What do you think?
Rate this book
188 pages, Hardcover
First published January 1, 1964
:از مقدمه
ژیل دولوز (یا دلوز) فیلسوف فرانسوی، آثار متعددی در زمینه فلسفه، ادبیات و هنر به رشته تحریر در آورده است. او در فلسفه خود را پیرو سپینوزا، لایبنیتز، نیچه و برگسون میدانست و در زمینه ادبیات و نقد ادبی نیز از آثار مارسل پروست، آرتو، بلانشو و لویس کارول شدیدا متأثر بود. به دلیل همین شیفتگی، دولوز دو اثر ارزشمند خود را به تجزیه و تحلیل اثار و افکار یک فیلسوف و یک ادیب اختصاص داده است: "نیچه و فلسفه" و "پروست و نشانهها". در واقع، نگارش این دو اثر، اوج وابستگی دولوز به این دو اندیشمند را نشان میدهد. دولوز را در زمینه فلسفه اغلب به عنوان نو نیچهگرا میشناسند و در مطالعات ادبی نیز او را نشانهشناس و تحلیلگر جهان آشفته و استاد مسلم زمان
(1925-1995)
بحثیست پیرامون کتاب پروست که میگویند: اثر در "گذشته" است، یا اینکه پیرامون "رویدادهای گذشته"، دولوز اما با رد این ادعا، ایدۀ خود را مطرح میکند» یادگیری همان یادآوری مجدد است، اما حافظه - هرچقدر هم نقشاش مهم میباشد - فقط به عنوان وسیله یادگیری وارد عمل میشود که این یادگیری هم به واسطه اهداف و هم به سبب اصول خویش از حافظه فراتر میرود، "کتاب" به سوی آینده برمیگردد و نه به گذشته. ص8
البته کمی قبلتر قضیه حافظه غیر ارادی را هم زیر سوال میبرد» بحث در باب یک حافظه غیر ارادی نیست بلکه در خصوص ماجرای یک یادگیری میباشد. اینگونه که بر میآید دولوز معتقد است داستان درباره یادگیری یک ادیب است، و کتاب مبتنی بر نمایش حافظه نیست بلکه بر یادگیری نشانهها بنیان شده است
شخصیت داستان در آن زمان هنوز آن چیز را نمیدانست، بعدا آن را یاد خواهد گرفت او تحت فشار چنین خیالی واقع بود و به همین سبب در نهایت توانست خود را از آن برهاند. ص8
چیزی که مهم است، این است که قهرمان اثر پروست ابتدا چیز زیادی نمیداند و بعضی مسائل را به مرور یاد میگیرد و بالاخره به کشف نهائی دست مییابد. ص41
بارها تجربۀ به یادآوردن خاطراتی را داشتهایم که بواسطۀ حافظهمان رخ میدهد (یعنی همان احیای گذشته). بوی عطر، دیدن جایی و لمس چیزی، اینها شاید از ملموسترینِشان باشند. اینرا حافظه غیر ارادی گویند چراکه هیچ تلاشِ از پیش تعیین شدهای برای به یادآوردنش نکردهایم. این تشابه حس کنونی با حسیست که در گذشته داشتهایم؛ که اکنون مجدد زنده میشود. بنابراین به همین دلیل است که بوی عطر؛ ما را یادِ اولین تجربهمان از شنیدن همان عطر میاندازد، و تلاقی این دو حس آن را زنده میکند. البته دلوز میگوید» این حافظه فقط در ارتباط با نوعی نشانههای خیلی خاص فعال میشود: این نشانهها، نشانههای محسوس هستند. ما یک کیفیت محسوس را به عنوان نشانه در نظر میآوریم و سپس الزامی را احساس میکنیم که ما وادار میکند تا معنای آن را جستجو نمائیم. پس «حافظۀ غیر ارادی ابتدا مبتنی بر تشابه بین دو احساس و دو لحظه است» و این تشابه ما را به یک حس مشترک میرساند، حس کنونی و حسی که گذشته است
فرض کنید «بهارنارنج» حجمی از «حافظیه» را در خود پوشانده است، تا زمانی که در یک قالب آگاهانه قرار داشته باشیم بهار نارنج و حافظیه یک ارتباط بیرونی با هم خواهند داشت. وقتیکه در سطح حافظه ارادی قرار بگیریم، حافظیه مانند یک بافتِ قابل تفکیک از احساس قدیمی در خارج از «بهار نارنج» جای خواهد گرفت. برخلاف آن، در حافظه غیر ارادی این بیرونی و بیارتباطی مفهومی ندارد، یعنی» بافت مورد نظر را درونی میکند و قلمرو گذشته را با احساس کنونی تفکیک ناپذیر میسازد. باید به یاد داشت که «معنا درون نشانه جای میگیرد. این معنا مانند چیزیست که بوسیلۀ شئی دیگری پیچیده
.«شده باشد
در واقع دلوز اینچنین میگوید که» اصل و اساس در حافظۀ غیر ارادی، تشابه یا حتا همسانی نیست که فقط به عنوان شرط در نظر گرفته میشوند، بلکه .اساس همان تفاوت درونی و حال است
و خواب را هم عمیقتر از حافظه میداند، چونکه حافظه وابسته به نشانه است، این نشانه است که حافظه فرامیخواند و ماهیت خود را به او نمایان میسازد
حافظه متکی به یک «من» است که از پیش انتخاب شده است و مدام درصدد به حرکت درآوردن این من و حیات بخشیدن به آن است. در حالی که خواب، تصویر یک تأویل ناب است که در نشانهها حلول میکند و از خلال همۀ استعدادها شکوفا میگردد. ص190
در اثر سترگ پروست، عشقِ همجنسبازی بیش از دگرجنسخواهی وجود دارد، از اودت - معشوقه سوان - گرفته، تا دوشارلوس، و آلبرتین و حتا روای. کتاب اول و تا حدودی کتاب دوم دربارۀ انحرفات و هرزگیِ اودت میگوید. کتاب سدوم و عموره هم - چنانکه از نامش برمیآید - روایت همین همجنسبازیهاست، بویژه تعریف انحرفات دوشارلوس. و «گریخته» رسواییهای آلبرتین. ژیل دلوز نیز همین دیدگاه را دارد» عشقهای بین جنسی کمتر عمیقتر از هم جنسبازی هستند. این عشقها حقیقت خود را در همجنس بازی مییابند. ص17
از مباحث دیگری که - در اکثر صحبتهاییکه پیرامون پروست و اثرش میشود بعید است به میان نیاید - پیرامون اثر بوجود میآید اینست » آیا راوی همان مارسل پروستِ نویسنده است؟
این ابهام به دلایل مختلف بوجود میآید، چرا که در اثر و زندگی شخصیاش نقاط مشترک فر��وانی میتوان یافت که نشانگر همین همسانیست، مثل بوسه و شب بخیر گفتن مادرش و وابستگی افراطیاش، نخوت و سُستیِ آبلوموفگونهاش، حساسیتش به نور و صدا و.. . و حتا شباهتهای حقیقیتر دیگری که یکی دو جا لغزش میکند و در اثر به آن اشاره میشود. دلوز پیرامون تفکیک پروست و مارسلِ راوی چنین نظری دارد» زندگی نویسنده هیچ تاثیری در شکلگیری اثر و یا نظریههای او ندارد، زیرا اثر و نظریۀ او ارتباطی کاملاً درونی و پنهانی با زندگی وی دارند و این ارتباط بسیار عمیقتر از یک زندگینامه معمولی است. ص204
:مرحوم سحابی هم در مصاحبهای پیرامون احتمال این همسانی گفته است
جستجو مطلقاً یک کتاب تخیلی یا رمان است که به هیچوجه زندگینامه ندارد، و اگر شباهتهایی بین «راوی» و پروست دیده شود کم و بیش در همان حدیست که بسیاری قهرمانانِ رمانها با نویسندهشان شباهت دارند (...) اگر شباهتی هم بین او و راوی باشد یا اتفاقی است یا از نوع شباهتهایی که در شرایط مشخص زمانی و مکانی (قرن 19 فرانسه) میتواند عمومیت داشته باشد و در خیلی کسان دیگر هم دیده شود
کیان 1378 شماره 49