Mikhail Aleksandrovich Sholokhov was awarded the 1965 Nobel Prize in Literature "for the artistic power and integrity with which, in his epic of the Don, he has given expression to a historic phase in the life of the Russian people."
جلد اول از چهار جلد رو تمام کردم. با تمام آگاهي از بحث و جدل ها پيرامون ترجمه شاملو و به آذين، ترجمه شاملو رو انتخاب کردم که مهمترينش اين بود که شاملو گفته بود اين رمان رو ظرف مناسبي جهت ريختن کتاب کوچه در آن کرده بود. بنابراين خط به خط و کلمه به کلمه خواندم و انصافا هم لذت بردم. زير هر واژه يا ضرب المثل يا عبارت جديد يا توصيف هاي شاعرانه شاملو در ترجمه خط کشيدم. در بسياري از نظرات ديدم که اين رمان از جلد دوم به بعد ضعيف تر ميشه، من هم از اينجا به بعد رو آرومتر و سر فرصت مي خونم، چون هدفم خود رمان نيست، بلکه کار خوب شاملو هستش. البته يکي دو ايراد جدي هم به شاملوي بزرگ دارم. يکي اينکه هيچ دليلي نداشت کلماتي مثل تنبل و شنبه و ... رو به صورتي که مي خوانيم (يعني تمبل و شمبه و...) بنويسه. واقعا وقتي بعد ز اين همه کتابخواني به اين نحوه نوشتاري عادت کرده ايم، اين کار شاملو به جز کند کردن و آزار خواننده اثر ديگري ندارد. ايراد ديگه اختصار در نشانه گذاري و استفاده از نقطه و ويرگول هستش که به نظر شخصي من بعضي جاها کتاب رو بسيار سخت خوان مي کنه و باعث کند شدن و آزار خواننده ميشه. ولي تلاش بي نظيرش براي احياي کلمات و تعابير عاميانه در اين کتاب و استفاده حداکثري از فيش برداري هاي کتاب کوچه (که ديگه اميدي به ادامه چاپش نميره) بسيار ارزشمند و قابل تحسينه از مرحوم به آذين ترجمه هاي ديگري از رمان هاي بزرگ ديگر هم هست که ميتوان از آنها لذت برد. پيشنهاد مي کنم اين رمان رو با همه ايراداتي که گفتم، با ترجمه شاملو تجربه کنيد
سالها پيش اين كتاب رو خوندم هنوز مزه كتاب زير زبونم بعضى صحنه ها هنوز جلو چشمه به جرات ميشه گفت كه از شاهكارهاى جهان هست. عشق ديررس زن لاله سرخ استپ نيست، بلكه بلا دن و سيكران كنار جاده هاست
خیلی خیلی کتاب رو دوس دارم. روند تاریخی با مضمون اصلی کتاب خیلی خوب ترکیب شده و دید ضد جنگ و ضد اعدامی که جاهایی از کتاب برجسته میشه خیلی جالبه و نسبت به زمان خودش جلوتره. خلاصه توصیه میکنم بخونید.
در جلد دوم جنگ باعث تضعیف دولت مرکزی روسیه شده است، تزار باید کنار برود، قدرت به دولت موقت تفویض میشود و حوادث بین انقلاب فوریه و اکتبر و کشیده شدن کار به جنگ داخلی بر زندگی سربازان قزاق توضیح داده میشود. در این جلد است که گرگور ملخوف هر چه بیشتر به عنوان قهرمان داستان مطرح میشود و درگیری درونی او برای انتخاب درست بین ارتش سرخ و ارتش سفید بیشتر میشود. او گاهی با این گروه و گاهی با دیگری همراه میشود. از این جلد تا آخر کتاب درگیری درونی گرگور ادامه دارد. حوادث با جزئیات زیادی توصیف میشوند و کتاب از آن حالت آسانخوان بودن جلد اول در میآید. اما توصیفات طبیعت و جنگ همچنان زیبا هستند و اسبها، حضور پررنگ و همیشگی اسبها در زندگی قزاقها و در جنگ به زیبایی تصویر شده است. و مطمئن باشید یکی از پایههای تمدنها بشری بهرهکشی از اسب است که در جنگها میمردند و زیر پای سوارانی که عجله داشتند تلف میشند. دلم برای اسبها کباب است!۰
با توجه به این که ترجمه انگلیسی توزرد از آب درآمد (به این دلیل)، این جلد را با ترجمه احمد شاملو خواندم که از روی ترجمه فرانسه (اثر آنتوان ویتز) انجام شده است. این ترجمه خیلی روان است اما اصرار شاملو برای گنجاندن «کتاب کوچه»اش در این رمان، حال و هوای اصل اثر را کلا دور ریخته همچنین بررسیهای بعدی نشان داد که ترجمهاش به احتمال زیاد بازنویسی ترجمه بهآذین است (ببینید چرا).
جخ دو ترجمه ی دیگر از #دن_آرام توسط #محمود_اعتمادزاده(#م_الف_به_آذین) و #منوچهر_بیگدلی_خمسه پیش از آن وجود داشت، ولی این موضوع سبب نشد که #احمد_شاملو به سراغ ترجمه ی کتابی نرود که قصه های کوچه پس کوچه ای اش همچون #کتاب_کوچه بود و در نتیجه شاهکاری را نصیبمان کند که به زیبایی تمام، برگردان سطور کتاب و شعرهای درونش را با رسم الخط خودش برایمان به یادگار بگذارد... #میخاییل_شولوخوف رمان نویس بزرگ روس، در #دُن_آرام که وقایع تاریخی-خانوادگی آن به زندگی #گریگوری_مه_له_خوف (#گریشکا) و کازاک های (قزاق های دن) هم خوتوری اش در منطقه ی دن علیا می پردازد، اتفاقاتی را در فواصل سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۲۲ روایت می کند که در این بازه ی ده ساله، #جنگ_جهانی_اول، #سقوط_تزاریسم، #انقلاب_بالشویکی، #جنگ های_داخلی و ... به شکل خاصی از نگاه او نمایش داده می شود... تشبیهات ادبی فراوان به کارگرفته شده از زمان و مکان در لابهلای داستان به همراه شرح جزییات دقیقی از زندگی مردمان منطقه ی دن و تاریخ نگاری بیطرفانه شولوخوف از ماجراهای ذکرشده کمک فراوانی به پیشبرد داستان کرده است و باعث گشت تا سرانجام #جایزه_نوبل_ادبیات را نیز دریافت کند... گاس حس همذات پنداری شدیدی که به گریشکای داستان شولوخوف داشتم باعث شد که در سرتاسر داستان به دنبال ماجراهایش بروم، کسی که در راه رسیدن به عدالت در مقابل قوای نظامی آلمانی ها جنگید، پس از انقلاب اکتبر همراه سرخ ها شد، زمانی صاحبمنصبِ سفیدها گشت، در دورانی با کادت ها مبارزه کرد و پس از پایان جنگ و عدم معرفی به چکا (کمیسیون های فوق العاده) مجبور به تحمل زندگی چریکی گردید و البته از یادمان نرود که همراهیِ گماشته اش #پراخور_زیکوف با او، ما را به یاد #دن_کیشوت #سروانتس نیز می انداخت، اما بیش از هر چیز عشق ابدی اش به #آکسینیا بود که کمکش می کرد تا در برابر تمام درد و رنج ها تاب بیاورد، عشقی که از دید شولوخوف یعنی تباهی و نابودی... در وصف کتابی که با #جنگ_و_صلح اثر بینظیر #لئو_تولستوی مقایسه شده است، به ذکر جمله ای از او در همین کتاب برای تکمیل گفته هایم بسنده می کنم: در جنگها برنده مفهومی ندارد، جنگ يعنی باختنِ محض.
در نگاه اول، به نظر رمانی طولانی و با زواید زیاد میآید. اما کاری که شاملو با این اثر کرده، در حقيقت نه یک ترجمه تکراری از یک رمان نه چندان تراز اول، که کاری و چالشی از جنس نمود دادن به پژوهشهای زبانشناسانه و پیشنهادهایی در گستردهتر کردن نگارش به زبان فارسی است. از جنس کتاب کوچهی کاربردی. و چیزی که توی ذوقام زد، نقش نهچندان مکمل ناشر در این راه است. در رسمالخط رعایت اعتدال شد یعنی چه؟ بیشتر خواهم نوشت
از آن پس او به ندرت دیده در دیده شد، حت�� هرگز در اجتماعات قزاقها شرکت نکرد. تنها و منزوی در خانه پرت افتادهاش در کنار دون بسر میبرد. در دهکده داستانهای عجیبی دربارهاش گفته میشد. پسر بچههایی که گوسالهها را در چمنزارهای آنسوی جاده به چرا میبردند حکایت میکردند که عصر یک روز هنگام غروب آفتاب دیدندش که زن خود را سردست گرفته تا پشتهای که گورستان تاتارهاست میبرد. آنچه پروکوفی زنش را با پوستین خود پوشاند و به خانه باز برد. مردم ده برای توضیح این رفتار حیرت انگیز هزارگونه حدس و گمان میزدند. زنها چندان پرگوئی میکردند که وقت آنکه سر یکدیگر را شپش بجویند نیز نداشتند. دربارهی زن پروکوفی نیز شایعات فراوان بود. برخی میگفتند زیبائی خیره کنندهای دارد و برخی دیگر برخلاف آن معتقد بودند. مطلب هنگامی روشن شد که یمی از بی چشم و روترین زنان به نام ماورا- زن یک سرباز- به بهانهی گرفتن کمی خمیرمایه به خانه پروکوفی شتافت. پروکوفی برای آوردن مایه به زیر زمین رفت و ماورا فرصت یافت تا کشف کند که لعبتی ترکی که پروکوفی به غنیمت آورده چیز بسیار حرف مفتی است.
بهترین ترجمه از این کتاب بی شک ترحمه مرحوم شاملو از این کتاب بعضی وقتها فکر میکتم انگار شاملو ترجمه نه بلکه به زبان فارسی یکبار دیگه این کتاب از نو نوشته