Abolqasem Ferdowsi (Persian: ابوالقاسم فردوسی), the son of a wealthy land owner, was born in 935 in a small village named Paj near Tus in Khorasan which is situated in today's Razavi Khorasan province in Iran. He devoted more than 35 years to his great epic, the Shāhnāmeh. It was originally composed for presentation to the Samanid princes of Khorasan, who were the chief instigators of the revival of Iranian cultural traditions after the Arab conquest of the seventh century. Ferdowsi started his composition of the Shahnameh in the Samanid era in 977 A.D. During Ferdowsi's lifetime the Samanid dynasty was conquered by the Ghaznavid Empire. After 30 years of hard work, he finished the book and two or three years after that, Ferdowsi went to Ghazni, the Ghaznavid capital, to present it to the king, Sultan Mahmud.
Ferdowsi is said to have died around 1020 in poverty at the age of 85, embittered by royal neglect, though fully confident of his work's ultimate success and fame, as he says in the verse: " ... I suffered during these thirty years, but I have revived the Iranians (Ajam) with the Persian language; I shall not die since I am alive again, as I have spread the seeds of this language ..."
به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر زنام و نشان و گمان برتر است نگارنده بر شده پیکر است به بینندگان آفریننده را نبینی،مرنجان دو بیننده را نیابد بدونیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه سخن هرچه زین گوهران بگذرد نیابد بدو راه، جان و خرد خرد گر سخن برگُزیند همی همان را گزیند که بیند همی ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت بست خرد را و جان را همی سنجد او در اندیشه سخته کی گنجد او بدین آلت رای و جان و زبان ستود آفریننده را کی توان به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار بیهوده یکسو شوی پرستنده باشی و جوینده راه به ژرفی به فرمانش کردن نگاه توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود ازین پرده برتر سخن گاه نیست به هستی مر اندیشه را راه نیست
بالاخره این کتاب رو عظیم رو تموم کردم، هرچند فعلا جلد اولش بود. چیزهای زیادی یاد گرفتم فرهنگ واژگانم خلی غنی شد احساس میکنم دارم سرریز میشم. داستانهای جالب و جذابی داشت رفتار و آداب و رسوم شاهانه و اشرافی قدیمی ایرانی ها رو به خوبی توضیح داده چیزی که الان واقعا کم داریم و گم کردیم. سنتها و آیین و مراسمها رو هنگام بزم و شادی به زیبا توصیف کرده. همیشه معتقد بودم که فردوسی نمایشنامه نویس خوبی بوده و واقعا شاهنامه رو با دید گسترده همچون یک نمایش نویس ماهر نوشته. توصیفاتی کامل و دقیق به همراه جزئیات مفصل. به نظرم اصلا کسل کننده نبود چون به نظم نوشته شده اگر نثر بود قطعا خسته کننده می شد و این زیرکی و نبوغ فردوسی را نشون می ده. مهمتر از همه چیز این کتا بخشی از تاریخ و هویت ماست که به زیبایی با افسانه ها و قهرمانی ها آمیخته شده و یک قصه فانتزی باشکوهی را می سازه و تخیل را سرشار میکنه و آدم را ترغیب میکنه که سیمرغ را جلوه ای از خدا دیوان را جلوه ای از شیطان ببینه و تصویری از آنها در ذهنش مجسم کنه. جای شاهنامه واقعا در سینمای فانتزی خالیه و ای کاش می شد سیمرغ رو به جای اژدها دید.
Great writers not belong to a special time or special place... Words will not forget ... old story's from the heart of Persia ... Old story's full new point's just like Forgiving , Helping , Nationalist and ... it's Great and Amazing