Jump to ratings and reviews
Rate this book

ملکان عذاب

Rate this book

394 pages, Paperback

First published January 1, 2012

20 people are currently reading
244 people want to read

About the author

ابوتراب خسروی

14 books173 followers
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شده‌است. پدر وی نظامی بود و به همین دلیل او در سال‌های جوانی در شهرهای مختلف ایران زندگی کرده بود. در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس می‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است

او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش می‌داد. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد

آثار ابوتراب خسروی با مضامینی گاها سوررئال، با تکیه بر ویژگیهای رمان‌های پست مدرن قابلیت کنکاش دارد.او مثل هیچ‌کس نمی‌نویسد و بر ادبیات کهن احاطه دارد

در آثار خسروی زبان ویژه‌یی را که تمایل به باستان گرایی، کهن الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد، می‌بینیم. گفت وگوی متن‌های گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده می‌شود. نوشته‌های خسروی بوی رویا و اسطوره می‌دهند و به همین دلیل همه زمانی و همه مکانی اند. زمان در این آثار می‌شکند. آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژه‌ها دعوت می‌کند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحاله‌های پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
21 (10%)
4 stars
47 (23%)
3 stars
80 (39%)
2 stars
36 (17%)
1 star
17 (8%)
Displaying 1 - 30 of 49 reviews
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,074 followers
Read
November 28, 2017
به گمانم زمان جسمیتی دارد، که همچنان که ما از روی زمین خدا می‌گذریم جای پایمان را می‌گذاریم. حتماً زمان هم پاهای غیر قابل تصوری دارد که وقتی بر تنمان می‌گذرد ردَ پایش می‌ماند
***
ملکان عذاب آقای (ابوتراب خسروی) را سال 92 تهیه کردم. بگذریم که پیش‌تر خارج از کشور چاپ شده بود و من بسیار گشتم تا آن را تهیه کنم که نشد. باری به عنوان خواننده‌ای که چاپ اول کلیه آثار این نویسنده را دارم و از طرفداران جدی این نویسنده هستم، اینک در مقابل آخرین رمان از سه‌گانه وی هستم. در طول این چهار سال چندین بار سعی در خواندن این رمان کردم. خواندنش به چیزی فراتر از حوصله‌ی این سال‌ها و روزهای من نیاز بود که حاصل شد. با اثری از نویسنده‌ای مواجه هستیم که بیش‌ از نویسندگان دیگر کلمه را می‌فهمد و دایره‌ی واژگان وسیع و حیرت‌انگیزی دارد
در ملکان عذاب شاهد تکنیکی هستیم که در دو رمان پیشین(اسفار کاتبان و رود راوی) ردپای آن را بر صفحات مکتوب دیده بودیم. ابوتراب خسروی نیز در این رمان از تکنیک بینامتنی استفاده کرده و نظاره‌گر سه روایت در سه بازه‌ی زمانی بینابین هستیم

باید اذعان کنم تسلط (بوتراب کاتب) بر کلمه حیرت‌انگیز است. شاید کلمه‌ی رشک‌برنگیز مناسب‌تر باشد. در بخش‌هایی از کتاب جداً حیرت می‌کردم از این
تسلط. بارها و بارها بر می‌گشتم و متن را دو باره و سه باره می‌خواندم و مدام این سوال برایم مطرح بود که نویسنده چه تسلط غریبی بر کلمه و بیان جزییات دارد. به قدری این جزییات دقیق و وافی بود که تو گویی خواننده خود شاهد این روایت است و چیزی نیست که او ندیده باشد

از سال‌ها پیش اعتقاد داشتم که این سایت جای مناسبی برای نوشتن نقد ادبی بر آثار ادبی نیست و بیش‌تر باید مروری خودمانی و شخصی نوشت. کلا فضای اینترنت را فضای جدی برای بیان مسایل جدی نمی‌دانم؛ به همین خاطر نمی‌توان در چند خط تعیین تکلیف اثری را کرد که چهار پنج سال از عمر یک نویسنده را به خود اختصاص داده است، اما کوتاه سخن این‌که: ابوتراب خسروی و آثارش وزنی دارند در ادبیات معاصر این مرز و بوم. و به ثواب است که قدردان این مکتوبات محترم و فاخر باشیم
در زمانه‌ی متوسط‌ها و میان‌ماگی‌ها به سر می‌بریم که گاهاً شامل روزها و شبان ما نیز می‌شود، خواندن آثاری هم‌چون (ملکان عذاب) که خواندنش حتی در حوصله‌ی خوانندگان ادبیات عادی نباشد، غنیمتی‌ست برای این زمانه، ادب و زبان فارسی. چرا که این مکتوبات آبروی داستان‌نویسی معاصر ما هستند و در تاریخ گذران زبان فارسی، متر و شاقل سنجش دیگر آثار خواهد بود برای قضاوت آیندگان
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
May 28, 2019
نویسنده همانطور که می نویسد کالبد مکتوبی از نوشته هایش را برای خود تدارک می بیند تا در فاصله ای که تا قیامت هست ساکن برزخ نوشته هایش باشد و از محاسن جسم مکتوب یکی این است که عمله ی حکم نمی توانند تیربارانش کنند یا به دارش بکشند. وقتی نویسنده ساکن نوشته اش شد، جسمش از جنس تجرید می شود، ضد مرگ می گردد، به خصوص وقتی متنش تکثیر شد هزاران جسم پیدا می کند که با هیچ آتشی سوزانده نمی شود. حتی نمی شود به چنین شخصیت مکتوبی اتهام زد و حرف هایش را جعل کرد، چون حی و حاضر بلافاصله دروغ ها را تکذیب می کند. ص321

1398/03/07
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
March 29, 2021
1. بسیار شبیه بود به «اسفار کاتبان» و در نظر من، اَسفار رمان بهتری بود و اصولاً جزو رمان های درجۀ یک فارسی بود، در حالی که این یکی نه.
2. پر از زیاده گویی بود و در جای جای رمان، یک مضمون در قالب چند جملۀ پشت سر هم تکرار می شد و بعد در پاراگراف های بعدی باز بهش اشاره میشد. فکر میکنم با حذف تکرارها و زیاده گویی ها، میتونستیم رمانی داشته باشیم به طول «اَسفار کاتبان».
3. شیفتگی خسروی مَر دین و عرفان و فرقه های مخفی مذهبی را در «اَسفار کاتبان» خوش داشتم، ولی اینجا به نظرم واپسگرا و بی دغدغه اومد.
4. حدود پنجاه صفحۀ ابتدایی رمان و حدود بیست صفحۀ انتهایی اون عالی بود؛ و روایت مربوط به حوریه و شمس در زمان حال هم جالب و خواندنی بود، ولی روایت های مربوط به خانقاه و محفل ادبی و ... واقعاً کسل کننده بود و تقلا کردم که رمان رو به پایان برسونم.
5. این رمان تا حدی من رو یاد «جن نامه» هم انداخت و اصولاً فکر میکنم ابوتراب خسروی زیاد تحت تأثیر گلشیریه.
6. در کل رمان متوسطی بود. بد نبود؛ اوج های خواندنی و جالبی داشت؛ ولی بیشتر حضیض داشت تا اوج. و خب اگر کسی از ابوتراب خسروی نخونده، پیشنهاد من اینه که با «اَسفار کاتبان» شروع کنه، و شاید بعضی از کوتاه هاش.
7.
Profile Image for UTO.
122 reviews46 followers
August 2, 2025
2 ⭐⭐ستاره برای کتاب ملکان عذاب نوشته آقای ابوتراب خسروی
کتاب رو با گردهمایی کتابخوانی بچه‌ها قسمت شد بخونم.
اما نظر صادقانه من اینه:

📖 کتاب با اسامی و شخصیت‌های زیادی شروع میشه و این شخصیت‌ها گاها به اسم شوهرهای مادر عنوان می‌شن.
شخصیت‌ها توی روایت گنگ توصیف می‌شن و به اشتباه می‌تونن یه فضای مادرسالاری رو القا بدن.
❓ اینکه آیا همه این بچه‌ها از یه مادر مشترک هستند یا خیر؟
و این موضوع اوایل کتاب می‌تونه گیج‌کننده باشه.

⏳ روایت غیرخطی و دیدگاه شخصیت‌ها مداوم می‌چرخه و اجازه نفس کشیدن و ارتباط با اون رو بهت نمی‌ده.
👩‍🦰 و زن‌ها توی کتاب صرفاً سایه‌های گنگ و خاموش هستند که از لحاظ تاریخی بهش نگاه کنیم، برای نگه داشتن جایگاه اجتماعی‌شون وابسته به مردها بودن.
و همین ازدواج‌های متعدد مادر زکریا رو در پی داشت.

💀 مرگ‌های پی‌درپی بدون پیش‌زمینه و شناخته کافی، حس صمیمیت با روایت رو اینجا نمی‌کنه.
📅 ساختار خطی نداره و نویسنده با زمان و مکان بازی می‌کنه، جوری که اگر توجه کافی نداشته باشی ممکنه گیج بشی و گمش کنی.

🧠 کتاب بیشتر یه سفر ذهنی و فلسفی؛ نه داستانی کلاسیک داره و نه شخصیت‌پردازی عمیق و باورپذیر.
فضاسازی به شدت خفه و بدون جزئیات بود و بین روایت تکه‌تکه شده بود.

🗣️ تمام مدت احساس کردم ابوتراب خسروی از استعاره‌های زیادی صحبت می‌کنه که خیلی صریح بهش نپرداخته و همین باعث شده این کتاب مناسب همه نباشه.
♻️ یه سری چیزها مکرراً تکرار می‌شد و این موضوع اصلی رو از بین می‌برد.

🔄 روایت‌ها با اینکه سه‌جانبه بودن ولی از لحاظ پروفایل شخصیت‌نویسی به نظرم مشکل داشت.
چون تو نمی‌تونستی عمیقاً با شخصیت داستان احساس صمیمیت کنی و درکش کنی.
حداقل برای من اینطوری بود.

👥 انگار شخصیت‌ها صرفاً روایت‌گر بودن، نه صرفاً یه انسان که بشه دوستش داشت.
برای من شخصیت‌پردازی خیلی مهمه؛ مخصوصاً که نویسنده به جای اینکه خودش روایتگر باشه، داره از اون‌ها استفاده می‌کنه تا داستان رو به هدف خودش برسونه.
این حداقل چیزیه که من از یه نویسنده خوب انتظار دارم:
چیزی که عمیق و لایه‌لایه باشه و باعث بشه بخوای هویتش رو کشف کنی و توش غرق بشی.

🤷‍♀️ اما این کتاب برای من هم دوست‌داشتنی بود و هم نبود.
از بعضی صحبت‌های شاعرانه لذت بردم و جاهایی هم کلافه شدم.

📚 از اون دسته کتاب‌هایی نبود که بخوام تو کتابخونه‌ام بذارمش و دوباره بخونمش، ورق بزنم و توش علامت بزنم.
بلکه از اون‌هایی بود که با دید تحسین بهش نگاه می‌کنم و کنار میذارمش و به کسی هم پیشنهادش نمی‌دم.

⚠️ چون خود سبک کتاب سخت‌خوان هست و نیاز به تمرکز بالایی داره، یه قشر خاصی رو می‌طلبه و ممکنه هر کسی باهاش نتونه ارتباط عمیقی بگیره. اما سرنوشت شخصیت‌ها می‌تونست باورپذیرتر باشه.

📖 هرچند که کتاب تموم شد اما این نظر صادقانه من بود.
Profile Image for مرجان محمدی.
Author 17 books211 followers
Read
March 21, 2020
اسفار کاتبان مرا واداشت ملکان عذاب را هم بخوانم. پشیمان نیستم چون فهمیدم دیگر از این نویسنده نخواهم خواند. مشکل فقط داستان تکراری نبود. اشتباهات فاحشی وجود داشت که خواندن را بعضی جاها سخت می کرد. همچنین روایتی که از خانقاه به اصطلاح صوفیان کرده و آن را به سازمانی مخوف شبیه کرده بود به نظرم عجیب و غریب و حتی هدفدار می آمد. حیف شد می توانست داستان بسیار شیرینی باشد.
Profile Image for Blue.
50 reviews29 followers
Read
March 30, 2017
در مورد نثر کتاب همچنان مثل گذشته باید بگویم که مسحور کننده است. درباره‌ی خود داستان و ایده‌های ابوتراب خسروی به نظرم می‌آید که کم تر نویسنده‌ی فارسی زبانی این قدر جسارت داشته که مضامین کم و بیش فانتزی را با المان‌های ایرانی ترکیب کند و حتا از المان‌های ایرانی مثل خانقاه و ..استفاده کند.
اما راست راستش را بگویم کتاب گذشته از این که درگیر تکرارِ‌ مکررات بود، به طرز شگفت‌انگیزی با «اسفار کاتبان» مشابهت داستانی داشت. حداقل از نظر مضمون و تکیه بر اهمیت نگارش.
اما هر چه باشد ابوتراب خسروی استاد است و حرفی در آن نیست
Profile Image for Niloofar Shirazian.
37 reviews14 followers
May 13, 2016
نیمه‌ی اول کتاب را لاجرعه خواندم، اما به نیمه‌ی دوم که رسید کنارش گذاشتم و یک ماهی آهسته‌آهسته ورقش زدم. «ملکان عذاب» را به گمان من باید فارغ از قصه‌ی عریض و طویلش به حساب آورد، چرا که لحن‌بازی‌های نویسنده و ادبیاتش متناسب با هر یک از راوی‌ها، آن‌قدر می‌ارزد که کتاب را باز دست بگیرم و از نو بخوانمش.
Profile Image for Irène A.
2 reviews15 followers
January 19, 2015
ابوتراب تنها نویسنده‌ی ایرانی‌ست که این‌طور مرا درگیر می‌کند..این طور مرا در پیچ و خم مدام و یک بند کلماتش اسیر می‌کند و به دام می‌کشد...نویسنده‌ای که هیچ‌گاه ناامیدم نکرده و مرا با اسفار کاتبانش و روایت جان‌سوز اقلیما عاشق دلبسته‌ی خودش کرد....نویسنده‌ای که به زعم من چه خوب پست مدرن و سو��ئال را می‌فهمد و به این مفاهیم انتزاعی میان کلماتش عینیت می‌بخشد و جان....و آن‌قدر روان می‌نویسد و سیال که نمی‌شود کتاب را رها کرد حتا برای لحظه‌ای....
ابوتراب جزو معدود آدم‌هایی‌ست که دلم می‌خواهد با او بنشینم و یک دل سیر برایش حرف بزنم...او ساکت باشد و من برایش بگویم...از اقلیما، از رود راوی، دیوان سومنات، داستان‌های هاویه و خیلی حرف‌های دیگر....ای کاش بداند که حتمن می‌داند چه لذت وصف ناشدنی را نصیب خواننده‌هاش کرده.....
Profile Image for Shahab Samani.
140 reviews65 followers
September 11, 2021
هر چند قصه مدام کش می‌آمد و گاهی کند پیش می‌رفت، اما باید حوصله کرد و از نثر ابوتراب خسروی لذت برد. خواندن کلمات ابوتراب خسروی جذاب، دل‌انگیز و آموزنده است. خواندن زبان و کلماتی که ابوتراب خسروی برای داستانش انتخاب می‌کند به وضوح روی نوشتن و حتی سخن گفتن روزمره‌ی آدم هم تاثیر می‌گذارد. بس که جملات و کلمات او زیبا و غنی است. قلمش مستدام.

شهریورماه 1400
Profile Image for Asal Vi.
37 reviews
May 7, 2023
“ ادبیات رقت قلب می آورد و همین رقت قلب دلیل آدمیت می گردد.”


شخصیت پردازی شما فوق العاده زیباست جناب خسروی !!
“ سه گانه ی ابوتراب خسروی “ برای من تجربه ای متفاوت از خوانش ادبیات بود و چه بسا از خوندنش لذت بسیار بردم.
Profile Image for روباه نارنجی.
49 reviews30 followers
August 1, 2020
جملات قشنگ زیادی رو تو کتاب خوندم و حتی اولش خیلی زیبا و دوست‌داشتنی به نظر می‌اومد ولی دیگه کم کم ملال‌آور شد؛ از خوندنش پشیمون نیستم ولی نمیدونم باز هم به سراغ کتاب دیگه‌ای از این نویسنده میرم یا نه؟ اولش دوست داشتم اسفار کاتبان رو بخونم ولی الان دیگه خیلی مطمئن نیستم.
Profile Image for Ehsan Mohammadzadeh.
269 reviews29 followers
July 5, 2016
ابوتراب رو سال‌ها پیش، شاید اون موقع‌ها که هنوز خودم رو نوجوون خطاب می‌کردم به طور اتفاقی با خریدن کتاب ویران باهاش آشنا شدم. کتاب رو یادم نیست چرا نتونستم کامل بخونم ولی قلم نویسنده منو گرفته بود. بعدها رفقا ریختن رو سرمون که هوار داد بیاید شاهکار نویسنده‌های فارسی‌زبون رو کشف کردیم. و خب از این جا و اونجا دیگه فقط اسم ابوتراب خسروی بود که می‌شنیدم و انگیزه‌ی دوباره برای خوندنش پیدا کردم. نه، با اسفار کاتبان و رود راوی شروع نکردم. شاید هم انتخاب خوبی بوده این سرآغاز. اگر این طور که خوندم از نقدها کپی‌ای بوده از اسفار یا رود راوی. به هر حال اگر مستقل نگاه کنم (انگار که چاره‌ی دیگه‌ای داشته باشم) داستان برای من جذاب بود اما قوام پیدا نکرد. یعنی جوری بود که آخرش می‌گفتم نه آقا، هنوز یه تیکه‌هایی رو تو این رفت و برگشت‌ها نگفتی و انگار از دستت در رفته باشه. یه جورایی این سه تیکه شاید کامل باشن،‌اما نیومدن به هم دوخته بشن و یه چیزهایی از اون وسط داستان از دست رفت. مضافا اینکه نپسندیدم استفاده نکردن از *** رو برای جدا کردن خطوط روایت. اولین بار که اتفاق افتاد گیج گیج شدم. داشتم تو خان‌نشین بالاگدار صفا می‌کردم که یهو یه مشتی خورد تو پوزم. اوپنینگ داستان برام فوق‌جذاب بود و فکر کردم کتاب رو تا صفحه‌ی آخرش نرسم نذارم زمین ولی بعد از اون سکته جوری حالم گرفته شد،‌و جوری فازم عوض شد که کتاب رو تو ۷-۸ مجلس خوندم (یعنی رفت تو جرگه‌ی کتاب‌هایی که اگه راهم به مترو افتاد بشینم و چند صفحه‌ای ازشون بخونم). باز هم تاکید می‌کنم بخش اول و استراتژی مادر زکریا برام جذاب و یونیک بود، از فضای صوفیانه داستان هم خوشم اومد ولی زکریا و سیر تحولش تو داستان رو نپسندیدم.
از همه‌ی اینها بگذریم، من نثر ابوتراب خسروی رو شدیدا پسندیدم و صد در صد دوباره سراغش خواهم رفت، البته که با اشتیاق. :)
Profile Image for Elish.
148 reviews22 followers
January 3, 2023
اولين كتاب اسفاركاتبان بود كه از اين نويسنده خوندم خاص ومتفاوت بود و چندروزي دهنم رو درگير كرد ،اما اين كتاب قطعا من رو نااميد كرد،نويسنده در سبك و داستان گويي و روايت دچار تكرار شده،توصيفات وتوضيحات بي اندازه وملال اور هستن،داستان خيلي خوب شروع ميشه و به ناگاه همه چيز از هم ميپاشد وانجا كه بايد داستان به اوج خودش برسه انچنان دچار اطناب وتكرر ميشه كه من خواننده فقط خواستم كتاب رو تموم كنم،اشنايي ديرهنگام وكوتاهي بود اقاي خسروي بزرگوار!
Profile Image for Amin Ghaemi.
94 reviews33 followers
May 18, 2018
از عناصر روایی و ادبی داستان صحبت نمیکنم. چه اینکه با نویسنده‌ای چیره‌دست سر و کار داریم. هر ایرادی را که به ساختار رمان بخواهیم بگیریم، ایجاز و رفت و برگشت های به موقع و دلالتمند نویسنده آن را جبران کرده است.

مسئله، بن‌مایه‌ی داستان است. جان داستان، ارتباط فرانسلی است. سه نفر از سه نسل، با سه زیست متفاوت، در ظاهر جدا و در باطن درهم‌تنیده و تفکیک‌ناپذیرند. به تعبیر خود کتاب ادامه‌ی وجود یکدیگرند. این تداوم بروز و ظهوری دارد. هم در زندگی فردی و عاطفی، هم در آفرینش ادبی. تو گویی هر داستانی که فردی روایت می‌کند، حاشیه‌ای بر اصلی سابق است و خود تنه‌ایست برای شاخه‌های دیگر. این داستان با همه‌ی شاخ و برگهای گیج‌کننده‌اش، تلاشی است در توضیح ذات و ماهیت نوشتن. بنا دارد فرآیند نوشتن را شناسایی کند. نوشتن را در ساحت می‌یابد. نویسنده و خواننده. نویسنده در بستر متن، در ذهن و چشم خواننده تجلی دوباره می‌یابد و آرزوی شیخ سفلی و زکریا برای تداوم و بقا را عملی می‌سازد.

اما نکته‌ی دیگر آن است که اگر یک نویسنده‌ی غربی این داستان را با همین شیوه در باب صوفیان می‌نوشت در مورد او چه قضاوتی می‌کردیم؟ آیا این رمان را صوفی‌ستیزانه یا جاهلانه نمی‌خواندیم؟ نگرش نویسنده به تصوف در حقیقت چیست؟ آیا ردیه‌ی هزل‌گونه‌ای بر آن نوشته؟ درکی کاریکاتوری از آن دارد و همان را ارائه کرده؟ نسبت دیدگاه‌های خود نویسنده با جریان تصوف چیست؟ آیا هدفش صرفاً یافتن بستری رازآلوده برای فرازی از داستان بوده؟ پاسخ این سؤالات را نتوانستم بیابم.
Profile Image for Meysam Kia.
8 reviews
May 26, 2017
شاید ملکان عذاب با توجه به سابقه نویسنده از نظر تکنیکی چیزهایی کم داشته باشد، اما برای خواندن رمان هایی با مضمون های جذاب و عمیق، و دور از داستان های کسل کننده و بی فایده زندگی روزمره، چاره ای جز خواندن آثار ابوتراب خسروی و نویسندگانی از این دست نداشته باشیم
Profile Image for Dragonfly .
25 reviews9 followers
Read
June 5, 2021
به اشتیاق تکرار لذت خواندن “اسفار کاتبان” ، “ ملکان عذاب “ را خواندم و داستانی تکراری و خسته کننده و خاک گرفته با بوی شن و ماسه و گرمای کسل کننده ی داستانی نصیبم شد . و با ملکان عذاب با ابوتراب خسروی هم خداحافظی کردم.
خرداد ۱۴۰۰
Profile Image for shahriar johari.
Author 2 books29 followers
January 29, 2019
از رضا قاسمی و ابوتراب خسروی، چیره دست تر در میان نویسندگان در قید حیات ندیدم....چه فرحبخش بود موضوع، پرداخت، سیر روایی و باز های کلامی اش... پیشنهاد میشود، هرچند که اسفار کاتبان چیز دیگریست....
Profile Image for سپیده سالاروند.
Author 1 book136 followers
June 28, 2021
حقیقتا طول دادم تا تمومش کردم. از یک جایی به بعد انگار پیش نمی‌رفت اصلا. امتیاز دادن بهش سخته برام ولی حقیقتا پایین تر از متوسطه و به همین دلیل دو می‌دم بهش. من اسفار کاتبان رو دوست داشتم و انتظارم در همون سطح بود از این کتاب هم ولی خب فقط فرم یکسان بود به نظرم.
اولش خیلی بهش امیدوار بودم و از تودرتویی داستان لذت می‌بردم ولی از یه جایی به بعد واقعا از داستان خسته شده بودم و هی فکر می‌کردم اگه می‌خواستم متن عارفانه‌ی این شکلی بخونم نمی‌اومدم سراغ رمان نو و بیشتر دلم می‌خواست برگردیم به زمان حال و یا زمان دانشجویی پدر که تا یک جایی خیلی خوب پیش رفت و بعد الکن موند و غرق در ماجرا تصوف شد که من اصلا حتا نمی‌فهمیدم نویسنده باهاش همدله یا داره مسخره می‌کنه یا چی. تهش هم که عجیب‌تر از همه جا، اصلا نمی‌فهمیدی چه ربطی داشت داستان‌ها به هم و انگار صرفا کاتب داره کتابت می‌کنه و از یه جایی به بعد هم گم شده بقیه‌ی نوشته.
Profile Image for Erfun Bagheri.
26 reviews3 followers
May 4, 2025
بعد از مدت‌ها دوری از قلم نویسندگان ایرانی، این کتاب را به لطف و انتخاب یکی از دوستانم خواندم. کتابی که در نیمه‌ی نخست، با شتاب و اشتیاق خوانده شد، اما در میانه‌های راه، اندکی مرا دلزده کرد. روایت، گاه چنان پرکشش و جاندار پیش می‌رفت که مرا با خود می‌برد، و گاه در افت و سکون، گویی نفسی تازه می‌کرد.

از منظر زبان و فرم، کتاب چیزی کم نداشت؛ روایتِ چندپاره‌ی آن در بستر زمان‌های گوناگون، با طعم تاریخ و بوی کهنه‌ی روزگاران ایران، برایم دلنشین بود. اما افسوس که این روایتِ خوش‌ساخت، اندک‌اندک از مسیر نخستین خود منحرف می‌شود. شخصیت‌هایی که در آغاز چنان زنده و آشنا تصویر می‌شوند، به تدریج رنگ می‌بازند و میدان را به داستانی دیگر می‌سپارند: روایتی سرشار از خانقاه و صوفی‌گری. در این پیچش، آنچه می‌توانست به شکلی پرمایه و ماندگار زاده شود، نیمه‌جان رها می‌شود و به تمنای بلوغ، ابتر می‌ماند.
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
558 reviews41 followers
February 23, 2018
http://delsharm.blog.ir/1396/12/04/ma...

«ملکان عذاب» نوشتهٔ‌ ابوتراب خسروی در سال ۲۰۱۲ از سوی نشر ناکجا در پاریس منتشر شد. البته این کتاب در ایران قبل‌تر منتشر شده بود. این کتاب جایزهٔ گران‌قدر جلال آل احمد را از آن خود کرده است. شنیده‌ام که این کتاب نحوی از تکرار «اسفار کاتبان»، دیگر رمان این نویسنده، است که البته من آن رمانِ دیگر را نخوانده‌ام. برخلاف کتاب‌های داستان کوتاه نویسنده، مانند «کتاب ویران» و «دیوان سومنات»، با روایت خیلی پیچیده‌ای طرف نیستیم. سه نفر در این داستان روایت خود را به معنی واقعی می‌نویسند (یعنی با دست‌نوشته طرفیم): شمس شرف فرزند زکریا شرف، زکریا شرف فرزند شیخ احمد سفلی، و شیخ احمد سفلی. روایت‌ها در هم آمیخته شده‌اند و شروع داستان با روایت زکریاست از کودکی‌اش در خانهٔ خان بالاگداری در استان فارس. مادر زکریا، قیسو، پشت سر هم شوهر می‌کند و شوهرهایش به یک سال نکشیده می‌میرند. زکریا تنها فرزند مادر است که از خان‌های بالاگداری نیست و سرجهازی مادرش حساب می‌شود ولی تا زمانی که زکریا به تهران می‌آید هیچ نام و نشانی از پدرش پیدا نمی‌کند. و نقطهٔ عطف داستان آنجایی است که پدر زکریا که قبلاً فرماندهٔ قشون بوده و حالا قطب دراویش سمیرم شده خبر از او می‌گیرد و از او می‌خواهد به پدرش سر بزند.



در مجموع کشش و تعلیق موجود در داستان بسیار جالب است. در نسخهٔ نشر ناکجا کتاب ۳۲۳ صفحه دارد و عملاً با معماگونگی تا حدود صفحهٔ ۲۰۰ مواجهیم. زکریا داستان زندگی‌اش را سر پیری نوشته و به پسرش شمس می‌دهد. شیخ احمد هم داستان زندگی‌اش را سر پیری نوشته و به پسرش زکریا داده است. در مجموع با داستانی سرگرم‌کننده و قلمی روان و زبانی سطح بالاتر از زبان مرسوم و امروزی داستان‌های فارسی مواجه هستیم. متأسفانه این داستان از ضعف عجیبی در تعریف شخصیت‌ها رنج می‌برد. حتی زکریا درست مثل پسرش شمس می‌نویسد و انگار نه انگار که متعلق به دو نسل مختلف هستند. معلوم نیست که آن چیزهایی که زکریا خیال می‌کند (مثل کشته شده همسرش خجسته نجومی توسط اسفاهای خانقاه) درست باشد یا نه، چون در آخر داستان مواجه با اتفاقی می‌شویم که معلوم می‌شود خیلی از ادا و اطوارهای پدرش در خانقاه بازی‌ای بیش نبوده است. از طرفی دیگر رابطهٔ بین مجد و همسرش خانم تکش معلوم نیست چرا بد است. معلوم نیست که چطوری همسرش او را ول می‌کند و با سلیمی (که بعداً کشته می‌شود) می‌رود پی زندگی‌اش. اشارات صوفیانهٔ داستان معلوم نیست که واقعی است یا سرکاری! شاید نویسنده قصد داشته انواع تفکر موجود در زمان کودتای مصدق را به تصویر بکشد (در قالب اعضای انجمن ادبی شفق در شیراز): زکریا وارث و ادامهٔ وجود اهل خانقاه و علوم غریبه، مجد اهل روشنفکربازی و طرفدار حکومت،‌ سلیمی و همسرش هم اهل حزب توده و کمونیست. و البته حرف از مذهبی‌های جلسه هم زده شده ولی هیچ جا در داستان نشانی از آن‌ها نمی‌بینیم. شخصیت حوریه و دلیل اصرار پدرش، مجد، برای فرستادنش به اروپا هم قانع‌کننده نیست.



خلاصهٔ مطلب آن که تا حدود صفحهٔ ۲۵۰ از کتاب با وجود شباهت زبانی روایت زکریا و شمس، راضی بودم. دوست داشتم بدانم که مراد از اتفاقات شبیه به رئالیسم جادویی (مانند خان‌های بالاگداری که دوست دارند با مادر زکریا ازدواج کنند یا قضیهٔ اسفاها) چیست. متأسفانه در پایان با چیزی که حتی مرا به جایی برساند مواجه نشدم. به نظرم این کتاب در روایت سربلند بیرون آمده ولی در مضمون یک کتاب ورشکسته است.
Profile Image for سپید.
101 reviews14 followers
October 12, 2023
فرم روایت فکر شده و صیقل خورده است اما نویسنده نتوانسته از پس گسترشش بربیاید. اگر کوتاه‌تر یا خلاصه‌تر نوشته می‌شد حتماً اثر خیلی خوبی از آب در می‌آمد. اما با این حساب دوست ندارم نمرهٔ کمی بدهم چون با وجود نقص‌ها نویسندهٔ از درد مشترکی حرف می‌زند که مثل سایهٔ سیاه و سنگینی بر دوش همه‌مان است.

«زکریا شرف» راوی نخست داستان است که مثل سهراب پدرنشناخته به دنیا می‌آید او به زندگی‌ش ادامه می‌دهد عاشق می‌شود و به نظر خوشبخت است و زندگی معمولی‌ای در پیش دارد تا اینکه پدرش که حالا بزرگ خانقاهی در سمیرم سفلی است، با اعمله‌اکره‌اش مثل موریانه بر سر زندگی‌ش آوار می‌شود.
زکریا از مادری ارباب و پدری صوفی به دنیا می‌آید. سایهٔ وحشت اعقاب پدر و مادرش از او موجودی مالیخولیایی و ترسو می‌سازد.

زکریا از دست والدینش گریزان است اما این وظیفه را در خود می‌بینید که با نوشتن و کلمات پیشنه‌ش را زنده نگه‌دارد. زکریا به پسرش وصیت می‌کند دست از نوشتن روزگارانی که بر آن‌ها گذشته است برندارد تا نسل آینده بداند ما بیکار ننشسته بودیم، ما هرکاری از دستمان برمی‌آمد کردیم هرچند کارهایی که کردیم را قبول نداشته باشند و ما را دیوانه بدانند اما مهم است که بدانند ما هر کاری از دستمان برمی‌آمد کردیم.

شاید کمی بی‌ربط باشد اما چندماه پیش که «شال بامو» فریده لاشایی را می‌خواندم از شباهت دردهایش به دردهای خودم و هم‌نسلانم گریه‌ام گرفت. از سال‌های اول مهاجرتش به آمریکا، از افسردگی دختر کوچکش از مادر پیرش که روزها در غربت زیر پتو می‌چپید و خاطرات ایران را مرور می‌کرد. لاشایی از ایران جنگ‌زده فرار کرده بود، از ایرانی که برای آزادی‌ش حتی زندان هم رفته بود، اما حالا مجبور بود آنجا را ترک کند و در گرمای کشندهٔ صحراهای آمریکا از خودش بپرسد «من اینجا چه کار می‌کنم؟» لاشایی طاقت نمی‌آورد و برمی‌گردد. تعداد آدم‌هایی که نه پای ماندن دارند نه طاقت رفتن و در باتلاق انفعال اجباری گیر افتاده‌اند شاید به اندازهٔ جمعیت کشور باشد. اصلاً انگار در میان ما تبدیل به سنتی گریزناپذیر شده است که هرکسی که سرش به تنش بیارزد از آن در امان نیست. دردهای ما از ۲۰۰ سال پیش هیچ تغییری نکرده است ما این حفرهٔ سیاه تقدیر را که از بدو تولد در میان قفسهٔ سینه‌مان حمل می‌کنیم از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌دهیم. مکتوب کردنش فقط باعث تاثر بیشتر است، چطور ما ۲۰۰ سال هرکاری از دستمان برمی‌آمد کردیم اما ذره‌ای تسلی نیافتیم؟ مگر می‌شود راه بالا را پیش گرفت و بعد هر چه بیشتر سقوط کرد؟
10 reviews1 follower
September 5, 2017
فکر می کنم این کتاب مقدم بر داستانش، بیانیه ایه درباره "حضور مکتوب" که البته بسیار خوب این مفهوم رو پرورونده. جایی که از انجمن شفق صحبت می کنه و اینکه انجمن شفق ادامه حضور مکتوب شیخ سفلی است، انگار ادای دینی می کنه به هوشنگ گلشیری و تاثیراتی که بر نویسندگانی از جمله ابوتراب خسروی گذاشته. روایت داستان از خانقاه گیرا و جذب کننده است (هرچند قضاوتی درباره میزان انطباقش با واقعیت ندارم) و در آخر فکر می کنم با وجود داستان دوست داشتنی و شروع خوبش، پایان خوبی نداره. من منتظر دلایل عمیق تر و انسانی تر برای فرار قهرمان داستان از خانقاه بودم. اما انگار همه چیز در چند صفحه فقط جمع شد و خیلی هم راحت و بی دردسر جمع شد.
Profile Image for Amene.
815 reviews84 followers
September 20, 2014
من متوجه این تکرارهای نویسندگان نمی شوم، مثل تکراری که سناپور در ویران می آیی کرده و نیمه غایب را تکرا کرده حالا ابوتراب خسروی هم تقلید و تکراری به مراتب ضعیف تر از اسفار کاتبان ارائه کرده است.
داستان و حال و هوایش به شدت تکراری است ولی به هیچ عنوان قدرت اسفار را ندارد. چقدر غلط های تاریخی و نا همخوانی های آزار دهنده در این کتاب بود بگذریم.بهر روی به هیچ عنوان قدرت اسفار را ندارد و البته خواندنش خالی از نشاط نیست اما قابل مقایسه با کلام و روایت اسفار نیست.
Profile Image for Nazila.
35 reviews4 followers
January 11, 2018
به زحمت داستان رو تموم کردم. داستان تکراری و جملات تکراری. اتفاقاتی که بی دلیل می افتند. مثل پیدا شدن سرو کله مادر در خانقاه. سبک داستانی تودرتوی گذشته و حال... . کار ضعیفی بود از ابوتراب خسروی.
Profile Image for 6070104.
23 reviews1 follower
August 17, 2024
گفتنی‌ها رو همه گفتند. من تکرار نمی‌کنم. با این حال، اگر اسفار رو کنار بذاریم، در رقابت بین ملکان عذاب و رود راوی باز من می‌گم صد رحمت به ملکان عذاب. هرچند توقع بیشتری داشتم. با این‌حال ممنونم آقای خسروی. خسته نباشی.
Profile Image for Fereshteh.
260 reviews23 followers
Read
August 1, 2025
به نسبت باقی آثار ابوتراب بنظرم ضعیفتر بود و پرحجم تر
Profile Image for Ma Na.
1 review6 followers
Read
July 20, 2019
کتاب خوب و سخت خوانی بود مثل سایر کارهای آقای خسروی
البته نیمه آخر کتاب را زیاد نپسندیدیم یا شاید درست متوجه نشدم...گاهی به نظرم رسیده محتوایی که قرار است گفته شود زیر بزک زبان متفاوت و تکنیک گم میشود و اگر رنگ و لعاب آن را کنار بزنیم عمقی که منتظرش هستیم نخواهیم یافت.
Profile Image for Mahdiye Fatehi.
69 reviews12 followers
September 21, 2023
یه جاهایی حوصله‌م سر می‌رفت. از روی جملات می‌پریدم و با خودم می‌گفتم حرفت رو بزن دیگه، این همه لفت و لیس برای چیه. قشنگ معلومه زیادی سریال آمریکایی دیده‌ام. اما خب، در لذت‌بخش بودن زبانش با گلشیری قابل مقایسه است و داستان هم به مراتب قابل‌دنبال‌کردن‌تره.
Profile Image for Mohadese Shahsvnd.
110 reviews26 followers
August 8, 2019
شروع جذاب و گیرایی دارد که از همان ابتدا آدم را مجاب به خواندن می‌کند. و البته قصه‌ای گیرا. هر چند برای من ماجراهایی که در خانقاه اتفاق میفتاد و برمی‌گشت به پدر زکریا و داستان‌های شیخ سفلی، کسل‌کننده شد. داستان از ریتم نمی‌افتد. اما بخش‌های صوفیانه کتاب، حتی برای منی که علاقمند به این مباحثم و با متون عرفانی هم ناآشنا نیستم، جذاب نبود، هر چند سرعت خواندنم کم نشد و به راحتی و روانی پیش از آن کتاب را تا انتها ادامه دادم، اگر قصد نویسنده تمسخر مکتب صوفی‌گری بود بنظرم به خوبی به آن دست یافته بود و از این حیث کاملا دوستش داشتم.
Profile Image for Ali.
163 reviews23 followers
April 15, 2015
حس می کنم داره تکرار میشه خسروی،غیر از حدود سی صفحه ی اول،باقی کتاب تکراری بود بر کارای قبلش مثل اسفار و رود راوی.خصوصا این ادبیات ظاهرا صوفیانه و اون رابطه ی غریب پدر و پسری رو اصلا تاونستم درک کنم،شاید در سه داستانی که به موازات هم تعریف میشد فقط ماجرای دختر و پسر اون هم توی زمان قدیم برام جذاب بود.در کل انتظار بیشتری داشتم اما غم انگیز این بود که خالق اسفار کاتبان دیگه نتونه چیز جذابی بنویسه ، فک کنم البته بتونه در آینده ، سر این نوشته همه بهش تاختن که فک می کنم این تشر لازم بود.
Displaying 1 - 30 of 49 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.