The years 260-329/874-941, known among the Shî‘ites as the period of Minor Occultation, comprised undoubtedly the most difficult and critical period in the history of Imâmite Shî'ism. The death of the eleventh Imam, with no apparent successor, resulted in internal conflicts, many desertions and conversions, and the emergence of numerous splinter groups and subsects within the Imâmite community. Contemporary Imâmite theologians had the difficult task of defending the doctrine against attack while trying to offer new interpretations of fundamental principles to accommodate contemporary developments. Abu Jafar b. Qiba al-Razi, one of the most prominent and active Imâmite theologians, had a major role in all of these reconstructions and developments. The present work attempts to shed light on some aspects of the Imâmite doctrine during the Minor Occultation and on the contributions of Abu Jafar b. Qiba to the formation of the developed Imâmite doctrine. The second part of this volume contains the texts of three short works of this scholar, together with their English translation.
حسین مدرسی در قم به دنیا آمد. پس از تحصیلات جدید، به حوزه علمیه پیوست. از سال۱۳۵۵ متناوباً، و از سال ۱۳۵۸ مستمراً، برای ادامه تحصیلات جدید درانگلستان به سر برد. در سال ۱۳۶۱ دوره دکتری خود را در دانشگاه آکسفوردبه پایان برد و برای تدریس به دانشگاه پرینستون آمریکا دعوت شد که از آنزمان تا کنون در همان جا مقیم و عهده دار کرسی Bayard Dodge آن دانشگاهاست. او هم زمان در دانشکده مطالعات بینالمللی دانشگاه کلمبیا در شهرنیویورک، و در کالج سینت انتونی دانشگاه آکسفورد نیز عهده دار کرسی مهدی (کلمبیا) و گلستانه (آکسفورد) است. همچنین به تناوب در دانشکدهحقوق دانشگاه ییل و هاروارد نیز تدریس کرده و مدّت نه سال عضو شورایعالی نظارت بر دانشگاه هاروارد بودهاست. در زمینه نگارش، از ایام نوجوانی در اواسط دهه چهل به نوشتن مقالاتاجتماعی و سپس مذهبی در روزنامهها و مجلات مذهبی (مانند مجله مکتباسلام) میپرداخت که سپس با پژوهشهای تاریخی در مجلات ادبی تهران (مانند ماهنامههای وحید و بررسیهای تاریخی) ادامه داد. در سالهای ۱۳۵۰تا ۱۳۵۵ شماری کتاب در مورد پیشینه تاریخی شهر قم و اسناد تاریخی بهچاپ رسانید. در بیست و پنج سال اخیر، تحقیقات و نوشتههای اسلامی او دردو زمینه حقوق اسلامی و تاریخ تشیع متمرکز شده که از آن میان، این کتابهابه فارسی در آمدهاست: "زمین در فقه اسلامی" "مقدمهای بر فقه شیعه" "مکتب در فرایند تکامل" مدرسی با چاپ ترجمه کتاب مکتب در فرایند تکامل پس از ۱۳سال در سال ۱۳۸۶در ایران در کانون توجه همگان قرار گرفت.
کسی در ریویوها نوشته بود این کتاب بیشتر از «اطلاعاتی» که به خواننده میده، به خاطر «نگرش» کلی ای که به خواننده میده ارزشمنده. حرف جالبی بود.
کتاب اگه برای من جذاب بود، به خاطر ساحت جدیدی بود که برای من باز کرد، ساحتی که در تواریخ رسمی شیعه که در مدارس و صدا و سیما و کانال های رسمی دیگه عرضه میشه، اثری ازش موجود نیست. تاریخی که در این کانال های رسمی عرضه می شه همیشه قطعی، بدون تلاطم، صریح و واضحه، تا حدی که آدم تعجب می کنه که چطور ممکنه کسی در زمان صدر اول راه حق رو نشناسه و به راه دیگه بره، و ناچار باید به عباراتی از قبیل «النّاس عَبیدُ الدّنیا و الدّین لَعِقٌ علی ألسِنَتِهم» متوسّل شد تا این عویصه رو حل کرد.
اما این کتاب، جنبهٔ دیده نشده ای از تاریخ رو نشون می ده، مسائل و پرسش های جدیدی مطرح می کنه، و راه تازه ای رو برای تفکر پیش پا می ذاره، که جدای از درست یا غلط بودن پاسخ هایی که می ده یا نمی ده، به خودی خود ارزشمنده، چون آدم رو ترغیب می کنه به بیشتر خوندن، بیشتر تحقیق کردن و به کانال های رسمی اکتفا نکردن.
زیرعنوان کتاب نشان می دهد که محتوای آن به بررسی «تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین» می پردازد برای آنهایی که با علم رجال هیچ گونه آشنایی ندارند این کتاب نوعی کتاب روشنفکرانه است که با ترمینولوژی روشنفکران دینی به «بازسازی» فکر شیعی میپردازد، اما می توان با اشارات رجالی، به ویژه در دو بخش اول و دوم، آن را تلاشی در «احیا»ی فکر شیعی نیز دانست
کتاب نشان می دهد در دهه های نخستین قرن دوم، شیعه معتدل که خود را از مفوضه و مقصره جدا کرده و مورد تایید باقرین(ع) بوده اند ائمه را «فقط دانشمندانی پرهیزکار (علماء ابرار)» می دانستند اما نهایتا بدون تصریح مولف، این نکته به شما منتقل می شود که اعتقاد کلامی ما شیعیان (که ائمه را وارثان مطلق علم پیامبر و همان حجتی می دانیم که خداوند وعده داده تا زمین را از آن خالی نگذارد) سبب شده است که همواره ایشان را حتی در امور دنیوی مفترض الطاعه و تنها مفسران برحق قرآن و سنت نبوی (برخلاف دیگران) برشماریم... امری که سبب شد «اکثریت مطلق شیعه تا پایان قرن سوم به شدت از استدلال عقلی و اجتهاد در فقه [و البته در کلام و فلسفه و عرفان] خودداری کنند» ر
اگرچه «مکتب» برای خود من بجز بندهای پایانی بخش سوم، درمورد مسائل تاریخی مربوط به مهدویت، سخن چندان تازه و تکان« دهنده ای نداشت (و حتما به همین دلیل واقعا نمیدانم امتیاز آن 4 است یا 5!)... اما تا کنون کتابی با این دقت ارجاعی در خصوص تاریخ شیعه نخوانده بودم... حتی اثر دیگر خود مدرسی، «مقدمه ای بر فقه شیعه» نیز تا این اندازه موشکافانه و دقیق نبود
اما درمورد مهدویت: شواهد کتاب و دیگر منابعی که به گوش شنیده یا به چشم خوانده ام مرا علیرغم میل باطنی ام سرد کرده است... علیرغم، زیرا مهدویت برای من، مدتها آرمان بزرگی بود که بدون آن جهان ما از اینی که هست پوچ تر می شد ولی گذشته از این آرمان ها، مدتی است ماجرای «بسط نظری تاریخ برای توجیه اعتقادات کلامی» بشدت ذهن مرا مشغول کرده است: مسائلی که اوج آن را در سنت شیعی می توان در مسئله حفظ قرآن، سیره نبوی، واقعه عاشورا و مسئله مهدویت دید که شاید جای دیگری درمورد آن نوشتم
بار دوم بود که کتاب را می خواندم؛ هرچند از بار اول کمتر بهت آور و تکان دهنده به نظر می رسید، اما همچنان واقعا جالب و خواندنی بود. برای کسانی مثل ما که از بچگی –در رسانه و مدرسه و احیانا خانواده- تحت تبلیغات شدید و گسترده ی شیعی بودیم، خواندن این کتاب می تواند احساس های زیادی را ایجاد کند. من در موقع خواندن کتاب گاهی تعجب کردم، گاهی عصبانی شدم، گاهی افسوس خوردم و گاهی از شعبده بازی نویسنده خندیدم! تاکیدِ «حضرت صادق(ع) که مایل نبودند خود را امام بخوانند» و اصرار ما و اطرافیانش برای مخالفت با این خواسته، برایم تعجب آور بود. به راه افتادن نظام وکالت و دستگاه اخذ وجوهات و پدیدار شدن مفهومی به اسم «حق مالی امام» برایم عصبانی کننده بود. خصوصا وقتی می دیدم پرداخت کننده های این وجوهات از این مفهوم جدید که تازه سر بیرون آورده بود و آنها را مجبور می کرد از بخشی از مالشان بگذرند، واقعا در بهت بودند. جریان کور تاریخی انتخاب (یا یافتن) رهبر در میان شیعیان که در فصل سوم ترسیم شد (خصوصا در مورد امامان یازدهم و دوازدهم) برایم تاسف برانگیز بود. و توجیهات نویسنده برای رد شبهه هایی که خود در کتاب گزارش می داد، خصوصا در صفحات پایانی فصل سوم برایم واقعا خنده آور بود و حقیقتا نمی توانم با نظر همسر گرامی موافق باشم که مولف کتاب را شیعه ی دوازده امامی (البته بدون باورهای غالیانه) می داند. به نظر من، اگر عقاید شیعه را هرس کنیم و هر امر قدسی ای (اعم از عصمت، علم غیب، مشخص بودن امامان از ابتدا و ...) را از این جریان کنار بزنیم و صرفا به یک قرائت رقیق بسنده کنیم که ائمه را دانشمندترین افراد در زمان خود می داند، نمی دانم چه دلیلی داریم برای اینکه برای این قرائت عادی نام یک مذهب دینی بگذاریم.
یک. بعید میدانم معتقدِ به شیعهای وجود داشته باشد که پس از خواندن «مکتب در فرایند تکامل» بهتزده نشود. کتابی که «بحران و تثبیت در دورهی تکوینی اسلام شیعی» ترجمهی صحیح عنوان اصلی آن است -که البته بیدلیل در ترجمه دگرگون نشده است. بهنظرم مقدّمهی افزودهی مؤلّف، «حکایت این کتاب» هم، به قول وبلاگنویسی احتمالاً «از روی رندی، برای اخذ مجوّز» در ابتدای کتاب آورده شده است، چه اینکه روح کتاب با آن در تلائم نیست. من حتّا شخصاً از صاحبنظری شنیدهام که «هاشم ایزدپناه» خود حسین مدرّسی ست و کتاب را خود او ترجمه کرده است؛ پس درک علّت اختلافات نسخهی چاپ اصلی و انگلیسی انتشارات داروین با نسخهی ترجمهشده و موجود چندان پیچیده نخواهد بود
دو. در بحث از غلوّ و تقصیر در حقّ ائمّهی شیعه، و راهِ میانهی مختار نویسنده از این میان، مدرّسی با احاطه به منابع متقدّم تاریخی سعی دارد نشان دهد که تصوّر شیعیان از اصول و مبانی فکری شیعه در طیّ سه قرن نخست چهگونه زیر-و-زبر شده است؛ برای نمونه اوصافی از امام مانند علم غیب، قدرت نامتناهی بر تصرّف در عالم و... به چه صورت، در اثر کوشش غالیان، به این مبانی افزوده شدهاند. عجیب اینکه مدرّسی حتا انگارهی عصمت ائمّه را نیز، به تَبَعِ ویلفرد مادِلُنگ، برساختهای متأخّر میشمارد که توسّط هشام بن حَکَم پرداخته شده است. به عبارتی اینها همه تلویحاً یعنی اغلب بنابر الزاماتی «تاریخی»، اصول «اعتقادی» به وجود میآیند و تقدیس هم میشوند، در حالی حقیقت امر چنین نبوده است
سه. پرداختن به غلوّ و تقصیر خود به قدر کافی خوانندهی معتقد را تحت تأثیر قرار میدهد؛ امّا بحثبرانگیزترین و ساده بگویم: خوفانگیزترین فصل کتاب، «بحران رهبری و نقش راویان حدیث» است که به جدلها و اختلافات بر سر جانشیینی ائمه در مقاطع مختلف میپردازد. صفحات پایانی این فصل در بارهی امام دوازدهم، علیرغم گفتهی مدرّسی، وجود فرزند برای امام عسکری را مبهم نشان میدهد، حتا اگر مؤلّف در مقدّمه بخواهد دامن خود را از این شبهه منزّه کند. احتمالاً امثال اکبر گنجی دنبالهی همین خط را گرفتهاند که به کلّی وجود امام عصر را منکر شدهاند
چهار. تأثیر مدرّسی به روشنی بر مثل دکتر محسن کدیور و نظریه علمای ابرار او آشکار است. اگر درست باشد که فصلنامهی مدرسه به خاطر مقالهی معروف «قرائت فراموششده»ی کدیور توقیف شده است، آنوقت جای تعجّب است که «مکتب در فرایند تکامل» که ریشهایتر و رادیکالتر، و از منابع الهام کدیور است، چهطور نُه بار چاپ شده است، آن هم از زیر دست ممیّزان دولت قبل. والله العالم
پنج. خواندن نقد (فی الواقع «بررسیِ») مهدی خلجی و همچنین نقدهای جدّی حجةالإسلام طارمی بر کتاب، به نظرم، لازم است؛ چه اینکه کتاب به شدّت مستعدّ این است که کار را برای خوانندهی عجول یکسره کند و نتایج جزمی لایُتغیّری به بار بیاورد
اسم الكتاب: تطور المباني الفكرية للتشيع في القرون الثلاثة الأولى
المؤلف: الدكتور حسين المدرسي الطباطبائي ترجمة: الدكتور فخري مشكور مراجعة وتحقيق: حسن محمَّد سليمان
الطبعة الأولى ٢٠١٥م عدد الصفحات ٢٦٤ نشر وتوزيع: شركة العارف للأعمال/ العارف للمطبوعات ..................
يُرجِعُ الكاتبُ البناء الشيعي من حيث الوجود بقاءً واستمرارًا إلى أمرين متوازيين في خطِّهما الزمني وإن تقدَّم فيه أحدُهما على الآخر، وهما:
١/ الإمامة عند الشيعة مفهومًا وطبيعةً ومصداقًا. ٢/ الإمامة كعقيدة أصلية في قبال المدارس الإسلامية الأخرى.
أمَّا في الأوَّل فيوثِّق الكاتب توثيقًا إرجاعيًا حُقب الصراعات في داخل البيت الشيعي على مسألة الإمامة وتحديد مصداقها الخارجي، كما ويُظهر حالة من الخفاء الشديد أثَّر بشكل مباشر على القدرة التشخيصية عند أكابر علماء الشيعة، فلم يخلو عهد من مثل هذه النزاعات الداخلية بين قائل بكون الإمام الراحل هو المهدي المنتظر الذي غاب ويُنتظر ظهوره، وبين آخر يقول بإمامة أخ الإمام أو ابنه من دون نص، أو حتَّى بإمامة عض وكلائه.
بحسب تتبعي لهذا الأمر بدايةً من النص النبوي الأوَّل على أمير المؤمنين (عليه السلام) وصولًا إلى نص أبي محمَّد العسكري (عليه السلام) على ولده (عجل اللهم فرجه الشريف) وقفتُ على مجموعة من العناوين أظهرت لي عقلية استراتيجية غاية في الدقة تميَّزت بها الإدارة الإسلامية العليا والمتمثلة في أهل بيت العصمة (عليهم السلام) ومعهم أخص خو��صهم، وقد روعيت على طول الخط مجموعة من الوجودات الواقعية التي لو أُهمِلتْ لما بقي لمذهب أهل البيت (عليهم السلام) من وجود، ومنها: الغرور المستحكم في العمق الثقافي للمجتمع مما أدى في بادئ الأمر إلى الانقلاب على وصية رسول الله (صلى الله عليه وآله) بعد انقلاب يوم أحد. فتأمل جيدًا. ومنها بطش السلطة الحاكمة واستعدادها التام للقضاء الإعدامي للتشيع وكل ما يتصل به عينًا كان أو أثرًا.
لهذا وغيره، اقتضت الحكمة التعامل بدقة فائقة مع الحقائق ومستويات إظهارها، وبالفعل كانت مرحلة حرجة انتهت في أواخرها بأن اتَّهم كبارٌ من الشيعة الإمامَ الحسن العسكري (عليه السلام) بالجهل.. وأكثر!
ثُمَّ أنَّ الكاتب يُظهر الفضل العظيم للأصلاء من محدِّثي الشيعة الذين استلموا زمام المرحلة بجمعهم الحديث وتدوينه في زمن الغيبة الصغرى وحتَّى القرن الخامس الهجري، ويأتي على رأس القائمة ثقة الإسلام الشيخ الكليني (قُدِّس سرُّه) وابن بابويه القمي (قُدِّس سرُّه)، فقد أجرى الله تعالى على أيدي هؤلاء البررة حكمة المرحلة، فظهر ما كان خافيًا وأُبرِز ما كان مستورًا، فاستقام الحال وارتفع المقام.
وأمَّا في الثاني فقد أوضح المؤلف حجم التحديات التي واجهها الشيعة وخصوصًا في مسألة الإمامة، وقد اشتدت هذه التحديات مع بدايات الدولة العبَّاسية وانتشار الترجمات لكتب الفلسفة وما نحوها، مما دفع لتشكل مدارس كلامية تحملت مسؤولية الدفاع عن العقائد الإسلامية، وبطبيعة الحال فقد أثرت هذه الحركة بشكل مباشر في التوجه العلمي الشيعي، وهذا ما تحمَّل مسؤوليته الإمام الصادق (عليه السلام) وفتح الباب أمام تلامذته لتأسيس مدارس كلامية ترجع في أصولها للفكر الإمامي الأصيل.
واستمر البناء الكلامي الشيعي في مرحلة متَّصلة حتى وصل إلى أبي جعفر بن قِبَة في أواخر القرن الثالث فنهض به عاليًا في مؤلفات ومناظرات ومكاتبات.
وهكذا دخل التشيع مرحلة الاكتمال المعرفي بتدرج راعى مختلف الظروف الاجتماعية والسياسية والاقتصادية وغيرها.
* في نظري أنَّ الكتاب وبالرغم من اشتماله على كمِّ ونوع هائل من المعلومات المهمَّة جدًّا، إلَّا أنَّه انتقل منها وبشكل مباشر إلى تقرير ما انتهى هو إليه من نتائج، دون أن يُطلع القارئ على منهجه الاستدلالي وطريقة المقارنات التي اتَّبعها، وهذا قد يُعرِّض القارئ إلى مطبات خطيرة ما لم يكن محيطًا بالمادة العلمية أو أن ينطلق من هذا الكتاب في تتبعات منهجية ليقف على الأمور مُشرِفًا ماكِنًا.
كما وعندي ملاحظة على عنوان الكتاب، فقد كان الأجدر، بل الأصح -في تصوري- أن يكون (مراحل وضوح المباني الفكرية للتشيع في القرون الثلاثة الأولى)؛ إذ أنَّ المباني الاجتهادية قد تكون قابلة للتطور، ولكن الأصول العقائدية ثابتة، ولم يكن أمرها أكثر من مراحل وضوح بالنظر إلى القابل.
لو أنَّ الكتاب راعى هذين الأمرين لما ترددتُ في إعطائه خمس نقاط كاملة، ولكنَّني والحال هذه، أعطيه ثلاث نقاط.
السيد محمَّد علي العلوي ١٧ جمادى الأولى ١٤٣٧ هجرية
این همه بلبشو بر سر این کتاب را اصلا نمیفهمم. مسأله گمانم تنها عامیانه دیدن دین است، که با فهم تاریخی هیچ ارتباطی ندارد. انسان عامی اگر تاریخ هریک از عقایدش را برایش بگویند، از آن عقیده رویگردان میشود. او نمیفهمد که حقیقت هر باور، فراتر از تاریخ است که تنها در آن نمود مییابد، نه بود. از حاشیه بگذرم. کتاب عالی است. و البته باید تذکر داد که عالی بودن کتاب، هم از کمکاری و بیتوجهی علمایی به چنین پژوهشهایی است. در هر بخش از کتاب تأسف خوردم که چرا چنین پژوهشهایی پیش از این و در خود سرزمینهای شیعی نباید انجام و منتشر شود! بخشهایی از کتاب، مو بر تنم راست شد که به راستی اگر تو در آن زمان بودی، چه میکردی؟ میتوانستی از این پردۀ قطور تاریخ و معاصرت بگذری و حقیقت را به حقش دریابی؟ نویسنده بارها در کتاب یادآوری کرده است که این اثر یک پژوهش تاریخی است درباب نظر جامعۀ شیعه نسبت به امامت و ائمه، نه حقیقت این امر، نه مطلوب خود آن حضرات، بلکه آنچه بدنۀ جامعۀ شیعه نسبت به این مسأله فکر و رفتار میکردهاند. کتاب مملو است از حکایت تردید یا حتی بعضا خیانتهای یاران و اصحاب ائمه در زمان خود آن ائمه، و همچنین باورهای غلط آنان درباب آن مسأله. و همین، عذابگاهی میتواند باشد برای ما که نادانسته در چه فتنی ممکن است افتاده باشیم. تسلط و تتبع جناب مدرسی در میان منابع بسیار تحسینبرانگیز است. و البته بعضی خطاهای روشی را منتقدان فراوان این کتاب، به حق و ناحق، تذکر دادهاند. اما امری که بیش از هرچیز انتقاد مرا برانگیخت، دیدگاهی بود که نویسنده از سر مقابله با اهل غلو، نسبت به بسیاری از احادیث مطرح کرده بود. مقابلۀ اینچنینی با غلو - که نمونۀ مشهورش را در کتاب استاد نویسنده، شهید مطهری علیه الرحمه، در حماسۀ حسینی میبینیم - همیشه منجر به دیدگاههایی افراطی در مقابل و طرد بسیاری از احادیث و باورهای عمیق باطنی شیعه شده است. قصۀ مکرر این سو و آن سوی بام! هرچند این نویسنده و آن استاد شهید هردو بسیار سعی دارند در میانۀ بام بمانند. ... من همچنان در اسفم که چرا چنین کارهایی را خود در همین سرزمینها نمیکنیم. خدا خیر دهد به جناب مدرسی و این اثر را از چنگ منافقان و جاهلان، همان اندکی هم که هست، دربیاورد.
از تناقضات اداره سانسور کتاب ما، یکی همین به چاپ نهم رسیدن این کتاب آقای مدرسی است. البته هر جور که فکر میکنم میبینم تصمیم عاقلانه همین بوده وگرنه کنار هر بوفکوری در بساط دستفروشها یک «مکتب در فرآیند تکامل» هم قرار میگرفت. البته تناقض قضیه هم، همین تصمیم عاقلانه اداره سانسور است که همین دیروز خبر رسید کون را از لغتنامه دهخدا حذف کرده اند. در باب موضوع کتاب کسان دیگری خیلی بهتر از من نوشتهاند ولی خیلی کوتاه اگر بخواهم توضیح دهم به عنوان فرعی کتاب باید اشاره کنم که به شرح زیر است :«نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین». در واقع مولف به دنبال روایتی تاریخی است از بالا و پایین ها، بحرانها و نقاط عطفی که در سه قرن نخستین بر تشیع گذشته است. با مقایسه عنوان اصلی کتاب به انگلیسی (بحران و تثبیت در دوره تکوینی اسلام شیعی) چیزهای دیگری هم ممکن است دستگیرمان شود. مشخص است که تا حدودی کتاب برای ترجمه فارسی و گذشتن از سد ارشاد ملایمتر شده و البته مقدمه مولف برای نسخه ترجمه شده هم گویای همین است. از اینها که بگذریم و برسیم به تجربه شخصی خودم از خواندن کتاب. باید بگویم کتاب اسانی برای خواندن نیست. البته مفاهیمی که در کتاب مطرح میشود سخت و غیر قابل فهم نیستند بلکه نحوه ارائه آنهاست که کار را مشکل میکند. پانوشتهای طولانی که شاید حدود بیست درصد از متن کتاب باشد و همچنین ضمایم انتهای کتاب که به غیر توضیحات چند خطی مولف درباره هرکدام، کاملن به عربی هستند. در متن اصلی هم به کرات مولف به نقل احادیث به زبان عربی میپردازد و ترجمهای هم در کار نیست. البته باید خدا را شاکر بود که نگارنده منظور حدیث را به فارسی ذکر کرده و این مساله را بدیهی ندانسته. به طور کلی ترجمه کتاب هم چندان روان نیست و بیشتر شبیه نثر کتاب های اخوندی است. برای خودم این سوال مطرح بود که چطور مترجم توانسته یک متن انگلیسی را به چنین شکلی در اورد. نظر من را اگر می خواهید که خواندنش را توصیه میکنم. و اگر خیلی باپانویسها و متن های عربی درگیر نشوید در یک روز تعطیل، تمام میشود.
کتاب جنجال برانگیزی که باعث شده اکبر گنجی با برداشت از این کتاب برخی از اعتقادات شیعی رو کار شیعیان خوانده اگرچه خود نویسنده چنین برداشتی رو اشتباه دانسته. موضوع کتاب در مورد تاریخ فکری شیعه و به خصوص موضوع امامت در طی حضور امامان میپردازه. کتاب 392 صفحه ای در نگاه اول پرحجم میاد اما یک سوم کتاب صرف ضمائم و منابع شده که این مطلب توانایی نویسنده رو در تحقیق نشون میده و اگرچه این مطلب خود خارج از نقد نبوده: علی اشرف فتحی در وبلاگش مینویسد: " نویسنده درباره نحوه استفاده از نقلهای تاریخی و روایی و مبنای گزینش این روایات تاریخی و دینی هیچ توضیحی ارائه نداده و به نظر میرسد که دقت چندانی در گزینش این روایات و منقولات به کار نبرده است. به گونهای که خواننده حس میکند در حال مطالعه مجموعهای شبیه بحارالانوار است که همه روایات و منقولات ضعیف و معتبر در کنار هم قرار داده شده و هیچ پژوهشی درباره سند این روایات و میزان دلالت آنها انجام نشده است." انتقاد دیگری به کتاب وارد است مبنی بر اینکه ترجمه کتاب یا نثر نویسنده باعث شده تا منظور اصلی بیان نشود و باعث برداشت های نا به جایی از کتاب شده. خلاصه ای از کتاب را از سایت بی بی سی میتونید بخونید و همینطوری فایلی که خلاصه کتاب رو داره.نقدهای زیادی به کتاب وارد شده مانند: "اولین اشکالى که بر این کتاب مىکنند برخورد گزینشى با تاریخ و روایات در چارچوب پیشفرضهاى اثبات نشده هست. دوم انتساب ناصحیح طرح عصمت به هشامبنحکم به استناد نوشتهاى از مادلونگ که او خود به پیروى از اشعرى در مقالات الاسلامیین ادعا کرده است. سوم محدود سازى نمایندگان ائمه به جمع آورى وجوه شرعى و انحصار رد و تأیید امام به این مقوله است که اگر در جایى امام از کسى تأیید کردهاست یا کسى را رد کردهاست ظاهرا نویسنده ادعا کرده که رد و تأیید امام صرفا در مقوله امور مالى است نه به طور کلى و کامل. انتقاد چهارم بحث ولایت تکوینى و انتساب آن به غلو و اندیشه انحرافى است یا بحث محوریت ائمه در نظام هستى که منتقدین مىگویند ایشان به درستى فهم نکرده و بیان نکردهاست و دیگر اثر پذیرى شیعه از غلو و تفویض در علم غیب، اعجاز، شهادت در اذان و مقولات دیگرى که نویسنده در این کتاب ادعا مىکند و منتقدین از این زاویه به او انتقاد مىکنند. اینها تقریبا کلانترین انتقاداتى است که بر نویسنده شده است." در کل نقد های کتاب رو در لینک های زیر میشه خواند. پیشنهاد میکنم اگر کتاب رو خوندید وقت بزارید و نقد ها رو هم مطالعه کنید. http://toraath.com/index.php?name=sec... http://goo.gl/M5hcOV http://goo.gl/oamTKw http://goo.gl/7SMiEl
وقتی ادعا می کنم شیعه اثنی عشری ام، پس از خواندن این کتاب، سریعا در ذهنم این سوالات پررنگ تر می شود، کدام شیعه؟ کدام امام؟ اصلا کدام امامت؟
مفهوم امامت در زندگی سیاسی ما، به واسطه مفهوم ولایت فقیه ادامهی خط امامان و انبیا بسط مییابد اما تفاوت دید شیعیان متقدم در نگاه به مفهوم امام که الگوی ایمانی است یا در مقام رهبر سیاسی و انقلابی، قائم آل محمد است، پرسش مهمی از سوال درباره امام و جایگاهش را برای ما پررنگ می کند.
بحثهای کتاب درباره جانشینی امامان نیز خیلی جالب توجه بود. امامتی که رهبری یک تشکیلات را بر عهده می گیرد. پس طبیعی است که دعواهای سیاسی و اعتقادی و تشکیلاتی حول این جایگاه شکل بگیرد.
نهایتا کتاب را بخوانید و مراقب باشید (و حتی آماده باشید) که آخرین سنگرهایتان سقوط نکند.
به گفته آقای مهدی خلجی مجوز گرفتن این کتاب از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی عجیب و بیشتر شبیه یک طنز هست.چرا که نگاه تاریخی این کتاب در پیدایش مذهب شیعه کاملا روبروی دیدگاه اعتقادی کنونی در جامعه ایران است. برای من به عنوان یک خواننده ایرانی که در این سیستم آموزشی جمهوری اسلامی پرورش یافته مذهب شیعه عبارت است از، یک مذهب الهی و مقدس که از ابتدای خلقت انسان قرار بر وجود همچون مذهبی با نقشه مدون و از پیش تعیین شده¬ی خداوند بوده است. در این ساختار فکری، شیعیان دارای 12 امام هستند که همگی معصوم و واسطه فیض الهی هستند و آخرین امام حضرت مهدی است که از دیدگان غایب است و قرار است روزی ظهور کنند و دنیا را از شر پاک کنند. اما این کتاب با دید تاریخی به وقایع قرون اول تا چهارم هجری بیان می کند که با تقریب خوبی حداقل می شود به تمام این آموزه¬ها شک کرد. در کتاب مثال¬های گوناگونی آمده از اینکه پس از شهادت یکی از ائمه چگونه بر سر جانشینی وی بین بازماندگان و پیروان آنها اختلاف به وجود آمده و چگونه در زمان امام صادق بحث معصوم بودن و فرازمینی بودن امامان دارای قبح بوده است و از طرف شخص امامان این گونه افراد ترد شده بوده اند و اصلا این دیدگاه زمانی قوت می گیرد که امام رضا به شهادت می رسند و فرزند ارشد ایشان فقط 7 سال داشتند، بنابراین برای تفویض وظیفه امامت به یک کودک 7 ساله باید دلایل آسمانی آورده شود و نه زمینی. پس از شهادت امام حسن عسگری نیز اختلافات بر سر وجود یا عدم وجود فرزند ایشان قوت می گیرد و در اینجا نیز باز هم پیروان ایشان به دلایل فرازمینی متوسل می شوند تا به گونه ای قوام و دوام خود را در جامعه (و از جمله در سیستم اقتصادی به وجود آمده برای دریافت خمس و زکات و هدایا) حفظ کنند. و امام زمانی که قرار بود پس از 6 ماه، 6 سال و یا در قرن چهارم زمان قدرت شیعیان که از نظر جانی در خطر نبودند که ظهور کند هنوز پس از 1000 سال ظهور نکرده اند.. نکته مهم دیگری که کتاب به آن اشاره می کند، بیان این مطلب است تا قبل از تضعیف شیعه و در زمان امامان اصلا خبری از روایات مربوط به وجود 12 امام نبوده است و پس از مرگ تمامی امامن این مطالب در کتابهای شیعیان بروز می یابد. می توان شک کرد، خواند و فکر کرد به جای پیروی کورکورانه.
پاشنه آشیل هر دین و فرقه ای تاریخی دیدن آن است. وقتی آن را در زمینه ی عصرش قرار می دهید و نشان می دهید چه اثراتی بر عصر خودش گذاشته و چه تاثیراتی از آن زمینه و دوران پذیرفته. چه میراثی می تواند برای امروز به جا بگذارد، و چرا نمی توان هیچ سنتی را برای همه زمان ها به کار برد. این همان کاری است که مدرسی طباطبایی با شیعه انجام داده است. مدرسی طباطبایی بعد از انقلاب با درجه اجتهاد در شیعه به راهنمایی مطهری به آکسفورد می رود تا دکترای مطالعات اسلام (با دید غربی!) هم بگیرد. اما دیگر به ایران بر نمی گردد و الان در آمریکا تدریس می کند. این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده است کتاب سال قبل در بیشتر جاها جمع شد. مقدمه ای مسخره از مترجم ورودی آن است که می شود نخواند! کسانی که متن انگلیسی را هم خوانده اند می گویند ترجمه فارسی خیلی خنثی است. اما با این همه باز هم کتاب بسیار غنی و جالبی است.
قراره این کتاب نشون بده که دین و تشیع امری دنیوی است و مثل هر چیز دیگر در طول تاریخ دچار تغییراتی میشه. از این جهت من مشکلی با کتاب ندارم. ولی این کتاب برای مخاطب عادی کتاب راحتی نیست. به شکلی شگفتانگیز پر از پانویس است، طوری که اگر حجم پانویسها بیشتر از متن اصلی نباشد، کمتر نیست. پر از احادیث و روایات عربیِ ترجمهنشده است که من مجبور بودم خیلی ساده از روی اونها بپرم. و غیر از اینها، طبق گفتهی آقای علیاشرف فتحی چندان اعتمادی هم به روایاتی که در این کتاب آمده نمیشود کرد: http://mobahesat.com/1393/06/4362.html نکتهای هم در مورد ترجمه هست. شایع است که ترجمهی کتاب با اصل کتاب تفاوت دارد. این شایعه به نظر معقول میآید. چون قاعدتاً وقتی کسی کتابی با این اسم را، در انتشارات «داروین» چاپ میکند نیازی به این همه تعارف و اظهار ارادت ندارد. این عنوان و آن انتشاراتی، روشنتر از هر تعارفی، نشان میدهد که نگاه نویسنده چیست. با این حال، نکات جالبی در کتاب آمده است، از جمله اینکه بعد از فوت امام صادق «اکثریت عظیم شیعهی امامیّه عبدالله را که در میان فرزندان بازماندهی امام، پسر ارشد بود به عنوان امام و جانشین آن حضرت پذیرفتند. عبدالله تنها هفتاد روز پس از پدر خود زنده بود و بدون فرزند درگذشت... خود ایشان [امام موسی کاظم] تا وقتی عبدالله زنده بود با وی آشکارا مخالفت نفرمود و کسی را به خویش نخواندند.» نکتهی دیگر اینکه بعضی از بزرگترین شاگردان ائمه ایشان را به عنوان دانشمندان بزرگ و مثلاً سرپرست و بزرگ خاندان میشناختهاند و نه امام. و اصولاً معرفی ائمهی بعدی هم چندان صریح نبوده و به همین خاطر بین شیعیان اختلاف میافتاده و فرقههای مختلفی مثل اسماعیلیه و واقفیه و امثالهم به وجود آمدهاند. مطلب دیگر اینکه در بین شیعیان این انتظار بوده که الیالابد امامی بر روی زمین وجود داشته باشد. در همین حال حدیثی از پیغمبر در میان اهل سنت مشهور بوده که بعد از ایشان دوازده خلیفه خواهند آمد. شیعیان به این حدیث توجهی نمیکردند تا به دوران غیبت میرسند و این حدیث را با وضعیت خودشان مطابق میبینند. یعنی این حدیث را شیعیان نساختهاند و حتی به آن بیتوجه بودهاند و با وجود این تائیدکنندهی وضعیت آنها شده است. باز هم مطلب هست که حال ندارم بگم. برید کتاب رو بخونید ولی یهو متحول نشید. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم
شاید اغراق باشه ولی حس شحصی من در زمینه این کتاب اینه که : اگر بسیاری از کتاب های مطرح تاریخی شیعه در دوران معاصر رو در یک کفه ترازو قرار بدیم و این کتاب رو در کفه دیگه ترازو در نظر بگیریم قطعاً اگر وزنی بالاتر از اونها نداشته باشه ، قطعاً در مقام برابری قرار خواهد گرفت . عجیب ترین نکته ای که بلافاصله نظر هر خواننده ای رو در مورد این کتاب جلب میکنه این خواهد بود که این کتاب چطور از تیغ سانسور در امان مونده !!! که البته این مسئله جای بسی خوشحالی داره چون مطالب کتاب به معنای واقعی کلمه فوق العاده و و روشنگرانه است . بی تردید یکی از پنج اثر بسیار تاثیر گذاری بود که تا به حال مطالعه کردم .
برای بار سوم است که کتاب را می خوانم ولی اینبار به همراه نقدی از آقای طارمی که البته هرچند به شکلی دقیق و به سیاق حوزوی مطرح شده اساساً مضمون کتاب را ذبح کرده است. هربار کتاب و دقت در ریزه کاری های آن دستاوردهای جدیدی به انسان منتقل می کند که شاید بیش از آنکه از جنس اطلاعات باشد، نگرش فرد شیعی را دگرگون می کند.
کتابی بسیار جالب برای کسانی که به تاریخ تشیع و فرآیند شکل گیری عقاید این فرقه اسلامی علاقه مند هستند. تعدد منابع و و سعت دانش نویسنده در این خصوص جالب توجه است.
برای شناخت مذهب خیلی خیلی به این کتابها که با رویکرد علمی نوشته شدن نیاز داریم. تو این کتاب چیزهایی خوندم که تصور موروثیم نسبت به خیلی چیزها تغییر داد.
تطور المباني الفكرية للتشيع في القرون الثلاثة الأولى
قبل قراءتي لهذا الكتاب لم أكن أعلم أن المذهب الشيعي مر بكل هذا المخاض القاسي فالتاريخ المدون هنا ليس التاريخ الذي أعرفه أو قد مر علي في كتاب سابق أو مؤسسة دينية كالمأتم أو المحاضرات المرئية لذلك اعتبر هذا الكتاب بالنسبة ليي ذو قيمة علمية عالية فأنا لطالما كان المذهب الشيعي بالنسبة لي هو مذهب الإمامية وأن الخلافات والمعاديين لا��د أن يكونوا أطراف المذاهب الاخرى وليست المذاهب المحسوبة على التشيع
في هذا الكتاب يبحث المؤلف عن المراحل والمخاضات العديدة التي مر بها التشيع فالمرحلة الأولى هي اجماع الكل بعد وفاة النبي ص أن أهل البيت علماء متقين ولكن لا يعتبرهم الجميع أئمة ويجب اتباعهم لذا كان الخلاف في البدء سياسي لا ديني ففي هذه المرحلة لم تتبلور المدارس الفقهية التي تميز كل فريق عن الآخر ولكن سرعان ما تغير الوضع وبدأت تظهر المدارس الخلافية والتي وجب على الائمة التصدي لها بموجب التكليف الإلهي المناط بهم ولم يكن يوجد في هذه المرحلة سوى غلاة ومقصره
لم يكن هناك خلاف لدى الشيعة في خلافة الإمام علي وابنيه الحسن والحسين عليهم السلام ولم تظهر فرقة سوى الكيسانية التي قالت بمحمد بن الحنفية إماماً ولما المشاع في الذهنية الشيعية وبحكم الموروث أن الإمام هو من يقوم بأخذ حق محمد وآله متى ما توافرت الظروف الملائمة لذلك وبسقوط الدولة الأموية تجددت الآمال لدى الشيعة بقيام الإمام جعفر الصادق ع الإ أنه سرعان ما خابت الآمال لما كان اشتغال الإمام بالدين والعلم عوضا عن القيام بثورة مما قسم الشيعة لحزبين الإمامية والزيدية وبعدها توالت الانقسامات حزب بعد آخر بين واقفيه وبين من ينسب الامامة لإبن مات في زمن إمام زمانه كالإسماعيلية وغيرهم
لم يعتد الشيعة على عدم وجود إمام يرجعون إليه حيث كان أقصى حد وصلوا إليه هو نظام الوكالة وذلك لإتساع رقعة متبعي المذهب الشيعي كما هذا الدور تعزز بشكل أكبر أثناء إمامة الإمام موسى بن جعفر حيث كان شطر كبير من عمره في السجن ، ولكن أن يموت الامام السابق ولا يرى له خليفة فهذا آخر كان من الصعوبة بمكان أن يتقبله العقل الشيعي في ذاك الزمان مما ساهم في انقساماتهم حتى تبين لهم أحقية القائم بن الحسن عجل الله فرجه الشريف خصوصا مع بروز دور علم الكلام في تثبيت أسس المذهب كإبن قبة
شخصيًا هذا الكتاب أضاف لي الكثير بل أوضح لي مقدار جهلي بالكثير مما هو في مذهبي فأنا شخصيًا لم أكن أعلم أن هناك خلاف على تنصيب الائمة بين الشيعة ذاتهم كما أنها معلومة جديدة بالنسبة لي أن الخمس لم يظهر ابتداء الا في زمن الإمام الجواد عليه السلام كما أنني كنت أعتقد أن سفراء الإمام القائم عجل الله فرجه الشريف لم يتم اختيارهم للمكانة العلمية بل انهم كما ذكر المؤلف
"فإن كثيراً من وكلاء الأئمة في هذه المرحلة ـ ومنهم عثمان بن سعيد العمري وابـنـه محـمـد بـن عـثـان ـ الذيـن وصـفهم الإمـامان الهـادي والعسكـري بـالثقات والمعتمدين، لم يكونوا في الحقيقة علماء بالمعنى المألوف، أي أنهم لم يكونوا مراجع في العلم والتدريس والافتاء، بل كان توثيق أحدهم يعني أنه «الثقة المأمون على مـال الله»إذ كان الهدف من هذا التوثيق ـ كما يفهم من اهتمام الناحية المقدسة في تلك الفترة ـ هو إرجاع الشيعة إليهم كقناة سليمة لإيصال الحقوق الشرعية، لا باعتبارهم مرجعاً في علوم الدین کما تصور البعض من علماء الشيعة السابقين والمعاصرين.وتابعهم في ذلك بعض الأجانب الباحثين في التشيع."
همونطور که در وهلهی اول به نظر میاد کتاب میتونه تصورات مخاطب شیعهی کتاب در مورد امامت و ائمه رو کاملا دگرگون کنه و (از یک دیدگاه) اثرات منفی روی اون بگذاره. اما از طرفی هم میتونه باعث نوعی بازیابی توجه قلبی اون دست از شیعیان باشه که در نظام فکریشون هرگونه قدرت مافوق بشری ائمه رو به دور از منطق و ناقض انسجام کلی در شریعت میبینن. این افراد با خوندن کتاب میتونن به تصویری متناسبتر از امامت برسن که صرفا مبتنی بر حدس و گمانهاشون نیست و تاریخ هم تا حدی میتونه پشتیبان اون باشه.
کتاب بحثهایی که حداقل برای من بسیار نوین بود را مطرح میکند. نوع نگرش این کتاب چیزی نیست که به سادگی در منابع دینی ما یافت شود و برای شخصی که به تاریخ شیعه تسلط ندارد مسلما منشا سوالات جدیدی خواهد بود. اما در مجموع به نظرم کتاب به قدر کافی نظم نداشت و بیشتر به یک قصهی تاریخی شبیه بود تا تاریخ تحلیلی، مستند و منظم. نگارنده هیچ جمع بندیای از مجموعهی روایات تاریخی که ارائه میدهد به مخاطب نمیدهد. البته شاید این مساله ناشی از محافظهکاری نگارنده باشد که حاضر به بیان صریح نظر خود نیست.
کتاب در یک کلام پیشزمینهها و تصویرهای ذهنی خواننده را از تشیع و به بیان دقیقتر، مسالهی امامت و مشخصههای آن دگرگون میسازد؛ چرا که با وجود یک دورهی تاریخی بهشدت خفقانزده از منظر پژوهشهای روشمند تاریخی، و انحصار حاکمیتی رسانههای جریان اصلی، فروپاشی این تصویر و ذهنیت تقدسگرا را با حس استیصال و بهتزدگی همراه میسازد. ناگفته بدیهیست که نهادهای مذکور، سعی در بهحاشیهراندن آن با نقدهایی جزئی کنند و آن را به مانند هر روایت «قابلپاسخ»ی به حیطهی ابتذال بکشانند اما برای خواننده هیچکدام از این تلاشها، در کنار شاکلهی محافظهکارانه و ادبیات توجیهگر مترجم برای کسب مجوز، که بهگونهی غیرقابلتحملی در فصل سوم نمود ظاهری پیدا کرده نمیتواند ایدههای کلیدی آن را مخفی سازد. مطالعهی این کتاب به هر آدمی که دغدغهی فهم اسلام و تشیع دارد و میخواهد با یک اثر تحقیقی جدی در بطن تاریخ اسلام مواجه شود ضروریست.
مطالعهی این کتاب رو به دو دسته شدیدا پیشنهاد میکنم؛ اول تمامی شیعیان با هر فرقهای، دوم تمامی کسانی که به هر دلیلی تحت تاثیر تشیع قرار دارند مثل تمام مردم ایران انتشار این کتاب ولولهای در حوزههای علمیه برانگیخت که دلیل اصلی آن نوع نگرش جدیدی است که این کتاب به تاریخ دین دارد. که البته این نوع نگرش در واقع چیز جدیدی نیست، همان روش تاریخنگاری پذیرفته در دنیای مدرن است، اما استفاده از آن در مسائل فقهی و اعتقادی چیز جدیدی است که فقه سنتی را برآشفته کرده.
This books forces the reader to think more and deeper in his/her beliefs. This book is talking about history of Shia and concept of Imam in the first three centuries of Islam. The book is originally written in English, but I read Farsi translation which is done by Mr. Hashem Izadpanah.
کتابی که به نظر من، چاپش تو ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی که خودش رو پرچمدار اسلام شیعی می دونه، واقعا خیلی خیلی عجیبه و عجیب تر اینکه اولین بار این کتاب، در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد چاپ شده. نویسنده کتاب شبهاتی رو در که سالهای اولیه ظهور اسلام و شکل گرفتن تشیع، مطرح بوده رو به بحث می گذاره و سعی می کنه برای این شبهات، پاسخهایی رو که ائمه و متکلمین و راویان حدیث، در سه قرن اول اسلام، ارائه دادن به خواننده معرفی کنه. واقعا نویسنده رو مطلب کار کرده و ارجاعات زیادی به متون و کتب تاریخی داده. با خوندن کتاب جرقه های زیادی تو ذهن زده میشه در مورد مسائل مختلف، از جمله نحوه نصب امام معصوم بعد از فوت امام قبلی، یا دلایل ایجاد فرقه های مختلف در تشیع و از همه مهمتر، در مورد امام غائب و فلسفه مهدویت. با اینکه نویسنده سعی داره پاسخ همه شبهات رو بده، ولی بعضی توضیحات، واقعا فقط یه توجیه به نظر میان و خواننده رو قانع نمی کنن و باعث میشن، ما ها که از کودکی با تعالیم شیعی بزرگ شدیم، به فکر فرو بریم. ضمن اینکه من تا الان با نویسنده این کتاب آشنا نبودم و چیزی راجع بهشون نشنیده بودم، و واقعا از خوندن بیوگرافی و رزومه ایشون لذت بردم و متاسف شدم که چرا امثال ایشون، تو سیستم حکومتی ایران حضور ندارن.
این کتاب روایتگر تاریخ این چیزیست که ما امروزه بهش میگیم «تشیع».
اگه به عقب برگردم، سعی میکنم این کتاب رو با یه معلم بخونم. اول به خاطر نوع نوشتارش که راحتخون نیست، دوم به خاطر بیشمار روایات عربیای که توشه و ترجمه نشده و من طبیعتاً از روشون گذر میگردم، و سوم مقالات و کتابهایی که این کتاب رو نقد کردن و به منابع و بیطرفیش حتی ایراد واردکردن.
× وقتی از یکی از فارغاتحصیلان علوم دینی در مورد «شبههی ابن قبه» که درکش نمیکردم سوال کردم، گفت در موردش توی کلام خونده و توی منطق و اصول بهش جواب داده میشه و بیشتر اصول. یه سری توضیحات هم داد که یه چیزایی دستگیرم شد. اما بیشتر به این فکر کردم که خیلی از مسائل این کتاب شاید چیزهای پیشافتادهای برای آدمای این حوزه به نظر برسه و برای ما نه. به همین خاطر به نظرم کار نویسنده از دو جهت محترمه؛ اول بازکردن باب گفتگو و دوم بازکردن در این مطالب به روی ما.
×× میراث این کتاب برای من احساسات مبهم و دریایی از سواله. که در واقع باز شدن در جدیدی به روی زندگی مطالعاتیم معناش میکنم.
این کتاب یک نسخه متفاوتی از اون چیزی که به عنوان «تاریخ تشیع» که تو سیستم آموزش و پرورش به خوردمون دادند، ارائه میده و واقعا خوندنش برای هر کسی که تو مدارس ج ا بزرگ شده واجبه به نظرم.
کتاب جالبی هست از این جهت که سیر تکاملی اعتقادات در مکتب تشیع رو بیان میکنه. خیلی از مسائلی که الان فکر میکنیم از ابتدا همینطور بوده مشخصا حاصل یک سیر تکاملی هست و در طول تاریخ شاهد تغییر و تحول