قلم آقای جمالزاده عزیز بلند مرتبه تر از ستاره دادن من و امثال منه! بنابر این تجربه م از قلم ایشون حقیقتا ۵ ستاره بود . امااااا ... برای نشر علم متاسفم! ویراستاری بسیار ضعیف! متن پر بود از غلطهای تایپی و نگارشی و ... واقعا تاسفبار بود ... بگذریم ...
بر خلاف نام کتاب که تلخ ابتدا اومده و سپس شیرین، داستانهای این کتاب از شیرین شروع شد و حتی انتقادات جمالزاده هم در کالبد بیانی شیرین به عمق جان میرسید. مانند داستان "یک روز در رستم آباد ". و هر چی داستانها جلوتر رفت بر عمق و تاثیرگذاری و تلخی شون افزوده شد. داستان " آتش زیرخاکستر" اوج تلخی بود و حکایت همین روزهای ماست...
و داستان آخر، "پیشوا" نام داشت که الحق جمالزاده خیلی خلاقیت به خرج داده بود در طرح موضوع مورد نظرش...
«تلخ و شیرین» مجموعه ای از هفت داستان کوتاه هست. جمالزاده با نگاهی انتقادی به جامعه ، مسائل اجتماعی، فرهنگی زمان خود را به تصویر می کشه. این ترکیب از انتقاد و واقع نگری، باعث می شه که آثار او به عنوان آینه ای از جامعه، اهمیت زیادی در ادبیات ایران داشته باشه. جمالزاده با نثر ساده و روان و به دور از تکلف، تلخی ها و شیرینی های زندگی را در کنار هم به تصویر میکشه و خواننده را به تفکر و تامل وامی داره. عاااالی بود.
عشق و علاقهای که جمالزاده به سنتها و آیینها و مردم ایران داشت، در همه کتابهایش مشهود است. تلخ و شیرین، آمیزه ایست از این دیدگاه، که از داستان یک روز در رستم آباد شمیران شروع شده و با پیشوا به پایان میرسد. چیدمان و ترتیب داستانها از شیرین به تلخ مرتب شده، و شیرین زبانیها، قلم فرساییها و ظرافتها در اوایل کتاب به مراتب بیشتر است! طوری که آدم از خواندن کتابهای جمالزاده سیر نمیشود!!!
این کتاب به شدت بر من تأثیر گذاشت. شاید بهترین مجموعه داستان کوتاهی بود که تا حالا خوندم. با مفهوم تازه ای از مجموعه داستان کوتاه آشنا شدم. همه ی داستانای این کتاب کم و بیش دنبال یه چیز واحدن. و من اینو توی مجموعه های دیگه ای که خوندم ندیدم. داستانا به شدت حساب شده و زیبا هستن. تک تکشون آدمو کلی به فکر وادار میکنه. و فقط یه استاد تمام مثل جمالزاده میتونه همچین معجزه ای خلق کنه. من سه تا کتاب بیشتر از جمالزاده نخوندم. قبل از این کتاب، سر و ته یک کرباس و قصه های خوب برای بچه های خوب رو خونده بودم. الان بهترین کتاب جمالزاده رو همین تلخ و شیرین میدونم.
اسم کتاب تلخ و شیرین، اما جز تلخی که من ندیدم. کتابهای ایرانی غالبا موضوعاتی اجتماعی، اللخصوص راجع به فقر و بیعدالتی هستند. این کتاب هم همینه. تاریخش برای پهلوی. من که نبودم تا راست دروغش رو بدونم اما برام جالبه که دردی که توی این کتاب هستش مختص به یک دورهی خاص نیست. آدمیزاد از هر دورهای توی این کشور میتونه کتاب رو باز کنه و بخونه و همزاد پنداری کنه.فرقی نداره من نوعی در سال ۱۴۰۲ باشم یا یه بنده خدای دیگهای در همان سال ۱۳۳۷. چقدر ظریف مشکلات رو در بافت و ادبیات زیبای داستانهای مختلف لمس میکنی. اعتقادات، نقش و نفوذ دعا و اسلام بین مردم اون زمان. قدرت رشوه و شیرینی . سیاست حسودان. چرب کردن سیبیل بقیه از نظامی گرفته تا مسجدی و چاقو کش محل، تا که شاید کارت توی این مملکت راه بیوفته. هر خط این داستان ارزشمند و نیازمند تفکره. اما چیزی که این روزها کم پیدا میشه چیه؟ اعصاب! این کتاب هم اعصاب نیاز داره برای تموم کردنش. قبل از شروع کردنش خودتون رو آماده کنین 🗿
"اصل مطلب تعلیم و تربیت است و این دعواهای شما باطل و بیحاصل است و تا زمانی که شکمتان از گرسنگی قارقار میکند، گوشتان شنوایی برای صدای آزادی و عدالت ندارد."
محمدعلی جمالزاده آثار جمالزاده در نثر فارسی و قصه نویسی را نه می شود با آثار بعداز او، و نه با آثار نویسندگان اروپایی همدوره اش در ابتدای قرن بیستم، مقایسه کرد. برای درک بهتر آثار جمالزاده و بدعت هایی که در نثر و قصه نویسی معاصر ما گذاشته باید آنها را با آثار نویسندگان ایرانی همدوره ی او، مثلن نوشته های کسانی چون "اعتمادالسلطنه"، "امین الدوله"، زین العابدین مراغه ای، میززا ملکم خان، آخوند زاده و میرزا آقا تبریزی، یا در نهایت با نثر میرزا حبیب اصفهانی در ترجمه ی "حاجی بابا" مقایسه کرد تا بدعت های او در قصه نویسی و ساده نویسی، و حد تاثیر گذاری اش بر داستان نویسی معاصر فارسی را بهتر دریافت. متاسفانه جمالزاده هم مثل بسیاری از نویسندگان ایرانی، داستان نویسی را از روی خواندن داستان های اروپایی فراگرفته و چندان به نقد و بررسی، به ویژه از نظر آکادمیک آشنا نبوده است. از همین رو با وجودی که آثارش از "پلات"ها و هسته های اصلی زیبایی برخوردار است، اما داستان و شخصیت های آن دچار نارسایی ها و کمبودهایی هستند که بعد از مدتی که از انتشار آنها می گذرد، جذابیت خود را از دست می دهند و از یادها می روند. عیبی که در کار اغلب داستان نویسان ما دیده می شود. در مجموعه ی "یکی بود، یکی نبود"، غیر از "فارسی شکر است"، بقیه ی قصه ها هم از زمینه و هسته ی خوبی برخوردار اند. مثلن "رجل سیاسی" یا "دوستی خاله خرسه" و... نشانه های درک نویسنده از داستان کوتاه معمول زمانه در اروپا را با خود دارند. اما از آنجا که سابقه ی صد و چندین ساله ی داستان نویسی در غرب، هنوز به زبان فارسی راه نیافته بوده و جمالزاده اولین قدم های لرزان این کودک را برداشته، برای کسی که حتی چند داستان خوب خوانده باشد، اضافات و کمبودهای بی دلیل، بسیار دارند و ملال آور بنظر می رسند. بعداز یکی بود، یکی نبود، تقریبن تمامی آثار جمالزاده با همان نثر و همان مضامین تا اوایل دهه ی چهل منتشر شده. "صحرای محشر"، "تلخ و شیرین"، "راه آب نامه"، "دارالمجانین"، "قصه قصه ها"، "کهنه و نو"، "آسمون و ریسمون"، "قنبرعلی" و... همه شامل روایاتی حکایت گونه اند که به زبانی متعلق به همان دوره نوشته شده اند. سر و ته یک کرباس در دو جلد که به یک خود زندگی نامه شبیه است، و همین طور کشکول جمالی در دو جلد، پر اند از شرح سنت ها و شکل و شمایل اتاق و خانه و کوچه و محله های قدیم اصفهان و تهران و... شرح بسیاری از سنت ها و اصطلاحات رایج میان مردم و... مجموعه ی آثار جمال زاده به همان "کشکول" می ماند، انبانی از اصطلاحات معمول در زبان و فرهنگ فارسی در دوران مشروطه تا انتهای دوران قاجار، پر از خاطرات کودکی و نوجوانی و بعضن یکی دو سفری که نویسنده بعدن در سال های رضاخانی و بعد از شهریور بیست به ایران داشته. از نظر آشنایی با برخی سنت های جاری در خانواده و کوچه و خیابان و بازار، آثار جمالزاده خواندنی ست.
جمالزاده آقای نویسنده هامونه . هیچ نویسنده ای قدرتمند تر ندیدم . حکمت ها و مطالب به جرات مفید تر از درسی در این کتاب وجود داشت که من رو واقعا به شگفتی وا میداشت (تمام اینها در قالب داستان بودند ولی در حد حکمت بودند) لحظاتی بود که سر از کتاب بر میداشتم و با پوزخند به اطارفم نگاه میکردم و از نیش و کنایه ی حرفه ای داستان حض میکردم ( حتی بقلش میکردم :/ ) . ادبیات و فرهنگ الان ما وامدار آدمایی مثل جمالزاده و جلال آل احمد و ابراهیم گلستان و هوشنگ گلشیریه و ... است . ولی در زمانه ای که جمالزاده شروع کرده هیچ شخصی به قدرت او در بیان درد مردم پیدا نمیشد . این کتاب هم جزو شاهکارهای این نویسنده والا مقامه
من معمولا برای کتاب های داستان های کوتاه ریویو نمی نویسم،ولی این کتاب به قدری خوب بود که واقعا من رو مجذوب خوش کرد. این کتاب و داستان هاش درک بسیار عمیق و ریشه ای رو از فرهنگ ایرانی و مشکلات ایران نشون میده جمالزاده به حق جزء محدود روشنفکرانیه که ایران و ایرانی رو بسیار خوب شناختند. شخصا این کتاب رو بهترین کتاب داستان کوتاه جالزاده میدونم.
حرف هایی که هنوز هم کهنه نشده اند و نویسنده ای که زیرکانه کوشیده مستقیم و غیرمستقیم به رذلیت های اخلاقی مان از زوایای گوناگون بنگرد، آن هم با لحن جذابی که از ویژگی های منحصر به فرد جمال زاده است.
گفت:...خانه ی مرا خانه ی خودتان دانسته به هیچ وجه بیگانگی روا مدارید. گفتم: شما ما را نمی شناسید که چه مردم بی چشم و رویی هستیم. از کجا که همانطور که در فرنگستان معروف است به محض اینکه یک انگشت از انگشت های خود را به ما دادید نه تنها به دست شما بلکه به مچ و بازوی شما طمع درنبندیم!
در داستان «درویش مومیایی» بحث های جالب دیگری نیز مطرح شده اند که ذهن آدم را کمی قلقلک می دهند!
ماجرای «آتش زیر خاکستر» روایتی دردآور اما واقعی است که به احوال این روزهایمان بی شباهت نیست.
دورویی و ساده انگاری، دو آفت بزرگ اجتماع ما، در«پیشوا» به خوبی ترسیم شده اند، البته به نظرم این داستان جذابیت «آتش زیر خاکستر» را ندارد.
در ضمن این کتاب هم مانند اغلب آثار جمال زاده می تواند راهنمای خوبی باشد برای کسانی که دستی برقلم دارند و می خواهند نوشته هایشان خوش نمک تر شود.
فکر میکنم پیام کتاب حتی از اسمش هم مشخص باشه. دو چیز متناقض در یک وجود و در یک زمان. همهی داستان های کوتاهش به همین اشاره داشت و چقدر خلاقانه و زیبا نوشته شده بود. هر کدام از داستان ها کوتاه ولی مدت زمانی که فکر رو مشغول میکردن واقعا بلند بود.
یکی از خواندنیترین و فلسفیترین داستانهای کوتاه، که در کتابی با نام «تلخ و شیرین» انتشار یافته است، داستان «درویش مومیایی یا مصیبت هوش و تلخکامی» است. داستانی که در آن محمدعلی جمالزاده با ترجمۀ آزادِ «برهمن دانا»، اثر ولتر، و پیوند دادن آن با «درویش مومیایی»، به تعارض عقل و شادی و همراهی غم و خِرَد پرداخته و انسان عاقل را در انتخاب هر کدام از این دو راه ناتوان نشان میدهد.
«برهمن دانا»، شرح حال یک برهمن ثروتمند و دانشمند است که به سبب داشتن سؤالات متعدد فلسفی، زندگی بر کام او تلخ شده تا جایی که آرزو میکند کاش هیچگاه از مادر متولد نمیشد. و «درویش مومیایی» نیز شرح حال یک ایرانی ساکن در سوئیس است که به جای لذت بردن از زندگی، روزگار را بر خود تلخ نموده است و به سختی، همچون یک درویش، گذر زمان میکند و مدام در پی علت و چراهای هستی است.
در طی مسافرتهایم با برهمن پیری از براهمۀ هندوستان آشنا شدم. مردی بود دانشمند و دلآگاه که چون مال و ثروتی هم داشت و برای تدارک مایحتاج خود مجبور به فریب دادن این و آن نبود عقل و دانشش هم بیشتر مینمود از آنچه بود. روزی رفیق برهمنم با من بنای درد و دل را نهاده چنین گفت که ای رفیق بیهمتا کاش هرگز مادر مرا نزاییده بود و به دنیا نیامده بودم. علت را پرسیدم. آهی از ته دل کشیده گفت: چهل سال تمام است که عمر عزیز را صرف تحصیل علم و معرفت نمودهام و زهی خیال باطل اینک میبینم عمر را بیهوده تلف ساختهام. خود را دارای عقل و فکری میپندارم ولی از هر کس میپرسم فکر و عقل چیست و مبدأ و منشأ آنها کدام است جواب حسابی و مسکتی نمیشنوم.
هیچ نمیدانم چرا آمدهام و کارم در این دنیا چیست و عاقبت بهکجا خواهم رفت. وقتی بیچارگی و استیصال خود را با دوستان در میان مینهم عدهای توصیه مینمایند که دل را خوش داشته از این دو روزه حیات تمتعی بردارم و بهریش کائنات بخندم. گروه دیگر که خود را آگاه و باخبر و بینا میپندارند با یک دنیا ادعا و سرسنگینی تازیانۀ پرگویی بهدست، چست و چالاک بر پشت ستور چوبین استدلال جَسته مانند خودم به تکرار معانی مبتذل و مطالب فرسوده و پوسیده میپردازند.
برحسب اتفاق پیرزنی را که در نزدیکی خانۀ برهمن منزل داشت ملاقات کردم. پرسیدم مادرجان آیا هیچوقت به فکرت رسیده که روح تو چیست و آیا از ندانستن این مسئله مکدّر و ملول نیستی؟ از نگاهش دریافتم که سؤالم را نفهمیده و در تمام عمر هرگز از اینقبیل مسائل از مخیلهاش خطور نکرده است. تعرضکنان گفتم بارالها گرفتار تناقضی بس فاحش گردیدهام چون شکی نیست که مقصود و منظور ما همه سعادتمندی است و وقتی سعادت به دست آمد اهمیت دانا بودن یا نادان بودن ساقط میگردد. ولی با اینحال احدی از حکیمان و خود من هرگز حاضر نخواهیم شد که سعادت را بهشرط حماقت بپذیریم و این تناقض هم مانند تناقضهای بسیار دیگری که هزاران سال است گریبانگیر انسان بیچاره میباشد لابد هزاران سال دیگر لاینحل خواهد ماند و اولاد آدم در این باب چه اندیشههایی که نخواهد بافت...
درویش مومیایی گفت: اصلاً هرچه میخواهید بگویید اما اساساً از کار خدا هم هیچ سر درنمیآورم. اگر مرا خوشبخت خواسته پس چرا اینقدر بدبختم و اگر بیجهت و بیسبب بدبخت خواسته پس ظالم است و من از چنین خدایی بیزارم. میگویید او خوشبخت خواسته و خودم خودم را بدبخت کردهام، در این صورت معلوم میشود ارادۀ من از اراده و مشیت او قویتر است و این نیز حالا که خودمانیم به عقل درست درنمیآید. بهمحض اینکه صحبت از خالق و خلقت به میان میآید، مردمان کوتاهبین دروازۀ دهن را مانند صندوقچۀ اسرار غیبی و چمدان معانی لاریبی نیمذرع باز میکنند و با یک دنیا افاده میگویند هر بچهای میفهمد که ساعتِ بیساعتساز نمیشود پس چطور میخواهی که دنیا بیصانع و بیخالق باشد. من میگویم اگر ساعت به این سادگی سازنده لازم دارد پس وجودی به کمال و پیچیدگی خدا به طریق اولی آفرینندهای لازم داشت. اگر بگویید وجود خدا بیصانع ممکن است، خودتان به من حق میدهید که بگویم پس اساساً ممکن است که چیزی بدون خالق و صانع وجود داشته باشد.
علما و حکمای خودمان میگویند که عالَم حادث است و برای اثبات ادعای خود، ادله و براهین چنان بچهگانهای اقامه مینمایند که آدم از خنده رودهبُر میشود و یک نفر نیست که بپرسد آخر قربان آن سرهای تراشیده و مندیلهای کلمی و شلغمیشکلتان بروم اگر خدا دنیا را به تازگی خلق کرده پس در تمام طول زمان بیانتهای ازلی چه کار میکرد. وانگهی اگر عالَم را هم مانند خدا ازلی و با او همسنوسال بگیریم در این صورت چندان تفاوتی بین خدا و عالَم و خالق و مخلوق نمیماند و حرف وحدتِ وجودیها درست درمیآید.
مردم دنیا کورهایی هستند که در تاریکی میلولند تا بمیرند و فلاسفه و حکما هم کورهای عصاکشی هستند که به خیال خودشان در پی نور میگردند وَلُو گاهی ما را بهقدر یک سر سوزن از خطا دور کنند، هرگز به اندازۀ یک دانه خشخاش به حقیقت اصلی نزدیکتر نمیسازند (جمالزاده، ۱۳۷۹: ۹۱ الی۱۳۸).
حَـــبَّــذا روزگــار بــیخــردان
کـز خـرابــی عـقـل آبـادنـد
هر کجا عقل هست شادی نیست
عقل و غم هر دو تواَمان زادند
منبع:
_ جمالزاده، محمدعلی، ۱۳۷۹، تلخ و شیرین، تهران، سخن.
قالب کتاب بیشتر از اینکه برای من حالت داستان کوتاه باشه حالت حکایت و به ویژه شرح حال و خاطرات بود که با شعر و مثل برای جذاب شدنش ترکیب شده بود از بعضی هاش اصلا لذتی نبردم ولی از بعضی هاش واقعا لذت بردم حق و ناحق حکایت تمثیلی از زبان زنبور و پروانه بود و واقعا به اندازه و به جا بود خواستگاری در واقع داستانی بود که شعر مولانا در آخر داستان به کوتاهی و جامعی هرچه تمام تر لب مطلب داستان رو گفته بود و پیشوا طرز فکر جمالزاده را نشان میداد طرز فکری که برخلاف اکثر نویسنده های اون زمان با نگاهی تاریخ و وضعیت ایران الان می بینیم درست تر بود
برای اولین بار اثری از ایشون خوندم. کل کتاب رو نخوندم فقط داستان یک روز در رستم آباد شمیران رو خوندم. بسیار سرگرم کننده و آموزنده بود. معمولا تنهایی کتاب خوندن لذت بیشتری داره ولی بنظرم داستانهای ایشون رو اگه با دوست/پارتنر خونده بشه بیشتر خوش میگذره، اینطوری که یه صفحه رو تو بخونی یه صفحه رو اون.
سید محمد علی جمالزاده با اینکه ققط ۱۳ سال از عمر ۱۰۶ ساله ی خودش رو در ایران زندگی کرده ولی آنچنان با شرایط اجتماعی و سیاسی ایران آشناس که انسان متحیر میمونه. کتاب تلخ و شیرین روایت مجموعه ای از داستان های قدیم و جدید ایران هست. بعضی از این روایات شیرین و بعضی هاش هم تلخ هست، درست مثل روزگار. نثر روایت ها با اینکه به طعم شیرینیه قند پارسیه، ولی بوی روشن فکریه غربی رو میده. اگه همه داستان ها رو نمیخواین بخونین، حتما "درویش مومیایی" رو بخونین.
تجربه خواندن داستان های جمال زاده مثل نشستن به پای صحبت بزرگتر ها از قدیم هست.دو صفت مسلم داستان های تلخ و شیرین این بود که؛ خالصانه و ریشه دار بودند. از پس این داستان ها که روایت ایام نه چندان دور مردمان همین بوم بود می توان دریافت که درد بی درمان ما کهنه تر از قبل و علاج های آتشین، موجبات کورتر شدن گره درمان شده اند. جمال زاده با دیدگاهی میانه رو در داستان های خود تلاش در روشن کردن این موضع های کور دارد.
بسیار زیبا به قدرت غم و تاثیر معنویات بر خلاقیت پرداخت. سوزان کین که از ۱۰ چهره برتر لینکداین در تاثیرگذاری بر جهان است. حامی درونگرا ها. این کتاب زیبا رو به رشته تحریر مبارک درآورده. که میگوید چرا، غم خوب است، مادیات میتوانند بی ارزش تلقی شوند؛ راه موفقیت باید از شکست و سختی بگذرد. همچنین مرگ به زندگی معنا میدهد🙂