Afsāneh Najmābādi (Persian: افسانه نجم آبادی) (born 1946) is an Iranian-American historian and gender theorist. She is professor of History and of Studies of Women, Gender, and Sexuality at Harvard University. At present she chairs the Committee on Degrees in Studies of Women, Gender, and Sexuality. She is further Associate Editor of Encyclopaedia of Women and Islamic Cultures, in six volumes.
Afsaneh Najmabadi moved as student from University of Tehran to Radcliffe College in 1966. She obtained her BA in physics in 1968 from Radcliffe College, Harvard University, and her MA in physics in 1970 from Harvard University. Following this, she pursued social studies, combining academic interests with engagement in social activism, first in the United States of America and later in Iran. She obtained her PhD in sociology in 1984 from University of Manchester, United Kingdom.
Professor Najmabadi has been Nemazee Fellow at the Center for Middle Eastern Studies, Harvard University (1984–1985), Fellow at Pembroke Center for Teaching and Research on Women, Brown University (1988–1989), at Harvard Divinity School (Women's Studies in Religion Program) (1988–1989), at Institute for Advanced Study, Princeton University (1994–1995), and at the Radcliffe Institute for Advanced Study, Harvard University (2000–2001). After nine years of teaching and research at the Department of Women's Studies of Barnard College, in July 2001 she joined Harvard University as Professor of History and of Women's Studies. Under her tenure as chair, the Committee on Degrees in Women's Studies changed its name to the Committee on Degrees in Studies of Women, Gender, and Sexuality.
Professor Najmabadi's most recent researches have been concerned with the study of the ways in which concepts and practices of sex and sexuality have transformed in Iran, from the late-nineteenth-century to the present-day Iran.
خب در مورد این کتاب پرحاشیه اول از همه بگم از نشر بیدگل عصبانیم. چرا؟ برخلاف آنچه در جلد و شناسنامهی کتاب اومده، این کتاب اثری از افسانه نجمآبادی نیست. کتاب از چهار جستار تشکیل میشه که صرفاً نویسندهی یه جستارش نجمآبادیه. بهترتیب جستار اول از فرزانه میلانی، جستار دوم از نجمآبادی و جستار سوم از مایکل هیلمن و جستار چهارم از ویلیام هاناوی. ناشر حتی به خودش زحمت نداده حداقل بنویسه نجمآبادی و دیگران (که البته من با اون «و دیگران»ـش هم مخالفم). خلاصه که این کار بهنظرم نهتنها غیرحرفهای بلکه حتی غیراخلاقیه. چون «برند» نجمآبادی «داره میفروشه» که شما نباید همچین کاری کنین که. و این وسط نویسندههای دیگه ناشناخته / no name هم نیستن. فرزانه میلانی و مایکل هیلمن کاملاً شناختهشدهن در ایران. و اصلاً حتی اگر ناشناخته / no name هم باشن، دلیل و توجیهی نیست بر این کار. اگر به نسخهی زبان اصلی رجوع کنین نوشته edited by افسانه نجمآبادی، نه که written by مثلاً.
خب از این قضیه که بگذریم سعی میکنم بهتفکیک خیلی کوتاه در مورد جستارها بگم. این جستارها برای سمپوزیوم مرکز مطالعات خاورمیانه هاروارد در ۶ مه ۱۹۸۸ نوشته و فرستاده شدن.
جستار اول به نام «صداهای مستور» از فرزانه میلانیست که در مورد چرایی کمبودن اتوبیوگرافی در ایران، خصوصاً نزد زنان ایرانی، صحبت میکنه. اینکه اساساً فرهنگ ایرانی در برابر این فرم مقاومت فرهنگی و تاریخی داره. و تبعات اجتماعی نوشتن اتوبیوگرافی مانعی بوده بر سر راه کسانی -خصوصاً زنانی- که میخواستن بیسانسور و بیپرده از زندگی زیستهی خودشون حرف بزنن. و حتی زنانی هم که شجاعانه دست به این کار زدن، هزینههای گزافی متحمل شدن.
جستار دوم به نام «صدای متفاوت: تاجالسلطنه» از افسانه نجمآبادیه. تمرکز مقاله بر سر اهمیت خاطرات تاجالسلطنه و پیشتازبودنشه. اینکه یک زن، در اون زمان، این جسارت و آگاهی رو داشته باشه که از زندگی خودش شفاف و صریح حرف بزنه. خصوصاً با علم بر اینکه روایت زندگی خویشتن نوعی تاریخنگاریه که فواید و هدفهای این علم رو میتونه به دوش بکشه.
کتاب از چهار مقاله کوتاه (از چهار نویسنده مختلف) تشکیل شده و به شکل خلاصه در تلاشه تا نشون بده چرا نویسندگان ایرانی چندان روی خوشی به نوشتن اتوبیوگرافی نشون ندادن، و نویسندگان زن حتی کمتر از اون سراغ این سبک رفتن. از نظر من مقالهی خود نجمآبادی دربارهی "تاجالسلطنه" جالبترین مقالهی کتاب بود. تاجالسلطنه شاهزدهای قجری بوده و یکی از معدود اتوبیوگرافیهای زنان ایران رو به نگارش در آورده، اون هم در سال ۱۲۹۲ هجری شمسی! مقالهی نجمأبادی جالب بود و مجموعاً کنجکاوم کرد که سراغ خاطرات تاجالسلطنه برم.
اینکه با تاج السلطنه منو آشنا کرد برام ارزشمند بود. و باز کردن بحث اینکه چرا تو فرهنگ و ادبیاتمون از خود نوشتن و بروز خود انقدر کمرنگه؛ خصوصا توی زنها. و یادآوری سختیهایی که زنها تو طول سالیان سال کشیدند.
این کتاب که طبق ادعای ناشر توسط افسانه نجم آبادی گردآوری شده است، بهجای آنکه تصویری تازه از اتوبیوگرافی زنان ایرانی ارائه دهد، بیشتر بازتابدهندهی نگاهی قیممآبانه و از بالا به انسان شرقی است. نبود مقدمهای برای توضیح منطق انتخاب مقالات، خلأ مهمی است که باعث میشود مجموعه یکسویه و محدود به صدای جریان مسلط باقی بماند. شاید اگر این مقدمه پیوست می شد و در کنار این صدا، روایتهای متنوعتری از تجربهی زنان ایرانی گنجانده میشد، تصویر کتاب منصفانهتر و چندلایهتر به نظر میرسید.
مقالهی آغازین از فرزانه میلانی، بهجای تحلیل مستند و دقیق، بر مجموعهای از ادعاهای یکسویه و خطی استوار است و کمتر با بافت فرهنگی ایران دیالوگ میکند. جستار نجمآبادی انسجام بیشتری دارد و دیدگاهی متفکرانهتر ارائه میدهد، اما دو مقالهی بعدی از هیلمن و هاناوی هم تصویری ناقص و تا حدی سادهانگارانه از ادبیات معاصر ایران ترسیم میکنند. در قضاوت دربارهی نویسندگانی مانند نیما و فروغ، نوعی پیشداوری غربمحور دیده میشود؛ گویی ارزش ادبی تنها زمانی پذیرفتنی است که در قالببی خاص جا بگیرد و سایر غالب ها پست ترند.
تحلیلها گاه شتابزده و فاقد شواهد کافیاند، و همین باعث میشود ادعاها باورپذیر نباشند. بهنظر میرسد جز مقالهی نجمآبادی، سایر جستارها همان نگاهی را تکرار میکنند که او در آثارش نقدش کرده است: نگاهی از فاصله، استعاری و ناآگاه به زمینهی تاریخی و فرهنگی ایران.
در واقع دو ستاره و نیم! انتظارم ازش بیشتر بود، خیلی از جملات تکرار این مسئله بود که در ایران به اندازهی غرب سنت اتوبیوگرافی نویسی رواج نداشته و مخصوصا در زنان نویسنده خیلی کمتر بوده و نمونهها معدود و انگشتشمار هستند، که اون نمونهها هم بیشتر در راستای دفاع یا اثبات جایگاه یک زن از لحاظ سیاسی اجتماعی در رابطه با یک مرد یا یک دیدگاه سیاسی تعریف شدن. مثل اتوبیوگرافی اشرف دهقانی، شاهدخت پهلوی، مرضيه اسکویی و ثریا اسفندياری. در بخشهایی هم از فروغ فرخزاد به عنوان کسی که در شعرش سعی کرده امر خصوصی رو عمومی کنه و به نوعی اتوبیوگرافی نوشته پرداخته بود که در مقاله بعدی از دیدگاه دیگری نقض شد، اما اشارات به طور کلی دربارهی کسانی که اتوبیوگرافی نوشتند خیلی متناقض بود! جز بخش خاطرات تاج السلطنه که یه عنوان یه اتوبیوگرافی مهم از زنان خوب تحلیل شده بود. در کل همه اینها میشد در یک مقاله جمع بشه. ارجاعات مفصل و دقیق بود، در ضمن فقط یکی از مقالات از افسانه نجمآبادی بود،گویا بیشتر نقش جمعآوری کننده داشته.
افسانه نجمآبادی در اتوبیوگرافی زنان در ایران معاصر جستارهایی را گرد هم آورده تا به این پرسش پاسخ دهد که چرا ایرانیان - خاصّه زن ایرانی - میل و رغبتی به گفتن و نوشتن از «خود» ندارند. کتاب شامل چهار جستار دربارۀ ژانر اتوبیوگرافی یا خودنگاشت و جایگاه زن ایرانی در این قلمروست. این جستارها همچنین میکوشند با کاوش در اندک اتوبیوگرافیهای بهجامانده از نویسندگان زن پیشگام دریابند آنها از چه نوشتهاند، چرا نوشتهاند و چه چیز را ناگفته رها کردهاند. همچنین واکنش جامعه را نسبت به اتوبیوگرافیهای زنان بررسی میکنند و نشان میدهند که این واکنش چگونه سبب شده زنان بیش از مردان زندگی شخصی خود را پسِ پرده نگه دارند و از نوشتن در این باره بپرهیزند. اما آیا میتوان در آ��رینشهای ادبیِ همین زنان بهدنبال ردپایی از زندگی آنها بود؟
اگر به مباحث زنان علاقمندید این کتاب که شامل چهار مقاله در خصوص بیوگرافی و اتوبیوگرافی لست برای شما بسیار مفید خواهد بود. هر چهار مقاله از افسانه نجم ابادی نیست اما تنها نام او ذکر شده است. مقاله صداهای مستور از فرزانه میلانی وصدای متفاوت از نجم آ��ادی بسیار روشنگر هستند. اگر خاطرات تاج السلطنه را مطالعه کرده اید مقاله نجم ابادی را بسیار توصیه میکنم
کتاب، از دریچهی موضوع مذکور تونسته به موضوعات عمیقتر و کلیتری بسط پیدا کنه و به شاخههای مرتبطی گریز داشته. که البته موضوع اصلی رو نادیده نگرفته یا به حد غیرمعقولی ازش دور نشده و در نهایت باز هم به موضوع کتاب برمیگرده و ارتباطشون رو با موضوع روشن میکنه. هیچ سوگیریِ مخربی دیده نمیشد. با بیطرفی و اتکا به اسناد و مدارک و آثار مکتوب، به موضوعِ کلی زنان در ایران، جایگاهشون، حیطهی اختیاراتشون، تابوشکنیها و البته در مقابل، ضعفهاشون در جامعه پرداخته بود، که دید نسبتا واضح و بر پایهی منطقی در رابطه با این موضوع به مخاطب میداد.
«اما معلم عزیز من! به شما قول میدهم در یک چنین روزی که نوع خود را آزاد و وطن عزیزم را رو به ترقی دیدم خود را در آن میدان آزادی قربانی کنم و خون خود را در زیر اقدام همجنسان حقوق طلب آزادیخواه خود نثار نمایم. » —تاج السلطنه
کتاب درواقع از سه مقاله تشکیل شده که فقط مقاله دوم از افسانه نجم آبادی است. در کل همانطور که از حجم و تعداد صفحات کتاب برمیاد، نگاهی بسیار گذرا به دلایل نپذیرفتن سنت اتوبیوگرافی نویسی در ادبیات فارسی، و به تبع آن نادر بودن اتوبیوگرافی زنانه در فرهنگ ایرانی است.
I think I read this essay bundle about four times in total. It took me a few years, mainly due to constantly forgetting I was reading it or where I was. I also fell asleep whilst reading quite often. Not the type of book you want to read when you’re tired after a day of physical activity. Nevertheless interesting (and it gets bonus points because I love Afsaneh Najmabadi)
The book is a collection of four essays on Autobiographies in Iran. I didn't like the last one's way of concluding. Also, the publication date is 1990, which is rather old in this field of study. New books on the issue must be written.