Books can be attributed to "Anonymous" for several reasons:
* They are officially published under that name * They are traditional stories not attributed to a specific author * They are religious texts not generally attributed to a specific author
Books whose authorship is merely uncertain should be attributed to Unknown.
تمام شد و دلواپسم. دلواپس که نکند یادم برود شهرزاد را که بیشتر از یکسال برایم قصه گفت و بسیار از او آموختم. فراموش کنم جادویی که در هر حکایتی نهفته بود و میشد با درنگی پیدایاش کرد. زندگیها کردهام در هر حکایت؛ سندباد را فهمیدهام و برایش بغض کردهام. جوذر را سرزنش کردهام برای سادگیاش، دل سوزاندهام برای ابریزه و ناراحت شدهام برای عزیزه و شاد شدهام از سرنوشت گوهرفروش و عبدالله و معروف پینهدوز.
در این آخرین حکایتها به استراتژی قصهها فکر کردم و تغییر زیرکانهی ماجراهایی که هستهای مشابه داشتند. حکایت «مسرور و زینالمواصف» از جنبهی موضوع بسیار شبیه حکایت «قمرالزمان و گوهرفروش» است با این تفاوت که شهرزاد پایانهی داستان را عوض میکند. حکایت «عبدالله پسر فاضل» هم به شدت به حکایت «جوذر و برادرانش» شبیه است و باز شهرزاد شاید برای آنکه یک پایان خوش برای کتاب رقم بزند آن را به شکلی ماهرانه تغییر میدهد. شهرزاد شبیه خدایی که رحم آورده بر بندهاش آدمها را در این حکایتهای آخر عاقبتبهخیر میکند و انگار شهریار دیگر رسم پادشاهی و جایگاه حق و انصاف را بلد شده باشد، آدمها را به سهمشان از دنیای گستردهی هزار و یک شب میرساند.
من نتوانستهام تمام آنچه از این کتاب یاد گرفتهام را بنویسم. بخش بزرگی از کتاب در من است و من به فراخور اتفاقات زندگیام خودم را با شهرزادی مقایسه میکنم که در فرجام داستان، شهریار را شیفتهی خود کرد. آنچنان که گفت: «باری زنی مانند شهرزاد در سراسر گیتی نمیتوان یافت». همواره از خودم میپرسم: «من هم میتوانم شهرزاد باشم در این زمانهی بیرویا؟ در زندگیهای تنگ و پرکینه؟ در آپارتمانهای خفه و کوچک؟»
دلم تنگ میشود برای آدمهای سرگشتهی هزار و یک شب که دل به هوسهایشان بستهاند، ابتذال را به زندگی و درونشان راه دادهاند، همدیگر را فریب میدهند و کینه و بدجنسی را رها نکردهاند و دنیایی ساختهاند که افسوس، برای آدمی مثل من در این قرن و در این زمان غریبه که نیست بلکه آشنا هم هست. آنقدر ملموس که بارها از خودم میپرسم ما در زمانهی هزار و یک شب زندگی نمیکنیم؟
خواندنِ داستان هایِ کلیلگ و دمنگ و همچنین داستان هایِ این کتاب، هزار و یک شب،( با اینکه اکثرِ عناصرِ داستان تازیان هستن) یه آرامش خواستی بهم میده ای کاش خانواده هایِ ایرانی یاد بگیرن که به جایِ یاد دادنِ قرآن و خزعبلاتِ دینی و عرب پرستی، حالا که از رویِ ندانم کاری و بیسوادی با کتبِ گرانبهایی همچون «شاهنامۀ» فردوسیِ گرانقدر، قهر کردن، در عوض به بچه هاشون، آموزش بدن که هر شب یکی از داستان هایِ «کلیلگ و دمنگ» و یا همین « هزار و یک شب» رو بخونن... امیدوارم روزی برسه که در هر خانۀ سرزمینم ایران یک جلد «شاهنامۀ فردوسی» و یک جلد «کلیلگ و دمنگ» وجود داشته باشه خودم از داستان هایِ این کتاب، نمیدونم چرا! ولی از داستانِ شبِ «سیصد و هشتاد، ام » خیلی خوشم اومد... داستانِ مردی که دخترباز بود و سپس عاشقِ دختری شد و از عشق دختر بیمار شد... دختر به بالینش رفت و گفت: اگر میدونستم تا این حد عاشق و تشنۀ من هستی، میذاشتم یه کام از من بگیری و مزۀ من رو بچشی... (خیلی بامزه میگه، انگار توت فرنگی یا شاتوت بوده).. در هر حال، اون مردِ بیچاره در آغوشِ دختر میمیره، بدونِ اینکه مزۀ دختر رو بچشه... دختر وصیت میکنه که بعدِ مرگش، اون رو در قبرِ اون مردِ عاشق پیشه به خاک بسپارن و همینطور هم میشه
کتاب هزارو یک شب یا الف لیه و لیله که اغلب مردم آنرا به اختصار الف لیل مینامند و بهمین نام میشناسند یکی از کتابهائیست که در طومار آثار فکری و قلمی بشر بعنوان شاهکار به ثبت رسیده گرچه بیشتر دارای صیغه ایرانی و اصلا" زاده افکار دانایان این سرزمین است ولی امروز در شمار کتابهای معدودیست که مجموع آنها ادبیات جهان را تشکیل میدهند. زمان پیدایش آن مسلما" از زمانهای پیش از اسلام بوده بعد از آنکه در قرن سوم هجری از پارسی بعربی ترجمه گردید قصه های بسیاری از افسانه های تاریخی عربی در آن وارد شد . کتاب الف لیل امروز هم باقیمانده و نمایند کتاب هزار افسانه عصر هخامنشی و هم گنجینه روایات و حکایات و افسانه هائیست که هر دسته و قومی از اعراب و هندیان و ایرانیان و مللی دیگر از مردم مشرق در آن سهیم هستند.
بهگفته علیاصغر حکمت این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر، به فارسی (احتمالاً فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری بعد از حمله اعراب به ایران زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شدهاست. متأسفانه اصل پهلوی کتاب را زمانی که به عربی ترجمه شد از بین بردند. او دلیل آنکه کتاب پیش از اسکندر به فارسی درآمده را به مروجالذهب مسعودی (درگذشته به سال ۳۴۶ ه.ق) و الفهرست ابن ندیم (درگذشته به سال ۳۸۵ ه.ق) مراجعه میدهد و سپس با اشاراتی به مشابهت هزار و یک شب با کتاب استر تورات استدلال میکند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شدهاند و ریشه واحد دارند. نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنانکه حکمت میگوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمدهاست.
کتاب هزار و یک شب به سه نسخه تقسیم میشود: نسخه هندی که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان میباشد و نسخه عربی که در دوران هارون الرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده. میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست.