THE BOOK OF OBEYD ZAKANI Poetry, Prose, Satire, Jokes and Ribaldry. Translation and Introduction by Paul Smith Obeyd Zakani is an important a figure in Persian and Sufi literature and poetry. His satire, humorous stories, ribald and obscene poems, social commentary, mystical ghazals, prose, ruba’is, qit’as and his famous epic qasida ‘Cat & Mouse’ are popular today and are more relevant than ever. He is considered to be one of the world’s greatest satirist and social-commentator whose life and mystical poems had a great influence on his student and friend Hafiz and many others. This is the largest selection of his works available in English. The correct rhyme-structure has been kept as well as the beauty and meaning of these sometimes rude, funny and mystical poems and prose. Illustrated. 7” x 10” large edition 357 pages. COMMENTS ON PAUL SMITH’S TRANSLATION OF HAFIZ’S ‘DIVAN’.“It is not a joke... the English version of ALL the ghazals of Hafiz is a great feat and of paramount importance. I am astonished.” Dr. Mir Mohammad Taghavi (Dr. of Literature) Tehran.“Superb translations. 99% Hafiz 1% Paul Smith.” Ali Akbar Shapurzman, translator of many mystical works in English into Persian and knower of Hafiz’s Divan off by heart.“I was very impressed with the beauty of these books.” Dr. R.K. Barz. Faculty of Asian Studies, Australian National University.“Smith has probably put together the greatest collection of literary facts and history concerning Hafiz.” Daniel Ladinsky (Penguin Books author of poems inspired by Hafiz). Paul Smith is a poet, author and translator of over 150 books of Sufi poets of the Persian, Arabic, Urdu, Turkish, Pashtu and other languages… including Hafiz, Sadi, Nizami, Rumi, ‘Attar, Sana’i, Jahan Khatun, Obeyd Zakani, Nesimi, Kabir, Anvari, Ansari, Jami, Khayyam, Rudaki, Yunus Emre, Lalla Ded, Ghalib, Rahman Baba, Makhfi, Amir Khusrau, ‘Iraqi, Iqbal, Ibn Farid, Abu Nuwas, Dara Shikoh and many others, as well as his own poetry, fiction, plays, biographies, children’s books and screenplays. New Humanity Books amazon.com/author/smithpa
Nizam al-Din Ubaydullah Zakani (Persian: خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی), or simply Ubayd-i Zakani (Persian: عبید زاکانی c. 1300 – 1371 CE), was a Persian poet and satirist of the 14th century (Mongol Period) from the city of Qazvin. He studied in Shiraz under the best masters of his day, but eventually moved back to his native town. He however preferred Shiraz to Qazvin, as he was a court poet in Shiraz for Shah Abu Ishaq, where a young Hafez was present as well.
خواجه نظامالدّین عبید زاکانی، از طنزپردازانِ نامی ادبیاتِ ایران و نیز از اجلّهی قصیدهسرایان و اعاظمِ کلامِ پارسیست. از زندهگی و شرح احوالِ وی اطّلاعاتیناچیز دردست است که اهمّ آن در تاریخ گزیدهی حمدالله مستوفی (730 هجری) و تذکرهی دولتشاهِ سمرقندی (892) آمده است. "حمدالله مستوفی" ویرا از خاندانِ زاکانیان دانسته، و آنان تیرهیی از عرب "بنیخفاجه" بودند که پساز اشغالِ ایران توسطِ تازیان بهقزوین مهاجرت کرده و درآنجا ساکن شده بودند. عبید از ماهرترین مقلّدانِ سبکِ سهل و ممتنع و دستنیافتنیِ سعدیِ کبیر بود و در اینفن سرآمدِ روزگار خود بوده است. خواجه 5 ممدوحِ عمده داشته که ازمیانِ آنان میتوان به شاهشجاع مظفّری و شاهشیخ ابواسحق اشاره کرد، که اینموردِ اخیر ممدوحِ بزرگ و محبوب حافظ نیز بوده است. وی از معاصرانِ حافظ بود و براساس شماریاز غزلیاتِ ایندو که ازنظر سیاق و وزن باهم شباهتیدیدنی دارند، میتوان احتمال داد که آنان بهآثار یکدیگر عنایت داشته و از حالِ دیگری غافل نبودهاند. خواجه عبید از صاحبمنصبان و -بهقولیمشهور- وزرای حکّامِ وقت بوده و شاعریرا بیشتر برسبیلِ تفنّن پی میگرفته است؛ ازهمینروست که بهقولِ شادروان عبّاس اقبال؛ مجموع اشعارش از 3000بیت تجاوز نمیکند و حجمِ رسائل متعددش از یکونیمبرابر گلستانِ حضرت شیخاجل سعدیِ شیرازی افزون نیست. از تألیفاتِ خواجه عبید میتوان بهمواردِ زیر اشاره کرد: • اشعار جدّی • مثنویِ «عشّاقنامه» (751) • رسالهی اخلاقالاشراف (740- طنز) • ریشنامه (طنز) • رسالهی «تعریفات» یا «دهفصل» (طنز) • رسالهی دلگشا بهعربی و فارسی • مکتوباتِ قلندران (طنز) • فالنامهی بروج (طنز در انتقاد از فالگیری و رمّالی) • و سرانجام قصیدهی موش و گربه که فابل بزرگیست بهوزنِ بحر خفیف در انتقاد از امیر مبارزالدّین محمّد مظفّری، و از کفر ابلیس مشهورتر. عبید از تکنیکیترین و ماهرترین قصیدهسرایانِ تاریخ ادبیاتِ ایران و در اینعرصه یکیاز نوادر ادوار است. شماریاز ترکیبات و اصطلاحاتِ وی چنانبدیع و منحصربهفرد ماندهاند که بیدانستنِ نامِ شاعر، میتوان امضای ویرا بر تارکشان بازشناخت؛ ازآنجمله: «عرشیان بر رایَتاش "نَصرُ مِنَالله" خواندهاند/قدسیان تفسیر از "اِنّا فَتَحنا" کردهاند چارعنصر، پنجحسّ و ششجهات و هفتچرخ/بندهگیّ درگهاش طبعا و طوعا کردهاند» وفاتِ وی در خلالِ سالهای 771-768 ه. ق. پیش آمده است. نامِ عبید کِی رود از یادِ اهل دل!؟ (چون گفتههای نازکِ او یادگار اوست)
مردی را گفتند پسرت را به تو شباهتی نباشد. گفت: اگر همسایگان باری ما را رها کنند، فرزندانمان را به ما شباهتی خواهد افتادت. سلامتی.
مردی کودکی را دید که می گریست و هر چند مادرش او را نوازش می کرد، خاموش نمیشد. گفت: خاموش شو تا مادرت را به کار گیرم! مادر گفت: این طفل تا آنچه گویی نبیند به راست نشمارد و باور نکند!
زنی نزد قاضی رفت و گفت: این شوی من حق مرا ضایع میسازد و حال آنکه من زنی جوانم. مرد گفت: من آنچه توانم کوتاهی نکنم. زن گفت: من به کم از پنج مرتبه راضی نباشم! مرد گفت: لاف نزنم که مرا بیش از سه مرتبه یارا نباشد! قاضی گفت: مرا حالی عجب افتاده است، هیچ دعوی بر من عرض نکنند مگر آنکه از کیسه من چیزی برود! باشد آن دو مرتبه دیگر را من بر گردن گیرم!!
کسی که میخواد این کتاب و بخونه بهتره سراغ همین چاپهای قدیمی بره ؛ افزایش سانسور و کثرت کلمات نقطهچین شده تو چاپهای جدید ، فهم اثر رو با مشکل روبرو کرده
Ubayd-i Zākāni d 1370 CE, was a Persian poet and satirist of the 14th century. His work is noted for its satire and obscene verses, often political, and cited in debates involving homosexual practices. He wrote the Resaleh-ye Delgosha, as well as Akhlaq al-Ashraf ("Ethics of the Aristocracy") and the famous humorous fable Masnavi Mush-O-Gorbeh (Mouse and Cat), which was a political satire. His non-satirical serious classical verses have also been regarded as very well written, in league with the other great works of Persian literature. He is one of the most remarkable poets, satirists and social critics of the society (Persia).
خب! کتاب يازده بخش بودش، بخش به بخش نظرم رو ميگم. البته من این رو نخوندم، من گزیدهش رو خوندم که قدیانی چاپ کرده، ولی خب نیست تو گودریدز و حوصلهی افزودن نداریم، که چی؟! 1. غزليات نسبتا دوستشون داشتم. يازدهتاشون رو فعلا خوندم، اينا رو دوست داشتم: من ديوانه نه آنم که نصيحت شنوم گرنه زنجير سر زلف تو باشد يک دم / نتوان داشت در اين شهر به زنجير مرا // حلقهي زلف تو در خواب نمودند به من / جز پريشاني از آن خواب چه تعبير مرا؟ اگر عارفي، راه ميخانه گير / اگر ابلهي، پارسايي طلب //... عبيد ار گدايي غنيمت شمار / اگر پادشاهي، گدايي طلب عبيد! پيش کساني که عشق ميورزند / شب وصال، کم از روز پادشاهي نيست از پيش يار اگر قدمي دور ميشوم / هر دم که ميزنم ز حساب حيات نيست //... در يوزه کردم از لب دلدار بوسهاي / گفتا برو عبيد که وقت زکات نيست
2. قصايد خب، خيلي مزخرف بودش! هممهشون در مدح پادشاها بود، منم فقط چندتا دونه از بيتاش رو خوندم و رد شدم.
3. ترجيع بند يه دونه ترجيع بند ساده و معمولي.
4. ترکيب بند بازم مدح بود همهش!
5. رباعيات 17تا رباعي، معمولي. اين بيته قشنگ بود: با زلف تو قصهايست ما را مشکل / همچون شب يلدا به درازي مشهور
6. عشاقنامه يه سري شعر بود، که فکر ميکنم کافي بود عنوان هر بخش رو بخوني تا بفهمي چي به چي شد! عاشق هي التماس ميکرد، معشوق هي محل نميذاشت، تهش هم معشوق مياومد و بعد هم خيلي زود ميرفت و بعد دوباره دل عاشق تنگ ميشد =| خلاصه که خوشم نيومد از اين بخش.
7. قطعات يه شعرش رو دوست داشتم فقط، عنوانش «در شکايت از قرض» بود! البته اونم خیلی قشنگ نبود.
8. رسالهي اخلاق الاشراف يه سري نصيحت تکراري.
9. موش و گربه آقا من اين شعر رو خييلي دوست دارم! فکر کنم ده دفعهاي تا حالا خوندمش، يه ربع بيست ديقه بيشتر طول نميکشه خوندنش. خيلي بامزهست، حالا الان بعد ميخوام داستان رو بگم و اسپويل ميشه، گفته باشم! يه گربهايه، ميره يه سر مِیخونه، ميبينه که يه موشي مست کرده و داره ميگه گربه کجاست تا حسابش رو بذارم کف دستش؟ بعدش اين موشه رو برميداره ميخوره :) بعدش ميره مسجد و الکي توبه ميکنه. بعد موشا ميشنون و ذوق ميکنن، هفت تا موش ميفرستن براش، با کلي کشمش و گياه و اينا. اينم پنجتاشون رو ميخوره! دو بدين چنگ و دو دو بدان چنگال / يک به دندان چو شير غرانا موشا هم ميرن پيش پادشاهشون شکايت ميکنن: اين زمان پنجپنج ميگيرد / چون شده تائب و مسلمانا اينا هم يه لشکر موشي جمع ميکنن، با «سيصد و سي هزار موشانا»! بعدش گربهه هم ميره يه لشکري به هم ميزنه و بعدش جنگ ميشه! بعد من کلي زور زدم تا بتونم يه گربه رو تصور کنم که داره اسب سواري ميکنه =| موشکي اسب گربه را پي کرد / گربه شد سرنگون ز زينانا آره، خلاصه موشا پيروز ميشن و گربه رو کتبسته ميآرن پيش پادشاه. بعدش گربهه غيرتي ميشه يهويي، با دندونش بند دستاش رو باز ميکنه، بعدش کل موشا رو با خاک يکسال ميکنه D= آخر هم خيلي پند آموزه: هست اين قصهي عجيب و غريب / يادگار عبيد زاکانا جام من پند گير از اين قصه / که شوي در زمانه شادانا غرض از موش و گربه برخواندن / مدعا فهم کن پسر جانا! خلاصه که من اين داستان رو خيلي دوست دارم! ميتوني متن کاملش رو تو گنجور بخوني.
10. رسالهي صد پند يه سري نصيحت تکراري بازم!
11. رسالهي دلگشا و لطايف يه سري جکمک بود. متاسفانه توش هم خييلي از قوميتها استفاده کرده بود :/ يه چيزي هم هست در موردش که بعدا تعريفش میکنم. چندتا بامزهش رو تعريف ميکنم برات: «سربازي را گفتند: چرا به جنگ بيرون نروي؟ گفت: به خدا سوگند که من يک تن از دشمنان را نشناسم و ايشان نيز مرا نشناسند، پس دشمني ميان ما چون صورت بندد؟» اگه همهي مردم اين رو درک ميکردن، هيچ جنگي صورت نميگرفت =| «فلانی به حج شد و پیش از دیگر مردم داخل خانهی کعبه شد و بر پردهی کعبه آویخت و گفت: بارخدایا! پیش از آن که دیگران در رسند و زحمت افزایند، مرا بیامرز!» «شخصی با دوستی گفت: من پنجاه من گندم داشتم. تا مرا خبر شد موشن همه خورده بودند. او گفت: من نیز پنجاه من گندم داشتم. تا موشان را خبر شد من تمام خورده بود.»
عبید زاکانی را بی شک میتوان یکی از بزرگترین طنز پردازان ایران به شمار آورد . اخلاق الاشراف , رساله صد پند , رساله ی ده فصل و موش و گربه نمونه هایی بارز از طنز سیاه هستند که شاعر با کلامی تند و کنایه های بعضا رکیک اللفظ جامعه ی فاسد آن دوران را به شدت نقد کرده است نام عبید کی رود از یاد اهل دل چون گفته های نازک او یادگار اوست
وقـت آن شد که عـزم کار کنیم رسم الحاد آشـکار کـنـیـم خانه در کـوچـۀ مـغـان گـیریم روی در قـبـلـۀ تـتـار کـنیم روزگــار ار بـه کــام مـا نـبـود .ر در ..ن روزگــار کــنـیم. بهر ..ن تا بچند غـصـه خوریم بـهر .س چـند انـتظار کنیم س و ..ن چـون بدست میناید. جلق بر هردو اخـتـیـار کنیم جلق میزن که جلق خوش باشد جلق در زیر دلق خوش باشد (زاکانی، ۱۳۴۳: ذیل رسالۀ «ترجیعبند»، ۲۱۴)
نظامالدین عبیدالله زاکانی، مشهور به عبید زاکانی، از اقوام عربی است که اجداد او به قزوین کوچ کردهاند و عبید در آن شهر پرورش یافته است. آثار این شاعر قرن هشتم هجری شامل دو بخش جدّ و هزل است که مجموع اشعار جدّی باقیمانده از او از سههزار بیت تجاوز نمیکند و بسیاری از آن ابیات نیز در مدح پادشاهان بوده و از کیفیّت متوسطی برخوردار است.
عمده هنر عبید زاکانی در لطیفهسرایی و هزل و هجو است و بیگمان او یکی از بزرگترین لطیفهپردازان چیرهدست در میدان ادبیات فارسی بهشمار میآید. چنانکه عباس اقبال آشتیانی پس از مدح و تمجید از او، عبید را یکی از نوابغ ایران و شخصیتی شبیه به نویسندۀ بزرگ فرانسوی، ولتر، معرفی میکند و معتقد است بدبختانه نام این ادیب بزرگ بهعنوان فردی هرزهدرا شهرت پیدا کرده و حال آنکه مقصود او از هزلیات، نتیجهای بالاتر از ظاهر معنا و درحقیقت بیان امور جدّی حکمتآمیز و البته نوعی اعتراض و انتقاد اجتماعی و اصلاح و تهذیب امور است (همان: ذیل «مقدمه»، ۳۵-۳۶).
دکتر عبدالحسین زرینکوب نیز عبید زاکانی را به مانند حافظ، رند پاکبازِ آزاداندیش معرفی کرده است (باقرزاده و صاحباختیاری، ۱۳۷۵: ۱۳۷) و دکتر پرویز ناتل خانلری هم بر آن باور است که نام عبید مدتها به هزالی و هجاگویی در ادبیات فارسی شهرت داشته و همین شهرت ارزش واقعی آثار گرانبهای او را از نظرها دور کرده است. حقیقت آن است که مطایبات عبید هزل و یاوه نیست و برای تفریح خاطر مردمان کوتهنظر و لاابالی نوشته نشده است، بلکه هربیت و سطر آن کنایهای تند و نیشی دردناک و تازیانهایست که از سر خشم و تأثر بر سر زمانه مینوازد. عبید زاکانی مرد دانشمند و نویسندهای فصیح و زبردست و شاعری لطیفطبع است (همان: ۱۲۳).
از مجموعه هجویات و هزلیات عبید زاکانی میتوان به رسالههای مختلفی ازجمله تعریفات، دلگشا، ریشنامه، صدپند، اخلاقالاشراف، ترجیعبند، رباعیات و قصیدۀ موش و گربه اشاره نمود. عبید در رسالۀ تعریفات یا همان ده فصل، صریح و بیپروا و در یک کلمه یا یک جمله به اظهار نظر پرداخته است و برداشت خود از عبارات مختلف را بیان میکند.
الشیخ: ابلیس
الخطیب: خر
القاضی: آنکه همه او را نفرین کنند
البوسه: دلال جماع (زاکانی، ۱۳۴۳: ۳۱۶ الی۳۲۰)
عبید زاکانی در رسالۀ ریشنامه، به مذمّت ریش و جفایی که خوبرویان از این عارضۀ دلخراش میبینند، میپردازد و با نوشتن این رساله و دیگر نظرات خود، متهم به شاهدبازی میگردد. چنانکه در قسمتی از رسالۀ صدپند به کنایه توصیه میکند:
در کودکی کون از دوست و دشمن و خویش و بیگانه و دور و نزدیک دریغ مدارید تا در پیری به درجۀ شیخی و واعظی و جهانپهلوانی و معرفی برسید (همان: ۲۰۷).
از دیگر رسالههای عبید زاکانی میتوان به رسالۀ دلگشا اشاره نمود. رسالهای که در دو قسمت عربی و فارسی نوشته شده و از حکایتهای شیرین و طنزگونۀ بسیاری تشکیل شده است.
مولانا شرفالدین دامغانی بر در مسجدی میگذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و میزد. مولانا گفت ای یار معذور دار که سگ عقل ندارد. از بیعقلی در مسجد میآید. ما که عقل داریم، هرگز ما را در مسجد میبینید (همان: ۲۷۸-۲۷۹)؟
و اما قصیدۀ بلند موش و گربه، که برخی چون عبدالحسین زرینکوب در نسبت آن به عبید تردید کردهاند (باقرزاده و صاحباختیاری، ۱۳۷۵: ۱۳۸)، منظومهای شیرین در شرح نیرنگ و ریاکاری گربهای کرمانی است که در لباس عابد و زاهدی دینفروش ظاهر شده است. چنانکه هجویهای در راستای ظلم و استبداد حاکمان و گویی پندنامهای درجهت تضعیف انقلاب و نبرد مسلّحانه است (زاکانی، 1343: ۳۳۲).
گربه کرده است ظلم بـر ماها ای شـهـنشه اولم بـقربانا سالی یک دانه میگرفت از ما حال حرصش شده فراوانا ایـن زمـان پـنج پـنج میگیرد چون شده تائب و مسلمانا
اندكند كساني كه قلم را در دست به مثابه ي تعهدي به همه بدانند.نه ممر درآمد و دريوزگي از ميان اين ها كمتر كساني كه قريحه اي براي شوخي دارند ولي از مرزهاي لودگي گذشته دردها و زشتي هاي اطراف خود را با زباني خوش به مردم بخورانند شايد گروهي گمان كنند طنز اجتماعي دارويي است كه از زور تلخي با طعمي خوش به مردم داده مي شود تا راحت تر آن را بپذيرند ولي بايد آگاه بود طنز اجتماعي براي اهل تفكر ترياق است و براي آن ها كه نياز دارند واقعيت هاي تلخ و سياه را با روكشي زيبا ببينند تا آزرده نشوند تاثير نمي كند.طنز اجتماعي هرقدر خنده دارتر باشد براي خردمندان از زشتي بيشتري سخن مي كند. كساني چون حافظ و در امروزي ها ايرج و هدايت در اين مقال كارهايي نموده و گوشه هايي زده اند ولي عبيدذاكاني نامي است كه بي شك استاد اين رشته در تاريخ ادبيات ايران تواند بود
کتاب بدی نیس ولی کامل هم نیس. خودِ خدابیامرز اقبال توی مقدمه نوشته که قصدش گردآوریِ کارای جدّیِ عبید بوده و «موش و گربه» رو هم محض خالینبودنِ عریضه و جبرونِ فِقدانِ رسالهی دلگشا و اخلاقالاشراف و احتمالاً بابتِ فروش ِ بیشتر ِ کتاب گذاشته تنگش. بههرحال از قدیم و ندیم گفتن کاچی بَز ِ هیچی. + با اینکتاب میفهمیم که عبید چه قصیدهسرای بزرگی بوده؛ الحق که در پاچهخواری نظیر نداشته. همچین آسمونریسمون و ییلاققشلاق میکرده که واویلا. ولی غزلیاتش بهخوبی ِ قصایدش نبوده. رباعیاتش هم بدک نیس، ولی عشاقنامهش تعریفی نیس.