سیاوش، دومین نوجوان امروزی است که پای در سفر و حرکت در زمان مینهد. او مسافر عرصه حماسهها با همراهی مرغ دانای پارسیان است. مقرر است که سیاوش همراه با رستم دستان، هفت خوان را طی کند... مقرر است که در نبردهای پهلوانان و رنجها و شادیهایشان شریک باشد... و مقرر است که تا واپسین لحظهها بزرگترین پهلوان تاریخ را تنها نگذارد. اینگونه است که سیاوش نیز راهی تدارک خویش برای رستاخیزی میشود که دیگر چیزی تا فرا رسیدنش نمانده است .
English : Arman Arian آرمان آرین زادهی ۱۳۶۰ است. او با آفرینش اثر سهگانهٔ «پارسیان و من» به دنیای ادبیات شناسانده شد. پارسیان و من نام رمانی است در سه جلد که بیانکنندهی اسطوره، حماسه و تاریخ ایران است.
خب همونطور که تو ریویوی جلد قبلی گفتم این کتاب رو قراره به کسی هدیه بدم و می خونم که بررسیش کنم.پس تلاش می کنم نگاهم به داستان و نقد اون از دید یک پسر نوجوان باشه. داستان پردازی این جلد از جلد قبلی بهتر بود و زبان و قلم نویسنده جذابیت بیشتری داشت. از اون خشونت کتاب قبلی هم که ممکن بود بچه های کم سن و سال رو بترسونه خبری نبود که این نکته ی مثبتیه. این جلد از مجموعه ی پارسیان و من داستان زندگی رستمه و خواننده قراره با اون در ماجراهایی همراه بشه که جذاب ترین و طولانی ترینش هفت خوانه. همچنان فکر می کنم که این مجموعه برای سن هشت تا حداکثر پانزده سال مناسبه و پس از اون جذابیتی نداره؛ مخصوصا اگر مخاطب، شاهنامه رو خوانده باشه. تنها نکته ای که توی کتاب برای من آزاردهنده بود، سیاوش پسر کیکاوسه که به عنوان راوی زندگی رستم در کنارش حضور داره و از زمان و مکان دیگه ای هم یکباره وسط داستان ظاهر شده. مشکلات و پرسش های مربوط به این یکباره وسط ماجرا افتادن احتمالا برای کودک یا نوجوان پیش نمیاد اما خب... اون نکته ای که اذیتم می کرد و فکر می کنم باعث میشه اگر کسی شاهنامه رو خوانده باشه از این داستان لذت نبره اینه که سیاوش پسر کی کاووس فقط بخش کوچکی از زندگی رستمه اما راوی این داستان عملا از زمان به آسمان رفتن کی کاووس تا پس از مرگ رستم، حضور داره و ضمنا چندان بزرگ هم نمیشه و اگر میشه در داستان نمود نداره. سیاوش قاعدتا نمی تونه شاهد ماجرای رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و... باشه. گذشته از همه ی این ها، یکی از اصلی ترین اتفاقات زندگی سیاوش که منجر به تولد کیخسرو، بزرگترین و آرمانی ترین شاه ایران، میشه اصلا در این کتاب وجود نداره. یعنی هیچ خبری از ماجراهای سیاوش و سودابه وافراسیاب و پیران ویسه و فریگیس و ... نیست. درسته که این داستان درباره ی زندگی رستمه و نه سیاوش ولی راوی می تونست کس دیگه ای انتخاب بشه که داستان به این مشکلات نخوره. یکی از مهم ترین نقش آفرینی های رستم در شاهنامه، مال ماجرای کین سیاوشه که تو این کتاب کلا حذف شده ولی به نظرم می تونست روایت جالبی باشه.
خلاصه ش کنم، کتاب بسیار خوبیه برای کودک هشت تا پانزده ساله ای که اصل داستان شاهنامه رو نمیدونه و قراره چیزی بخونه که به تاریخ و اساطیر ایران علاقمندش کنه. در غیر این صورت، احتمالا کتاب مشکلات داستانیش رو توی صورت مخاطب می کوبه.
هنوز یادمه روزی رو که کتابخونه مدرسه چندتا از این کتاب گرفته بود و چون خب این راجع به رستم بود اولین کتابی که از این سری خوندم این بود. یکی دو سال بعدش تو مسابقات کتابخوانی استان، اومدن از این کتاب استفاده کردن.
پرنده همچون فرشتهای نرمخو و مهربان بر زمین فرود آمد. ـ 34 آفتاب پاییزی بر فراز باد خنک، گرمای مطبوع و ملایمی بر ساکنان شهر میپراکند. ـ 37 نگاهش کردم و سرخی خشم را که زیر پوست چروکیده و ریش و موی سپیدش دویده بود دیدم. ـ 38 زال در سکوت فرو رفت. ـ 43 کبابی درست کرد که بوی خوش آن دهان دشت را آب میانداخت. ـ 58 احساسی مخوف و ترسناک در مغزم میچرخید. ـ 70 خود تنها دارایی حقیقی ما در جهان است که باید در سایهی خداوند به آن تکیه نمود. ـ 72 فرامرز آرام و بیصدا چشمان درشت و تیلهاش را در توی امواج شفاف میدواند. ـ 225 در جهان خوابی روشن غوطهور شدم. ـ 229 در آبی گرم و لطیف غوطهور شدم ـ 230
فصل ششم نسبت به باقی فصل ها بهتر بود و هیجان بیشتری داشت اما در عوض جادوگرها بینهایت بی هنر از آب دراومدن و رستم با دوتا چرخش گرز کارشون رو ساخت. :|
برام طوری بود که انگار دارم خاطرات عجیب یه پسربچه ی دهه شصتی رو می خونم که برحسب اتفاق اطرافیانش قهرمان های شاهنامه هستن. شخصیت پردازی وجود نداشت. نمی تونست وجود داشته باشه. همه ی قهرمان های داستان مال فردوسی بودن و اون قبلا شخصیتشون و اعمالشون رو نوشته بود و ارمان ارین اینجا دوباره واسمون تعریفش کرده بود. اما چطوری؟ با قاطی کردن آداب مسلمونی. در حالیکه کافیه یه بخش کوچیک از شاهنامه رو بخونیم تا متوجه بشیم آداب اون دوره چقدر متفاوت از دوره ی ما بوده. اون زمان یکسره جشن و شادی و نوش خواری داشتیم. سفره انداختن مال الان ماست اما اون زمان روی میز و با همراهی شراب و غیره غذا می خوردیم. اینا کوچکترین تفاوت های دوره ی ما با اون دوره است و متاسفانه نویسنده بدجوری در این زمینه خراب کرده.
خیلی طول کشید تا این جلد رو تموم کردم. امیدوارم جلد بعدی صبر و تحملم بیشتر باشه.
شروع خوبی داشت... ماگوی جادوگر و کوه پرنده و کتاب و نحوهی گذرِ شخصیت اصلی از زمان حال به گذشته. بعد که به رستم ملحق شد و هفتخان شروع شد، خان اول و دوم چیز خاصی نداشت، اما در خان سوم به نظرم نحوه ورود اژدها به داستان، خیلی رازآمیز و خوب نوشته شده بود و آدم منتظر بود ببینه چی میشه. اما هنوز به اندازه کافی از این قضیه ذوق نکرده بودم که با خان چهارم، گند زد به همهچی! در کل، نویسنده ماجرای خان چهارم که رویارویی رستم با زن جادوگره رو، خوب بازتعریف کرده بود. هیجانانگیز بود و عناصر جدیدی که به داستان اضافه کرده بود جالب بودن. اما از طرفی، کلا اسطورهی "رستم، پهلوانی باشخصیت" و "سیاوش پاکدامن" رو شُست و بُرد! اینا رو دوتا آدمِ هَوَلِ چشمچرونِ کنترلنکنندهی نفس، که با دیدن هر زن خوشگلی، آب از لبولوچهشون آویزون میشه، معرفی کرده بود! رستم و سیاوش، با لذت دخترای عریانی که داخل آب دریاچهای شنا میکردن رو دید میزدن، و بعدش که اونا به خونهشون دعوتشون کردن کلی ذوق کردن (راوی، دیدنِ این دخترها بعد از اون همه سختی رو، "لذت و خوشی" تعریف میکنه!) ! در جایی از داستان، پسره (سیاوش) برگشته میگه نگاههای دختر کوچکتر جانم را آتش میزد و قلبم میخواست از سینه دربیاد!! کوتاه بیا بابا تو در یه سفر قهرمانی هستی خیر سرت! خودتو کنترل کن! آدم انقدر ضعیفالنفس؟! بعد، نکته دیگه اینه که نویسنده خیلی علاقه داره یه جوری یه ماجرای عاشقانه برای شخصیت اولش، که در هر دو کتاب یه پسر نوجوان هست، جور کنه! حالا هرچقدر هم سنشون کم باشه! عشقهای نوجوانانهی مسخرهای که زودی جدی میشه و هنوز یه روز نگذشته به قولوقرار ازدواج میرسه! کتاب اول اردشیر و مانِنا بود، کتاب دوم شد سیاوش و گلناز! تازه اینیکی یه مرحله جلوتر هم رفت! پسره مریض بود، دختره برگشت گفت هروقت حالت خوب بشه تو رو به طور کامل از زیباییهام بهرهمند میکنم! و پسره هم با بیتابی میگفت پس کِی؟! 😐 در نبرد رستم با دیو سپید، یه چیز باحالی که توی داستان هست (داستان اصلی توی شاهنامه منظورمه) اینه که درمان چشمان نابینای کیکاووس و پهلوانانِ همراهش که توسط دیو سپید اسیر، و با جادو کور شدن، خون جگر خودِ دیو سپیده. به نظر من نویسنده میتونست اینو خیلی بهتر و شوکهکنندهتر تعریف کنه، اما خیلی ساده تو یه جمله گفتش. این حقیقت میتونست پایان هیجانانگیز یکی از فصول کتاب باشه: یه درمان غیرممکن برای یه مشکل بزرگ. ولی ساده از روش گذشت. قسمتی از داستان توی سیستان اتفاق افتاد که خیلی حال کردم باهاش. تا حالا هیچ داستانی با لوکیشن زابل نخوندم! گرچه نویسنده در جاهایی که میخواست به فرهنگ سیستان اشاره داشته باشه، این کارو خیلی خامدستانه انجام داده بود و یه فرهنگها و اسامی که مال زمان حال هست رو به زمان زال و رستم نسبت میداد. یه چیزی تو این مایهها: از کنار کوهی که مردم آن را "کوه خواجه" مینامیدند رد شدیم. در سمت راست جاده، کودکانی را دیدم که "کبدی" بازی میکردند. این بازی به این صورت است که ابتدا بازیکنان به دو گروه تقسیم میشوند و... ! شب که به خانه برگشتیم، رودابه با نانهای محلی سیستانی به نام "قلیفی" و آبگوشت خوشعطری که به آن "اوجیزَک" میگفتند از ما پذیرایی کرد...!!! انگار مثلا یه گردشگر داره برامون تو استوریای اینستاگرامش میگه کجاها رفته و چیا دیده و چی خورده! من نویسنده نیستم اما به نظرم اینجوری، اون فرهنگ و منطقهای که میخوای ازش بگی، به خوردِ داستانت نرفته، و بیشتر شبیه یهجور آگهی تبلیغاتی وسط داستانه که سفارشش رو از سازمان میراثفرهنگی اون استان گرفتی! فاجعهترینش، بخش اول صفحه ۲۶۲ بود. در اینجا رستم به همراه شخصیت اصلی داستان، رفتن که چوب دوشاخه پیدا کنن برای ساختن تیری که رستم به چشمان اسفندیار میزنه و اونو میکشه... که گاندو میبینن! زابل اصلا گاندو نداره!! قدیما هم نداشته! گاندو اگه اشتباه نکنم اصلا اسم محلی بلوچی این نوع تمساحه! نکته دیگه اینه که نویسنده در این کتاب، به شاهنامه اونقدرا وفادار نیست. کل سرگذشت رستم رو بدون رعایت فواصل زمانی، چپونده تو داستان. یکی از اتفاقات مهم شاهنامه، که سرمنشأ خیلی از اتفاقات دیگهست، کشته شدن سیاوشه که یه جورایی پسرخونده رستم محسوب میشه و سالها پیشِ رستم در سیستان آموزش دیده. در این کتاب، سیاوش شخصیت اصلی و راوی داستانه. اما قبل اینکه خودش بمیره یا آموزشی ببینه، رستم کل سرگذشتش رو طی میکنه: هفتخان رو پشتسر میگذاره، سهراب رو میکشه، با اسفندیار میجنگه، و در پایان با حیلهی برادرش شغاد، کشته میشه. و همچنان کیکاووس پادشاه ایرانه و سیاوش هم نوجوانی بیش نیست! ولی خب نویسنده هم قولی نداده بوده که به شاهنامه وفادار باشه. کلا گفتم که بدونید. بعضی شخصیتها رو خوب شناخته و شخصیتپردازی کرده. مثل کیکاووس! کیکاووس در این کتاب، همونقدر لوس و نُنُر و خودخواه و بیعرضهست که تو شاهنامه هست! ولی به نظرم رستم رو خوب نشناخته بود! رستم اونطوری که من فهمیدم اصلا آدمی نیست که با بچهها بتونه ارتباط بگیره، آدم متواضعی نیست، و کلا یه مرد جنگیِ تمامعیاره که همه زندگیش جنگ و مبارزهست! توی این کتاب زیادی مهربون و خاکیه! در مورد سنوسال فرامرز، پسر رستم هم نویسنده گیج میزد! در ابتدا اون رو کودکی بیشفعال و شر و شیطون معرفی کرد، طوری که فکر میکردید نهایتا ۸ سالشه... اما مدت کوتاهی بعد از اون، همین فرامرز کوچک، اسبسواری میکرد و با تیر و کمان، آدم میکشت!! جلد دوم نسبت به کتاب اول، خیلی رشد داشت و بهتر شده بود. به غیر از اون قسمت خان چهارم که به نظر من خیلی بد بود، بقیه کتاب خوب بود و برای نوجوانها قابلتوصیهست. بزرگترا همون شاهنامه رو بخونن به صواب نزدیکتره!
خب از این جلد بیشتر راضی بودم نسبتا تصاویر و تشبیهاتش بهتر شده بود اما خب بازم ترکیبات تکراری داشت و من هب ای فکر می کنم خب در واقع خیلی هم نمی شه برای نوجوونا از تشبیهات ناب استفاده کرد ممکنه اذیتشون کنه اما خب خیلی هم نباید تکراری باشن بهتره تشبیها و تصاویر جدید با بیان ساده جایگزین بشن...لحطه ای که من توی این 2جلد دوست داشتم جایی که برمی گردن درواقع این برگشتنه خیلی خوب در میاد چه توی جلد1 چه توی این جلد امیدوارم جلد3 هم خوب باشه...صحنه ی برگشت زمینه سازیه خوبی داره و خوب می شینه توی متن. چیزی که توی هر2جلد آزاردهنده بود مربوط به ویرایش می شد این که چرا این کتاب که تا الان چندین بار تجدید چاپ شده هنوز هم غلطای نگارشی دار مثلا کمبود حرف اضافه و یا بعضی وقتا یه سری لغات جا افتادن و غیره، خب این ضعف حساب می شه. پ.ن: پیش به سوی رونمایی کتاب جدید آرین امروز توی شهرکتاب
داستانش یکم بیش از حد معمولی بود، همون داستان رستم بود که خب همه کارها رو فقط رستم میکرد و سیاوش هیچ نقش خاصی نداشت. فقط کسی بود که اینا رو روایت میکرد، بعد اینکه شخصیت پردازی خیلی بد بود، رستم بیش از حد خوب و قوی نشون داده شده بود، اون جادوگر ها، اژدها، دیوها همه خیلی زود از پا دراومدن، جا داشت که نبردشون سخت تر توصیف بشه. یکم حوصله سر بر بود کتاب، بعضی قسمتهاشو روزنامه وار خوندم فقط برای اینکه تموم شه. کتاب قبلی به نظرم بهتر بود.
توی این جلد داستانپردازی قویتر بود و جزئیات خیلی بیشتر و بهتری ارائه شده بود اما دوتا نکته خیلی تو ذوق میزد. اول هیچکاره بودن شخصیت اصلی، بود و نبودش تفاوتی ایجاد نمیکرد و صرفا راوی بود. دومم اینکه تلاش شده بود آدمها خوب مطلق یا بد مطلق نشون داده بشن اما این نکته فقط توی متن داستان بود و نه در عمل شخصیتها. این تضاد برای من کمی اذیتکننده بود. متوجه شدم آقای آرین این کتاب رو توی ۲۱ سالگی نوشتن و به نظرم نکات منفی با فهمیدن این مطلب خیلی کمتر به چشم میان.
دومین جلد مجموعه پارسیان و من که قطورترین اون هم هست مثل جلد های قبلی واقعا هنرمندانه نوشته شده . اگه داستان رستم رو نخونده باشید با خواندن این کتاب واقعا به این افسانه کهن علاقه مند میشین . به خصوص اینکه نویسنده با یک فضا سازی خوب داستان رو شروع کرده . البته من خودم از اونجا که داستان رستم رو تقریبا از زیر و بمش اطلاع داشتم بهم نچسبید این کتاب . چون میدونستم چه اتفاقاتی خواهد افتاد .
روايت داستان بسيار دلنشين بود، فضاسازيها عالي بود و ميشد اتفاقات رو در مقابل خودت مجسم كني، اين كتاب قطعا در جهت شناخت حقيقي رستم، به دوستداران داستانهاي شاهنامه كمك ميكنه.
راز کوه پرنده از بهترین فانتریهای تالیفیه بهنظرم. اطلاعات آرمان آرین و تسلطش به بخش های مختلف شاهنامه مثل حضور زردشت در زمان پادشاهی گشتاسپ ، ستودنیه. خصوصا که آقای آرین در اون زمان سن و تجربه خیلی زیادی هم نداشته.
از نظر اقتباس باید بگم با یک اقتباس خوب روبروییم. تغییر خاصی در عمق ماجرا دیده نمی شه ، مثلا سیاوش نمی تونه مرگ سهراب رو تغییر بده اما تغییرات جزئی در بخش هفت خوان رستم که بنظرم جذاب ترین و فانتزی ترین بخش داستان بود ، واقعا عالی بود - به ویژه خان چهارم یا جادوگران که کلا آقای آرین سناریو رو به شکل هوشمندانه ای عوض کرد.
کتاب از نظر قلم و کیفیت محتوایی ایرادی نداشت، اما از نظر روایت و داستان شاید تنها ضعفش به نظر من بخش رستم و اسفندیار بود که به نوعی اضافی و سیاوش هم از اونجا به بعد نقشش نسبت به هفت خوان خیلی کم رنگ می شه و فقط مثل یک راوی ناظر ماجراست - از طرفی از نظر زمانی هم تناقض هایی بوجود میاد ، از جمله این که زمان اسفندیار اصلا سیاوش مرده بود(در شاهنامه) رستم در بخش هفت خوان یک مرد جوون بنظر می رسه اما در بخش اسفندیار با اینکه فاصله ی زمانی و گذر سال رو شاهد نبودیم، اون رو پیرمرد خطاب می کنن.
در هر حال این دو نکته باعث نشد تا از کیفیت اثر برای من کاسته بشه و من پنج دادم چون در درجه ی نخست کیفیت قلم بالا بود و در درجه دوم نیاز داریم به همچین داستان های خوب و زیبایی و همچین اقتباس هایی تا بهتر با فرهنگ و اسطوره های خودمون آشنا بشیم.
به نظرم قلم نویسنده در این جلد پیشرفت کرده و شخصیتپردازی به حدی رسیده که در آثار فانتزی ایرانی تا بهحال ندیدم. واکنشها هم بهتر شدن اما هنوز جای کار داره تا روند داستان طبیعیتر به نظر بیاد. و البته روند داستان هنوز هم مشکلاتی داره. بعضی جاها سریع میگذره و بعضی بخشها زیادی توصیف شده و کش اومده. با اینحال از جلد اول به شدت بهتر هستش و یه مشکل که فقط در جلد اول و کمی هم در جلد دو شاهدش بودم، اشارهی نویسنده به مطلقاً خوب بودن فرد و یا مطلقاً بد بودن فرد بود. اهریمن و نیکی، فکر نمیکنم چه در زمان باستان که همهچیز ساده تر بود و چه امروزه کسایی وجود داشته باشن که در این حد مطلق باشن. با اینحال این مشکل با اعتقادات زرتشت، کوروش و داریوش در جلد سوم خیلی ملایمتر شد و گمون کنم نشونهی این بود که در طی زمان افکار هم پیشرفت کردن و دیگه همه سعی نمیکردن به شخصی برچسب مطلقاً اهریمن بزنن. بجز نیروهایی غیرانسانی که میتونن مطلقا خوب و یا مطلقا بد باشن.
داستان این کتاب مانند قبلی بود. بازی کوتاهی با زمان و روایتی از چشم کودکی که به عنوان ناظر هیچکاری نمیکند و تنها در صحنه است. خلاصهای از شاهنامه! اما چند نکته در کتاب بود که توجه مرا به خود جلب کرد: ۱. قبلا هم دوست داشتم شاهنامه را بخوانم و با فضای اسطورهای آن آشنا شوم اما حالا اشتیاقم به این کار بیشتر شده چرا که کتاب تصویری تصویری را از زندگی اشاعه میدهد که به شدت به تصویر امروزی غربی نزدیک است. زن در کتاب تنها دستمایه خوشی و لذت است و اساسا زنان کار مهمی نمیکنند. در بزمها مردم شراب میخورند و با زنان گرم میگیرند و مهمترین مسئله در زن زیبایی او و موهای اوست! و واقعا دوست دارم تا ببینم آیا در شاهنامه چنین بوده یا فضای کتاب زیادی غربزده است! ۲. در کتاب تعارضی بین دین و خداپرستی بیآیین مطرح میکند و با مدل امروزی به نوعی تلاش در بزرگ کردن مورد اخلاق سکولار میکند. بیایید خوب باشیم! شاید در این مورد بتوان گفت که در کتاب بارها و بارها از خدا یاد میشود اما این خدایی که در کتاب است تنها نامی است که بودن آن با نبودن آن زیاد متفاوت نیست بلکه هدف رفتار نیک است. هر چند باز علاقهمندم تا ببینم در شاهنامه واقعا مرام چه بوده اما این حرفها به نظر شدیدا تحت تاثیر رسانههای غربی است که نویسنده کتاب از آنها متاثر است. خوبی را بدون استفاده از نظام ارزشی نمیةوان تعیین کرد و خدا، دین و آداب دینی همان نظام ارزشی هستند و چیزهایی بیشتر ۳. آشنایی بچهها با شاهنامه و رستم و داستانهای دیگر کاری ارزشمند است اما همواره این���طور که شاید این یک قدم اولیه مناسب بوده باشد اما واقعا خیلی ضعیف و نحیف است. نویسنده در این اثر واقعا داستانی ننوشته و حتا نثر جذاب و پرکششی هم ندارد تنها خلاصهوار (و احتمالا با بسیاری تحریف بر اثر قرار گرفتن در مقابل امواج روشنفکرمابی) تلاش در بیان ماجرای تعریف شده کرده است.
بعد این کتاب برا من هیچی مث قبل نشد. دلم میخواست بنویسم درست زمانی که آخرین کلمات جلد آخرش تموم شدن. سال ها بعد فهمیدم من تنها بچه ای نبودم که پارسیان و من تغییرش داد. درود ها بر جادوی ارمان ارین لینک در طاقچه: https://taaghche.com/book/72172/%D9%B...
دومین جلد مجموعه پارسیان و من که قطورترین اون هم هست مثل جلد های قبلی واقعا هنرمندانه نوشته شده . اگه داستان رستم رو نخونده باشید با خواندن این کتاب واقعا به این افسانه کهن علاقه مند میشین . به خصوص اینکه نویسنده با یک فضا سازی خوب داستان رو شروع کرده . البته من خودم از اونجا که داستان رستم رو تقریبا از زیر و بمش اطلاع داشتم بهم نچسبید این کتاب . چون میدونستم چه اتفاقاتی خواهد افتاد .
جلد دوم مجموعه پارسیان و من و اینبار ماجراهای رستم و هفت خوان و دربار کیکاووس این جلد هم مثل جلد قبلی همراه با فضاسازی خوب در ماجراهای کهن شاهنامه حرکت میکنیم
ba khoondane in ketab be tanha chizi ke eftekhar mikonam Irani boodaname!be tanha chizi ke veghean Iman daram vojoode khodavand va zamini naboodane parsiane va tanha chizi ke ghalbam ro chang mizane bifarhangie emrooze parsianee(ya hadeaghal kasayi ke emrooz tooye sarzamine pars zendegi mikonan)
این کتاب واقعا فوق العاده س من از خوندن اون خیلی لذت بردم در کتاب فضاسازی های خوبی انجام شده و خواننده رو به قهرمان داستان رستم به شدت علاقه مند میکنه و اگه از پایان داستان رستم اطلاع نداشته باشید برایتان بسیار جذابتر خواهد بود و حتی اگر داستان رستم را خوانده باشید خوندن این کتاب رو از دست ندین.