اصول فلسفه و روش رئالیسم، کتابی فلسفی که در اصل ۱۴ مقاله از علامه سید محمدحسین طباطبایی بوده و پس از آن توسط شاگرد وی، مرتضی مطهری، شرح داده شده است. این اثر، هم مستقلاً و هم با شرح مذکور بارها به چاپ رسیده است. این کتاب، نه تنها حاوی مسائل مهم فلسفه قدیم و جدید، بلکه شامل نوآوری در زمینه فلسفه اسلامی و نقد و بررسی فلسفه غرب است.
Al-ʿAllāmah Muḥammad Ḥusayn Ṭabāṭabāʾī was one of the most prominent thinkers of philosophy and contemporary Shia Islam, influencing the fathers of the 1979 Islamic Revolution such as Motahhari and Beheshti. He is famous for Tafsir al-Mizan, a twenty-seven-volume work of Quranic exegesis, which he worked on from 1954 until 1972. He studied gnosis, mathematics, jurisprudence and Ali ibn Sina's "Book of Healing" at Najaf, Iraq.
سید محمدحسین طباطبایی (زاده ۱۲۸۱ تبریز - درگذشته ۲۴ آبان ۱۳۶۰ قم) معروفبه علامه طباطبایی روحانی، عارف، فیلسوف و نویسنده ایرانی بود. وی از مجتهدان شیعه و از برترین مدرسان حوزه علمیه قم به شمار میآمد، که از شاگردان وی میتوان به مرتضی مطهری، عبدالله جوادی آملی، محمدتقی مصباح یزدی، حسن حسن زاده آملی، سید محمد بهشتی، سیدعلی خامنهای، سید جلال الدین آشتیانی، هادی خسروشاهی، مرتضی تهرانی، محمد مفتح، احمد احمدی، علی قدوسی، محمدرضا مهدوی کنی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، علی احمدی میانجی، سید عزالدین حسینی زنجانی، محمد محمدی گیلانی، سید موسی صدر، سید محمد علی قاضی طباطبایی،علی سعادت پرور و جعفر سبحانی اشاره کرد.
تفسیر المیزان، نهایةالحکمة، رسالة الولایه، شیعه در اسلام، حاشیه بر اسفار صدرالدین شیرازی و اصول فلسفه و روش رئالیسم بخشی از مهمترین آثار اوست.
توى اين سرى كتابِ پنج جلدى، مجموعه مقالاتى فلسفىِ علامه طباطبايى جمع آورى شده و آقاى مطهرى براى اين مقالات پانويس نوشته [شامل تاريخ فلسفه، شرح مفاهيم و واژه ها و گاهى در توضيح منظور علامه.] كه از نظر من اهميت شون از متنِ كتاب بيشتره؛ چون اولاً ساده تر نوشته شده و دوم اين كه موضوع رو شرح و بسط بيشترى داده و گاهى از تاريخ فلسفه حرف زده و اين جذّاب ترش كرده.
نكات مثبتى كه در مورد اين كتاب وجود داره: ١. اوّل از همه اين ه كه از پايه اى ترين موضوعات شروع شده مثل تعريف فلسفه و تفاوت ش با علم و بعد فرق فلسفه با سفسطه (ايده آليسم و رئاليسم) و ساير موضوعاتى كه گاهى خيلى جديده و براى اوّلين بار توى يك مكتب فلسفى به ش اشاره شده؛ توى تمامِ پنج جلد كتاب، مقالات به هم پيوسته اند و طورى پشت سر هم قرار گرفتن كه هر مقاله به نوعى مقدمه ى مقاله ى قبلى ست؛ اين سلسله مقالات به هم پيوسته ختم مى شه به اثبات وجود خدا در جلد پنجم كتاب. ٢. اين كتاب به نوعى به روز محسوب مى شه، هر چند شايد بيشتر از سى سال از نوشتن آخرين جلدش بگذره. از اين نظر من اين كتاب رو جديد مى دونم چون يك دوره ى نسبتاً خوب و كامل فلسفه ست [فلسفه ى اسلامى بيشتر] و از طرفى فلسفه ى حاكم بر جهان بينىِ حال حاضر جهان (= ماترياليسم ديالكتيك) به طور اصولى نقد شده. هرچند بدون ايراد نيست، به ويژه در جلد چهارم كه استاد مطهرى هيچ وقت فرصت نكرده براش پانويس بنويسه و از طرفى هم گفته مى شه بين آقاى مطهرى و علامه طباطبايى اختلاف نظرهاى كوچكى در مورد موضوعات مطرح شده در جلد چهارم وجود داشته.
به نظرم اين كتاب با تمامِ حسن هايى كه داره، شروع خوبى براى خوندنِ فلسفه به طور جدّى نيست، چون اوّلاً زبان نوشتنِ خود علامه طباطبايى چندان ساده نيست[ به نظرم اين ذاتاً ايراد نيست چون اقتضاى ادبيات پنجاه سال قبل همين بوده.] و شايد گاهى تخصصى باشه و بهتره كسى كه تصميم داره اين كتابُ بخونه، قبلش يك يا دوتا كتاب فلسفى از استاد مطهرى خونده باشه، كه شامل سخنرانى هاشون باشه. و دوم براى درك بهتر كتاب، خوب ه كمى از منطق سر درآورد و پيشنهاد من براى مقدمه ى منطقى، كتاب فلسفه و منطق از سرى كتاب هاى آشنايى با علوم اسلامى استاد مطهرى ه كه خيلى خوب و روان نوشته شده و كوتاه ه.
خلاصه ىِ خيلى خيلى كوتاه مقالاتِ جلدِ اوّل: ١. فلسفه چيست؟ توى اين مقاله مواجهيم با تعريف علم و فلسفه، توضيح روش علم و فلسفه، رابطه ى علم و فلسفه، تأثيرات علم و فلسفه بر هم و تصحيح غلط هاى مصطلح و رايج در مورد رابطه ى علم و فلسفه.
٢. فلسفه و سفسطه (رئاليسم و ايده آليسم) توى اين مقاله استدلال هايى براى رد تفكر ايده آليسم كه معتقده جهان خارج از ذهن وجود نداره، آورده شده و كمى هم به نقد ماترياليسم ديالكتيك در مورد مطلق يا نسبى بودن حقيقت پرداخته شده.
٣. علم و ادراك يكى از اصلى ترين موضوعات فلسفه «ادراكات ما و مطابقت ش با واقعيت اشياست كه به ش گفته مى شه حقيقت.» چندين مكتب فلسفى كه نهايى ترين ش ماترياليسم ديالكتيك ه اعتقاد دارن كه ما نمى تونيم به ادراك مطابق با واقعيت اشيا (=حقيقت) برسيم. توى مقاله شبهاتى كه به منطق قدما وارد شده و سوبرداشت هاى ماترياليست ها تشريح شده و رفع اشكال شده.
٤. علم و معلوم (ارزش معلومات) اصلى ترين دليل ايده آليست ها براى اين كه ما نمى توانيم حقيقت را بفهميم وجود خطاست. در اين مقاله اين مطالب به اثبات مى رسد كه خطاهاى ما از حس نيست بلكه خطا وقتى اتّفاق مى افتد كه دو حكم از دو قوه ى مختلف را بر هم منطبق مى كنيم (قوه ى عاقله، خيال و حس) و آن را با جهان خارج مقايسه مى كنيم.
مسلما کتاب مهمی است، فراتر از آنچه درموردش میگویند (مقابله با ماتریالیسم دیالکتیک) خدمتی است به فلسفه و تفکر و حقیقت *** حواشی و پاورقیهای استاد شهید مطهری برای مبتدیان یا بیگانگان با فلسفه به نظرم هم مفید است هم مضر مفید از جهت اینکه رفع ابهام میکند از دشواری ها مضر از این جهت که این کتاب دشوار نگاشته نشده، از طرفی حواشی آنقدر پررنگ است که ممکن است حجاب کتاب و نوشته های ارزشمند علامۀ عزیز طباطبایی شود بخش علامه طباطبایی کتاب خیلی جذاب تر و درخشان تر از حواشی استاد مطهری است و اصلا اصل کتاب همان است اما در این چاپ ها که ما خواندیم و مربوط به نشر صدرا (نشر شهید مطهری) است به طرز عجیبی حواشی کتاب از متن اصلی کتاب پررنگ تر بود فونت حواشی بزرگ و درشت، فونت متن اصلی ریز و کوچک و حتی ایتالیک! خیلی عجیب است حتی بعضی صفحات متن علامه نیامده و فقط حواشی آمده بی که معلوم باشد این حاشیه است نه متن! لذا به پیوستگی متن علامه بسیار ضربه خورده اگر مخاطب دقت نکند امیدوارم این وضع انتشار این کتاب مهم به همین صورت ادامه پیدا نکند و در صفحه آرایی و ویرایش و تنظیم کتاب تجدید نظر شود
من تا قبل از خواندن این کتاب فکر میکردم فلسفه اصولا یک علم غربی است و مسلمانان فقط ضمن مطالعه فلسفه یونان باعث حفظ آن شدند تا دوباره خود غربی ها بیایند و آن را جلو ببرند. در ضمن فکر میکردم، دین در مواجه با فلسفه فقط سعی میکند مفاهیم خود را در قالب فلسفه بریزند تا مشتری بیشتری داشته باشد. این کتاب به من نشان داد که متأسفانه با اینکه 30 سال درمحیط ایران و جو اسلام زندگی کرده ام ، هیج اطلاعی از افکار بزرگی که در این سرزمین به فلسفه (به منای واقعی آن) کمک فکر کرده اند و برخی از سخت ترین مسائل فلسفی را برای همیشه حل کرده اند. اینکه چرا روحانیون اسلام دل خوشی از فلسفه نداشته و ندارند را خوب میفهمم و اینکه فلسفه اسلامی چه شکل زیبایی از مفاهیم را عرضه میکند که انصافا هر ذهن با انصاف جلو آن زانو میزند. خدا هر دو بزرگوار نویسنده این کتاب را خیر دهد. من هنوز هم به شهید مطهری انتقاد دارم ولی به فلسفه او واقعا نمیتوانم ایراد بگیرم.
قدر این کتاب عمیق- شاید به جهت فارسی بودن و قلم روان و سادۀ آن - آنطور که باید در مجامع علمی ما شناخته نشده است به تعبیر دکتر حسین غفاری این کتاب تاثیر گسترده ای در بین عموم اهل فکر جامعه داشته ولی هنوز در محیطهای آکادمیک فلسفی مورد توجه قرار نگرفته است
آن یکی میرفت بالای درخت میفشاند آن میوه را دزدانه سخت صاحب باغ آمد و گفت ای دنی از خدا شرمیت کو چه میکنی گفت از باغ خدا بندهٔ خدا گر خورد خرما که حق کردش عطا . . پس ببستش سخت آن دم بر درخت میزد او بر پشت و ساقش چوب سخت گفت آخر از خدا شرمی بدار میکشی این بیگنه را زار زار گفت از چوب خدا این بندهاش میزند بر پشت دیگر بنده خوش چوب حق و پشت و پهلو آن او من غلام و آلت فرمان او گفت توبه کردم از جبر ای عیار اختیارست اختیارست اختیار! مولوی ------------------------------------------- حیوان هرچند در حرکات مخصوص حیوانی خویش آزاد است و طبیعت مسیر معین و خط سیر معین برای حیوان معین نکرده است و میدان عمل وسیعی به حیوان داده است:...ولی یک چیز هست و آن اینکه اراده و اختیار حیوان محدود است به اطاعت از تمایلات و غرایز حیوان، و هرچه مورد تصویب و موافقت غرایز و تمایلات حیوان واقع شود اراده ی حیوان بی درنگ عملی می کند... در دستگاه وجود حیوان به صرف اینکه تصور مطلوبی که موافق با یکی از تمایلات است پدید آمد و موافقت وی با یکی از غرایز و تمایلات روشن شد، بی درنگ به حکم آن تمایل، نیروی اراده درصدد اجرا در می آید و اجرا می کند مگر آنکه یک مانع خارجی پیدا شود و مانع اجرا گردد. پس حیوان در عین اینکه در حرکات خویش آزاد و مختار است و طبیعت به وی میدان داده و مسیر معینی را برای وی تعیین نکرده است و تعیین مسیر را به اراده خود حیوان واگذار کرده است، این تعیین ارادی و اختیاری و انتخابی حیوان همواره با اشاره ی غریزه صورت می گیرد و بیش از این حیوان آزادی ندارد.
ولی در انسان این محدودیت نیز از بین رفته است...نوع فعالیت حیوان "التذاذی" است و نوع فعالیت انسان "تدبیری"....حتی جیب ترین اعمال دقیق غرززز حیوانات از قبیل مورچگان و زنبور عسل از نوع فعالیت التذاذی است نه فعالیت تدبیری...فعالیت تدبیری انسان به این نحو است که صرف مورد موافقت قرار گرفتن یک عملی با بعضی تمایلات، کافی نیست بری اینکه قوه اراده درصدد اجرا برآید و انسان را وادار به عمل کند...انسان روی استعداد مخصوص خود به سنجش و مقایسه مآل اندیشی می پردازد و سوابق ذهنی خود را دخالت می دهد و قوه پیش بینی خود را به کار می اندازد و...انواع و اقسام فواید و مضارّ متصوره آن شی را می سنجد، اگر فواید آن عمل بر مضارّش چربید آن را انتخاب و اختیار می کند."
آنچه مطالعه کردید بخش هایی دست نخورده از حاشیه استاد مطهری بر بخش ضرورت و امکان این مجموعه مقالات است که به دلیل سهولت متن و عدم وجود استدلال های فلسفی خاص منتشر شد. بسیار با خود کلنجار رفتم و متاسفانه یا خوشبختانه بستر این صفحه را برای طرح مدعاهای فلسفی علامه و شرح راهگشای استاد مطهری در ٣ مقاله مطرح شده مناسب نیافتم. شاید این مقایسه مختصر بین مشخصات انسان و حیوان بیشتر مناسب اقتضائات امروز و فردای ما باشد.
اصول فلسفه و روش رئالیسم ج١ این روز ها از فلسفه نوشتن سخت است و با غصه همراه است. چرا؟ دلیلش واضح است. به بیان این کتاب "هر چیزی که با نوعی تحیر و به ظاهر عمق نوشته شده باشد برچسب فلسفه می خورد. آثار برخی نویسنده ها، کارگردانان و هنرمندان را فلسفی می نامند بی آنکه این تعبیر متر و معیار دقیقی داشته باشد. نه آنکه بخواهم امتداد تفکر فلسفی یا مکتب فلسفی خاص در سایر علوم و صنایع و حرفه ها منکر شوم اما واقعا تلقی ما از این واژه چیست؟ متاسفانه بین خود فلاسفه نیز در این باره نظر یکسانی ندارند اما به هر حال موضع این کتاب در مورد این مساله عبارت است از"آگاهی به احوال موجودات عینی و خارجی به همان نحو که در واقع و نفس الامر هستند تا اندازه ای که در استطاعت بشر است" توضیح اجزای این تعریف از حوصله این متن خارج است. نکته حائز اهمیت این کتاب عکس العمل علامه طباطبایی در مقابل مارکسیست ها و فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک می باشد که با بیانی موجز، استدلالی و می توان گفت نوین سعی در بیان نظر حکمت مشایی-اسلامی دارد. دقت نظر او در بیان برهان عقلی صِرف، ردیابی دلایل و اشتباهات علمی حریف و نگارش متین که با ظرافت های جذابی هم همراه شده از نکات جالب این کتاب است. جلد اول این اثر بیشتر به معرفت شناسی و نحوه کسب علم از جهان بیرون می پردازد و در این راستا دیدگاه های ماتریالیست ها و فلاسفه قدیم(با تعبیر قُدَما) تقریبا به صورت خلاصه بررسی می شود.
تقریبا بیش از ٧٠ درصد از حجم کتاب پاورقی ها و حاشیه نویسی های استاد مطهری بر متن علامه است. استاد در متن سعی کرده تا با فراهم آوردن اقوال دانشمندان و فلاسفه مختلف بر احاطه مخاطب به موضوعی که علامه بحث کرده بیافزاید اما اینکه در این مسیر چقدر موفق بوده بحث دیگری است. متانت بیان علامه در برابر قلم آتشین استاد مطهری به خوبی ملموس است و من تا جایی به این قلم حق می دهم که در ذکر اقوال دانشمندان دقت کافی و وافی را داشته باشد. چرا که متاسفانه در بسیاری از موارد اینچنینی به عدم دقت در نقل و فهم کلام نویسنده (که نوعا به دلیل ترجمه بد و غلط از آثار علمی اتفاق افتاده) برخورده ام. عدم ذکر منابع دقیق و صرفا اکتفا به نام نویسنده از غنای کتاب کاسته و انتشار ات مزبور می تواند در تحقیقی مستقل به صورت دقیق این نقیصه را برطرف کند.
پ: در این معرفی سعی کردم تا با شکل و صورت کتاب بیشتر آشنا شوید. در معرفی ج٢ احتمالا یکی از مسائل فلسفی را با هم مرور خواهیم کرد.
پ٢:مطالعه و فهم شایسته این کتاب نیاز به پیش نیازهای منطقی و فلسفی می باشد.
اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد٢ این جلد با موضوع "شناخت منشا ایجاد گزاره و اجزای آن" آغاز می شود، پیرامون منشا تصورات نظریاتی مطرح می شود و در یک بررسی مفصل نظر علامه با حاشیه نگاری استاد مطهری بیان می شود. نکته جالب در این کتاب نظر علامه در مورد قضایای سلبی است. ٢مثال برای یادآوری انواع قضیه: *قضیه موجبه(در حالت لفظی):ناصر انسان است. *قضیه سالبه(در حالت لفظی):انسان درخت نیست. طرفداران فلسفه صدرا و ابن سینا قضایای سالبه را مانند قضایای موجبه متشکل از چهار بخش(موضوع، محمول، نسبت حکمیه و حکم) می دانند اما علامه می گوید این قضایا از ٢جز ایجاد می شود:١-موضوع و ٢-محمول. در این رابطه ایشان می گویند: "در قضیه سالبه پس از تصور موضوع و محمول(انسان و درخت) ذهن متوقف می شود و حکمی نمی کند و نسبتی بین موضوع و محمول برقرار نمی سازد ولی ذهن این حکم نکردن خود را حکم به عدم می پندارد و در مقابل مفهوم ِ(است) که از حکم وجودی حکایت می کند، مفهومِ پنداری(نیست) را می سازد و قضیه سالبه را مانند موجبه، مشتمل بر حکم و نسبت فرض می کند. ----------- بخش دوم کتاب: این قسمت به بحث مهم و تاثیرگذار "ادراکات اعتباری" می پردازد که نوعا اندیشمندان پیش از علامه کمتر به آن پرداخته اند. جنس ادراک و تفکر چیست؟ آیا ادراکات در طول زمان تغییر می کنند؟ آیا شرایط محیطی و اقلیمی موجب تفاوت ادراکات انسان های مختلف نسبت به یک پدیده عینی خارجی می شود؟ اینها و سوالات دیگر مطالبی هستند که در مقاله ۶ این مجموعه بدانها پرداخته می شود. مقدمه: ادراکات دو نوع اند: ١-حقیقی: تمامی صورت های منعکس شده و یا حس شده از عالم خارج در ذهن(نفس) ٢-اعتباری:فروض و قراردادهایی که ذهن برای رفع نیازهای خود ساخته و جنبه اعتبار و وضع دارند(در مورد آنها بحث مطابقت با دنیای خارج مطرح نیست) تغییر و تفاوت در ادراکات حقیقی مورد پذیرش علامه و استاد مطهری نیست. به عبارت دیگر ضرورت قوانین جهان شمولی مانند قوانین ثابت ریاضی، علوم طبیعی، "انتفا کل به انتفا جز"، "انتفا مشروط به انتفا شرط" ثابت می باشند و محال بودن "تقدم معلول به علت"، "تسلسل علل"، "دور علل" تقدم زمانی مشروط بر شرط" و... نیز ثابت است. اما در دنیای اعتباریات ذهن تمام قوانین دستخوش تغییر قرار می گیرند و بسیاری از محال ها ضرورت می یابند و خیلی از قوانین ضروری -به دلیل غایت و هدفی خاص - نقض می گردند. چرا؟ چگونه؟ با چه مکانیزم طبعی و روانشناسانه؟ پرداختن به همه اینها از حوصله این نوشتار خارج است.
(...) حقیقت هستی موجود است به معنى اینکه عین موجودیت است و عدم بر آن محال است. از طرفى حقیقت هستی در ذات خود یعنی در موجودیـت و در واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هـیچ قیـدی نیسـت، هسـتی چون که هستی است موجود است نه به ملاك دیگر و مناط دیگر و هـم نـه بـه فـرض وجود شئ دیگر، یعنى هستى در ذات خود مشروط به شرطی نیست. و از طرف دیگر کمال و عظمت و شدت و استغنا و جلال و بزرگی و فعلیت و لا حدی که نقطه مقابل نقص و کوچکى و امکان و محدودیت و نیاز می باشد از وجود و هستی برمی خیزند. یعنی جز وجود، حقیقتی ندارند. پس هستی در ذات خود مساوی اسـت بـا نامشـروط بودن به چیز دیگر یعنى با وجوب ذاتی ازلی و هم مساوی است با کمال و عظمـت و شدت و فعلیت. نتیجه می گیریم که حقیقت هستی در ذات خود، قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق. پس اصالت وجود، عقل ما را مستقیما به ذات حق رهبری می کند نه چیز دیگر. غیر حق را که البته جز افعال و آثار و ظهورات و تجلّیات او نخواهد بود با دلیل دیگر باید پیدا کنیم. از طرف دیگر با دیده حسی و علمی به جهان می نگریم، جهان را گذران و پذیرنده عدم می بینیم، یعنی واقعیت ها را محدود و مشروط می بینیم؛ با وجوداتی برخورد می کنیم که یک جا هستند و جای دیگر نیستند و یا گاهی هستند و گاهی نیستند، با نقص و خردی و امکان و محدودیت و مشروطیت و وابستگی توام اند؛ ناچار همان طور که در متن آمده حکم می کنیم که: «پس جهان عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست، بلکه به واسطه آن واقعیت، واقعیت دار و بدون آن بی واقعیت خواهد بود» یعنی حکم می کنیم که جهان عین حقیقت هستی نیست، جهان ظل(سایه) هستی است، جهان هستی توأم با نیستی است، پس جهان معلول و اثر است، ظهور و تجلی است، شان و اسم است. اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد۵ ص ۱۲۳،۱۲۴