احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادریاش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد.
ما را که آوردند: بر نیمکتهای علفی نشاندند مردانی بودیم: هریک با رنگی... هریک با رنجی... مردی بنفش.. مردی قرمز... مردی اخرایی... سه مرد رنگهایی بودند که در هر کاشی هویدا ست مردان دیگر از رنگهای کاشی طفره رفته بودند ما را که آوردند بر نیمکتهای علف زرد نشاندند - پاییز بود – مردانی که از رنگهای کاشی طفره رفته بودند رفتند تا گلهای سپید را رنگین کنند و ندانستند که: هیچ مردی جایگزین پروانه نخواهد شد. ما را که آوردند بر نیمکتهای آبی نشاندند ماهیها در بدن ما راه میرفتند چون تن ما در آب فرو شد آب را به خود کشید و خوشانی ماهیان مردند مرگ ماهیان مرگ ما را راهی کرد و گزمهی روبرویی دست بر ماشه برد. مرا به خانه آوردند همه چیز در جای خود بود مردان رنگی در من مرده بودند رنگی در من فریاد میزد: «چشمان آبی را پرستار باش» «و در قاب رویای کودکان بیاویز»
دوستت دارم باید در چشمان نگریست یا در گوشها گفت؟ جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود و مروارید چشمانت دلیل بود؟
در عصر یک پاییز در اتوبوس بودیم دورمان دیوار شیشهای سبز سبزی شیشهها، زرد پاییز را سبز خرم کرده بود از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست بیرون خزان در کار بود نمیدانستم در بهار درون باید گفت؟ یا در خزان برون؟
من و بهار پیاده شدیم بهار در خیابان محو شد پاییز در کنارم راه میآمد