Jump to ratings and reviews
Rate this book

کلیات عبید زاکانی

Rate this book
THE BOOK OF OBEYD ZAKANI Poetry, Prose, Satire, Jokes and Ribaldry. Translation and Introduction by Paul Smith Obeyd Zakani is an important a figure in Persian and Sufi literature and poetry. His satire, humorous stories, ribald and obscene poems, social commentary, mystical ghazals, prose, ruba’is, qit’as and his famous epic qasida ‘Cat & Mouse’ are popular today and are more relevant than ever. He is considered to be one of the world’s greatest satirist and social-commentator whose life and mystical poems had a great influence on his student and friend Hafiz and many others. This is the largest selection of his works available in English. The correct rhyme-structure has been kept as well as the beauty and meaning of these sometimes rude, funny and mystical poems and prose. Illustrated. 7” x 10” large edition 357 pages. COMMENTS ON PAUL SMITH’S TRANSLATION OF HAFIZ’S ‘DIVAN’.“It is not a joke... the English version of ALL the ghazals of Hafiz is a great feat and of paramount importance. I am astonished.” Dr. Mir Mohammad Taghavi (Dr. of Literature) Tehran.“Superb translations. 99% Hafiz 1% Paul Smith.” Ali Akbar Shapurzman, translator of many mystical works in English into Persian and knower of Hafiz’s Divan off by heart.“I was very impressed with the beauty of these books.” Dr. R.K. Barz. Faculty of Asian Studies, Australian National University.“Smith has probably put together the greatest collection of literary facts and history concerning Hafiz.” Daniel Ladinsky (Penguin Books author of poems inspired by Hafiz). Paul Smith is a poet, author and translator of over 150 books of Sufi poets of the Persian, Arabic, Urdu, Turkish, Pashtu and other languages… including Hafiz, Sadi, Nizami, Rumi, ‘Attar, Sana’i, Jahan Khatun, Obeyd Zakani, Nesimi, Kabir, Anvari, Ansari, Jami, Khayyam, Rudaki, Yunus Emre, Lalla Ded, Ghalib, Rahman Baba, Makhfi, Amir Khusrau, ‘Iraqi, Iqbal, Ibn Farid, Abu Nuwas, Dara Shikoh and many others, as well as his own poetry, fiction, plays, biographies, children’s books and screenplays. New Humanity Books amazon.com/author/smithpa

440 pages, Hardcover

First published January 1, 1371

8 people are currently reading
175 people want to read

About the author

Obeyd Zakani

21 books21 followers
Nizam al-Din Ubaydullah Zakani (Persian: خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی‎), or simply Ubayd-i Zakani (Persian: عبید زاکانی‎ c. 1300 – 1371 CE), was a Persian poet and satirist of the 14th century (Mongol Period) from the city of Qazvin. He studied in Shiraz under the best masters of his day, but eventually moved back to his native town. He however preferred Shiraz to Qazvin, as he was a court poet in Shiraz for Shah Abu Ishaq, where a young Hafez was present as well.

خواجه نظام‌الدّین عبید زاکانی، از طنزپردازانِ نامی ادبیاتِ ایران و نیز از اجلّه‌ی قصیده‌سرایان و اعاظمِ کلامِ پارسی‌ست. از زنده‌گی و شرح احوالِ وی اطّلاعاتی‌ناچیز دردست است که اهمّ آن در تاریخ گزیده‌ی حمدالله مستوفی (730 هجری) و تذکره‌ی دولتشاهِ سمرقندی (892) آمده است. "حمدالله مستوفی" وی‌را از خاندانِ زاکانیان دانسته، و آنان تیره‌یی از عرب "بنی‌خفاجه" بودند که پس‌از اشغالِ ایران توسطِ تازیان به‌قزوین مهاجرت کرده و درآن‌جا ساکن شده بودند.
عبید از ماهرترین مقلّدانِ سبکِ سهل و ممتنع و دست‌نیافتنیِ سعدیِ کبیر بود و در این‌فن سرآمدِ روزگار خود بوده است. خواجه 5 ممدوحِ عمده داشته که ازمیانِ آنان می‌توان به شاه‌شجاع مظفّری و شاه‌شیخ ابواسحق اشاره کرد، که این‌موردِ اخیر ممدوحِ بزرگ و محبوب حافظ نیز بوده است. وی از معاصرانِ حافظ بود و براساس شماری‌از غزلیاتِ این‌دو که ازنظر سیاق و وزن باهم شباهتی‌دیدنی دارند، می‌توان احتمال داد که آنان به‌آثار یکدیگر عنایت داشته و از حالِ دیگری غافل نبوده‌اند.
خواجه عبید از صاحب‌منصبان و -به‌قولی‌مشهور- وزرای حکّامِ وقت بوده و شاعری‌را بیش‌تر برسبیلِ تفنّن پی می‌گرفته است؛ ازهمین‌روست که به‌قولِ شادروان عبّاس اقبال؛ مجموع اشعارش از 3000بیت تجاوز نمی‌کند و حجمِ رسائل متعددش از یک‌ونیم‌برابر گلستانِ حضرت شیخ‌اجل سعدیِ شیرازی افزون نیست.
از تألیفاتِ خواجه عبید می‌توان به‌مواردِ زیر اشاره کرد:
• اشعار جدّی
• مثنویِ «عشّاق‌نامه» (751)
• رساله‌ی اخلاق‌الاشراف (740- طنز)
• ریش‌نامه (طنز)
• رساله‌ی «تعریفات» یا «ده‌فصل» (طنز)
• رساله‌ی دلگشا به‌عربی و فارسی
• مکتوباتِ قلندران (طنز)
• فالنامه‌ی بروج (طنز در انتقاد از فال‌گیری و رمّالی)
• و سرانجام قصیده‌ی موش و گربه که فابل بزرگی‌ست به‌وزنِ بحر خفیف در انتقاد از امیر مبارزالدّین محمّد مظفّری، و از کفر ابلیس مشهورتر. عبید از تکنیکی‌ترین و ماهرترین قصیده‌سرایانِ تاریخ ادبیاتِ ایران و در این‌عرصه یکی‌از نوادر ادوار است. شماری‌از ترکیبات و اصطلاحاتِ وی چنان‌بدیع و منحصربه‌فرد مانده‌اند که بی‌دانستنِ نامِ شاعر، می‌توان امضای وی‌را بر تارک‌شان بازشناخت؛ ازآن‌جمله:
«عرشیان بر رایَت‌اش "نَصرُ مِنَ‌الله" خوانده‌اند/قدسیان تفسیر از "اِنّا فَتَحنا" کرده‌اند
چارعنصر، پنج‌حسّ و شش‌جهات و هفت‌چرخ/بنده‌گیّ درگه‌اش طبعا و طوعا کرده‌اند»
وفاتِ وی در خلالِ سال‌های 771-768 ه. ق. پیش آمده است.
نامِ عبید کِی رود از یادِ اهل دل!؟
(چون گفته‌های نازکِ او یادگار اوست)

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
98 (39%)
4 stars
67 (27%)
3 stars
63 (25%)
2 stars
14 (5%)
1 star
5 (2%)
Displaying 1 - 19 of 19 reviews
Profile Image for AmirHossein.
49 reviews50 followers
February 19, 2020
ای شیخ سرت ز تن جدا می‌خواهم
جانت هدف تیر بلا می‌خواهم
بی‌مزد و طمع خدای داناست که من
مرگت به تضرّع از خدا می‌خواهم

- از کلیات عبید زاکانی، به اهتمام دکتر محمد جعفر محجوب
Profile Image for ناصر سليم.
549 reviews26 followers
May 13, 2018
مردی را گفتند پسرت را به تو شباهتی نباشد. گفت: اگر همسایگان باری ما را رها کنند، فرزندانمان را به ما شباهتی خواهد افتادت. سلامتی.


مردی کودکی را دید که می گریست و هر چند مادرش او را نوازش می کرد، خاموش نمی‌شد. گفت: خاموش شو تا مادرت را به کار گیرم! مادر گفت: این طفل تا آنچه گویی نبیند به راست نشمارد و باور نکند!


زنی نزد قاضی رفت و گفت: این شوی من حق مرا ضایع می‌سازد و حال آنکه من زنی جوانم. مرد گفت: من آنچه توانم کوتاهی نکنم. زن گفت: من به کم از پنج مرتبه راضی نباشم! مرد گفت: لاف نزنم که مرا بیش از سه مرتبه یارا نباشد! قاضی گفت: مرا حالی عجب افتاده است، هیچ دعوی بر من عرض نکنند مگر آنکه از کیسه من چیزی برود! باشد آن دو مرتبه دیگر را من بر گردن گیرم!!

:))
Profile Image for Barbod.
9 reviews
July 3, 2019
برای یه بار خوندن حال آدمو خوب میکنه
Profile Image for Artabaz parsi.
3 reviews
February 1, 2013
من خوندن نسخه ي چاپ آمريكا رو توصيه مي كنم چون كامل هست و شيرين



زر نيست كه قصد ....نازي بكنيم
يا باده كه عيش دلنوازي بكنيم
چون مايه ي فسق نيست چيزي حاضر
برخيز كه ناچار نمازي بكنيم
Profile Image for Vieux Briscard.
22 reviews2 followers
August 23, 2018
کسی که میخواد این کتاب و بخونه بهتره سراغ همین چاپ‌های قدیمی بره ؛ افزایش سانسور و کثرت کلمات نقطه‌چین شده تو چاپ‌های جدید ، فهم اثر رو با مشکل روبرو کرده
Profile Image for Hamid.
99 reviews30 followers
December 21, 2008
بهترین و کامل ترین نسخه ویرایشی است که دکتر محمد جعفر محجوب انجام داده و در آمریکا به چاپ رسیده.
Profile Image for Mehdi Shahbazi.
81 reviews8 followers
December 10, 2013
اگر داری تو عقل و دانش و هوش

بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی

که در معنای آن حیران بمانی

ای خردمند عاقل ودانا

قصهٔ موش و گربه برخوانا

قصهٔ موش و گربهٔ منظوم

گوش کن همچو در غلطانا

از قضای فلک یکی گربه

بود چون اژدها به کرمانا

شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر

شیر دم و پلنگ چنگانا

از غریوش به وقت غریدن

شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای

شیر از وی شدی گریزانا

روزی اندر شرابخانه شدی

از برای شکار موشانا

در پس خم می‌نمود کمین

همچو دزدی که در بیابانا

ناگهان موشکی ز دیواری

جست بر خم می خروشانا

سر به خم برنهاد و می نوشید

مست شد همچو شیر غرانا

گفت کو گربه تا سرش بکنم

پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد

که شود روبرو بمیدانا

گربه این را شنید و دم نزدی

چنگ و دندان زدی بسوهانا

ناگهان جست و موش را بگرفت

چون پلنگی شکار کوهانا

موش گفتا که من غلام توام

عفو کن بر من این گناهانا

مست بودم اگر گهی خوردم

گه فراوان خورند مستانا

گربه گفتا دروغ کمتر گوی

نخورم من فریب و مکرانا

میشنیدم هرآنچه میگفتی

آروادین قحبهٔ مسلمانا

گربه آنموش را بکشت و بخورد

سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید

ورد میخواند همچو ملانا

بار الها که توبه کردم من

ندرم موش را بدندانا

بهر این خون ناحق ای خلاق

من تصدق دهم دو من نانا

آنقدر لابه کرد و زاری کردی

تا بحدی که گشت گریانا

موشکی بود در پس منبر

زود برد این خبر بموشانا

مژدگانی که گربه تائب شد

زاهد و عابد و مسلمانا

بود در مسجد آن ستوده خصال

در نماز و نیاز و افغانا

این خبر چون رسید بر موشان

همه گشتند شاد و خندانا

هفت موش گزیده برجستند

هر یکی کدخدا و دهقانا

برگرفتند بهر گربه ز مهر

هر یکی تحفه‌های الوانا

آن یکی شیشهٔ شراب به کف

وان دگر بره‌های بریانا

آن یکی طشتکی پر از کشمش

وان دگر یک طبق ز خرمانا

آن یکی ظرفی از پنیر به دست

وان دگر ماست با کره نانا

آن یکی خوانچه پلو بر سر

افشره آب لیمو عمانا

نزد گربه شدند آن موشان

با سلام و درود و احسانا

عرض کردند با هزار ادب

کای فدای رهت همه جانا

لایق خدمت تو پیشکشی

کرده‌ایم ما قبول فرمانا

گربه چون موشکان بدید بخواند

رزقکم فی السماء حقانا

من گرسنه بسی بسر بردم

رزقم امروز شد فراوانا

روزه بودم به روزهای دگر

از برای رضای رحمانا

هرکه کار خدا کند بیقین

روزیش میشود فراوانا

بعد از آن گفت پیش فرمائید

قدمی چند ای رفیقانا

موشکان جمله پیش میرفتند

تنشان همچو بید لرزانا

ناگهان گربه جست بر موشان

چون مبارز به روز میدانا

پنج موش گزیده را بگرفت

هر یکی کدخدا و ایلخانا

دو بدین چنگ و دو بدانچنگال

یک به دندان چو شیر غرانا

آندو موش دگر که جان بردند

زود بردند خبر به موشانا

که چه بنشسته‌اید ای موشان

خاکتان بر سر ای جوانانا

پنج موش رئیس را بدرید

گربه با چنگها و دندانا

موشکانرا از این مصیبت و غم

شد لباس همه سیاهانا

خاک بر سر کنان همی گفتند

ای دریغا رئیس موشانا

بعد از آن متفق شدند که ما

می‌رویم پای تخت سلطانا

تا بشه عرض حال خویش کنیم

از ستم‌های خیل گربانا

شاه موشان نشسته بود به تخت

دید از دور خیل موشانا

همه یکباره کردنش تعظیم

کای تو شاهنشهی بدورانا

گربه کرده است ظلم بر ماها

ای شهنشه اولم به قربانا

سالی یکدانه میگرفت از ما

حال حرصش شده فراوانا

این زمان پنج پنج میگیرد

چون شده تائب و مسلمانا

درد دل چون به شاه خود گفتند

شاه فرمود کای عزیزانا

من تلافی به گربه خواهم کرد

که شود داستان به دورانا

بعد یکهفته لشگری آراست

سیصد و سی هزار موشانا

همه با نیزه‌ها و تیر و کمان

همه با سیف‌های برانا

فوج‌های پیاده از یکسو

تیغ‌ها در میانه جولانا

چونکه جمع آوری لشگر شد

از خراسان و رشت و گیلانا

یکه موشی وزیر لشگر بود

هوشمند و دلیر و فطانا

گفت باید یکی ز ما برود

نزد گربه به شهر کرمانا

یا بیا پای تخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

موشکی بود ایلچی ز قدیم

شد روانه به شهر کرمانا

نرم نرمک به گربه حالی کرد

که منم ایلچی ز شاهانا

خبر آورده‌ام برای شما

عزم جنگ کرده شاه موشانا

یا برو پای تخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

گربه گفتا که موش گه خورده

من نیایم برون ز کرمانا

لیکن اندر خفا تدارک کرد

لشگر معظمی ز گربانا

گربه‌های براق شیر شکار

از صفاهان و یزد و کرمانا

لشگر گربه چون مهیا شد

داد فرمان به سوی میدانا

لشگر موشها ز راه کویر

لشگر گربه از کهستانا

در بیابان فارس هر دو سپاه

رزم دادند چون دلیرانا

جنگ مغلوبه شد در آن وادی

هر طرف رستمانه جنگانا

آنقدر موش و گربه کشته شدند

که نیاید حساب آسانا

حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر

بعد از آن زد به قلب موشانا

موشکی اسب گربه را پی کرد

گربه شد سرنگون ز زینانا

الله الله فتاد در موشان

که بگیرید پهلوانانا

موشکان طبل شادیانه زدند

بهر فتح و ظفر فراوانا

شاه موشان بشد به فیل سوار

لشگر از پیش و پس خروشانا

گربه را هر دو دست بسته بهم

با کلاف و طناب و ریسمانا

شاه گفتا بدار آویزند

این سگ روسیاه نادانا

گربه چون دید شاه موشانرا

غیرتش شد چو دیگ جوشانا

همچو شیری نشست بر زانو

کند آن ریسمان به دندانا

موشکان را گرفت و زد بزمین

که شدندی به خاک یکسانا

لشگر از یکطرف فراری شد

شاه از یک جهت گریزانا

از میان رفت فیل و فیل سوار

مخزن تاج و تخت و ایوانا

هست این قصهٔ عجیب و غریب

یادگار عبید زاکانا

جان من پند گیر از این قصه

که شوی در زمانه شادانا

غرض از موش و گربه برخواندن

مدعا فهم کن پسر جانا
Profile Image for Ali.
Author 17 books676 followers
November 6, 2007
Ubayd-i Zākāni d 1370 CE, was a Persian poet and satirist of the 14th century. His work is noted for its satire and obscene verses, often political, and cited in debates involving homosexual practices. He wrote the Resaleh-ye Delgosha, as well as Akhlaq al-Ashraf ("Ethics of the Aristocracy") and the famous humorous fable Masnavi Mush-O-Gorbeh (Mouse and Cat), which was a political satire. His non-satirical serious classical verses have also been regarded as very well written, in league with the other great works of Persian literature. He is one of the most remarkable poets, satirists and social critics of the society (Persia).

درباره ی شعر؛
https://www.goodreads.com/author_blog...
Profile Image for Cham.
176 reviews35 followers
August 26, 2020
خب! کتاب يازده بخش بودش، بخش به بخش نظرم رو مي‌گم.
البته من این رو نخوندم، من گزیده‌ش رو خوندم که قدیانی چاپ کرده، ولی خب نیست تو گودریدز و حوصله‌ی افزودن نداریم، که چی؟!
1. غزليات
نسبتا دوستشون داشتم. يازده‌تاشون رو فعلا خوندم، اينا رو دوست داشتم:
من ديوانه نه آنم که نصيحت شنوم
گرنه زنجير سر زلف تو باشد يک دم / نتوان داشت در اين شهر به زنجير مرا // حلقه‌ي زلف تو در خواب نمودند به من / جز پريشاني از آن خواب چه تعبير مرا؟
اگر عارفي، راه مي‌خانه گير / اگر ابلهي، پارسايي طلب //... عبيد ار گدايي غنيمت شمار / اگر پادشاهي، گدايي طلب
عبيد! پيش کساني که عشق مي‌ورزند / شب وصال، کم از روز پادشاهي نيست
از پيش يار اگر قدمي دور مي‌شوم / هر دم که مي‌زنم ز حساب حيات نيست //... در يوزه کردم از لب دلدار بوسه‌اي / گفتا برو عبيد که وقت زکات نيست

2. قصايد
خب، خيلي مزخرف بودش! هممه‌شون در مدح پادشاها بود، منم فقط چندتا دونه از بيتاش رو خوندم و رد شدم.

3. ترجيع بند
يه دونه ترجيع بند ساده و معمولي.

4. ترکيب بند
بازم مدح بود همه‌ش!

5. رباعيات
17تا رباعي، معمولي. اين بيته قشنگ بود:
با زلف تو قصه‌ايست ما را مشکل / همچون شب يلدا به درازي مشهور

6. عشاق‌نامه
يه سري شعر بود، که فکر مي‌کنم کافي بود عنوان هر بخش رو بخوني تا بفهمي چي به چي شد! عاشق هي التماس مي‌کرد، معشوق هي محل نمي‌ذاشت، تهش هم معشوق مي‌اومد و بعد هم خيلي زود مي‌رفت و بعد دوباره دل عاشق تنگ مي‌شد =| خلاصه که خوشم نيومد از اين بخش.

7. قطعات
يه شعرش رو دوست داشتم فقط، عنوانش «در شکايت از قرض» بود! البته اونم خیلی قشنگ نبود.

8. رساله‌ي اخلاق الاشراف
يه سري نصيحت تکراري.

9. موش و گربه
آقا من اين شعر رو خييلي دوست دارم! فکر کنم ده دفعه‌اي تا حالا خوندمش، يه ربع بيست ديقه بيشتر طول نمي‌کشه خوندنش. خيلي بامزه‌ست، حالا الان بعد مي‌خوام داستان رو بگم و اسپويل مي‌شه، گفته باشم!
يه گربه‌ايه، مي‌ره يه سر مِیخونه، مي‌بينه که يه موشي مست کرده و داره مي‌گه گربه کجاست تا حسابش رو بذارم کف دستش؟ بعدش اين موشه رو برمي‌داره مي‌خوره :) بعدش مي‌ره مسجد و الکي توبه مي‌کنه. بعد موشا مي‌شنون و ذوق مي‌کنن، هفت تا موش مي‌فرستن براش، با کلي کشمش و گياه و اينا. اينم پنج‌تاشون رو مي‌خوره!
دو بدين چنگ و دو دو بدان چنگال / يک به دندان چو شير غرانا
موشا هم مي‌رن پيش پادشاه‌شون شکايت مي‌کنن:
اين زمان پنج‌پنج مي‌گيرد / چون شده تائب و مسلمانا
اينا هم يه لشکر موشي جمع مي‌کنن، با «سي‌صد و سي هزار موشانا»!
بعدش گربهه هم مي‌ره يه لشکري به هم مي‌زنه و بعدش جنگ مي‌شه!
بعد من کلي زور زدم تا بتونم يه گربه رو تصور کنم که داره اسب سواري مي‌کنه =|
موشکي اسب گربه را پي کرد / گربه شد سرنگون ز زينانا
آره، خلاصه موشا پيروز مي‌شن و گربه رو کت‌بسته مي‌آرن پيش پادشاه. بعدش گربهه غيرتي مي‌شه يهويي، با دندونش بند دستاش رو باز مي‌کنه، بعدش کل موشا رو با خاک يکسال مي‌کنه D=
آخر هم خيلي پند آموزه:
هست اين قصه‌ي عجيب و غريب / يادگار عبيد زاکانا
جام من پند گير از اين قصه / که شوي در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن / مدعا فهم کن پسر جانا!
خلاصه که من اين داستان رو خيلي دوست دارم! مي‌توني متن کاملش رو تو گنجور بخوني.

10. رساله‌ي صد پند
يه سري نصيحت تکراري بازم!

11. رساله‌ي دلگشا و لطايف
يه سري جک‌مک بود. متاسفانه توش هم خييلي از قوميت‌ها استفاده کرده بود :/ يه چيزي هم هست در موردش که بعدا تعريفش می‌کنم.
چندتا بامزه‌ش رو تعريف مي‌کنم برات:
«سربازي را گفتند: چرا به جنگ بيرون نروي؟
گفت: به خدا سوگند که من يک تن از دشمنان را نشناسم و ايشان نيز مرا نشناسند، پس دشمني ميان ما چون صورت بندد؟»
اگه همه‌ي مردم اين رو درک مي‌کردن، هيچ جنگي صورت نمي‌گرفت =|
«فلانی به حج شد و پیش از دیگر مردم داخل خانه‌ی کعبه شد و بر پرده‌ی کعبه آویخت و گفت: بارخدایا! پیش از آن که دیگران در رسند و زحمت افزایند، مرا بیامرز!»
«شخصی با دوستی گفت: من پنجاه من گندم داشتم. تا مرا خبر شد موشن همه خورده بودند.
او گفت: من نیز پنجاه من گندم داشتم. تا موشان را خبر شد من تمام خورده بود.»
Profile Image for Ali  Noroozian.
223 reviews27 followers
November 8, 2017
عبید زاکانی را بی شک میتوان یکی از بزرگترین طنز پردازان ایران به شمار آورد . اخلاق الاشراف , رساله صد پند , رساله ی ده فصل و موش و گربه نمونه هایی بارز از طنز سیاه هستند که شاعر با کلامی تند و کنایه های بعضا رکیک اللفظ جامعه ی فاسد آن دوران را به شدت نقد کرده است
نام عبید کی رود از یاد اهل دل
چون گفته های نازک او یادگار اوست
1 review
April 13, 2008
لطفاً طریقه دانلود شو بگید
Profile Image for Madjid.
34 reviews1 follower
October 13, 2008
خواندنش به همه طنز دوستان عزیز فارسی زبان توصیه می شود.
1 review
Read
March 13, 2008
چگونه میتونم این کتاب را تهیه کنم
Profile Image for میثم موسوی نسیم‌آبادی.
492 reviews1 follower
Read
December 9, 2025
میثم موسوی

وقـت آن شد که عـزم کار کنیم
رسم الحاد آشـکار کـنـیـم
خانه در کـوچـۀ مـغـان گـیریم
روی در قـبـلـۀ تـتـار کـنیم
روزگــار ار بـه کــام مـا نـبـود
.ر در ..ن روزگــار کــنـیم.
بهر ..ن تا بچند غـصـه خوریم
بـهر .س چـند انـتظار کنیم
س و ..ن چـون بدست می‌ناید.
جلق بر هردو اخـتـیـار کنیم
جلق میزن که جلق خوش باشد
جلق در زیر دلق خوش باشد
(زاکانی، ۱۳۴۳: ذیل رسالۀ «ترجیع‌بند»، ۲۱۴)

نظام‌الدین عبیدالله زاکانی، مشهور به عبید زاکانی، از اقوام عربی است که اجداد او به قزوین کوچ کرده‌اند و عبید در آن شهر پرورش یافته است. آثار این شاعر قرن هشتم هجری شامل دو بخش جدّ و هزل است که مجموع اشعار جدّی باقی‌مانده از او از سه‌هزار بیت تجاوز نمی‌کند و بسیاری از آن ابیات نیز در مدح پادشاهان بوده و از کیفیّت متوسطی برخوردار است.

عمده هنر عبید زاکانی در لطیفه‌سرایی و هزل و هجو است و بی‌گمان او یکی از بزرگ‌ترین لطیفه‌پردازان چیره‌دست در میدان ادبیات فارسی به‌شمار می‌آید. چنان‌که عباس اقبال آشتیانی پس از مدح و تمجید از او، عبید را یکی از نوابغ ایران و شخصیتی شبیه به نویسندۀ بزرگ فرانسوی، ولتر، معرفی می‌کند و معتقد است بدبختانه نام این ادیب بزرگ به‌عنوان فردی هرزه‌درا شهرت پیدا کرده و حال آن‌که مقصود او از هزلیات، نتیجه‌ای بالاتر از ظاهر معنا و درحقیقت بیان امور جدّی حکمت‌آمیز و البته نوعی اعتراض و انتقاد اجتماعی و اصلاح و تهذیب امور است (همان: ذیل «مقدمه»، ۳۵-۳۶).

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب نیز عبید زاکانی را به مانند حافظ، رند پاک‌بازِ آزاداندیش معرفی کرده است (باقرزاده و صاحب‌اختیاری، ۱۳۷۵: ۱۳۷) و دکتر پرویز ناتل خانلری هم بر آن باور است که نام عبید مدت‌ها به هزالی و هجاگویی در ادبیات فارسی شهرت داشته و همین شهرت ارزش واقعی آثار گرانبهای او را از نظرها دور کرده است. حقیقت آن است که مطایبات عبید هزل و یاوه نیست و برای تفریح خاطر مردمان کوته‌نظر و لاابالی نوشته نشده است، بلکه هربیت و سطر آن کنایه‌ای تند و نیشی دردناک و تازیانه‌ای‌ست که از سر خشم و تأثر بر سر زمانه می‌نوازد. عبید زاکانی مرد دانشمند و نویسنده‌ای فصیح و زبردست و شاعری لطیف‌طبع است (همان: ۱۲۳).

از مجموعه هجویات و هزلیات عبید زاکانی می‌توان به رساله‌های مختلفی ازجمله تعریفات، دلگشا، ریش‌نامه، صدپند، اخلاق‌الاشراف، ترجیع‌بند، رباعیات و قصیدۀ موش و گربه اشاره نمود. عبید در رسالۀ‌ تعریفات یا همان ده فصل، صریح و بی‌پروا و در یک کلمه یا یک جمله به اظهار نظر پرداخته است و برداشت خود از عبارات مختلف را بیان می‌کند.

الشیخ: ابلیس

الخطیب: خر

القاضی: آنکه همه او را نفرین کنند

البوسه: دلال جماع (زاکانی، ۱۳۴۳: ۳۱۶ الی۳۲۰)

عبید زاکانی در رسالۀ ریش‌نامه، به مذمّت ریش و جفایی که خوبرویان از این عارضۀ دلخراش می‌بینند، می‌پردازد و با نوشتن این رساله و دیگر نظرات خود، متهم به شاهدبازی می‌گردد. چنان‌که در قسمتی از رسالۀ صدپند به کنایه توصیه می‌کند:

در کودکی کون از دوست و دشمن و خویش و بیگانه و دور و نزدیک دریغ مدارید تا در پیری به درجۀ شیخی و واعظی و جهان‌پهلوانی و معرفی برسید (همان: ۲۰۷).

از دیگر رساله‌های عبید زاکانی می‌توان به رسالۀ دلگشا اشاره نمود. رساله‌ای که در دو قسمت عربی و فارسی نوشته شده و از حکایت‌های شیرین و طنزگونۀ بسیاری تشکیل شده است.

مولانا شرف‌الدین دامغانی بر در مسجدی می‌گذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و می‌زد. مولانا گفت ای یار معذور دار که سگ عقل ندارد. از بی‌عقلی در مسجد می‌آید. ما که عقل داریم، هرگز ما را در مسجد می‌بینید (همان: ۲۷۸-۲۷۹)؟

و اما قصیدۀ بلند موش و گربه، که برخی چون عبدالحسین زرین‌کوب در نسبت آن به عبید تردید کرده‌اند (باقرزاده و صاحب‌اختیاری، ۱۳۷۵: ۱۳۸)، منظومه‌ای شیرین در شرح نیرنگ و ریاکاری گربه‌ای کرمانی است که در لباس عابد و زاهدی دین‌فروش ظاهر شده است. چنان‌که هجویه‌ای در راستای ظلم و استبداد حاکمان و گویی پندنامه‌ای درجهت تضعیف انقلاب و نبرد مسلّحانه است (زاکانی، 1343: ۳۳۲).

گربه کرده است ظلم بـر ماها
ای شـهـنشه اولم بـقربانا
سالی یک دانه می‌گرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
ایـن زمـان پـنج پـنج می‌گیرد
چون شده تائب و مسلمانا

منابع:

_ زاکانی، عبید، ۱۳۴۳، کلیات عبید زاکانی، به اهتمام پرویز اتابکی، تهران، کتابفروشی زوار.

_ باقرزاده، حمید و صاحب‌اختیاری، بهروز، ۱۳۷۵، عبید زاکانی لطیفه‌پرداز و طنزآور بزرگ ایران، تهران، اشکان.
699 reviews29 followers
April 25, 2021
شبی چون شام در فریاد و زاری

به صبح آوردم اندر نوحه کاری

صباحی ناگهانم خواب بربود

زمانی جانم از زاری بیاسود

خرامان آمد اندر خواب نوشین

خیال آن سهی سروم به بالین

مرا دید اوفتاده زار و مدهوش

ز تاب آتش دل سینه پرجوش

در آب دیدهٔ خود غرق گشته

جگر در تاب و دود از سر گذشته

به جان مجروح و تن بیمار و دل ریش

به کام دشمنان افتاده بی خویش

ز مژگان اشک خونین بر زمین ریخت

ز روی مهربانی در من آویخت

به من میگفت کای خو کرده با من

بسی در وصل جان پرورده با من

تو آن در عشق رویم داستانی

تو آن بگزیده یار مهربانی

که بی من یکدم آرامت نبودی

بجز وصلم دگر کامت نبودی

کنون چون بی‌مراد از حس تقدیر

فتادی در چنین هجران دلگیر

در این سرگشتگی چونست حالت

نمیگیرد ز عمر خود ملالت

مرا تا از تو دورم نیست آرام

جدا ماندم بصد ناکامی از کام

خیالی گشته‌ام در آرزویت

به جان آمد دلم در جستجویت

پریشانحال چون زلف بتانم

چو چشم مست خوبان ناتوانم

نماند از سرو قدم جز خیالی

نماند از ماه رویم جز هلالی

تنم از زندگانی بهره‌ور نیست

تو را از حال زار من خبر نیست

چو از بوی خیالش جان خبر یافت

ز بیهوشی زمانی روی برتافت

تصور شد دلم را کاین وصال است

چه دانستم که در خوابم خیال است

شدم تا قصهٔ خود عرضه دارم

یکایک زخم هجران برشمارم

درآمد صالح شوریده در کار

شدم از سؤ بخت خفته بیدار

چو خالی دیدم از دلبر شبستان

برآمد از دل پر دردم افغان

دل مجروح زارم زارتر شد

درون خسته‌ام بیمارتر شد

غم هجران بدو ناگفته ماندم

چو زلفش زین سبب آشفته ماندم

خروشی از من محزون برآمد

نفیرم از دل پر خون برآمد

بجز باد صبا یاری ندیدم

وز او به هیچ غمخواری ندیدم

که راز دل بجانانم رساند

ز دید دل به درمانم رساند

پس از نالیدن و فریاد و زاری

بدو گفتم ز روی بیقراری
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
June 21, 2023
اگر داری تو عقل و دانش و هوش

بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی

که در معنای آن حیران بمانی

ای خردمند عاقل و دانا

قصهٔ موش و گربه برخوانا

قصهٔ موش و گربهٔ منظوم

گوش کن همچو در غلتانا

از قضای فلک یکی گربه

بود چون اژدها به کرمانا

شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر

شیر دم و پلنگ چنگانا

از غریوش به وقت غریدن

شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای

شیر از وی شدی گریزانا

روزی اندر شرابخانه شدی

از برای شکار موشانا

در پس خم نموده بود کمین

همچو دزدی که در بیابانا

ناگهان موشکی ز دیواری

جست بر خم می خروشانا

سر به خم برنهاد و می نوشید

مست شد همچو شیر غرانا

گفت کو گربه تا سرش بکنم

پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد

که شود روبرو بمیدانا
Profile Image for Farhad.
379 reviews91 followers
July 2, 2008
اندكند كساني كه قلم را در دست به مثابه ي تعهدي به همه بدانند.نه ممر درآمد و دريوزگي از ميان اين ها كمتر كساني كه قريحه اي براي شوخي دارند ولي از مرزهاي لودگي گذشته دردها و زشتي هاي اطراف خود را با زباني خوش به مردم بخورانند
شايد گروهي گمان كنند طنز اجتماعي دارويي است كه از زور تلخي با طعمي خوش به مردم داده مي شود تا راحت تر آن را بپذيرند ولي بايد آگاه بود طنز اجتماعي براي اهل تفكر ترياق است و براي آن ها كه نياز دارند واقعيت هاي تلخ و سياه را با روكشي زيبا ببينند تا آزرده نشوند تاثير نمي كند.طنز اجتماعي هرقدر خنده دارتر باشد براي خردمندان از زشتي بيشتري سخن مي كند.
كساني چون حافظ و در امروزي ها ايرج و هدايت در اين مقال كارهايي نموده و گوشه هايي زده اند ولي عبيدذاكاني نامي است كه بي شك استاد اين رشته در تاريخ ادبيات ايران تواند بود
Profile Image for Heawa.
25 reviews7 followers
July 27, 2009
کتاب بدی نیس ولی کامل هم نیس. خودِ خدابیامرز اقبال توی مقدمه نوشته که قصدش گردآوریِ کارای جدّیِ عبید بوده و «موش و گربه» رو هم محض خالی‌نبودنِ عریضه و جبرونِ فِقدانِ رساله‌ی دلگشا و اخلاق‌الاشراف و احتمالاً بابتِ فروش ِ بیش‌تر ِ کتاب گذاشته تنگش. به‌هرحال از قدیم و ندیم گفتن کاچی بَز ِ هیچی.
+ با این‌کتاب می‌فهمیم که عبید چه قصیده‌سرای بزرگی بوده؛ الحق که در پاچه‌خواری نظیر نداشته. همچین آسمون‌ریسمون و ییلاق‌قشلاق می‌کرده که واویلا. ولی غزلیاتش به‌خوبی ِ قصایدش نبوده. رباعیاتش هم بدک نیس، ولی عشاق‌نامه‌ش تعریفی نیس.
Displaying 1 - 19 of 19 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.