Jump to ratings and reviews
Rate this book

ترلان

Rate this book
ترلان سرش را تکان می‌دهد. به همین سادگی کلمات محکم و آشنای زندگی‌اش بی‌مصرف شده بودند. به درد نوشتن انشای سوزناک می‌خوردند ولی به کار توضیح زندگی جدیدش نمی‌آمدند. زندگی‌اش عوض شده بود و کلماتش نه. کلمات عاریهٔ جدیدی را در اختیارش گذاشته بودند اما آن‌ها مثل مورچه‌های سیاه از سر و رویش بالا می‌رفتند، گوشت تنش را گاز می‌گرفتند و عذابش می‌دادند. باید به رعنا بگوید که کلمات خودش را می‌خواهد، کلماتی که مثل گیاهانی ترد و نازک با دست‌های خودش پرورده باشد. مال خودش باشد.

192 pages, Paperback

First published April 1, 2003

27 people are currently reading
371 people want to read

About the author

فریبا وفی

13 books172 followers
English: Fariba Vafi

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
51 (6%)
4 stars
106 (14%)
3 stars
259 (34%)
2 stars
211 (28%)
1 star
121 (16%)
Displaying 1 - 30 of 95 reviews
Profile Image for Homa Sharifmousavi.
76 reviews114 followers
May 4, 2018
خوشبختانه داستان اونقدر بد هست که نشه با جمله های قشنگی که هر ده صفحه و ایده‌های کمی جالبی که هر بیست صفحه ظاهر میشن، گول خورد.
فضای داستان اگر بهتر ساخته و پرداخته میشد، اگر به جای این استریوتایپ‌ها، شخصیتهایی با پرداخت و جزییات خوب داشت، بیشتر به تخیل چنگ می‌انداخت، چه روایت و داستان جالبی درمی‌اومد از زنانی که زندگیشون ناگهان تغییر کرده اما انگار داستان را ترلان نوشته، آشفته و خالی.
بدتر از هرچیز شاید گوشه و کنایه‌های تکراری و لوس سیاسی کتاب بود.
186 reviews128 followers
June 10, 2019
"شرايط" هميشه از نظر من عامل مهمى در تعيين تصميم و سرنوشت انسان‌ها به حساب مى‌آيد. من جزو آن گروهی نيستم كه فكر مى‌كنند "خواستن توانستن" است و اصلا هم برايشان مهم نيست كه آدم‌ها با چه محدوديت‌هاى ناخواسته‌اى ممكن است دست به گريبان باشند! در عين حال، من هرگز به جبر کامل اعتقاد نداشته‌ام. به نظرم زندگى مثل خمير مجسمه‌سازى است كه جنس و مصالحش را خودمان انتخاب نكرده‌ايم، اما بايد به آن شكل بدهيم. اگر خميرت مرغوب باشد، راحت شكل مى‌گيرد، اگرنه با بدبختى و مصيبت، آنقدر سخت كه ممكن است بى‌خيال ادامه‌اش بشوى...
"ترلان" شايد، فرآيند دست و پنجه نرم كردن آدم‌ها با "شرايط" را بيان مى‌كند. آدم‌هايى كه خمير توى دستشان مرغوب نيست. دخترهايى كه اسير فرهنگ پدرسالار جامعه‌اند و براى فرار از پدرهايشان، از سرنوشت محتومشان، به مدرسه‌اى نظامى پناه آورده‌اند تا پاسبان شوند، شايد راه گريزى بيابند! مدرسه‌اى كه در آن همه چيز را به آدم ديكته مى‌كنند، حتى افكار و اعتقادات! سخت است كه خودِ قبلى‌ات باقى بمانى و لوح ذهنت از آنكه در گذشته بوده‌اى پاك نشود! با اينحال، هستند دختران چموشى كه حتى در آخرين روزها، زير بار انضباط اجبارى نمى‌روند، شلنگ تخته مى‌اندازند و هزينه‌اش را بايد بدهند. در انتها كدام يك مى‌تواند بر سرنوشت محتوم به شكلى چيره شود كه گذشته‌اش مايه حسرت نباشد؟
ادبيات كتاب پر از توصيفات اضافه و حوصله سربر است. با جمله‌هاى ساده و كوتاه‌تَر شايد اثر جالب‌ترى از كار در مى‌آمد.
Profile Image for Ramin Azodi.
127 reviews
October 15, 2017
کتاب روی میز کتابخونهٔ فنی افتاده بود. از نیما پرسیدم «کی خریدیش؟» گفت «چن وقتی میشه ولی هنو نخوندمش به نظرت خوبه؟» کتابو برداشتم و در فاصلهٔ اول کلاس انقلاب اسلامی تا آخر کلاس ریاضیات مهندسی تمومش کردم. فرم داشت. محتوای چندانی نه. شخصیت پردازی‌ها نصفه و نیمه بودند اما نثر روون و پیش برنده‌ای داشت. دروغ نمیگم و انکار نمی‌کنم، حدود ۵۰-۶۰ صفحه‌ای رو جهشی خوندم ولی چیزی رو از دست ندادم.
سر آخر به نیما گفتم ارزش خوندن نداره. به شما هم میگم. باقی ماجرا با شماست
Profile Image for Koala.
150 reviews14 followers
April 19, 2023
کتاب عجیبی بود. با نگارشش اصلا ارتباط نگرفتم ولی شخصیت پردازی گنگش رو دوست داشتم.
کتاب کلا نقطه ی اوجی نداره و این زیباست.
گاهی به جزئیات بیشتری نیاز داشتم از ماجرا.
عجیب بود به هر حال.
57 reviews3 followers
December 7, 2014
قصه داستان دختری است که آرزوش نویسنده شدنه، توی شهر خودش کاری پیدا نمیکنه، محیط خونه رو دوست نداره و از سر ناچاری میره تهران آموزش ببینه برا پاسبان شدن. در تمام طول قصه منتظر بودم از اون پادگان بیاد بیرون و یک کار دیگه بکنه، فضاش رو دوست نداشتم، همه اش احساس خفقان میکردم. ولی این کار رو نکرد، آخرش یک گوشه دنج پیدا کرد و داستان نوشت.
Profile Image for Mina khamoushi.
190 reviews205 followers
Read
April 10, 2013
دوستش نداشتم. اصلا و ابدا
تلف کردن وقت بود خوندنش.
Profile Image for Niyousha.
625 reviews73 followers
January 3, 2024
همیشه با کتابهای نویسنده های زن ایرانی ارتباط عمیق تری برقرار میکنم مخصوصا اگه صوتی گوش بدم. این کتاب هم در ظاهر یه کتاب معمولی بود با یه داستان معمولی و شاید خسته کننده ولی زنانه نویسی نویسنده جذابش کرده بود. من دوسش داشتم و خوندنش بهم حس خوبی داد. حس خوب زندگی کم استرس توی ایران با دغدغه های کوچک و روزمره و سرعت کم.

Profile Image for Zahra.
85 reviews43 followers
August 21, 2008
وقتی فریبا وفی مدام خودش را تکرار می‌کند
Profile Image for sæm.
132 reviews100 followers
July 17, 2010
اگه مثل آدم خداحافظي كني غصه مي خوري ولي خيالت راحت است.اما جدايي بدون خداحافظي بد است,خيلي بد.يك ديدار نا تمام است.ذهن ناچار مي شود هي به عقب برگردد و درست يك ذره مانده به آخر متوقف شود.انگار بروي به سينما و آخر فيلم را نديده برق برود يا گوشه اي از انجا آتش بگيرد يا هزارويك اتفاق ديگر بيفتدو اتفاق اصصلي كه همان اخر فيلم يا خداحافظي است,نيفتد
Profile Image for فریبا ارجمند.
Author 8 books56 followers
March 27, 2018
طبق معمول اغلب داستان‌های بلند ایرانی که عنوان رمان به خود می‌گیرند اثر ضعیفی بود. خانم وفی دو قهرمان اصلی کتابش را از میان دخترهای همسن خودش انتخاب کرده. دخترهایی که در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ دبیرستانی بوده‌اند و کله‌شان بوی قرمه سبزی می‌داده. بعید می‌دانم خانم وفی شخصا یکی از این‌ها بوده چون دخترها را آرزومند رفتن به کوبا و شرکت در جنگ‌های پارتیزانی معرفی کرده در حالیکه سال ۵۷ تقریبا ۲۰ سال از پیروزی انقلاب کوبا می‌گذشته.
شخصیت رضا در مجموع از بقیه باورکردنی‌تر از آب درآمده.
چرا رمانی که نویسنده‌اش زنه باز باید کلیشه‌های جنسیتی مردسالارانه را درباره زنان نظامی تکرار کند؟ فرمانده زن زشت است و پیر دختر و توسری خور فرماندهان مرد و آرزومند بلد بودن قلاب بافی و درست کردن کوفته تبریزی؟ دخترها همه از ناچاری آمده‌اند پلیس بشوند و بعد از چندماه آموزش هنوز قدم‌روی ساده را بلد نیستند؟ دخترها دست‌کم دیپلمه‌اند اما نه تنها اسم چخوف به گوششان نخورده بلکه حتی نمی‌دانند ستاری که دوستش باقر است کیست؟
Profile Image for M&A Ed.
407 reviews62 followers
July 25, 2023
کتاب "ترلان" نوشتهٔ فریبا وفی است. فریبا وفی به خاطر نوشتن رمان ترلان برنده‌ٔ عنوان بهترین نویسنده‌ٔ سال ۲۰۱۷ مؤسسه آلمانی لیتپروم “LITPROM” شد.
ترلان و رعنا شخصیت‌های اصلی داستان هستند که تصمیم دارند پاسبان شوند. داستان در دوره‌ی آموزشی روایت می‌شود. حضور نمایندگانی از فرهنگ‌های مختلف نقطه‌ی جالب این رمان است. از نکات دیگر این رمان حضور دخترانی است که سعی در رسیدن به استقلال فردی دارند. اما در این راه گویا موانع فراوانی است که باید از هر یک بگذرند تا بتوانند به هدف والایشان‌ برسند، موانعی چون آزمون قد و بکارت و سلامتی و...
به نظرم داستان ترلان کاملاً یک روایت ساده بود و تنها مسئله قابل توجه آن علاقه‌ی تنی چند از دختران به پاسبان شدن بود.
Profile Image for Ailin.
36 reviews2 followers
June 24, 2017
اصلا دوست نداشتم نه موضوعش رو. نه قلمش رو
Profile Image for Elahe.
196 reviews
January 17, 2019
از رویای تبت که بگذریم فریبا وفی نویسنده خوبی نیست و چیزهایی که راجع ب زنان می نویسد به نظر من که زن هستم آزاردهنده س ن واقع گرایانه..
Profile Image for Mahsa Tahmasebi.
38 reviews35 followers
July 12, 2019
شاید در شما هم مثل من این پیش زمینه فکری باشدکه اگر اسم کتابی اسم خاص دختر بود حتمن عاشقانه است. "ترلان" نبود.
Profile Image for Mandana Jafarian.
1 review
October 4, 2018
https://monelly.blogspot.com/2018/10/...
« هر روز صدها جمله به زندگی آدم وارد می‌شود ولی فقط یکی از آنها مهم است.»

''ترلان" را شاید فقط به دو دلیل خواندم: اول اینکه برنده جایزه‌ی ادبی لیبراتور آلمان است و دوم چون نوشته‌ی فریبا وفی است.
فضای کتاب – خوابگاه دختران پادگانی در اوایل انقلاب – با شرایط و روحیات من خیلی فاصله داشت. خواندنش کند پیش ‌رفت. داستان مرا به دنبال خود نمی‌کشید. و همه‌ی این‌ها بیشتر باعث ‌شد بخوانم تا ببینم چرا و چطور این کتاب برنده جایزه ادبی شده است. دو سومِ کتاب را خواندم که یکهو حرف نویسنده را شنیدم، رسا و واضح، آنقدر که قلبم سنگین شد و کتاب را بستم و برای مدتی کنار گذاشتم. فریبا وفی عجب صبر و حوصله‌ای دارد در پختن مطلبش.

یاد خودش افتادم؛ روزی که در جلسه‌ی کتاب‌خوانی‌اش در دانشگاه تورونتو دیدمش. آرامش و صبوری‌اش مثال زدنی است. در زیر آن چهره آرام، مشاهده‌گر دقیقی است. دریافت و توصیفش از شهر تورنتو برایم به یاد ماندنی است. گفت ''تورونتو شهری است که خودش را به آدمها تحمیل نمی‌کند. در و دیوار و خیابان‌های شهر مزاحم فضای خصوصی کسی نیست. هر کس می‌تواند در حال و هوای خودش باشد. تورنتو با پیرامونش در صلح است.'' (نقل به مضمون)
فریبا وفی آن روز شبیه داستانهایش بود، عکس‌العمل‌های شدید و هیجانی نداشت. نه لبخندی به لب داشت، نه اخمی بر ابرو، نه با دست و بدن و گوشه‌ی چشم ایما و اشاره می‌داد. رفتار و گفتارش عاری از هر گونه قضاوتی بود. در لحظه حضور داشت، دقیق گوش می‌کرد و دقیق جواب می‌داد.

ترلان از نظر من بیش از هر چیز داستان نویسنده شدن خود نویسنده است. و این چیزی بود که ناگهان در یک سوم آخر کتاب فهمیدم هر چند از ابتدا درباره‌ی آن حرف زده است. فریبا وفی لا به لای داستانی از گذشته‌های دور و اوایل جوانی، شرح شوق و اشتیاق، ناامیدی، ترس، سرگشتگی‌ و عدم اطمینانش در راه نوشتن را نوشته است. تجربه‌ای که از انشایی در دبیرستان شروع شد. ''ترلان'' رویای نویسنده شدن دارد. هر کاری که می‌کند می‌ترسد از این هدف و رویا دور شود. وفی به سادگی و ظرافت داستانِ پرس و جوهایی که از دیگران می‌کرد و اظهار نظرهای متفاوت‌ و گاه گیج‌کننده‌شان درباره‌ی نویسندگی را نوشته است. مسیری که بسیاری از نویسندگان پیموده‌اند و هر یک به زبان خودشان از آن نوشته‌اند. برای من خواندنش از زبان یک زن نویسنده‌ی ایرانی معاصر بسیار جذاب و دلگرم کننده بود.

کتاب پر است از نظر نویسنده راجع به مسائل و مفاهیم مهمی مانند عشق، خانواده، دین، زندگی. هر چند خواندن یک سوم آخر هم زیاد طول کشید ، دوباره برگشتم کتاب را از اول خواندم و یادداشت برداشتم. زیر جمله هایش خط کشیدم و طعم احساساتش را مزه مزه کردم. ترلان چکیده‌ی یک عمر تفکر و تجربه است. جمله‌ها تک به تک مهم‌اند. فقط خاطره تعریف نمی‌کنند، تحلیل و جهان‌بینی دارند. در ورای یک داستان ساده‌ی خانوادگی، وفی از احساس یک دوره ازعمرش نوشته است. از نظر من حافظه‌‌ی او در یادآوری گذشته ستودنی است. هنوز هم وقتی به صبر و حوصله‌ا‌ش فکر می‌کنم قلبم سنگین می‌شود. وفی خواننده‌اش را مثل دیزی سنگی آرام آرام می‌پزد. صبر و حوصله‌ای که هرگز در من نیست.

جمله‌های زیر از کتاب ترلان است:
« همه به او اعتماد داشتند، ولی اعتماد همیشه نشانه‌ی عشق نیست. پوششی است برای پنهان کردن بی‌اعتنایی. »
« فکر فرار، مثل فکر مرگ تسکین می‌دهد.»
« ما ملت حرّافی هستیم. حاضریم ساعت‌ها حرف بزنیم ولی یک خط ننویسیم. چون نوشتن مسولیت دارد.»
و بعد انگار دارد به خودش می‌گوید (یا ما را تشویق می‌کند؟) : « مسئولیت را به گردن بگیر و در هر شرایطی بنویس.»
Profile Image for negar heshmat.
104 reviews5 followers
March 8, 2017
"اگر مثل آدم خداحافظی کنی،غصه میخوری ولی خیالت راحت است.اما جدایی بدون خداحافظی بد است،خیلی بد.یک دیدارِ ناتمام است؛ذهن ناچار می شود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود.انگار بروی به سینما و آخر فیلم را ندیده برق برود یا گوشه ای از آنجا آتش بگیرد،یا هزار و یک اتفاق دیگر بیفتد و اتفاق اصلی،که همان آخر فیلم یا خداحافظی است،نیفتد..."
---------------------------------
+"به نظر تو ممکن است مردی زنی را ببوسد بی آنکه او را دوست داشته باشد."
...
-"تمام مردهایی که این کار را می کنند،همان لحظه،آن زن را دوست دارند.اگر نداشته باشند خودشان را وادار به چنین کاری نمی کنند.همان موقع مرد ها خیلی پر احساس اند.اما فردای آن روز می توانند آدم دیگری بشوند."
...
-"چیزی که زن ها نمی بینند یا نمی خواهند ببینند.فکر می کنند آن ها هم مثل خودشانند که ساعت ها توی ذهنشان با این چیزها وربروند و اسیر بشوند.برای مردها یک بوسه فقط یک بوسه است ولی زن ها شصت تا چیز دیگر از آن می سازند."
--------------------------------
"...آدم همیشه تحمل آنچه را که می داند ندارد.من یکی حتی از پذیرفتن خودم به این شکلی که هستم عاجزم،بقیه پیشکش."
--------------------------------
Profile Image for Abas Azimi.
63 reviews37 followers
February 13, 2018
مهم نیست دنیا که به آخر نرسیده
+دنیا به آخر نمیرسد کوچک میشود جدی میشود مثل آدم پیر اخمویی میشود و مدام غر میزند
Profile Image for Mojhde Alipoor.
72 reviews30 followers
November 22, 2019
خیلی شخصیت پردازی خوبی نداشت نمیشد خیلی باهاشون همذات پنداری کرد ولی ریتم کتاب خوب بود و سریع میشه خوندش .. خط کلی داستان رو دوست داشتم ولی اتفاقات و شخصیت هاش رو نه!
Profile Image for Nafiseh.
16 reviews10 followers
July 28, 2011
انقدر فضاها پراکنده و شخصیتها زیاد بود که من نتوانستم ارتباطی‌ با این کتاب برقرار کنم. آخرش به این فکر کردم که شاید این گسستگی در داستان در راستای گسستگی ذهن ترلان (نویسنده؟) است. شخصیتها و دیالوگ هاشان باور پذیر نبودند بعضا. احساس من این بود که قرار نیست اطلاعات زیادی از شخصیتها داشته باشیم. آنها را باید با یک گذشته مبهم در یک سربازخانه ببینیم. من با این مینیمال مشکلی‌ ندارم. مشکلم از آنجایی شروع میشود که یک باره به جای ترلان و رعنا که در اول داستان تا حدی با آنها آشنا شدیم، در سرباز خانه با یک گردان روبرو می‌شویم که تکلیفمان روشن نیست آیا آنها را مجزا ببینیم یا در سیر اتفاقاتی که بر ترلان و رعنا می‌‌رود. یعنی‌ انگار نویسنده دلش نمی‌آید ساکنین شبانه روزی را به ما معرفی‌ نکند. پایان بندی خوبی‌ داشت.
Profile Image for Farnaz.
360 reviews124 followers
October 17, 2014
اگر مثل آدم خداحافظی کنی، غصه می خوری ولی خیالت راحت است. اما جدایی بدون خداحافظی بد است، خیلی بد. یک دیدار ناتمام است؛ ذهن ناچار می شود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود. انگار بروی به سینما و آخر فیلم را ندیده برق برود یا گوشه ای از آنجا آتش بگیرد، یا هزار و یک اتفاق دیگر بیفتد و اتفاق اصلی، که همان آخر فیلم یا خداحافظی است، نیفتد.

Profile Image for Kimia.
21 reviews
May 15, 2022
از اون کتابایی که موضوع خوبی داره ولی منِ خواننده نتونستم ارتباطی باهاش برقرار کنم :/
کاش بهتر و زیباتر به موضوع پرداخته میشد.

بخشی از کتاب:
“ ارتباط همه با بیرون قطع است.کسی از دنیایی که پشت سر گذاشته خبر ندارد. و دنیا، وقتی آدم از آن خبر ندارد، به سرعت عوض می شود .”
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
March 16, 2016
حالا می‌فهمید تنهایی را بدون احساس تنهایی دوست داشته است. احساسش با خودش فرق دارد. وقتی می‌آید که آدم تنها نیست، پیش صد نفر دیگر خوابیده است. این حس مزه تلخی دارد.
Profile Image for Amir Sahbaee.
389 reviews21 followers
December 21, 2024
هدیه از سها
--
درواقع کتاب رو خودم انتخاب کردم و سها از هزار کیلومتر فاصله برام خریدش. دوست داشتم فریبا وفی بخونم چون انزوای کارای قبلیشو دوس داشتم. و توام وفی رو دوست داشتی. هنوز تصویر کتابشو تو کتابخونه‌ی خونه‌ی قبلیتون یادمه.
--
امتیاز دقیق‌ترم به کتاب ۱.۵ئه.
فریبا وفی رو دوست داشتم ولی این اثرش واقعا خوب نبود. خط کلی داستان بدون کشش بود. هیچ اتفاق خاصی در داستان نیفتاد(جز ماجرای رضا که پایان بندی اون اتفاق هم خیلی فوق‌العاده نبود).
شخصیت‌پردازی‌ها شلخته بودن. آدم‌هایی که تو داستان نه نقش داشتن نه تاثیر. فقط حضور داشتن اونم با کمترین تلاش برای شخصیت پردازی.
لرها، ترک‌ها، مشهدی‌ها، مینا، فیروزه، ایرج، تورج، رضا، بیوک، بابا و مامان ترلان، هاله، مازندرانی، عاقله‌زن... کتاب پر از اسم بود و تقریبا هیچ‌کدومشون واقعی نشده بودن. هیچ‌کدومشون یه تاثیر واقعی تو داستان نذاشتن.
به نظرم نقطه قوت فریبا وفی، پرداختن جمله‌های عمیق و ملموسه. ولی این داستان انقدر بی در و پیکر بود که جمله‌ها هم کار زیادی براش نتونستن انجام بدن.
هیچ اندیشه‌ی بزرگی هم جاری در کتاب نبود. نه چپ بود نه راست. نه ضد زن بود نه فمینیستی. شبیه درددل کردن‌های کانال‌های تلگرامی.
--
انقد ازش بد گفتم ولی خب برام ارزشمنده خودش چون هدیه بود و یادآور تو.
--

چندتا جمله از کتاب:
--------------
-تا چشم به‌هم بزنی دوره تمام شده است.
اما او هزاران بار چشم به‌هم زده و هیچ‌چیز تمام نشده است. هنوز هم هرروز صبح از خواب بیدار می‌شود و چند ثانیه‌ای صبر می‌کند تا به‌یاد بیاورد کجاست. بعد آرام آرام خودش را برای درک هویت تازه‌اش می‌سازد. روز بعد باز از نو این کار را می‌کند. چون چیزی از قبل یادش نمانده است.

--
بعد از این‌که رفتی تازه فهمیدم چقدر تنها شده‌ام. ولی من اگر جای تو باشم برنمی‌گردم.
--
....سکوت ایرج فرق داشت. ایرج روزهای زیادی می‌رفت و می‌آمد و با کسی حرف نمی‌زد. ترلان حس می‌کرد چیز مهمی از او دور شده است. و ممکن است دوباره برنگردد. ایرج نگاه می‌کرد بی آنکه ببیند‌. مثل آدم بی‌سری راه می‌رفت و مثل آدم کری گوش می‌داد. توجه به زندگی مثل زنی بی‌رحمانه او را به حال خود گذاشته و رفته بود.
--
نمی‌فهمید چرا آن ضربه توانسته بود چنین کاری با او بکند. باعث شده بود یکباره نیست شود، محو شود، از چشم خودش ناپدید شود.
Profile Image for Jodi.
2,282 reviews43 followers
July 8, 2023
Nach "Kellervogel" war dies das zweite Buch, das ich von Fariba Vafi gelesen habe. Obwohl es auch ein faszinierendes Werk ist, konnte es mich nicht dermassen begeistern wie damals ihr Erstling. Vor allem hat sich hier Vafis Sprache deutlich verändert; was aber auch an der Übersetzung liegen könnte.

Inhaltlich ist das Buch aber dennoch interessant, da es einen Einblick in das uns fremde Land Iran bietet. Auch der Sichtpunkt ist anders als gewohnt: Tarlan möchte Polizist werden. Genau, Polizist, nicht Polizistin.

Gerne hätte ich mehr darüber erfahren, wie es für einen weiblichen Polizisten im Iran ist, welche Aufgaben Tarlan gehabt hätte und wie ihr Alltag ausgesehen hätte. Doch Vafi konzentriert sich hauptsächlich auf das Geschehen während der Ausbildung und auch hier mehr auf die Gespräche der Mädchen untereinander.

Dadurch bekommt die lesende Person einen lebensnahen Einblick in die Realität des Frau-Seins im Iran. Was treibt die Mädchen um? Womit beschäftigen sie sich? Und auch wenn vieles für uns anders ist, so gibt es doch Sachen, die länderübergreifend scheinen. Manchmal fühlte ich mich fast schon ins Schullager zurückversetzt.

Auch wenn sich das Werk nicht als das entpuppte, was ich mir erhofft hatte, bin ich dennoch froh, erneut lesend einen anderen Kulturkreis aufgesucht zu haben, um damit ein wenig auf Tuchfühlung zu gehen. So etwas ist niemals verkehrt, finde ich.
Profile Image for Razieh mehdizadeh.
369 reviews78 followers
January 2, 2015
ترلان را می توان خواند اما نه با ذوق و شوق. این کتاب نیز مانند سایر آثار فریبا وفی داستان زندگی ه یک زن می باشد. در این جا شخصیت اصلی دختری ست نوجوان که تمایلات پسرانه دارد و آرزوهای دخترانه. دختری شوخ طبع به آروزی نویسنده شدن که عاشق چخوف است. او تصمیم می گیرد پاسبان بشود و در خوابگاه دختران با ماجرای سایر دخترها آشنا می شود. اگرچه این کتاب هم شباهت به سایر کارهای فرسیا وفی دارد(از آن جهت که شخصیت اول دختر است و در راستای داستان با ماجرای سایر دحترهای نزدیک به کاراکتر اول آشنامی شویم. و دیالوگ ها و نثر زیبای وفی نیز در جاهایی از کتاب دیده می شود.)اما از فضای روایی و داستان پردازی وفی خبری نیست. داستان به شیوه ای خشک و به گونه ی سوم شخص بیان می شود.


قسمت هایی از کتاب:
- اتفاق هایی زیادی ممکن است در غیاب او بیفتند. ممکن است غده ای در شکم مادر دربیاید.قانونی در شهر عوض شود.رنگ تاکسی ها تغییر کند.ممکن است از آسمان بمب بر سر مردم ببارد.

-فکرش را هم نمی کرد روزی زمان مثل این آدامس ورم کند.

-چشم ها،آزاد و پرهیجان در خانه ی مرطوب شان چرخ می زنند.

-زندگی چیز فوق العاده عجیب و غریبی نیست. مهم این است دوربین ات را کجا بگذاری
Profile Image for Poune Mirzazadeh.
52 reviews21 followers
March 7, 2018
در هر کتابی می‌توان چند پاراگراف و جمله ناب پیدا کرد که در حین خواندن بدون آنکه بخواهی از ریتم تو را میندازند و مجبورت میکنند دوباره و چندباره آن‌ها را بخوانی. ترلان هم از این قبیل پاراگراف‌ها و جمله‌های ناب دارد که ذهن را مشغول خود می‌کنند و تا مدت‌ها بعد از خواندن کتاب هم به آن‌ها فکر میکنی. اما یک جای داستان‌پردازی عمیقا میلنگید و نمی‌توانست آنجور که باید و شاید مخاطب را جذب کند.
Profile Image for Armin1370.
16 reviews1 follower
July 8, 2015
نمی خوام بگم کتاب خوبی بود یا کتاب بدی بود ولی به نظرم ریتم بدی نداشت و وقتی شروعش کردم تا وقتی که تمومش کردم اصلا احساس خستگی نکردم و آخرشم راضی بودم از خوندنش
Profile Image for elham.
117 reviews
January 21, 2020
به نظرم منطق داستانی نداره نمی تونستم فضایی که از اون حرف میزنه را مجسم کنم
در عین حال هر کتابی یک اثر انگشت روی روح آدم میزاره به نظرم اثرش را گذاشت
Profile Image for Bahare Ghanoon.
Author 1 book17 followers
February 12, 2022
ایده بسیار جالبی است اما متن، روان نیست.
Profile Image for Zeinab.
146 reviews14 followers
October 24, 2023
از چشم‌هام بابت خوندن این مزخرف، عذر می‌خوام!
واقعا خوندنش اتلاف وقت بود،
بازم دم خانم وفی گرم که تو دویست صفحه جمعش کرد،
اگه مثه خانه ادریسی‌ها ۶۰۰ صفحه بود حتما رهاش می‌کردم!

ترلان، شخصیت اصلی داستان، در تمام طول داستان تلاش می‌کنه که بنویسه و مثلا نویسنده بشه،
اما فکر میکنه نمی‌تونه…
و اگه ترلان رو، یه جورایی خود خانم نویسنده در نظر بگیریم،
باید بگم که کاملا درست فکر میکنه!!!

مشکل این جور داستان‌ها تنها این نیس که موضوع یا محتوای خاصی ندارن،
مشکلشون بی احساس بودنشونه!!!
جوری که نمیتونی درگیر حداقل یکی از شخصیت‌ها بشی…

چند سال پیش یه کتاب دیگه هم از این نویسنده خوندم و اونم خیلی بد بود!

دیگه تا مدت‌ها سراغ داستان ایرانی نمیرم…
Displaying 1 - 30 of 95 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.