انجیرهای سرخ مزار اولین مجموعه داستان نویسندۀ افغان، محمدحسین محمدی است که در ایران منتشر شده است. این مجموعه دربرگیرندۀ ۱۴ داستان کوتاه است. حوادث داستانها همه پیرامون جنگهای داخلی افغانستان میگذرد و قصۀ آدمهای جنگزدهای را روایت میکند که عمرشان را در جنگ سپری کردهاند. زخمی شدهاند. زخم زدهاند. کشتهاند و کشته شدهاند. آدمهایی که گاه خود نیز نمیدانند چرا تفنگ به دست گرفتهاند.
محمدحسین محمدی هستم ـ و به گفته ما مردم: محمدحسین ولد قنبرعلی ـ پدرم میگوید: ۱۳۵۴ به دنیا آمدهای ـ چلهٔ تابستان بوده گویی ـ اما در تذکرهام نوشتهاند: ۱۷ سالهٔ ۱۳۷۵ و در کارت مهاجریی که داشتم، سالی دیگر را نوشتهبودند و در گذرنامهام سالی دیگر… و من ماندهام کی به دنیا آمدهام؛ مگر یک آدم چند بار به دنیا میآید؟!
مرگ، کودکان و زنان سه عنصر تکرار شونده در داستانهای این مجموعه است تلاش برای زنده ماندن و گریز از مرگ، روایت از عالم مردگان و کودکان و زنانی که بیگناه در دنیای مردها میمیرند داستانهایی که هرکدام میتواند تکانهای بزرگی به روح و روان خواننده بدهد داستانی که واگویههای یک مادر شهید است با عنوان«...و باران میبارید» داستان «انجیرهای سرخ مزار» که روایتی تکاندهنده است از پدر، مادر و وطن از کدام داستان این مجموعه نمیشود تعریف کرد؟ شاید اگر به این پرسش پاسخ بدهیم راحتتر باشیم تا اینکه بخواهیم تک به تک از داستانها بنویسیم. داستان «شب باد و باران» یا داستان «دشت لیلی» هم داستانهایی است که مرگ سایه به سایه با شخصیتها جلو میآید.
این کتاب را برای سومین یا چهارمین مرتبه خواندم که باز هم پشیمان نیستم
جنازه های مان را از بین چاه کشیدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پای که روی مان مانده شد، بیدار شدیم. گفتم: «ما را یافتند.»ء پدر گفت: «آسوده بودیم، باز جنجال شد.»ء کاکایم گفت: «ها، ما را یافتند.»ء پدر دوباره گفت: «نمی فهمند که مرده ها را نباید بیدار کنند.»ء گفتم:«ما که نمردیم، ما کشته شدیم.»ء کاکایم فقط خنده کرد؛ درست مثل وقتی که هنوز زنده بود و خنده می کرد، خنده کرد..
روایتی از افغانستان، روایتی از جنگ مثل هر مجموعه داستانی، هم داستانهای قوی داره و هم ضعیف اما به خوندنش میارزه آخر کتاب یه واژه نامه هم داره که هرچند همه ی لغات ناآشنای کتاب توش نیست ولی خیلی خوبه
اکثر کتابخوانهای ایرانی ادبیات افغانستان را فقط با خالد حسینی میشناسند اما افغانستان نویسندههای خوب بسیاری دارد. اگر دلتان میخواهد کتابی بخوانید که از دل افغانستان برآمده باشد و تصویری واقعی و شفاف از آن نشانتان بدهد، انجیرهای سرخ مزار انتخاب خوبی ست. . سطر به سطر این کتاب به جنگ و مرگ گره خورده و در عین حال، زندگی را میستاید و در جستجوی آن است. مجموعه داستان انجیرهای سرخ به طور کلی روایت جنگهای داخلی افغانستان است، با راویها و موقعیتهای مختلف. یکی از زبان کودکی که شاهد پرواز طیارههای جنگی بر آسمان است، دیگری از زبان پدری که منتظر پسر است در حالیکه میداند به محض رسیدن، او را خواهند کشت، دیگری از زبان زنی که بر اثر فقر، کارگر جنسی شده و.... . نگاه محمدحسین محمدی نگاهی انسانی ست و به طبع اثری ضدجنگ خلق کرده. این کتاب در سال ۱۳۸۴ برندهی جایزه ادبی گلشیری و سال ۱۳۸۷ برندهی جایزه صلح افغانستان شده است. . کتابی که من دارم، از نشر تاک است. اطلاعی ندارم که میتوانید آن را در مواقعی غیر از نمایشگاه بین المللی کتاب تهیه کنید یا نه. البته انجیرهای سرخ مزار توسط نشر چشمه هم چاپ شده اما گویا فعلا موجود نیست.
مجموعه داستان کوتاه انجیرهای سرخ مزار نوشته محمدحسین محمدی داستان نویس افغانستانی تبار است..قبل از این کتاب من کتاب ((تو هیچ گپ نزن)) که ان کتاب هم مجموعه داستانهای کوتاه به زبان شیرین فارسی دری بود را خوانده بودم ..اما این بار خواندن کتاب انجیر های سرخ مزار برایم لذت بیشتری داشت زیرا چند وقتی است که چند کتاب به زبان فارسی دری خوانده ام وتسلط من به کلمات دری زیاد شده است.. اما این مجموعه داستان شامل ۱۴ داستان کوتاه است که محور تمامی آنها جنگ های داخلی افغانستان و انسان های متاثر از جنگ است. شماری از داستان های این مجموعه، در مسابقات داستان نویسی ایران نیز صاحب جوایزی شده است.
از جمله داستان های این مجموعه داستان مردگان (مرده هایی که شاهد کشف جنازه خودشان هستند) اما به نظر من داستان کوتاه انجیر های سرخ مزار(قصه دخترکی که در روز بمباران مزار شریف میخواهد انجیری را برای مادر بزرگش ببرد) از بهترین داستان های محمد حسین محمدی در مجموعه انجیرهای سرخ مزار به شمار می رود. محمد حسین محمدی در این کتاب، قصه آدمهای جنگ زدهای را از دریچه جدیدی روایت کرده است.
داستان های محمدی روایت جدیدی از زخم خوردن ها و زخم زدن ها، حیرانی و سرگشتگی مردم که در برخی موارد نمیدانند برای چه چیزی به تفنگ پناه آورده اند.محمدحسین محمدی متولد سال ۱۳۵۴ در شهر مزارشریف بوده و در حال حاضر ساکن کابل است. از دیگر آثار داستانی او می توان به پروانه ها و چادر های سفید ، تو هیچ گپ نزن ، از یاد رفتن و ناشاد اشاره کرداو نگاه ویژه ای به واقعه جنگ وفرهنگ وادمهای کشورش دارد ..واقعا خواندن داستان های به زبان دری طعم شیرین انجیررا برایم داشت ..هرچند که تم جنگ بسیار تلخ وتکان دهنده است ....
راستش من عاشق نثر نویسندگان افغانستان هستم وقتی داستانهایشان را میخوانم احساس میکنم زبان فارسی خیلی قدرتمندتر از چیزی است که فکرش را میکنیم. البته قبل از این مجموعه فقط چند داستان از "رهنورد زریاب" و رمان خوب "آوازهای روسی" از سید احمد مدقق را خوانده بودم و البته چند داستان هم در محافل مشترکی که با دوستان افغانستانی داشتیم از نویسنده های جوانشان شنیده بودم. این مجموعه داستان واقعا پر از موقعیت های پر کشش و خاص است که بیشترشان با پایان بندی های تاثیرگذار و اندکی غافلگیرکننده تمام میشوند مثل پایان بندی داستان "عبدل بیتل..." که البته شاید این چند سطر نتواند تاثیر واقعی اش را نشان بدهد: "کاکا حیران مانده بود. عبدل که جور و تیار بود. این که عصا چوب دارد. حتما کس دیگری است. ولی کی میتواند باشد. این وقت شب، این جا. خدایا ... قديفهی جنازه را کشید، جنازه یک پای داشت و پای دیگرش از زانو قطع بود. باورش نمیشد. صورتش را به صورت جنازه نزدیک کرد. صورت پر ریش جنازه سیاه میزد در سفیدی برف. عبدل که ریش نمیماند ولی... ولی خودش است، پسرش عبدل، با همان موهای دراز بیتلی اش ..."
اما راستش مثل خیلی از مجموعه داستان های دیگر که از گزند تکرار ایده ها بر کنار نمانده اند این مجموعه هم دچار تکرار فضاها و ایده ها هست. گرچه نه خیلی پررنگ. در هر داستان لااقل یک نفر کشته میشود و اگر این را در نظر بگیریم که در بعضی داستانها بیش از سه چهار نفر کلکشان کنده میشود میتوان گفت در هر داستان میانگین 2/7 آدم کشته میشود :) آن طور که در پایان کتاب ذکر شده بعضی از داستان ها جوایز معتبری در ایران کسب کرده اند و پر افتخارترین شان داستان "مردگان" است که در ابتدای کتاب آمده و این طور پر قدرت در فضایی شگفت آغاز میشود: "جنازه های مان را از بین چاه کشیدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پای که روی مان مانده شد، بیدار شدیم. گفتم: «ما را یافتند.» پدر گفت: «آسوده بودیم، باز جنجال شد.» کاکایم گفت: «ها، ما را یافتند.» پدر دوباره گفت: «نمی فهمند که مرده ها را نباید بیدار کنند.» گفتم: «ما که نمردیم، ما کشته شدیم.» کاکایم فقط خنده کرد؛ درست مثل وقتی که هنوز زنده بود و خنده می کرد، خنده کرد." نکته آخر هم این که نمیدانم چرا نویسنده/ناشر تصمیم گرفته که به جای پاورقی زدن اصطلاحات افغانستانی، همه شان را در پایان کتاب در یک لغتنامه بیاورد. من که حوصله م نمیکشید مدام بروم آخر کتاب را ببینم و آخرش دیگر از روی کلماتی که نمیفهمیدم میگذشتم و صبر میکردم شاید از خلال قصه متوجه معنی شان بشوم. به هر حال به گواهی نظر خیلی از داستان نویسان ایرانی و افغانستانی این مجموعه (که تقریبا نصف نصف داستان هایش در ایران و افغانستان نوشته شده) یکی از بهترین مجموعه داستان های ادبیات افغانستان است که برکت منتشر شدن در ایران و توجه اهل فن دیده شد و خوش درخشید. این هم نمونه دیگری از خدمات ایران به افغانستان
وقتی با اثری از افغانستان امروز، ایرانِ جنگ عراق، یا مثلا لهستان جنگ جهانی دوم مواجه میشویم، این تلاش که در عوض نگاه توریستی و موزهای به تابلوهای چشمگیر درد و خون، کیفیت و توان اثر در خلق موقعیتی خاص با آدمهای خاص درون آن را پیش چشم نگاه داریم، مسئلهای ضروری است. داستان و رمان مجلس روضه نیست، و هر کسی بیشتر گریه بگیرد نویسندهی بزرگتری نیست. تاثیر یک اندوه ساکن و درست که داستانی محجوب موجبش بشود صد بار بهتر و دیرپاتر از اشک و زاری ناشی از یک قصهی تماما احساسی در روان مخاطب با��ی میمانَد. با این پیشزمینه میگویم که: انجیرهای سرخ مزار پر از داستانهای هولآور، خوشتراش، موشکاف، بیپیرایه و محجوب است. محمدی به مخاطبش نشان میدهد که افغان بودن چیست، چهطور باید آن را حس کرد و مهمتر، به آن اندیشید.
سیاه و تلخ، تلخ، تلخ... اما مگر جنگ وجه زیبا هم دارد؟!
پ.ن.: نسبت به کتاب دیگر محمدی، از یاد رفتن، واژههای دری بیشتر بود که گاهی در واژهنامهی انتهایی هم موجود نبودند، این مساله خواندنش را کمی دشوار میکرد.
بوی خوش فارسی دری. بعضی داستانهایش، در این روزگاری که طالبان، تمامی افغانستان را گرفته، ترسناکاند. داستانها را باید یک بار برای زبان و ترکیبات نو و تازهاش خواند و باری دیگر برای خود قصه. من فعلا بار اولش را خواندهام و اگر بار دیگری خواندم؛ این سطور، بازنویسی خواهدشد.
تصویر سازی های قوی و سراسر برگرفته از فضای جنگ های داخلی افغانستان . کتاب با اینکه تم داستانی داره و خیلی قطور نیست ولی موضوعات اجتماعی پیرامون جنگ رو در قالب داستان ، نسبتا جامع و متنوع به عنوان قلب داستانها قرار داده . خیلی خوبه کتاب مذبور از تیغ سانسور هم در امان مونده . اگر سابقا در زمینه افغانستان و ادبیاتش مطالعه کرده باشید انقدر تصویر سازی های این کتاب براتون لذت بخش و ملموس میشه که گاهی به جرات حس میکنید کتاب رگه های اگزیستانسیالیستی هم داره .
اوّلين كتابي كه از آقاي (محمد حسين محمدي) در ايران چاپ شد همين مجموعه داستان است كه براي ايشان خوش اقبال نيز بود. علاوه بر چاپهاي متعددي كه در زمانی كوتاه از اين كتاب منتشر شد توانست عنوان (بهترين مجموعه داستان سال 1383 از بنياد گلشيري) و همچنين عنوان (مجموعه داستان منتخب جايزهي ادبي اصفهان) را نيز به خود اختصاص دهد. علاوه بر همهي اينها، ماه پيش خواندم كه اين نويسنده توانست با همين كتاب (جايزهي معتبر صلح افغانستان) را نيز به کسب کند كه جاي خوشحالي و تبريك به ايشان است
مجموعه داستان (انجيرهاي سرخ مزار) شامل چهارده داستان كوتاه است كه در آنها شاهد روايتهاي مختلفي از تولد، زندگي و مرگ مردم اين سرزمين هستيم كه با نگاه و روايت قابل تحسين اين نويسنده، اين داستانها و دنيايشان رنگ ديگري به خود ميگيرد
افغانستان سرزمینی که جنگ و درد ازش جدا نشد. جنگ به معنای تنبهتن و نظامی پیکر خودش و آدمهاش رو تراشیده. غمانگیز و برانگیزانندهی حس بیخانمانی و تلاش برای بقا. به وضوح ۳ داستان قوی داشت که بار مجموعه رو به دوش کشیدند.
سومین کتابی که از ادبیات افغانستان خوندم، متفاوت بود. "کور سرخی" دلخراشتر از این کتاب بود و "دختر ترکستانی" روانتر. هر سه کتابها راجع به جنگ هستند اما چیزی که این کتاب رو متفاوت میکنه، روایت بیپردهترشه. روابط و کشش جنسی، کثافت و عرق، خون و بیرحمی جنگ توی این کتاب یه level دیگهای رو unlock کرده! بیشتر داستانها رو دوست داشتم؛ داستان "پری دریایی" از همه قشنگتر بود. توصیف جذاب، کاراکترهای عمیق و فلشبک، فلشفورواردهای به موقع! واقعا ناب بود. داستان "الله الله" هم متاسفانه آشنا بود برام( موقع خوندنش یاد کودکان کار افتادم). داستان "دشت لیلی" پرجزئیات بود و به شکل جالبی وسط پاراگراف فلشبک میزد! چیزی که ازش خوشم نیومد، پاورقی نداشتن کتاب بود. شاید پنج بار رفتم ته کتاب و لیست لغات رو خوندم. به کار نمیومد. ⛔اگر شرایط روحی مناسبی ندارید، توصیه نمیشه. اگر به ادبیات جنگ، خاورمیانه، داستان کوتاه و... علاقه دارید، این کتاب برای شماست.
مجموعه داستان کوتاه از محمد حسین محمدی نویسنده معاصر افغانی. این اولین کتاب از محمدیست که در ایران چاپ شده و جایزه هایی هم برده است. تم اصلی همه داستانها جنگ بود. یکی دو تا از داستان ها خوب بودند. مثل دشت لیلی
زبان فارسی دری مردم افغانستان خیلی زیباست و چون داستانها مربوط به همون کشوره از این زبان برای نگارش استفاده شده که بسیار به جاست به نظرم کتاب باید دو بار خونده بشه شایدم بیشتر..همه قصه ها با روح و روان انسان بازی میکنه.در تمامشون مظلومیت مردم افغانستان و جنگ و درگیری با طالبان و مرگ موج میزنه.. داستان دشت لیلی عالی بود «انجیرهای سرخ مزار» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/64961
"انجیرهای سرخ مزار" واگویههای مردم دردمندیست که بین مرگ و زندگی دست و پا میزنند. کتاب خیلی روان قصهی رنج مردم جنگزدهی افغانستان را روایت میکند، بدون این که بخواهد از شما ترحم گدایی کند. این کتاب آینه است. بدانید که خواندن این کتاب درد دارد. "انجیرهای سرخ مزار" کتاب خوبی بود و ترجیح میدهم بدیهایش را(که البته شاید مربوط به سلیقهی بنده باشد) را برای خودم نگه دارم.