این کتاب از هشت داستان مجزا تشکیل شده است. محوریت اصلى در این داستانها، انسان و کنشهایش با فردیت خود و جامعه است. اسماعیلى نویسنده و روزنامهنگار است.
پیمان اسماعیلی (۱۳۵۶ در تهران)، نویسندهٔ کرد اهل ایران است. او برای مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» جایزهٔ روزی روزگاری، مهرگان، گلشیری و منتقدان و نویسندگان مطبوعات را دریافت کرد. مجموعه داستان «همین امشب برگردیم» برنده جایزه ادبی احمد محمود شده است.
جیبهای بارانیات را بگرد اولین مجموعه داستان نویسنده است و از این رو نباید توقع زیادی از داستانهای کوتاه این مجموعه داشت. کاراکتر اکثر داستانهای اسماعیلی، انسانهایی تنها، شکستخورده و به نوعی به آخرِ خط رسیده هستند و این نکته در مورد شخصیتهای این مجموعه هم تا حدی صدق میکند، در عین حال که تفاوت در محتوا و شیوهی داستانپردازی با آثار دیگر نویسنده مشهود است و از آن حس تعلیق و فضای وهمآلودی که مشخصهی بارز آثار مطرح نویسنده است چیزی در این کتاب پیدا نمیشود. من حیث المجموع به عنوان یکی از طرفداران آقای اسماعیلی شروع به خواندن این کتاب کردم و برای معرفی نویسنده، خواندن این مجموعه به عنوان اولین تجربه را پیشنهاد نمیکنم
اولین اثر این نویسنده است و توقع چندانی را برآورده نمیکند، صرفا خواندمش برای اینکه کارهای پیمان اسماعیلی را دنبال میکنم. داستان آخر"جیبهای بارانیات را بگرد" را دوست داشتم و چندباره خواندم.
دو داستان خوب مجموعه که حال و هوای بی بدیل امضای نویسنده را با خود دارند. مگس و داستان آخر - جیب های بارانی ات را بگرد.- تمام ستاره ها به این دو داستان تعلق می گیرد. داستان آخر یکی از بهترین و ناب ترین ایده های روان کاروانه و هراس انگیز. بیمار روانی و مراقبش که در طول زمان جایشان عوض می شوند و هویت یکسانی پیدا می کنند. .
داستان مگس از قرار گرفتن آدم ها در یک موقعیت و حرف هایی که بین شان زده می شود در غیاب دختری که مرده است قصه هویدا می شود. فضای خاص قصه های اسماعیلی. . حتمی دیو به روی دست چپ شعری از کبوتر راشدی که همان لحظه برایش فرستادم و انگار قاصد کلمه ها شده باشم ذوق کرد از دیدن شعرش در کتابی دیگر . حتمی دیو به روی دست چپ خوابیده بود که عطسه ها بیدارش نکرده تا به حال . و داستان اخر که چقدر جان داشت. . روزی که باران ملایمی هم می آمده و از پنجره ی باز همسایه ی کناری آواز بنان به گوش می رسیده زنش را با قیچی باغبانی کوچکی مثله کرده و بعد همه چیز را فراموش کرده. . درخت ها را طوری هرس می کرده که شکل مرغابی می شده." . یکی از پلیس ها درست دوسال بعد که توی دفتر کارش نشسته بود و چایش رامی خورد ماجرا را اینطور تعریف کرد." . ممکن است آن ساعت صبح مثل ادم نیمه دیوانه ای خودش را پشت کمد قایم کرده باشد و به صدای نفس ادم گوش بدهد. . دوچرخه را دیده و یکدفعه یاد زندگی ان بیرون افتاده. ما به آن می گوییم هجوم خاطرات گذشته. . "هوا بوی برگ می دهد." . "یک چیز زیبایی در آن خانه جریان داشت. یک چیز زیبا و سیال. به هر حال فردا همان روز، سی و دو زن را می کشد و به آوای بنان گوش می دهد و بعد هم همه چیز از حافظه اش پاک می شود." . "این بارانی ات هم بدجور زهوارش در رفته. باید یکی برای خودت بخری." لبخندی می زنم و به جیب بارانی ام دست می کشم. بعد دستم را توی جیبم می برم و چند بار لمس می کنم. نوک تیز و دسته ی بیضی شکل قیچی باغبانی." .
اینم از اون کتابایی بود که فکر کردم نخوندم و دوباره خوندم. داستانهاش قشنگه، 8 تا داستان کوتاهه، اونایی که یادمه: 1.یه سربازه بود که زمان جنگ میخواسته فرار کنه اما گیر افتاده و دوستدخترش اومده بهش سربزنه، 2. سه تا برادر (یا پسر عمو) که دختر عموشون خودکشی کرده جمع شدن دور هم 3. انگشتره گم شده بود تو این کتابه بود یا من اشتباه میکنم؟ 4. یاروهه میخواست یکی ر بکشه https://taaghche.com/book/76874/%D8%A...
داستانهای پیمان اسماعیلی رو دوست دارم. بیشتر داستانهای کتاب امضای نویسنده رو داره . برشی از زندگی افراد عادی که به زیبایی توصیف میشه. هیچکدوم از داستانها به نظرم به پای مرض حیوان از کتاب «برف و سمفونی ابری» نمیرسه ولی هر کدوم ویژگی هایی داره که داستان رو جذاب می کنه. این داستانها رو بیشتر دوست داشتم جیبهای بارانی ات را بگرد جمع کردن برگها... سیم اتاق خلوت حتمی دیو...
اولین کارها خصوصیت های مشترک اولین کارها رو دارن و ضعفشون پذیرفتنینه. زاویه دیدها معمولا اول شخصن و تنوع زیادی درشون نیست. داستان ها هم کاملا خصلت برش کوتاه از زندگی رو دارن و از نتیجه گیری و پایان قطعی ای خبری نیست. من حتمی دیو به روی دست چپ و اتاق خلوت رو بیشتر از بقیه داستانا پسندیدم.