شاهرخ مسکوب بیش و پیش از هر چیز خود را جستارنویس (essayiste) میدانست نه محقق: «محقق به هیزم و خاکستر توجه دارد، جستارنویس به آتش». نمونهٔ برجستهٔ جستارهایش ارمغان مور بود که در سالهای پایانی عمر نوشت. خود او با فروتنی همیشگیاش میگوید: «این چیزهایی که من مینویسم تحقیق به معنای کلاسیک نیست... کارم فکر کردن به ادبیات خودمان است، چه غنایی چه حماسی. برای این کار باید پژوهش کرد، اما سختی کار در این است که بعد حاصل تمام این سوادی را که به دست آمده به فراموشی سپرد. آدم باید یاد بگیرد اقوال این و آن را دور بریزد و فقط بینش آنها را بگیرد.» شاهرخ مسکوب عاشق زبان فارسی بود. «ایرانی بودن با همهٔ مصیبتها به زبان فارسیاش میارزد. من در یادداشتهایم آرزوی زبانی را میکنم که وقتی از کوه صحبت میکند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح... از سَبُکی به دست نتواند آمد».
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامهشناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسهی علمیهی تهران گذراند و ادامهی تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشتهی حقوق فارغالتحصیل شد. نخستين نوشتههايش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه« قيام ايران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقيق در حوزهی فرهنگ، ادبيات و ترجمه روی آورد. پیش از انقلاب به خاطر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی چندبار راهی زندان شد. مدتی پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. مسکوب در روز سهشنبه بیستوسوم فروردين ۱۳۸۴ در بيمارستان كوشن پاريس درگذشت. شهرت مسکوب تا حد زیادی وامدار پژوهشهای او در «شاهنامه» فردوسی است. کتاب «ارمغان مور» و «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» او از مهمترین منابع شاهنامهپژوهی به شمار میروند. مسکوب برخی از آثار مهم ادبیات مدرن و کلاسیک غرب را نیز به فارسی ترجمه کرده است. از جمله آثار او میتوان به ترجمهی کتابهای «خوشههای خشم» جان اشتاین بک، مجموعه «افسانه تبای» سوفوکلس و تألیف کتابهای «سوگ سیاوش»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «مقدمهای بر رستم و اسفندیار»، «در کوی دوست»، «گفت و گو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «خواب و خاموشی»، «روزها در راه»، «ارمغان مور»، «سوگ مادر»، «شکاریم یک سر همه پیش مرگ»، «سوگ سياوش در مرگ و رستاخيز»، «مسافرنامه»، «سفر در خواب»، «نقش ديوان، دين و عرفان در نثر فارسی»، «درباره سياست و فرهنگ» در گفت وگو با علی بنو عزيزی، «تن پهلوان و روان خردمند»، «مليت و زبان (هويت ايرانی و زبان فارسی) اشاره کرد.
ازتعریف عشق هم خوشم آمد. عشق اول وآخرندارد ، حتی اگروصال نباشد. ازذات عشق لذت میبری. یادداشتهای سال 1343 ، بحثهایش با سایه ، بهمن محصص و.نیزبسیارجالب تراز200 صفحه اول کتاب است .همینطور نظرش درباره جلال الدین خوارزمشاه.چنانچه معلوم است مقالات بازبینی نشده .بعضی جملات بسیارطولانی وبعضی مقالات اولیه حرف جدیدی ندارد. گویا پس ازرفتن اقای مسکوب به انتخاب بازماندگان چاپ شده اگرمبنارامقالات دهه 40 این کتاب میگذاشتم امتیازم 4 بودولی مقالات اخیر امتیازکتاب رادرنظرم کم کرد.
این کتابیست دربارهٔ همه چیز و هیچ چیز. سعی نکنید از ابتدا تا انتها، واو به واو کتاب را بخوانید، اول سراغ جستارهایی بروید که برای شخص خودتان دندانگیر تر است.
. "شکاریم یکسر همه پیش مرگ" مجموعهای است از جستارها، گفتارها و نوشتارهای شاهرخ مسکوب. بخش اول کتاب به عقل و معنا و جایگاه آن در اندیشه ناصرخسرو اختصاص یافته. و پس از آن سخن از شعر متعهد فارسی است در دههی سی و چهل و کنگره ی نویسندگان ایران و نمونه هایی از شعرهای ایدئولوژیک و شرح و نقد آنان. و به طور خاص به مرغ آمین نیما و شعر زندگی شاملو پرداخته شده. آدم مبهوت میماند از دانِش و نگاه دقیق و نکتهسنج این مرد. شاید به این دلیل که او از تعصب به دور است و تحت لوای هیچ ایدئولوژی خاصی نیست و نگاهش نگاه یک ناظر و با فاصله ی منطقی از مسئلهی مورد نقد است.
و بعد یادداشتی است بر خاطرهنگاری مبارزان حزب توده و به گمان من تا حد قابل قبولی به دور از جانبداری یا غرضورزی. مسکوب از فقدان عواطف و تجربیات شخصی در خاطرات این افراد میگوید و استحاله شان در ایدئولوژی. هر چه هست «من» جمعی است و فردیتی وجود ندارد حال آن که خاطرهنگاری یا تاریخنگاری متفاوت است و انتظار دیگری از خاطرات میرود. مسکوب بیشتر خود را جستار نویس میداند تا محقق و نوشته هایش بیش از آن که گردآوری حرفهای این و آن و یا شاهد و مثال باشد، حاوی بینش عمیق و عصارهی افکار اوست. بخشی در کتاب هست با عنوان روزهای پیش از روزها در راه که دربرگیرندهی بخشی از یادداشت های شخصی و خاطرات مسکوب است. مصاحبت مسکوب با هوشنگ ابتهاج، مرتضی کیوان، سیاوش کسرایی و... و بیان گفتهها و شنیدهها و نظریات در باب شعر برای من جذابترین قسمت این بخش بود. همچنین بحث مسکوب با بهمن محصص در مورد موضوعات مختلف که بینش و نحو تفکر هر کدام را نشان میداد. ذات مکان یا سفر به ناکجاآباد هم مصاحبه ی کتایون روحی با شاهرخ مسکوب است که بیشتر حول هنر و سرچشمه ی آن، عرفان، عالم مثال در فلسفه ی اشراق و ذات جستجوگر انسان میچرخد. .
برشی از متن کتاب: . دیگر من از کوره در رفته بودم گفتم این قدر از این رهبران و سیاست مداران هوشمند نگو که از همهشان بیزارم. بدبختی بشر از این است که همیشه اختیارش در دست مشتی مردم ماجراجو و ستمکار و بی احساس بود که هر گهی میخواستند میخوردند فقط مصالح عالیه را هم چاشنی آن میکردند.
دو فصل آخر را بیشتر دوست داشتم. داستان شکار رفتن هایش و همچنین ذکر خاطراتش با سایه، سیاوش، پوری و کوشآبادی. هرچند ماهیت حزب توده ایران و شخصیت مبارزین اش مدت هاست برایم قابل فهم و درک است (فارغ از خوب یا بد دانستن آن) اما بجز حالت نگارشی، حالت سطحی و خوش و بش محاوره ای فصول مربوط به آن بیشتر متمایل نشدم. مطالب و تحقیقات مسکوب درباره ناصرخسرو و عقل در شریعت برایم متاسفانه جذاب نبود آنچنان. همچنین درک تاریخ هنر نقاشی و مینیاتور درخور سواد بالاتری بود (به احتمال زیاد). در نتیجه به طور کلی تاریخ نویسی های مسکوب چه درباره دوران اسطوره ای که تخصص او بیشتر میباشد و همچنین شخصیت جلالالدین و تاریخ حمله مغول را دوست داشتم بهاضافه خاطره نگاری هایش.
پراكنده بودن موضوعات كتاب جوريه كه شايد بهتر باشه به عنوان يك كتاب خونده نشه. چون بعيده كه يه خواننده به همه اين موضوع ها علاقه داشته باشه. من مقاله بلند اول رو نخوندم و از بقيه كه خوندم، دو تا رو خيلي پسنديدم. نگاهي نا تمام به شعر متعهد فارسي و ايران در آسيا. دومي البته بسيار كوتاهه ولي من چون در كنار متنهاي مرتبط ديگه ميخوندمش خيلي بهم چسبيد.
اکر مقالات اول کتاب دلتان را نگرفت یکراست بروید آخر کتاب همین پارهی «شکاریک یکسر...» را بخوانید. تصاویر زنده و ناب، زبان روایی و خوشآهنگ، چشم تیزبین در توصیف جزییات گاهی نامحسوس، شخصیتپردازی میرشکار، و برشها یا تدوین روایت کمنظیر است.
به نظرم این پراکنده بودن موضوعات کتاب و مقالات، باعث شده بود که ریتم به هم بخوره بیشتر شبیه یک زونکن بود از یک مجموعه نوشته تا یک کتاب
من مقالات وسطی رو بیشتر پسندیدم مقاله مینیاتور و شعر متعهد فارسی به نظرم از همه جالبتر بود و از مقاله هنر نقاشی قاجار هم با یک سری اسم آشنا شدم، مثل محمودخان که قبلا نشنیده بودم و علاقمند شدم که دنبال کنم
یادداشت روزانههای اخر هم چنگی به دل من نزد ولی در کل با سبک نگارش مسکوب آشنا شدم و به نظرم از نمونههای خوب جستار نویسی فارسی هست
جستار راجع به مینیاتور و دیگری راجع به نقاشی دوره قاجار و همینطور نوشتهای در مورد شعر متعهد فارسی در دهه سی و چهل را پسندیدم، مابقی را خیر. درکل همانطور که خود مسکوب می گوید اینها تحقیق و تاریخ نیست و تنها نوشتههای کوتاه نویسنده راجع به موضوعات مورد علاقهاش بوده، او" مینویسد تا آنچه را محو در ذهنش میگذرد برای خودش روشن سازد." و چه خوب که اینها را نوشته چراکه دستکم در شناسایی دیدگاه و نظر مسکوب در موضوعات مطرح شده به دوستدارانش بسیار کمک میکند.
مجموعه مقالات و نوشتاری که حسن کامشاد از میان یادداشتهای مسکوب و پس از مرگ او منتشر کرده است. بعضی از مقالات در مورد ناصرخسرو تکراری بود اما به دو مقاله شعر دهه سی و چهل و ایران در آسیا می ارزید.
شامل یک مقاله تحقیقی در مورد عقل و ناصر خسرو (اسماعیلیه) به همراه برخی نوشته های پراکنده و طرح چند داستان که حسن کامشاد دوست و یار شاهرخ مسکوب بعد از مرگ او جمع آوری و منتشر کرده است
با سپاس از بابک احمدی عزیز که مرا از انتشار این کتاب مطلع کرد و خصوصا مقاله تحقیقی اول را توصیه کرد
من این کتاب رو به خاطر نثرش خوندم. در جستارِ «شکاریم یکسر همه پیش مرگ» شاهرخ مسکوب نثری رو به آدم نشون میده، بسیار زنده و گیرا و غریزی. مخاطب رو با خودش همراه میکنه و میبره تو بیابونهای اصفهان، دنبال شکار. نوشتهای بینهایت جاندار و واقعی که از خطوط معمول نثر فارسی پا رو فراتر میذاره. جملههای کوتاهی رو به نمایش میذاره که هم ساختارش مرزشکنی میکنه هم از لحاظ معنایی بهقدری حس داره که در لحظه در رگ و پی آدم میشینه. جستار «ایران در آسیا» رو هم خوندم که خوب بود، ولی چیز خیلی جدیدی نداشت.
با طبیعت از یک جنس بود، از همان تار و پود و بافت. این بود که در آن نه تنها گم نمیشد، نه تنها چم و خمش را خوب در می یافت، بلکه وقتی در آن می افتاد، در کوه و دشت، تازه آن وقت خودش را باز می یافت، در خودش جا می گرفت و با خودش یکی می شد..