Over the past two decades, Abbas Kiarostami - the Iranian film director of Where is the Friend's House? , Life and Nothing More , Through the Olive Trees , Close Up , A Taste of Cherry , The Wind Will Carry Us , Ten , Shirin , Certified Copy and Like Someone in Love - has appeared regularly at festivals and on campuses, where he has worked closely for several days with young filmmakers, shepherding them and their projects, sending them out with cameras, then screening and discussing the results.
Pieced together from notes made over a period of nearly ten years at several of these workshops, Lessons with Kiarostami is a distillation of Kiarostami's filmmaking techniques and working methods, and most importantly a series of practical guideposts for aspiring filmmakers.
Abbas Kiarostami was born in Tehran, Iran, in 1940. He graduated from university with a degree in fine arts before starting work as a graphic designer. He then joined the Center for Intellectual Development of Children and Young Adults, where he started a film section, and this started his career as a filmmaker at the age of 30. Since then he has made many movies and has become one of the most important figures in contemporary film. He is also a major figure in the arts world, and has had numerous gallery exhibitions of his photography, short films and poetry. He is an iconic figure for what he has done, and he has achieved it all by believing in the arts and the creativity of his mind.
زندگی کردن مثل اینه که یکی برات بلیت یه فیلم رو بگیره بده دستت، و بعد هلت بده توی سالن نمایش. تو ناخواسته وارد سالن شدی، ولی اگر از تماشای فیلم خوشت نمیاد یا دوسش نداری، فقط کافیه به سمت تابلوی خروج بری و از سالن بزنی بیرون. کیه که تا حالا به بیرون زدن از سالن فکر نکرده باشه؟ ولی خب اغلب ما توی اون لحظه، دست میکنیم توی جیبمون، بلیت تاخورده رو توی مشتمون میگیریم و میگیم حالا یکم دیگه صبر میکنم شاید بعدش بهتر شد، شاید جاهای خوبش مونده. من اگر بخوام یه فیلم کوتاه از زندگی خودم بسازم، صحنه هایی رو میسازم که تصمیم داشتم از سالن بزنم بیرون. تصمیم جدی نبودا، هیچوقت جدی نبوده یعنی. یه دختری رو نشون میدم که رفته بالای یه پل بلند ایستاده. میدونم پله کجاست.دختر مضطربه، افسردهاس، مأیوس عه. از کجا بدونیم مضطرب و افسرده و مایوسه؟ از حالت چشماش. بعد داره فکر میکنه قبل اینکه خودشو پرت کنه، به چنتا از دوستاش پیام بده و خداحافظی کنه. به کسی که دلشو شکسته پیام بده عذرخواهی کنه و بگه اون موقع حالش خیلی بد بوده و متاسفه، از دوستاش معذرت خواهی کنه که نتونسته باهاشون تا آخر بمونه. بعد صداشو ضبط میکنه و حرفاشو میزنه. دوباره که وویس های خودشو قبل فرستادن گوش میکنه، متوجه میشه هیچ حسی به حرفای خودش نداره. بنظرش حرفاش خیلی پوچ میاد. یا شایدم هرچی فکر میکنه جمله های مناسبی پیدا نمیکنه که بتونه حرف دلشو بگه باهاشون. بخاطر همینم از لبه پل فاصله میگیره و برمیگرده خونه.
این کتاب محشره. دوست ندارم مثل استوری اینستام دربارهش بنویسم ولی درست نوشته بودم دربارهش. :)) این کتاب محشره، حتی اگه اهل سینما نباشین. درسهایی میده که دید زیباییشناسانه و هنری رو به مغزمون نشون میده. و خیلی انسانیه. یه تیکهای که خیلی دوست داشتم، اونجایی بود که میگفت فلانی آخرین ساموراییه. چون بهش گفته آدم فرزانه توی چشم نیست. کسی که توی تاریکی راه میره، چشمهاش بیشتر باز میشه. (نتونستم به قدرت کیارستمی بنویسم این تیکه رو. :| ) وای تیکههای خوب خیلی داشت، باید یه دور دیگه بخونمش. واسه همۀ زندگی آدم درس داره.
تعجب میکنم وقتی کسی میگوید که کتابی را تا ته نتوانسته زمین بگذارد. چرا این امر صفت مثبتی برای کتاب محسوب میشود؟ هنر خوب بر میانگیزاند و تکان میدهد، و به واسطه آن نوعی مداخله را در پی دارد. قدرتمندتر از آن است که بتوان یکضرب خواند. افکار ما به هر سو پرواز میکند. بعضی فیلمها وادارم میکند متوقفشان کنم و برای تنفسی به آشپزخانه بروم، آبی دستم بگیرم و از پنجره به بیرون زل بزنم. آنقدر موضوع در من افکار مختلف ایجاد میکند که مجبور میشوم به خودم وقت بدهم.
از متن کتاب
پنج ستاره برای اینکه هزاربار کتاب را بستم و از پنجرهی خیال به درونم نگریستم و متبلور شدم.
اگر فیلمساز نبودم شاید راننده کامیون میشدم. زیاد شده است که مسافری بینراهی را سوار ماشینم کنم و او خیلی چیزهایی که شاید حتی برای همسرش نگفته برای من تعریف میکند. کمربند را که میبندی انگار در صندلی روانشناس نشسته ای. من از این معاشرت های زودگذر خوشم میآید.
کیارستمی مکتبِ خودش را دارد و گواهِ این هم ساخته های سینمایی او. یکْ مرامِ به خصوص و یک شرافت و بلندی نظر در فیلم سازی و منشِ زندگی اش که سبب شد کوچکْ اندیشانِ فراوان و توهم زده از او همیشه رنجیده خاطر باشند(که باشند). اوهیچ گاه به هیچ شخص یا گروه یا تفکری(ایدئولوژی) برای آنکه کارِ خودش را پیش ببرد وابسته نیست و این خودش از بزرگترین درس ها از او و در زندگی است و شکلی از تعریفِ هنرمند زیستن؛ وابسته نبودن و نیز اینکه در پی تبلیغِ هیچ آرمان و عقیده هم نَه که هر چه باشد آن. تنها برای خود و با خود بودن اما نه به قصدِ خودبین بودن چه بخواهیم یا نه، دور از هرگونه ستایش های ناآگاهانه، او فیلمسازی بسیارمهم است و در"سرِکلاس با کیارستمی" این را بهتر می شود دانست. کیارستمی از اندک هنرمندانِ ایرانی ست که ایرانی نیست و بدونِ مرز(هرچند آبشخور تمامِ اندیشه و کارهایش ریشه در ایران دارد به گفته ی خودش که دارد) و سببِ آن هم به گمانم انسان را در جایگاه انسان دیدن دور از اداهای سینمایی یا مسحور فرم شدن است(هرچند او به فرم خودش رسیده است). اینکه سینما روشی می شود برای اندیشیدن و حتا زیستنِ آگاهانه و نَه بیانیه صادر کردن و گروکشی های گروهی و مکتبی و البته نان را به نرخِ روز خوردن و بعد روز دیگر بالاآوردنِ هرچه که خوردن نمونه ها از شیوه ی کار او بسیار است و البته این را هم بگوییم که قرار نیست که هر کس از سینمای او لذت ببرد و حتا از همه ی کارهایش. مواجهه با یک اثر در تفاوت با اثری دیگر یک مواجهه ی متفاوت و از جهان به جهانِ دگر می تواند باشد. پس هر کس به یارا و مختصات و مقتضیاتِ ذهن و اندیشه ی خودش از هر چیز برداشتی شخصی خواهد داشت. پس این کتاب می تواند برای برخی آموزشی باشد و برای دیگرانی دریچه ای برای دوباره شناختنِ کیارستمی و در پی آن کشف و شهودی شخصی. پس عنوان خوب یا بد را به آن نمی چسبانم(هرچند خودم بسیار ازش لذت برده ام و سفرهای ذهنی دلچسبی کردم) و خواندنش را انگار می گیرم که در کارآگاهِ او نشسته ام برای آموختن *** برای من فیلم یعنی تشویق به نگاه کردن، کنجکاوی، و پرسش گری؛ به خود زحمت دادن و سینما را بیشتر از تنها یک سرگرمی دیدن روی 46 * داستان پیش از آن که ما با آن برخورد کنیم شروع شده است و مدت ها پس از آن که ما از آن گذشته ایم ادامه پیدا خواهد کرد روی 47 * صدا می تواند حضور آنچه را که در تصویر نمی بینیم یادآوری کند و به تصویر بُعد تازه ای بدهد روی 58 * به دنبال انسان های عادی ام که در موقعیت های استثنایی قرار می گیرند روی 69 * در فیلم هایم فقط زن ها را در فضای بیرونی نشان می دهم که در آن حفظ حجاب یک تکلیف مذهبی و اجتماعی است تا مجبور نباشم حقایق را"دگرگون" جلوه بدهم روی 74 * ترافیک(راه بندان) به من امکانِ فکر کردن می دهد. کسی سرزده سراغم نمی آید، تلفنی زنگ نمی زند، مشغولیت های گوناگون ندارم. آرامش زیبایی جریان دارد روی 75 * # مولانا به ما توصیه می کند "زیاد صحبت نکنیم" و کوتاه ترین واژه ها را به کار ببریم. این نکته را زمانی که داستان هاتان را تعریف می کنید، وقتی که فیلمبرداری می کنید، زمانی که تصویرهاتان را انتخاب می کنید و در زندگی روزمره در نظر داشته باشید روی 114 * # بودا می گوید:"انسان فرزانه هیچ گاه نمی درخشد." اگر بخواهد جلوه فروشی کند دیده نخواهد شد. در سایه راه رفتن سبب می شود عابران چشمان را بازتر کنند روی 127 * شعارها-همه از دم- تو خالی ند. هنرمند سرمایه خودش را در سیاست نمی گذارد. آنهایی که این کار را می کننددر کذب و ناپاکی سر می کنند. نق می زنند. لُند می کنند. بیهودگی این کار به زودی همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد روی 152 * قضاوت در مورد یک کار هنری بی معناست، چون معلوم نیست چه معیارها و میزان هایی اساسِ چنین قضاوتی قرار گرفته است روی 154 * حیرت از درک هیجان انگیزتر است روی 155 * فیلم، قبل از هر چیز، یک سیر و سلوک شخصی است روی 189 * به نظرم می رسد که همه ما انسان هایی کامل به دنیا می آییم و بعد فقط برای اینکه جامعه از ما می خواهد خدمان نباشیم-کمبودهایی را در خود می پروریم. طبیعی و خودجوش به این دنیا می آییم و بعد تصمیم می گیریم که غیر طبیعی شویم روی 191 * لذت ببرید از اینکه چیزی را می توان به گونه های مختلف از نظر گذراند. معنای ثابتی وجود ندارد روی 192 * سینمای رایج زیاده گوست و جایی برای قوه ی خیال ما نمی گذارد. با زیاده گویی، آنچه که می گوییم رنگ می بازد. اثرِ مدنظر، خنثا می شود روی 206 * زندگی در اصل یک کلاس درس بلند مدت است روی 217 * پایان .
دوازده و سی و سه دقیق ی پنج شنبه ی مهرماهان پنجمِ 1397 خورشیدی. کارگاهِ من با عباس کیارستمی تمام شد. بسیار بسیار لذت بخش بود هنگامِ خواندن هر جا که دلم می کشید ایستادم و فکر کردم و ذهنم بسیار به هر سو رفت، به جاهای دور و گاهی خیلی نزدیک. برش هایی که آورده ام ویرگول هایی ست هنگامِ خواندن و ابدن گزینش نامش را نمی گذارم چون که کلیتِ گفتار است که خیلی دلچشب و خواندنی و خواستنی ست. اینها تنها مکث های جان داری ست از آن کلیت و حالا که کارگاه(کتاب) را تمام کرده ام کمی دیگر می روم برای ناهار. کتاب را روی میز می گذارم و بیرون می روم. پس از این پاراگرافی که برای گودریدز و رفقای جان نوشته ام.
این کتاب رو بخونید! مهم نیست چقدر اهل سینما هستید، مهم نیست کیارستمی رو میشناسید یا نه، فیلم هاش رو دوست داشتید یا براتون خسته کننده بود! این کتاب برای هممون درس هایی داره!
عباس کیارستمی آدم عجیبی است. این را به سادگی با دیدن فیلمهایش میتوان فهمید. فیلمهایی که به قول خودش مطمئن است آنهایی که دیدهاند انگشتشمارند. اما هنگامی که میبینیشان میفهمی با چه دنیایی آشنا شدهای. فیلمهایش چون شعر است. باید هزارانبار بخوانیشان تا اگر کتاب بودند ورق ورق میشدند از فرط استفاده چون کتابهای کتابخانهی عباس کیارستمی. خودش هم چون شعر است. خودش هم دنیایی است از کشف و لذت شناختن. که باید شیفته باشی و جایجای این شخصیت را بکاوی، بگردی، تا بیاموزی رسم زندگی کردن را.
این کتاب شیفتگی به بار میآورد شیفتگی کیارستمی شعرمنش و یا شیفتگی دیسیپلین و آن شیوهي عجیب و سختگیرانهی کار کردنش.
"هیچچیز ذاتن ارزشمندی در رئالیسم وجود ندارد. آنچه که ارزش دارد برداشت و تفسیر ماست. حقیقت نقطه مقابل دروغ نیست، بلکه دریافت ناشناختههاست. حقیقت و دریافت ناشناختهها همیشه مهمتر از رئالیسم خواهد بود."
سرکلاس با کیارستمی یکی از عمیقترین تجربههای کتابخوانی من بود. کیارستمی برخلاف بیشتر آدمها معتقده که خیالپردازی و در خیال زندگی کردن اتفاقا بخش مهمی از زندگی رو تشکیل میده و با فیلمهایی که ساخته این امکان رو میده که آزادانه هر برداشت و خیالی داشته باشی. من هم خیال کردم که سرکلاسش بودم و اگر بودم چه فیلمی میساختم✨️
مازاد: این کتاب رو از دوست ناشناسی هدیه گرفتم و باعث شد خوندنش برام هیجان انگیزتر باشه. کتاب رو خیلی دوست داشتم همونطور که فیلمهای جناب کیارستمی رو دوست دارم.آدم فیلمبازی نبودم اما بواسطه ی پاندمی فیلمهای زیادی دیدم لذا تبدیل شده بود به کلام مشترک تو بحث ها و خب غالبا با این سوال مواجه میشدم که یعنی واقعا حوصلت سر نمیره؟ سرعتش رو زیاد نمیکنی؟ یا خدا بهت صبر بده :|ولی من شیفتهی این آهستگی و مزه مزه کردن ثانیه و احساسات فیلم ها میشدم مثل فیلم آینه با کارگردانی تارکوفسکی یا مثل طعم گیلاس و خانه ی دوست کجاست. چرا این کتاب برای خوانندهای که حتی حرفهاش فیلمبرداری و کارگردانی نیست توصیه میکنم؟ چون یکی از چیزهایی که زندگی شبیهاش هست فیلمه (اما متاسفانه بدون رخصت جبران و تصحیح و بدون اثری از نوای نت ها در لحظات مهم زندگی) و بدون اینکه به گوشه کنارش سر بزنیم کم کم تموم میشه اما تو این کتاب که مکتوبی است از یه کارگاه شنیدن، دیدن، حس کردن و حتی بودن رو یاد میگیرید. خوندنش لذت بخش بود و این کتاب عزیز. فکر کنم بعدها که تو تندآب زندگی دارم غرق میشم، دستم به یه گیرهای گیر کنه و ببینم بازم دارم این کتاب رو میخونم و شاید اونموقع ریویوم پخته تر شد:))
بهترین کتابی که میشود در این روزها خواند...حتی اگر یک سکانس از فیلم های کیارستمی را ندیده اید،مهم نیست!!!این کتابی است در مورد پیوستگی سینما و زندگی،این کتابی است روایتگر.... با شیره جانتان در می آمیزد،مست میشوید اگر ......خوب گوش کنید،این سمفونی بینظیر را بشنوید ... من که بسی لذت بردم چقدر از سایت دوست اشتنی شما سپاس گذارم در میان صفحات دوستان به این کتاب کاملا اتفاقی برخوردم،جرقه ای کوتاه،بعد خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم این کتاب را به دوستی هدیه دهم،اما اتفاقی که..... میدانید یک سر اتفاقات در اعماق قلب و ناخود آگاهمان ریشه دارد.... حتی قبل از تمام شدن کتاب میدانستم عاشق اش شدم.... و ای یکی از شیرین ترین اتفاق های این روزهایم بود.......
«نوعی سینما وجود دارد که امروز جا افتاده است و برای خیال پردازی نیازی به بیننده ندارد... همه چیز روی پرده است اما همه ی درها به روی برداشت شخصی بیننده بسته است. کارگردان دقیقاً به شما می گوید چه باید احساس کنید... . من نوع دیگری از سینما را می پسندم. وقتی که فیلمْ از بینندگان-که در آن تاریکی آسیب پذیرند- باج نمی گیرد و به قوه ی شعورشان اهانت نمی کند، تماشاگران نیز با چشمانی بازتر به رخدادها نگاه می کنند. یک فیلم خوب شما را به خود می کشد و به واکنش وا می داردتان. چیزی را در شما بیدار می کند که تا مدتها بعد تأثیرش را حس می کنید. فیلم خوب را منِ تماشاگر کامل می کنم، در فکرم. گاهی به هنگام تماشای فیلمی چرت می زنم، اما چند هفته بعد تصویرهایی از فیلم بیدارم می کند، قوه ی خیالم را به آتش می گیراند، تا جایی که به خودم می گویم: باید دوباره آن را ببینم. »/ قسمتی از کتاب
کیارستمی را سالها پیش با فیلم «طعم گیلاس» شناختم. اگر بگویم از همان زمان شیفته اش شدم به یقین اغراق کرده ام اما لااقل می توانم این را بگویم که «طعم گیلاس» برای من نقطه ی ورود به نوعی از سینما بود که تا آن روز نمی شناختم. سینمایی که انگار آدم را در خود فرو می کشید و غرق می کرد. پس از آن، نشستم پای فیلمهای دیگر آقای کیارستمی و هر بار بیشتر فهمیدم که چقدر این انسان، بزرگ است. چقدر هنر را خوب فهمیده و همانقدر خوب تصویرش کرده است. این را فهمیدم که به یاد ماندنی ترین سکانسهای سینمای ایران را می توان در فیلمهای او دید و بس. آیا قاب عاشقانه ای زیباتر از سکانس آخر «زیر درختان زیتون» سراغ دارید؟ نمایی از حسین و طاهره در یک لانگ شات یا نمی دانم،شاید اکستریم لانگ شات(؟)در آن دشت سرسبز . یک ترکیب فوق العاده از فضایی فرحبخش همراه با یک موسیقی پرنشاط. به یقین که چنین قابی، هرگز از خاطر آدم نخواهد رفت. و وای بر آنهایی که گفتند و میگویند: «کیارستمی فیلمسازی بلد نیست»!!
عباس کیارستمی نه فقط یک کارگردان که یک شاعر است. شاعر سینمای ایران شاید. و به قول خودش: «فیلم شاعرانه دو بار ساخته میشود: یک بار توسط کارگردان و بار دیگر توسط بیننده. »
و این سینماییست که من در برابرش سر تعظیم فرود می آورم . سینمایی که ما را به بیرون از قابِ دوربین فرا میخواند، چرا که آنچه خارج از قاب می گذرد به اندازه ی تصویر داخل قاب و شاید حتی بیشتر از آن، مهم و حیاتیست.
کتاب «سر کلاس با کیارستمی» بیش از آنکه کتابی باشد درباره ی فیلم و فیلمسازی، بیانیست از یک سبک زندگی. نگاه کردن به جهان است از دریچه ی چشمان تیزبین عباس کیارستمی. کتابی بس ارزشمند و تأمل برانگیز.
جهان بینیش بامزست . آدم کاریزماتیکیه و حتی از نوشته هاش هم میشه متوجه جذبه اش شد ... فکر میکنم به عنوان یک فیلم ساز و حتی فیلم بین میشه چیزهای جالبی ازش یاد گرفت ... همزمان با کتاب برخی از فیلم هاشو که در کتاب معرفی شده بود دیدم مثل ده یا طعم گیلاس و زیر درختان و ... که البته فیلم هاش خیلی خوب نبودند ولی همونطور که در کتاب گفته شده بود ، خیال رو به جنبش در می آورد قسمت جالبش برام نحوه بازی گیری از بازیگران یا نابازیگران بود که مستقیما احساساتشون رو قلقلک میداد تا تصویر مورد نظرشو بگیره ، شاید حتی یکم ناجوانمردانه :) در کل به نظرم کیارستمی آدم تاثیرگذار در بیان و فیلمساز متوسط و شاعر ضعیفی بود و چون گفتارش نقطه قوتش بود ، پیشنهاد میکنم بخونین کتابو اگه می خواین
کتاب خوبی بود؛ اما نمیدونم چجوری توی مقدمهاش نوشته حتی اگر فیلمهای کیارستمی رو ندیدید میتونید بخونید. البته میتونید ولی خب توی هر صفحه حداقل یک ارجاع و بحث درباره فیلماش داره که قطعا دیدن فیلمها قبل از خوندن کتاب میتونه کمک زیادی به فهم منظور کیارستمی بکنه.
Reading the book took me around a month. I couldn't read whole once because it was like a conversation and I need to think and do response. I have watched a lot of movies. I always consider myself as a good audience. It is the first time which I feel that a director respected me. He considered my opinions and memories as a part of his movies. I never ask others’ opinions about a person, or a teacher, or a country, or a class. Instead I always ask people to describe them. I find out, it is the same method which Kiarostami used to tell a truth or stories. He let you think and conclude by yourself. He omitted unnecessary details which the audience can create them in their mind. During the filmmaking workshop (6 days) he explained how he made his movies, e.g how he spoke with both actors in “the taste of cherry” and then edit and cut the shots. In film audience just watch the conversation of two actors, which never happened. He explained how he used the ordinary people as an actor/actress. How he directed the children. How he started to be a filmmaker by a chance. He is also a poet and his movies are also like a poetry. After reading the book I love more Kiarostami.
این کتاب بیشک خشت بنای ادبیات سینمایی خواهد شد. (مایک لی)
این حرفی کاملا درست هست, اما من میگم این کتاب تنها ادبیات سینمایی نیست این کتاب از فلسفه سخن میگه از زندگی از چگونه دیدن از جگونه شنیدن از چگونه بودن از روانشناسی از سینما از فیلمسازی از شعر از عکاسی از هنر از همه چیز و همه چیز ...
این کتاب صرفا برای علاقمندان به سینما یا دوستداران کیارستمی نیست این کتاب برای همه است
بگذارید به شما پیشنهادی بدم فیلم های زیر درختان زیتون, باد مارا خواهد برد, طعم گیلاس , کلوزآپ و کپی برابر اصل رو ببینید و بعد این کتاب رو بخونید ... باور کنین این 15 ساعت وقتی که میزارین ارزششو داره و این تجربه از هیچ طریق دیگه ای قابل بدست اوردن نیست . عاشق سینما میشین و پی میبرین چرا هنر هفتم متعالی ترین هنر هست ... بیاییم مدتی هرچند کوتاه دنیا رو از دید کیارستمی ببینیم و غرق در خیال پردازی بشیم ... بگذاریم ظرافت بیان و عظمت روح نواز کادر��ای کیارستمی وجودمونو فرا بگیره و لبریز از شعف, حس ناب و زنده بودن بشیم.
پ.ن: باید کتاب رو دوباره بخونم... دوباره و دوباره باید روی هر جمله تأمل کنم ... اصلا باید تمام جملات رو حفظ کنم ...
درباره کتاب سرکلاس با کیارستمی| پال کرونین| ترجمه سهراب مهدوی| نشر نظر
زهره دودانگه
کتاب "سرکلاس با کیارستمی" را یکی ار اساتید علوم اجتماعی در کارگاهی درباره روش تحقیق کیفی پیشنهاد داد و از قضا من هم در آن کارگاه حضور داشتم. شرکت کنندگان کتاب را دست به دست گرداندند؛ برخی با دقت آن را ورق میزدند و برخی دیگر به سرعت آن را به نفر بعدی میدادند. وقتی نوبت به من رسید توجهم بیش از متن کتاب با حاشیه نویسی های آن استاد جلب شد، برداشتی از سبک نگرش و کار کیارستمی برای آغاز یا پیشبرد یک پژوهش علمی با روش کیفی ... *** "سرکلاس با کیارستمی" برای مدون و چاپ شدن مسیر جالبی را پیموده: سخنان کیارستمی در کارگاه های فیلمسازی اش، مکتوب شدنشان توسط پال کرونین و سپس ترجمه اش توسط سهراب مهدوی. این یعنی یک اندیشه تکوین یافته در چارچوب زبان فارسی به زبانی دیگر مکتوب شده و سپس دوباره به آغوش زبان آغازینش بازگشته. مسیر و شیوه ای تصادفی که موجب شده احتمالا متن هر دو نسخه فارسی و انگلیسی کتاب آسیب نبیند. کتاب "سرکلاس با کیارستمی" از آن دست کتابهایی است که عمق و سادگی را درهم آمیخته؛ کتاب به قلم کیارستمی نیست. اما اندیشه و نگاهش به خوبی در کتاب بازتاب یافته و تکه گفتارهایش با دقت و ذوق کنار هم چیده شده؛ درست مانند غالب فیلم هایش، فیلم هایی ساده و مبتنی بر باورپذیری و حقیقت که بار معنایی زیادی را بر دوش دارند. در ابتدای خواندن کتاب گمان می بری که بزودی به پایان میبری اش. اما به سبب عمق اندیشه گاهی نیاز داری خواندنش را قطع کنی، تنفسی بگیری، در معنای آنچه خوانده ای باریک شوی و سپس خواندن را از نو آغاز کنی. درست همانند آنچه کیارستمی درباره ماهیت یک فیلم یا یک کتاب خوب -که تفکری را برمی انگیزد- در کارگاه هایش بیان کرده است. *** در گوشه و کنار فضای مجازی دیده ام که برخی از وجود تعداد زیاد جملات و تکه متون خوب در کتاب هیجان زده شده اند، آن ها را بیرون کشیده اند و در معرفی کتاب فهرست کرده اند. به نظرم این کاری نیست جز لطمه زدن به این کتاب و کم کردن انگیزه در کسی که قصد گشودن و خواندنش را دارد. این عبارات و معنایشان در دل متن کتاب و سرگذشت کارگاه های کیارستمی است که بر جان می نشیند و نویسنده برای تدوینشان احتمالا ساعات زیادی را به تامل نشسته است. از این رو من در این یادداشت قصد بازگویی آن عبارات را ندارم و فهرست کردنشان را جز زیاده گویی و کاستن از تاثیرشان نمیدانم. هر جمله باید در جای خود، در میان صفحات کتاب، و پیوندش با عبارات پیشین و پسین خوانده شود تا نگاه کیارستمی به زندگی، چگونگی شکل گرفتن ایده کار در ذهن او، دیدگاه خاصش به فیلمساری و عکاسی و شعر، جایگاه تصویر در اندیشه اش و بعضا شیوه های کاری اش به خوبی دریافته شود. *** مرگ کیارستمی واکنش های زیادی را -به ویژه در فضای مجازی- به دنبال داشت، شماره های زیادی از مجلات را بخود اختصاص داد و بعضا کتابهایی درباره اش منتشر شد. این حجم از بازتاب سبب شد که در بعضی افراد، به حق، دیدگاهی نه چندان مثبت نسبت به آثار منتشر شده به وجود آید. اما باید اذعان کرد که این کتاب از چنین اتهامی بری است. کارهای "سرکلاس با کیارستمی" زیر نظر خود او به انجام رسید و حتی قرار بر آن بوده که در مراسم معرفی حضور داشته باشد. اما از اقبال بد این کتاب بود که -به قول ناشر- پرونده زندگی عباس کیارستمی زودتر از آن بسته شد. یادش گرامی
تجربه عجیبی بود، آشنا شدن با جهانبینی سازنده فیلمهایی مثل طعم گیلاس، زیر درختان زیتون و خانه دوست کجاست شبیه خوندن توصیههای پیر مردی که راهی رو رفته و انتهای مسیر رو دیده برای منی که بیشتر از هر چیز برای زندگی ارزش قائل هستم ایدهآل بود چیزی که تا الان از کیارستمی شناختم اینه استاد زندگی
من نه اهل فیلم دیدنم نه فیلم ساختن! با سینما هیچ قرابتی ندارم...تنها وجه تشابهم با استاد کیارستمی در علاقمندی عکاسی است. اما این کتاب در نوع نگاه به اطراف و زندگی و سوژه ها به قدری کمکم کرد و به قدری سازنده و تاثیر گذار بود که بارها و بارها آن را خواهم خواند... شایان ذکر است که قبل از خواندن کتاب بایست فیلمهای ایشان را سری بینی کرد .
هیچوقت فیلمهای کیارستمی رو دوست نداشتم. با فیلمای ملال آور مشکلی ندارم و خسته کننده تر از فیلمای کیارستمی هم دیدم، اما این کتاب چیز دیگه ای بود. منم شاگردی بودم در کارگاه کیارستمی، وقتی صحبت درمورد آسانسور بود دلم میخواست من هم ایده بدم، جذاب و دلنشین. بیشتر از اینکه کتابی مناسب فیلمسازی و نگاه کارگردانی باشه، کتابی برای عکاسی و زیبا دیدنه، با این کتاب شما وارد دنیای ذهنی کیارستمی میشین، کسی که بر خلاف ظاهرش بخاطر عینک سیاهش دنیا رو سیاه نمیدید، بلکه دنیای کیارستمی تماما رنگی بود. رنگی و جذاب.
با صرف نظر از غلطهای املایی و نگارشی که متأسفانه تعدادشان کم هم نیست، کتاب برای آنهایی که نهایتا دو یا سه فیلم از آقای کیارستمی دیدهاند و مایلند که بیشتر با شخصیت فیلمساز آشنا شوند بسیار جالب خواهد بود. برای علاقمندان جدیتر آقای کیارستمی اما چیز جدیدی وجود ندارد جز حسرت نبودنش.
[ هر تازه واردی با مسائل مشابهی روبروست ک از منابع مشترکی بهره می برد . ] کیارستمی مثل هر تازه وارد دیگری از نوجوانی و جا زدن اسم خودش به جای شاعری دیگر می گوید . از دنیای تاریک نوشته هایش در آن دوران . از کمبودها و احتیاجاتی که به هنر منتهی می شود .با تمام این ها ، او کسی ست که از خود را از میانمایگی کَنده و به اوج رسیده . صادق و واقعی ست . علاقه بارزی به طبیعت و کودکان دارد و تا کنجکاوی اش برطرف نشود دست از جستجو برنمی دارد . زندگی برای او آهسته و پیوسته در جریان است و اندیشیدن به درماندگی را همانقدر لذتبخش می داند که خواندن کتاب شعری . اما به راستی که حقیقت زندگی یعنی پیشرفت و به جایی رسیدن ؟ یا زندگی برای لذت بردن است ؟ این سوال بی جوابی برای اوست ک بارها در سخنانش شاهد رفت و امد پی در پی او میان این دو انتخاب هستیم . با این همه چهار ستاره برای ستایش او برای موفقیتش در برقراری تعادل میان این دو است . پیشرفت و موفقیت او در گروی لذتی ست ک از هنرش می برد . هنری ک مزین به صفای وجود اوست .
سيكون هذا الكتاب بلا شك حجر أساس لأدب السينما. ولكل من يحب الفن بمعناه العام ويرى في السينما طريقًا إليه. لان كل صانع أفلام مستقل يريد أن يعتبر نفسه استثنائيًا، وكثيرون كذلك بلا شك، بشكل أو بآخر، لا أعتبر أحداً أكثر تميزًا من عباس كيارستمي، أحد أعظم صانعي الأفلام، منشئ وسيد الملحمة البسيطة، صاحب الرؤية الذي رفع سينما الإنسانية إلى مستوى غير مسبوق من النقاء هو المعلم المتردد الذي يواجه تعليمنا عن غير قصد بحقائق تبهر أعيننا من شدة تنويره لدرجة أنها أعمى بفضل استبصاره المضيء، إن أجزاء من المعرفة والبصيرة التي اكتسبها عباس بشق الأنفس بتصريحات حول أفكاره وأساليبه التي ستصدمك متناثرة مثل البرقوق في الحلوى في جميع أنحاء هذا الكتاب الذي يحتوي على نبرة شخصية وعملية ومهنية وروح الدعابة والعاطفة والفلسفة والفن والتقنية التي تناسب عمل كل مخرج طموح. كيارستمي و بينما يرشدنا بلطف، فإنه في النهاية يمنحنا المساحة للعثور على حقيقتنا.
کتاب از ورکشاپ هایی که کیارستمی برگزار میکرده نوشته شده و جوری بود که تهش انگاری واقعا همراهی با کیارستمی هست که داره تموم میشه برام! کتاب برای هر کسی که به هنر (هر شاخه ای از هنر به نظرم) مخصوصا عکاسی و سینما علاقه داشته باشه، یا معلم باشه، یا حتی فیلمای کیارستمی رو فقط دیده باشه میتونه جذاب باشه و برای من هم در کل دوست داشتنی بود، حتی شیوه نگارش کتاب هم که با بخش های کوتاه و بلند نوشته شده هم، شبیه یه فیلم خودش اومده و کنار هم قرار گرفته...
کتاب خیلی خوبی بود و برخلاف ظاهر و عنوان مخاطب عام داره، هم شعر داره، هم رویا، هم فلسه و هم زندگی، بخش هایی هست که با غوطه وری و لذت در جملات جلو میر. لذت بردنیه
اين تنها يه كتاب در باب سينما نيست. كتابيه راجع به زندگي. خيلي شبيه مراقبه مي مونه. بايد بذارم كنار دستم هر روز يه صفحه اي رو باز كنم و چند صد باره بخونم