسپي، ساحره زيبا بوده كه در زمين تكثير ميشده. ابودجانه عاشق او ميشود و با يكديگر ازدواج ميكنند سپس ام الصبيان نزد فردي بنا شيخ الاهوازي شروع به تحصيل عمل كلام ميكند و تحت تاثير او قرار ميگيرد ولي زماينكه ابودجانه شيخ را به اتهام سرودن شعري در وصف صبيان به اعدام محكوم ميكند او را رها ميكند و با سلم السما به اسمان ميرود. ابودجانه تمام پولهاي خزانه را خرج ساخت رصدخانه اي بزرگ ميكند تا معشوقه اش را در اسمانها ببيند. او بهترين منجم و بهترين بنا را استخدام ميكند. منجم خوب ميداند كه ابودجانه نميتواند معشوقه اش را در اسمانها ببيند ولي براي داشتن يك رصدخانه بزرگ وسوسه ساخت انرا ميپذيرد با اينحال از ان هراس دارد كه شاه پس از عدم موفقيتش او را به قتل برساند. رصد خانه ساخته ميشود و در كمال تعجب ابن اولي-سازنده رصدخانه- ابودجانه معشوقه اش ام الصبيان را نه تنها در اسمان ميبيند بلكه با او صحبت هم ميكند جايي كه به او ميگويد اگر ميخواهد معشوقه اش باقي بماند بايد پيغامش را به مردم برساند: "رنج است كه شما را به فلاح خواهد رساند." ابن اولي از ترس جانش حرفهاي شاه را در حضور ديگران تاييد ميكند و كمي هم اداب بيشتري به ان ميدهد.
رود راوي رماني براي عام نيست. فضاي تاريخي، مدهبي اثر، لحن و نثر ان ممكن است شما را در همان صفحات ابتدايي پس بزند.
زمان و مكان داستان يك فضاي جهان شمول است. تا اواخر كتاب هـيچ اشاره اي به زمانِ وقايع يا مكان داستان "به جز اشاره به نام رونيز" نميشود. پس از ان است كه به فارس و سپس ابتداي دوران شاهنشاهي رضاشاه اشاره ميشود..
به نظر ميرسد راوي اثر، كمتر از ديگران حكايت ها و پيشينه ي تاريخي مذهبي -بخوانيد خرافات-قومش را باور ميكند. دليلش ان است كه ايدئولوژي اش از همان ابتدا كمي متفاوت است. حتي ميتوان او را جسورترين فرد در براير مفتاح دانست. گر چند كه او هم اسير همين ايدئولوژي هست و نميتواند يا نميخواهد كه ان را رها كند. زيرا كه او مهره اي ست كه جايش از قبل مشخص شده. اما همين تفاوتهاي او باعث ميشود كه داستان او كه چرخه اي ست كه مدام دارد تكرار ميشود -البته اين سيكل براي تمام امت مفتاحيه در حال تكرار است-و گويي كيا فرزند مفتاح است يا كيا همان مفتاح است با ديگران متفاوت باشد. كيا در جايي به حضرت مفتاح ميگويد، ص٣٦: دارالمفتاح دچار يك سوتفاهم بوده. سالها بود كه دارالمفتاح تحصيل حكمت را به نوعي ارتداد تعبير مينمود. حال انكه ميتوان دستگاه نظري دارالمفتاح را با نگاه به حكمت ابداع نمود.
در كتاب شخصيتهاي كيا، مفتاح، گايتري مادر، گايتري معشوقه و فرزند گايتري در حال تكرارند.
رود راوي رماني در نقد مذهب و علي الخصوص فرقه و فرقه گراييست. مهم ترين موضوعي كه رمان بر ان تمركز دارد بحث مذهب ها، فرقه هاي مذهبي و تعصبات مذهبي جاي گرفته در اعتقادات مردم است.
خسروي با ظرافت تمام هر انچه "ايدئولوژي" كه يك مذهب يا فرقه مذهبي با انحا مختلف به مومنانش ديكته ميكند را در قالب داستاني به نگارش در مي اورد.
مكتب قشريه مخالف زيبايي هاست و زيبايي ها را گناه ميداند زيرا باعث معصيتند.
مفتاحيه نيز تجلي و تعالي را در تحمل درد ميبيند
ص ٤١: زيرا كه مفتاحيه ايمان به رنج دارد و رنج را نطفه حيات ميداند و ما به دليل انكه لذات حيات را بشناسي شكلي از درد را بر جسميت تو تقرير ميكنيم..
مثلا در اين پاراگراف نحوه تشويق و تحريك مردم به كار كردن را ببينيد:
ص ٢٩: زمين و اسمان وظيفه دار هستند كه قوت شما را فراهم نمايند. اسمان والد شماست. زمين هم مفتخر است كه والده شما باشد و شما روي ان نشو و نما كنيد. ولي براي انكه اسمان و زمين وظايف خود را فراموش نكنند بايد به انها امر كنيد. امر شما همان ياداوري ست، ياداوري شما هم اين خواهد بود كه زمين را شخم بزنيد و جوي بسازيد.

يا تشويق مردم به دشمن پروري:
ص١١٧: هيچكس في نفسه در امن نيست الا ما كه ايمان به اصول اباحيه داريم كه ميبايستي متنفر به اهالي ارض از هر نوع، از جمله انس و جن و پرنده و چرنده و كلهم اشيا في الارض بود. زيرا كه از براي تنازع بايد، حتي بدون ادله متنفر بود تا از هيمنه اين تنفر هيچ مجالي از براي تقرب و در دام شدن نباشد. همچنين صرف گريز در تنازعي كه هست كافي نيست كه حكما در اين تنازع بايستي كه فاتح بود تا امكان بقا باشد.

پذيرفتن چنين فرقه هايي كه حكم همان فريب خوردن را دارد مانند همان اغوا شدن در برابر وسوسه هاست. جايي كه ابودجانه اول بار صبيان را ميبيند از او مي پرسد شنيده كه در ملك ما شهر اشوبي ميكني؟
صبيان پاسخ ميدهد:
ص١٣٨: رعاياي حضرت شاه خريدار معصيتند، من به انها معصيت ميفروشم!
بعد در جواب شاه كه ميپرسد يكي از رعاياي ما را افسون و تبديل به گربه اي كرده اي ميگويد:
ص١٣٨: دل در گرو ما داد و با ميل خود افسون ما شد، كه اول شرط افسون تمايل مغلوب است.
در ادامه به ابودجانه ميگويد:
ص١٣٩: جادو به عين حقيقت است زيرا اغلب محتمل نباشد. تنها انگاه محتمل ميگردد كه اغوايي صورت گيرد و البته هيچ تنابنده اي اغوا نگردد الا كه متمايل به منفعتي باشد.


همانطور كه گفتيم رود راوي اما اثري ست دشوار..
ميتوان اينگونه گفت كه خسروي مخصوصا در بخش ساخت رصدخانه هم به اطناب روي اورده و هم به يك دشوار نويسي بيهوده..ظاهرا تنها حسن اين بخش سنگ محكي براي نويسنده بوده..مهم تر انكه نحوه چگونه ساختن و مهم تر از ان حساب كتابهاي منجم باشي براي در اوردن زاويه ها و ..هيچ تاثيري در روند اصلي داستان ندارند و چنانچه شما كل اين بخش را نخوانيد كوچكترين اسيبي به بافت داستان وارد نميشود. حال سوال اين است كه دليل نوشتن اين بخش چه بوده؟
رود راوي در كل يك تجربه خاص و متفاوت در فضاي ادبي كشورمان است. بايد خوشحال باشيم كه نويسنده اي با تبحر و قدرت خسروي در طراحي فضاي داستان، نثر منحصر به فرد و مهم تر از همه، انتقال پيامي كه هميشه در تاريخ كشورمان مقوله اي مهم بوده داريم.
Profile Image for Farnaz.
360 reviews124 followers
March 16, 2016
برایش شرح می‌دادم همیشه آرزو داشتم طبیب خوبی برای مرضای مومنین مفتاحی باشم. ولی به این نتیجه رسیدم که محصل طب نمی‌تواند به اتاق تشریح نرود. نمی‌تواند از اجساد بگریزد. نمی‌تواند پوست اجساد را نشکافد. نمی‌تواند عمق اجساد را نبیند. چون باید حداقل علت صوری درد را که علت مرگ است در نسوج به عینه ببیند. و حال آنکه درد ماهیتی تجریدی دارد که تنها رد عبورش را در اجساد می‌گذارد. در واقع آدمی مثل من به دنبال کشف ماهیت درد در کلاف سردرگمی از بو و رنگ و غرابت تن آدمی گم می‌شد. و رد درد در جابه‌جای نسوج جسد مانده بود و لکن عین درد هیچ جا نبود. برای همین چیزها بود که می‌باید رد درد را در جایی دیگر می‌زدم. تا در مکانی دیگر به غیر از تن آدمی به ملاقاتش می‌رفتم. مثلا در مکانی به عین کلام. درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمی‌زند. گاهی هم ساکن اشیاء می‌گردد. ختی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل می‌کند و بر صفحات کاغذ می‌نویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند.
____________________________________________
با نوشتن است که وقایع حیات می‌یابند. و مهم‌تر از وقوع واقعه، نوشتن آن است که مستقل بوده و نیاز به قواعد خاص خودش دارد. مثلا باید آدم‌ها و اشیا موردنیاز باشند تا واقعه‌ای شکل بگیرند. همچنین زمان و مکان و آدم‌های آن وقایع مهم‌اند. بدون شأن مکان و زمان ، امکان وقوع هیچ واقعه‌ای نیست. نوشتن است که باعث حیات آن واقعه می‌گردد. هر شخص و هر شیء و هر فعل بخشی از شکل واقعه خواهند بود. همان‌گونه که نوشته می‌شوند، خوانده خواهند شد. هرکس یا حتی هر شیء موظغ به رفتاری خواهد بود تا منجر به آن واقعه شود. حتما اسم‌ها هم مکمل شکل واقعه خواهند بود. حتی اگر اسمی تغییر کند، واقعه به آن شکل رخ نخواهد داد. زیرا که واقعه، شکل خود را در اشیاء و فعل‌ها و مفعول‌ها و حرف‌های ربط بازمی‌یابد تا همچنان که نوشته می‌گردد ، خوانده شود. هر لحظه در مجال خواندن کلمه‌ای تا کلمه دیکر استحاله گردد. آن‌چنان که آن کلمه گاهی پرنده خواهد بود و گاه درخت یا جسم یا عضوی که متعفن می‌گردد. تا همچنان که نوشته می‌شود، اجزاء خود را بر صفحات کاغذ بگستراند. تا که متن همه اندام مکتوب واقعه گردد. تا تعفن اجزای وجودش شروعی باشد برای ویرانی.
____________________________________________
لغت هم صورت دیگری از جسم است و همچون جسم که حامل معناست، کلام هم حامل معناست. و معنا همان روحی است که به اشیاء حیات می‌دهد. با همین تعبیر است که کلمات همزاد آدم ابوالبشر می‌باشد و آدم ابوالبشر هم مبتدأ اشیاء ثانویه می‌باشد و شرح نمودیم که چون اشیاء اولیه را خداوند قادر در شش روز آفرید، وظیفه خلقت الباقی اشیاء را در روز هفتم به آدم ابوالبشر و ذریاتش تفویض نمود. و او هم مبتدأ اشیاء ثانویه گشت و آن‌ها را نام‌گذاری کرد و حقیقت اسرار آن‌ها را در شکل صدای آن اسماء ضبط نمود. بنابراین اسماء همزادان اشیاء هستند، همزادانی که حتی به هنگام ویرانی اشیاء همچنان باقی خواهند بود.
____________________________________________
در گزارش آمده بود که آن‌ها زخم‌های یکدیگر را می‌بوسند و از اینکه زخم‌ها باعث آشنایی آن‌ها با یکدیگر شده از زخم‌ها تشکر می‌کنند. آن‌ها می‌گویند با وجود آن زخم‌ها احساس تنهایی نمی‌کنند و یکی از سرگرمی‌هایشان، مصاحبت با زخم‌هاست در پرسش‌هایی که درباره‌ی چگونگی و تعداد کانون‌های زخم، از آن‌ها می‌شود، معمولا سرجمع جمعیت زخم‌های یکدیگر را می‌گویند. ظاهرا هرکدام شکل و تعداد زخم‌های تن دیگری را از بر هست. مثلا زن گفته است که زخم اصلی شانه مرد یک پروانه است و گاهی که مرد برهنه است می‌پرد و در هوای سردابه پرسه می‌زند و می‌آید روی انگشتان زن می‌نشیند تا زن بال‌هایش را ببوسد و دوباره بگذارد روی شانه‌های مرد. و مردگفته است، گاهی آن‌ها، زخم‌های تنشان را با یکدیگر تعویض می‌کنند. درواقع آن زخم‌ها آن‌قدر جابه‌جا شده‌اند که معلوم نیست منشأ هر زخم متعلق به تن کدامشان بوده است. زن گفته است گاهی با زخم‌ها جسم مردش را تزیین می‌کند. ولی از آن‌ها هم گله داشت می‌گفت به حرف او گوش نمی‌دهند و همین که رو برمی‌گردانند، جابه‌جا می‌شوند، هرچقدر هم جای مناسبشان را نشان دهد برمی‌گردند سر جای اول.
Profile Image for Mahdi Lotfi.
447 reviews134 followers
April 23, 2018
خلاصه داستان
فرزند یکی از رهبران فرق مذهبی غیررسمی برای تحصیل پزشکی به شهر لاهور می‌رود تا بتواند در آینده به سایر اعضای فرقه خدمت برساند.وی (که خود راوی قصه نیز هست) اما ...

ابوتراب خسروی (زادهٔ ۱ فروردین ۱۳۳۵ هـ.ش ـ فسا، فارس) نویسندهٔ معاصر ایرانی است. ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شد . پدرش نظامی بود ؛ به همین دلیل سال‌های جوانی او در شهرهای مختلف ایران گذشت . در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس می‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری ، نویسنده‌ی فقید ایرانی بوده‌است . او لیسانس آموزش ابتدایی دارد و سال‌ها در شیراز به کودکان عقب‌ماندهٔ ذهنی آموزش می‌داده است . در حال حاضر بازنشسته شده و در شهر شیراز زندگی می‌کند . خسروی متأهل است و سه فرزند دارد . آثار ابوتراب خسروی از مضامین سوررئال با تکیه بر ویژگی‌های رمان پست مدرن مایه‌ور است . او با احاطهٔ نسبی بر ادبیات کهن ، دارای نثری پخته و قوی است . در آثار خسروی زبان ویژه‌ای را می‌بینیم که تمایل به باستان‌گرایی ، کهن‌الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد . نوشته‌های او بوی رویا و اسطوره می‌دهند و به همین دلیل «همه‌زمانی» و «همه‌مکانی» است ؛ زمان در آثارش می‌شکند ؛ آثار خسروی انسان را به درنگ ، اندیشیدن و استغراق در واژه‌ها دعوت می‌کند . موضوعاتی مثل هستی ، مرگ ، عشق و انسان که با استحاله‌های پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست .
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews78 followers
September 24, 2019
رود راوی را با شوق فراوان آغاز کردم. کلمه های باشکوه ابوتراب خسروی در دستم بود و بی اندازه سرمست بودم اما میانه ی راه چیزی بیشتر از کلمه نبود و پلات و ساختار داستانی وجودنداشت و مثل این بود که کلمه های فوق العاده معلق در هوا هستند.
.
قسمت اول کتاب که پسر جوان برای اموزش به هند می رود و رویاهایش بسیار زیبا و رویایی ست. فضاسازی خاص کارهای ابوتراب را دارد اما در ادامه رها می شود انگار.
.
“ اشاره ی عمو به پرسه های گاه و بی گاهم کنار رود روای عجیب بود."
.
" در واقع ادمی مثل من به دنبال کشف ماهیت درد در کلاف سردرگمی از بو و رنگ و غرابت تن ادمی گم می شد. و رد درد جا به جای نسوج جسد مانده ولیکن عین درد هیچ جا نبود. درد که تنها در نسوج ادمی پرسه نمی زند. گاهی هم سراغ اشیا می رود. حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که ادمی رنجش را در کلمه مستحیل می کند و بر صفحات کاغذ می نویسد تا درد را از خود دور کند و در کلمات محبوس."
.
" واقعا نمی دانم به تخته بند گفتم یا گایتری که فرزند مرا در تنت بپذیر. ببین که چطور تنم می خواهد به خود بپیچد."
.
" نمی دانم بادی از زخم ها بپرسی. بار اولشان نیست که پشت کسی باز می شوند تا ماموریت انجام دهند. گایتری زبان زخم ها را می دانست. از ان ها درباره ی علت حضورشان در آن حوالی می پرسید. اولش چیزی نمی گفتند. فقط همهمه می کردند. بالاخره همهمه شان فروکش کرد و یکی شان که حتما ارشد زخم ها بود گفت آن ها از ماموران حضرت مفتاح هستند و اختیارشان دست خودشان نیست.
.
" وقایع هرگز واقع نشده اند. با نوشتن است که وقایع حیات می یابند."
.
" امکان وقوع هیچ واقعه ای نیست. نوشتن است که باعث حیات آن واقعه می گردد."
.
" ودستش همچون شاخه ی نوری در تاریکی درخشید."
.
" ان ها می گویند با وجود این زخم ها احساس تنهایی نمی کنند و یکی از سرگرمی هایشان مصاحبت با زخم هاست. زخم شانه ی مرد پروانه ای ست که گاهی که مرد برهنه است می پرد و در هوای سرداب پرسه می زند. مرد گفته گاهی ان ها زخم های تن شان را با یکدیگر عوض می کنند."
.
- فضای سورئال دارالشفا شبیه فیلم فیلمساز یونانی لابستر است."
.
حضور گایتری زنی مرموز و اهل لاهور که در تنش قرار است بذری کاشته شود. این مفاهیم زن و تن و بذر و حامل بودن و خاک و.... در اسفار و در کتاب ویران و در مجموعه داستان دیوان سومنات
.
" حقیقت عین خواب هایی ست که می بینیم ولی در هیچ جا ثبت نمی شود."
.
.
فضاهایی که می سازد درباره ی گربه ها و گریه کردن و سورئال شان بسیار بسیار بسیار بهتر از موراکامی و اینچنین فضاهای اوست.
.
.
درکل با اسفار کاتبان ودیوان سومنات و کتاب ویران برایم فاصله ی بسیار داشت اما کماکان ابوتراب، جان من است.
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
567 reviews137 followers
Read
May 21, 2024
برای من بسیار سخت خوان و سخت فهم است .روابط فرقه ای و.....نیمه رهایش می کنم .
Profile Image for Somayeh.
228 reviews40 followers
February 18, 2017
در تسلط ابوتراب خسروی بر واژه‌ها و زبان تردیدی ندارم، دلیلش چند کتابی ست که از او خوانده‌ام که وجه مشترک شان زبان فاخر و داستان قوی بوده. رود راوی هم مستثنا نیست، رد قلم نویسنده‌ی اسفار کاتبان را اینجا هم می‌شود دید با همان سبک نوشتاری، شخصیتهای اثیری، جمله‌بندی و .... تفاوتش اما با باقی کتابهایی که من از او خوانده‌ام در استفاده‌ی بیش از حد انتظار -من‌- از واژه‌های ناآشنای عربی بود‌، آنقدر که گاهی برای درک معنای یک جمله باید چندین بار میخواندی‌اش و به لغت‌نامه مراجعه می‌کردی! این قسمت‌اش آزار دهنده بود، چراکه لطف خواندن رمان را کم می‌کرد.
بحث مفصلی ‌ست که هدف از خواندن رمان چیست اما اگر خلاصه بگویم، برای من بخش بزرگ‌اش لذت بردن از خواندن متن است. اگر قرار باشد متن آنقدر ثقیل و نامفهوم شود که برای فهمش دچار مشکل شوی، من ترجیح میدهم این وقت را صرف خواندن کتابهای دیگر جز رمان کنم.
Profile Image for محمد یوسفی‌شیرازی.
Author 5 books208 followers
July 12, 2014
اگرچه مضمون و محتوای این کتاب، هم‌چون دیگر آثار ابوتراب خسروی، دوست‌داشتنی و ناب بود؛ گمان می‌کنم پرگویی‌ها و تفصیل‌های خسته‌کننده‌ای در این کتاب وجود داشت. گفت‌وگوهایی که عمدتاً به‌روش نقل‌قول غیرمستقیم آورده شده بود، گاهی از جذابیت متن می‌کاست. رفتارهای شخصیت اصلی داستان هم به‌نحوی باورناپذیر بود. طبق برداشت من، «کیا»، که تا انتهای داستان خود را مؤمنی راستین به آیین و مسلک مفتاحیان نشان می‌داد، چه در آغاز داستان و چه در ادامه‌اش، ایمان چندانی نداشت و حتی شاید تاحدودی مخالف این آیین می‌نمود. این را می‌شود از اعتراض‌هایش به شیخ فرقه‌ی مفتاحیه دریافت. باهمه‌ی این اوصاف، می‌بینیم که کنشی مطابق طرزفکرش از او سرنمی‌زند. درعین‌حال که ممکن است کسانی مقدمه‌چینی و فراهم‌کردن موقعیت ترور شیخ ازسوی کیا را کنشی منطبق با شخصیت حقیقی او بدانند، بازهم چینش اتفاقات به‌گونه‌ای است که باورپذیری را خدشه‌دار می‌کند.
از متن کتاب:
درد که تنها در نسوجِ تن آدم پرسه نمی‌زند. گاهی هم ساکن اشیا می‌شود. حتّی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتّی در الفاظ یک صدا. باید کلمه، بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل می‌کند و بر صفحات کاغذ می‌نویسد تا درد را دور از خود، محبوس کلمات کند.
Profile Image for Roya.
282 reviews345 followers
December 26, 2017
ایده ی ویران شدن تن، و درد و عفونت و چرک و عروج و تکثر- این ها را همه دوست داشتم به خصوص که مثل نخی تمام اجزای داستان را به هم متصل می کرد
ولی علت توصیف جزء به جزء حرکات تمام شخصیت ها را(مثل آن قسمت که گایتری شار قرار است پسرش را ببیند و با این که می شد در دو پاراگراف جمع ش کرد، به دلایلی نامعلوم چندین صفحه به طول انجامید) را نفهمیدم
بخش داستان گایتری شار و پسرش در کل برای م، نه نامفهوم، اما بی جا بود. درست نمی توانم بگویم چرا اما می دانم یک جای کار می لنگید، احساس می کنم وجودش در داستان فقط به خاطر وجود -به قول نویسنده- یک "زهدان" اضافه بود و شاید اصلا ضرورتی نداشت
دیگر چه؟ درست مثل اسفار کاتبان در مورد رود راوی هم احساسات بسیار متناقضی دارم اما یک چیز را می دانم، که کتابی است که می توان از آن خیلی چیزها یاد گرفت
و می دانم آن را دفعات بیش تری خواهم خواند، شاید سرانجام به نتیجه ی قطعی رسیدم
Profile Image for Saina nouri.
2 reviews13 followers
January 20, 2010
از متن:
...و حال آنكه درد ماهيتي تجريدي دارد كه تنها رد عبورش را در اجساد مي گذارد. در واقع آدمي مثل من به دنبال كشف ماهيت درد در كلاف سردرگمي از بو و رنگ و غرابت تن آدمي گم مي شد.و رد درد در جا به جاي نسوج جسد مانده بود ولكن عين درد هيچ جا نبود.براي همين چيزها بود كه مي بايد رد درد را در جايي ديگر مي زدم.تا در مكاني ديگر به غير از تن آدمي به ملاقاتش مي رفتم.مثلا در مكاني به عين كلام.درد كه تنها در نسوج تن آدمي پرسه نمي زند.گاهي هم ساكن اشيا مي گردد.حتي ممكن است در قاب عكسي منزل كند يا حتي در الفاظ يك صدا.بايد كلمه بهترين مكان براي سكونت درد باشد كه آدمي رنجش رادر كلمه مستحيل مي كند و بر صفحات كاغذ مي نويسد تا درد را دور از خود محبوس كلمات كند...
Profile Image for Asal Vi.
37 reviews
Read
April 12, 2023
حداقل ۴/۵ “⭐️” !!

درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمیزند. گاهی هم ساکن اشیا میگردد. حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید “ کلمه “ بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل میکند و بر صفحات کاغذ مینویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند.
Profile Image for Mohadese Shahsvnd.
110 reviews26 followers
January 17, 2021
بالاخره این کتاب تموم شد!
واقعا نمی‌دونم مشکل از من بود یا ابوتراب خسروی که انقدر این کتاب برام نچسب بود و فقط چون از نصفه‌کاره رها کردن کتاب‌ها خوشم نمیاد، رهاش نکردم و تا انتها ادامه دادم.
بنظرم اسفار کاتبان و ملکان عذاب هم از نظر گیرایی داستان هم زبان با اختلاف بهتر از رود راوی بودند و کلا بعد از خوندن این سه کتاب، حس می‌کنم تمام ایده‌ها و حرف‌ها در هر سه کتاب تکراریه و صرفا با پیچ و خم‌های متفاوت بیان میشه.
رود راوی هر چند لحظات زیبایی هم داشت، اما جز معدود کتاب‌هایی بود که از شدت حرف زدن‌های بیهوده‌ی آقای ابوتراب حوصله‌م سر می‌رفت.
نمی‌دونم چرا انقدر ارتباط برقرار نکردم...
Profile Image for Sahar keshmiri.
52 reviews29 followers
April 4, 2016
کتاب خیلی باحالی بود.نثر خیلی سنگینی داشت.خیلی دوسش داشتم.خوندنش یه خورده سخته ولی ارزشش رو داره
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
August 22, 2007
آقای (ابوتراب خسروی) در فروردين ماه از سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شده‌است. پدر او نظامی بود و به همین دلیل او در سال‌های جوانی در شهرهای مختلف ایران زندگی کرد. در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است. او لیسانس آموزش ابتدایی دارد و سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش داده است. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند. (ابوتراب خسروی) متأهل است و سه فرزند دارد


کتاب‌شناسی

هاویه (۱۳۷۰) مجموعه داستان
دیوان سومنات (۱۳۷۷) مجموعه داستان
اسفار کاتبان (۱۳۷۹) رمان، برنده جایزه مهرگان ادب
رود راوی (۱۳۸۲) رمان، برنده بهترین رمان در دوره چهارم جایزه هوشنگ گلشیری
ملکان عذاب(در دست چاپ)رمان
Profile Image for Elnaz.
15 reviews4 followers
Read
December 7, 2018
کتاب به لحاظ فرم روایت جذاب است اما روند کندی داره.داستانی به اون معنا شکل نمیگیره. با این حال نثر کتاب، استفاده از کلماتی که مدت هاست منسوخ شده اند در قالب روایتی پست مدرن چیزی است که ابوتراب خسروی در آن مهارت چشمگیری دارد.
Profile Image for Mahdiye Fatehi.
69 reviews12 followers
July 20, 2024
این چهارمین کتابی بود که از ابوتراب خسروی خوندم. پرونده‌ی این نویسنده رو همین‌جا می‌بندم. علاوه بر ایده‌های تکراری، بخش‌های از متن رو حتا نمی‌فهمیدم.
Profile Image for Reyhan.
35 reviews6 followers
January 6, 2025
شبیه به ایده اولیه یک رمان بود که به چاپ رسیده. شخصیت‌هایی که بهشون پرداخته نشده و اتفاقاتی که نمی‌دونی چرا توی روند داستان وجود دارن. ایده خوبی که به قولی جا نیفتاد و حرام شد.
Profile Image for Ali Amiri.
211 reviews17 followers
October 5, 2016
این رمان ضعف‌های بسیار دارد، هم در فرم و هم در محتوی.‏ با این‌حال بزرگ‌ترین ضعفِ این رمان تکراری بودن است، انگاری ابوتراب خسروی سرمست از موفقیت "اسفار کاتبان" نتوانسته دست از پیوند زدن اکنون با تاریخ بردارد، منتهی این بار از پس کار به درستی برنیامده.‏

ضعفِ دیگر کتاب تکرار ملال‌آور واژگان و عبارات است.‏ بی اغراق می‌توان گفت نیمی از واژگان کتاب تکراری و زیادی اند.‏ در حیطه‌ی فُرم، سبکِ مشابهِ کتاب‌های تاریخی شبیه‌سازی شده، بسیار توی ذوق می‌زند. انگار همه‌ی آن‌ها را یک نفر نوشته است. و اگر این کار عمدی باشد هم، با این مدعا که همه‌ی کاتبان خودِ روای هستند، باز هم این ایراد بر آن وارد است چون هر کاتبی باید زبانِ خودش را داشته باشد. بگذریم از این نکته که متونِ شبیه‌سازی شده به شدت تصنعی هستند و انگار ردیفی از کلمات بلااستفاده‌ی فرهنگِ لغات اند، که هیچ احساسی در خواننده‌ی حرفه‌ای برنمی‌انگیزند.‏ منتهی برای عامه‌ی ناآشنا به ادبیات کلاسیک فارسی می‌تواند جذاب باشد.‏ بردن جایزه‌ی بنیاد گلشیری می‌تواند معلولِ همین جذابیت باشد.‏

Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
March 30, 2016

برای همین چیزها بود که می‌باید رد درد را در جایی دیگر می‌زدم. تا در مکانی دیگر به غیر از تن آدمی به ملاقاتش می‌رفتم. مثلاً در مکانی به عین کلام. درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمی‌زند. گاهی هم ساکن اشیاء می‌گردد. حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل می‌کند و بر صفحات کاغذ می‌نویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند. هر کلمه حامل چیزی از او بود، شاید در صحفه‌ی کاغذ زندگی می‌کرد و من با کلمات، حضورش را کشف می‌کردم...!
Profile Image for ramezan.
174 reviews39 followers
April 5, 2018
امیدم به اینه که همه می‌گن اسفار کاتبانش خیلی بهتره. شروع طوفانی و فوق‌العاده‌ای داشت. تسلطش روی واژگان خیلی خوب بود. ولی داستان از اواسط کتاب دیگه لو رفته محسوب می‌شد و فقط یه سری جزئیات ساده باقی مونده بود. خوندن دو خط از صفحه آخر هم کافی بود تا چیز خاصی از داستان نمونه جز ماجرای ام‌الصبیان که اونم اواخرش چیز غافل‌گیر کننده‌ای نداشت.

پ.ن. کلی غلط ویرایشی به چشمم خورد که اصلا انتظارش رو از چنین کتابی نداشتم.
Profile Image for Mohamad.
10 reviews5 followers
August 12, 2007
اگر دوست ندارید نخوانید. اما حق ندارید بگویید من نباید برای بار هشتم بخوانم.
با آنچنان ولعی این کتاب را خواندم که سابقه نداشت. اول بار توی کتابفوشی سه صفحه اش را خوانم. امتحان داشتیم و خریدنش به صلاح نبود. بعد از آخرین امتحان مستقیم رفتم و خریدم و تا آخر خواندم. حضرت صبیان و ابو دجانه قاهر و شیخ سنگسار شده تا ماهها با من بودند. هنوز هم می آیند گاهی...
Profile Image for Hossein Shirzadi.
27 reviews1 follower
April 23, 2016
باشد که در پناه کلماتش آرام باشد ابوتراب. این مرد سترگ.
21 reviews3 followers
November 10, 2014
‫‫رودِ (1) راویِ داستان به لاهور رفته که طب بخواند، امّا به جای آن در مکتبی تحصیل می‌کند که ناسازگاری خوش‌بینانه‌ترین رابطه‌اش با مکتبی است که راوی از آن برآمده. حالا آغشته به کلمه‌ها، در حالی‌که صدای پازیب رقاصّه‌ای هم‌نام ِمادرش که کنار رودِ راوی با نوای رود و دهُل می‌رقصید رهایش نمی‌کند، به زادگاهش برمی‌گردد. نام مادرش؟ از همین جا روایتِ (دست کم) دو داستانِ در هم تنیده همچون پیچک (2) آغاز می‌شود که نقطه‌ی اتّصال‌شان رود راوی – کیا –ست، نه تنها از آن رو که راویِ هر دو داستان‌ست بلکه چون قرار است قائم مقام دستگاه ایدئولوژیکی شود که برای همین منظور در آن پرورش یافته‌است. قصّه بدون هیچ انقطاع و بخش‌بندی، روندِ برپایی و قوام یافتن این دستگاه ایدئولوژیک طیّ کمتر ازعمر یک نسل را روایت می‌کند. نویسنده با در هم تنیدن این روایت با سفرِ راوی از لاهور به رونیز – و دارالمفتاح – ماجرای سرسپردگی او به اصول مفتاحی را بازگو می‌کند تا جایی که دو داستان یکی می‌شود. در این راه از عناصر سورئال به زیبایی بهره می‌برد – و مگر دستگاه ایدئولوژیکی هست که بدون عناصر سورئال میان خواهان و بدخواه‌اش جا باز کند؟ - محور بسیاری از این عناصر ستایش کلمه و زبان است و آنها چنان با جان داستان درآمیخته‌اند که خواننده تعجّب نمی‌کند که چرا کیا سوار بر دج و بنز با کراوات و کفشهای ورنی باور دارد پس از شکنجه شدن روی تخته‌بند تسعیر – تخته ای که از رازدارانِ حضرت مفتاح است- از نو زاده شده یا چرا برایش مانند روز روشن است که امّ صبیان - شهربانوی دارالمفتاح که روزگاری روسپی همه‌جایی بوده – به سحابی غفر صعود کرده و پایه‌گذاری آیین مفتاح را از دل سحابی به ابودجانه اوّل وحی کرده. چنان – آگاهانه - با داستان همراه می‌شویم که اهالی دارالمفتاح را برای هیچ یک از باورهایشان سرزنش نمی‌کنیم، امّا از پوچی و بی‌مایگی همه‌ی این مکتب فریاد می‌کنیم. زبان متن بسیار فاخر است و عامدانه از فارسی روزمرّه به دور، امّا نه فخرفروش و آزارنده. پس از سال‌ها هنگام خواندن یک رمان فارسی ناچار شدم بارها به لغت‌نامه نگاه کنم. اگر بخواهم کسی را بیشتر به خواندن این رمان برانگیزانم، می‌گویم طنز گزنده و کمابیش نقّادانه‌ی رمان 1984 بسیار ژرفتر و ادیبانه‌تر، دور از شعارهای تاریخ مصرف‌دار و البته کاملاً ایرانی با نوای رود راوی به جان می‌نشیند (گرچه نام‌بردنم از 1984 تنها برای شناخته‌تر بودن‌اش است، که این کجا و آن کجا).
(1) رود:
فرهنگ فارسی معین: (اِ.) فرزند، پسر یا دختر.
فرهنگ فارسی معین: (اِ.) 1 - ساز، ساز زهی . 2 - سرود.
فرهنگ فارسی معین: [په . ] (اِ.) نهر، جوی .
و معانی دیگر.
(2) طیّ خواندن داستان حسّ حرکت روی شکل DNA را داشتم.
(3) بندی از داستان:
ولی گایتری تو در هنگامه‌ی تسعیر و حتی تا همین حالا هم یک کلمه‌ی مجردی که با خود از ساحل رودِ راوی لاهور آورده‌ام. حتی اگر مکتوب هم نبودی که زهدانی مکتوب داشته باشی، زنانگی تو شکل ملفوظ اسم توست که با خود از ساحل رودِ راوی برداشته و به رونیز دارالمفتاح آورده‌ام . مگر می‌‌شود کلمه‌ای مثل اسم تو که حتی مکتوب هم نبود، از من بار بگیرد.
Displaying 1 - 30 of 60 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.