او در خلوتش از خیلی چیزها میترسد. از خیلی چیزها و بیش از هر چیز از مرگ. از نیستی، از فراموشی. هراسی جانکاه که با هر حادثه، ترور، سوءقصد و هر واقعهٔ پیشبینینشده، جانی تازه میگیرد و او را بیش از پیش، به تنهایی خلوت خویش فرو میبرد.
او کمتر کسی را دوست میدارد و در عوض خیلیها هستند که ازشان تنفر دارد. کسانی که موجودیت او را به عنوان یگانه قدرت مجسم کشورش به چالش میکشند. هر آن کس که برخلاف میل او رفتار میکند و هر چهرهای که به قدرتهایی دیگر جز او متکی است. از همین است که از مصدق تنفر دارد، از امینی متنفر است و با شنیدن نام هر کدام از اینها و امثال اینها، هراسی آمیخته با خشم به سراغش میآید.
او پادشاهی است با حیاتی دوگانه. دوگانهای عجیبالخلقه که از شهریور ۱۳۲۰ بر زندگیاش سایه افکنده و او را در دو قطب، یعنی جبروت و شکوه پادشاهی و هراس و دلشورههای یک دیکتاتور همیشه در معرض خطر، چون پاندولی اینسو و آنسو میبرد، چنانکه ترور هر نخستوزیر و خواندن چندبارهٔ گزارش ماموران امنیتی از سوءقصد به جانش او را میکاهد و در دلهره غوطهور میکند.
این روزمرگیهای شاهی است که حمیدرضا صدر در کتابش «تو در قاهره خواهی مُرد» به تصویر کشیده است. شاهی که صدر، بر دوگانگی زندگی و شخصیتش تمرکز کرده و مخاطب را همراه او به دل دربار پادشاهی ایران، مناسبات خانوادگی، انتظارات درباریان، هراسهای شخصی و روزگار سپید و سیاه محمدرضا پهلوی دعوت میکند.
Hamid Reza Sadr Was Born in 1957 in Mashhad, Iran. But His Family Lives in Mashhad Just for Two Weeks. He Spend His Childhood in Kermanshah & then They Went to Tehran. He Writing for Haft Monthly Magazine in Iran.
خیلی در مورد کتابی از حمیدرضا صدر نمیدونم حرف بزنم.
اولین رمان و داستانی بود که من رو وارد جهان بزرگسالها و دغدغههاشون کرد. دغدغه تاریخ، عدالت، سیاست، جامعه، مشروعیت، تکنیکهای روایی، سبکهای بیانی هنرمندانه و هر چیز دیگری که وقتی به یک متن ادبی دقت میکنیم برامون ارزشمنده. قطعا اگه دوباره بخونم این کتاب رو شاید دیگه شاهکار ندونمش (که بعیده) ولی نمیتونم از تاثیری که روم داشته این کتاب بگم، از بس که عمیقه.
دوست دارم به واسطه کتاب "همیشه باز میگردم" و سیر سینمای کلاسیکی که برای خودم دارم، شروع کنم مختصر و کوتاه از حمیدرضای صدر بنویسم.
هیچوقت یادم نمیره روزهایی رو که که شیفتهوار زل میزدم به تلوزیون و از دنیا و مافیها کنده میشدم، ذوب میشدم توی حرکات دست و شور و هیجانی که حمیدرضای صدر داشت، هیجانی به رنگ فوتبال و زندگی.
بابا برای نوشتن این کتاب ماه های طولانی را در کتابخانهٔ ملی به سر برد و تحقیق کرد و تحقیق و کتابهای تاریخی و آرشیوهای مطبوعات را ورق زد و ورق، تا نتیجهاش شد این کتاب بینظیر که سرتاسر پر است از اطلاعات و توضیحات و جزئیات تاریخی دقیق که یکجا جمع شده و با قدرت تخیل و داستانسرایی بابا مخلوط شده تا یک رمان تاریخی فوقالعاده بسازد.
بابا در این کتاب از ترورهای نافرجام محمدرضا شاه میگوید و از تکبر و ترس او از نابودی و مرگ. پدر در حین روایت وقایع تاریخی با ذکر نامها و تاریخها و جزئیات به درون ذهن شاه میرود و افکار و احساساتش را از زاویهٔ او وارد روایات میکند. یعنی همان چیزی که از یک رمان تاریخی انتظار داریم: تاریخ با چاشنی تخیل و داستان. بابا از جلسات و جشنها و سفرهای شاه میگوید و از سخنرانیها و حرفهایش در عموم. از خانواده اش میگوید و از پدرش و آنچه او کرد و گفت. از سالهای دورتر و شاهان قاجاریه و آنچه بر آنها گذشت.
با خواندن این جزئیات تاریخی است که به تشابهات آن سالها و این روزهایمان خوب پی میبریم، و از خیلی چیزها که سلطنت طلبان دوست دارند نادیده بگیرند آگاه میشویم: از تمام چیزهایی که مردم را در دوران پهلوی عصبانی و ناراضی میکرد، از فساد و بریز و بپاش و خوشگذرانیهای دربار و اطرافیان شاه، از اسراف های بی حد و اندازهٔ او و خانوادهاش، از مصرف پول بیتالمال برای مصارف شخصی درباریان، از خرج هزینههای سرسام آور برای جشنهای دوهزار و پانصد ساله وقتی روستاییان در فلاکت بودند، از دور زدن قوانین کشور برای درباریان، از سرکوب و تهدید تمامی معترضان و اعدام و گلوله باران، از اینکه شاه همیشه میگفت “تعداد معترضان انگشت شمار است و بیاهمیت”، از اینکه شاه میگفت “هر کس اساس حکومت یا وراثت و پادشاهی را به هم بزند اعدام میشود”، از شکنجه و اوضاع زندانیان سیاسی، از گرفتن اعضای احزاب مخالف شاه و حکم اعدام یا حبس ابد برای آنها به اسم “اقدام علیه امنیت ملی”، از ناآرامی ها و اعتراضات هر سالهٔ ۱۶ آذر دانشجویان و پخش اعلامیه و شبنامه، از ضرب و شتم و تیراندازی و کشتن دانشجویان در دانشگاه تهران، از اینکه شاه گفت “معترضان توسط عوامل خارجی اداره میشدند و شاید چند فیلم هم دیده بودند و تحت تاثیر قرار گرفتند”، از اینکه سالها قبلش رضاشاه مخالفانش را “خس و خاشاک” نامید، از اینکه امتیازات بیشماری به آلمان داد تا هرچه میخواهند بردارند و بخورند و ببرند، از اینکه از آلمان نازی و ایتالیای کمونیست پشتیبانی کرد در زمانی که آنها منفورترین کشورهای دنیا بودند. خواندن این کتاب گویی خواندن روایت همین روزهاست که با تغییر نام آلمان به چین و ایتالیا به روسیه و همچنین تغییر نام رضا شاه و محدرضا شاه و درباریان به نامهایی دیگر میشود همینی که حالا هست.
اگر اهل تاریخ هستید و دوست دارید از دوران پهلوی بیشتر اطلاعات داشته باشید، اگر به جزئیات و اطلاعات تاریخی خاص علاقه دارید، و اگر نثر ادبی پر از تکرار پدرم را مثل من میپسندید (تکرارهایی که نه برای تاکیید، بلکه برای نشان دادن تکرار مکرر بیمارگونهٔ وقایع و ترسها و حرفها در ذهن شاه هستند)، حتماً این کتاب را در فرصتی مناسب مطالعه کنید. اما اگر طرفدار شاهنشاهی هستید و دوران محمدرضا شاه را بهشت میدانید و از هرگونه نقدی دربارهٔ او و پدرش خونتان به جوش میآید، این کتاب مناسب شما نیست.
برای آنهایی که تاریخ پهلوی جذابیت دارد با خواندن این اثر تجربه متفاوتی از روایت را درک خواهند کرد که نویسنده به خوبی با رفت و برگشتهای زمانی و ایجاد تعلیق خواننده را با خود همراه میکند. ضمنا به هیچوجه به سمت شاه غش نکرده و تصویری از شاه ارائه داده که نه سیاه است و نه سفید!
اشتباه نکنم چشمه به عنوان رمان چاپش کرده اما هر کی چند صفحه بخونه میفهمه رمان نیست. اما خیلی خوندنی و روون هستش. به شیوه دوم شخص نوشته شده همون طور که از اسمش هم مشخصه و در تمام اثر داره شخصیت محمدرضا پهلوی را خطاب قرار میده. اطلاعات تاریخی بسیار زیادی در کتاب وجود داره که بعضیشون خیلی موارد ریز و جزئی هستند که نشون از تلاش و دقت نویسنده است ام بعضی شون خیلی لزومی نیست وجود داشته باشند. من البته از این جزئی نگاری خوشم میاد. کلا باید گفت مخاطب اصلیش بیشتر اهالی تاریخ باید باشند تا علاقه مندان به ادبیات داستانی. اصلا پیش داوری درباره شخصیت شاه توش نیست اما از فضای کلی اثر من این طور برداشت کردم که میخواد به وفور ترس در زندگی و شخصیت شاه اشاره کنه. مدام درگیر یه سری بدبختی و ترس هستش
کتاب خریدن کمی با سالهای پیش تفاوت کرده. این را پای شرایط اقتصادی میگذارند. به شخصه اعتقاد دارم شرایط اقتصادی تنها فاکتور مهم نیست. کیفیت محتوای کتابها تأثیر بی قید و شرطی این میان دارند در طول 3 الی 4 سال اخیر مجموعه داستان یا رمان ایرانی محکم که در یادم بماند نخواندهام. تقریباً یا ضعیف یا متوسط. بعضیها نیز همچون این کتاب که حتا در زمره ردهبندی ضعیف نیز قرار نمیگیرد کتاب قبلی که میخواندم (در فراسوی متن) اقای (عباس معروفی) بود. بعضی صفحهها از شرح بدیهیات دادنهای آقای (معروفی) خسته میشدم ولی جداً عرض میکنم: همین شرح بدیهیات را نویسنده این کتاب باید بخواند تا بفهمد (داستان) و قواعدش با ریپورت یا گزارشنویسی بسیار متفاوت است. صرفاً سراغ یک سوژه جذاب رفتن و عنوان جذاب انتخاب کردن، برای باقی ماندن و خواندن، کتاب نمیسازد از انتخاب، هزینه و زمانی که برای خواندن این کتاب گذاشتم متأسفم. قبلاً نویسندههایی که نمیشناختم را با اتکا بر ناشر، کتابشان را انتخاب میکردم. الآن دیگر این اعتماد را نیز ندارم
ولش کردم. اینقدر روی اعصاب بود که طاقت نیاوردم. چیزهایی که باعث شد کار به اینجا بکشد کم نبود. در واقع شاید با تأسی! به زاویه دید کتاب بشود گفت: آنچه خوبان همه باهم دارند تو یکجا داری! انواع و اقسام عجایب و غرایبی که حدسش را هم نمیزدم. تکرار، گریزهای باسمهای برای خرج کردن اینفورمیشنهای تحقیق، زبان نچسب و تکرار و تکرار و تکرار. اینقدر بیارزش بود که یک ستاره هم زیادیش است.
برخلاف تصورم و برخلاف غالب ريويوهاي گودريدز كتاب خيلي خواندني است. بله. كتاب دقيقا رمان نيست و بيشتر گزارش تاريخيست و همچنين تكرار هاي بي مورد در نگارش داستان كلافه كننده است. اما نوشتن از روح و روان و درونيات و دلهره هاي يكي از مهم ترين شخصيت هاي تاريخ معاصر و روايت وقايع مهم تاريخي بدون اينكه به پيش داوري ها و ارزش گذاري هاي ناعادلانه منجر شود نشان هنر نويسنده است.
تو در قاهره خواهی مرد.... یه جورایی انگار یه نفر تهدید شده. اول از همه باید بگم که سبک نوشتاری این کتاب یکی از نقاط قوتش بود... اینکه نویسنده قهرمان قصه رو مخاطب قرار بده و از زبون خودش احوالاتش رو بگه... خب این وسط ممکنه یه سری اغراق هم انجام بشه چرا که مطمئناً نویسنده صد در صد از حال و هوای قهرمان واقعی خودش خبر نداره... در مورد کتاب باید بگم از دو دیدگاه میشه بررسی بشه، یا اینکه صدر هدفش نوشتن یه کتاب تاریخی بوده که بوسیله اون ضعف های قهرمان خودش رو نشون بده، یا اینکه خواسته به زبون بی زبونی به ما یه سری موارد رو بگه جوری که ممیزی رو دور بزنه. ولی آنچه ته صحبت ها میشه دید انگار یه کینه ای نسبت به قهرمان وجود داره که یا عمدی بوده یا اون هم برای دور زدن بوده. نویسنده به چند نکته در این. کتاب تاکید داشت اول تنهایی قهرمان و اینکه تمامی اطرافیان اون جز مزاحمت چیزی نداشتن. و تاکید دوم تفاوت قهرمان با پدرش بود که به وفور بهش اشاره شد. حالا اگر کتاب با دقت خونده بشه میبینیم که خیلی از مواردی که مطرح شده اینقدر موارد خاصی نبودن که اینقدر بهشون تاکید بشه، اینکه نخست وزیر ترور بشه و یه شاه اینقدر پیگیر باشه یا اینکه توی کاخ به شاه حمله کنن و اون بترسه خب طبیعیه هرچند میشه این توضیحات رو هم در چهارچوب همون دور زدن ممیزی دید. و جمله آخر اینکه در بیشتر موارد تاریخ قضاوت اشتباه نمیکنه.
خواندن برخى از آثار امروز ايران مرا به اين فكر مى اندازد كه اى كاش سانسور يا نظارت سفت و سختى هم براى اين دست توليدات بى مايه و بى اساس وجود داشت تا كمى از ميزان آثارى اين چنين كم شود. نثرى معلول و ادبياتى بسيار ضعيف، تكرار هاى دراماتيك و نا به جا، استفاده ى مكرر از يك عبارت، احتمالا براى افزايش قوت اثرگذارى آن ، كه متاسفانه نتيجه ى عكس داده، عدم ويرايش صحيح، اشتباهات عديده ى تاريخى و تناقضات آمارى از جمله مشخصات اين كتاب هستند. در ادامه مطلبى مد نظرم هست و آن مسئله ى نگاه داستانى و دراماتيك به يك عنصر تاريخى و اجتماعى مانند محمدرضا شاه پهلوى و آثار و عواقب اين عمل است. طرح داستانى يك روايت تاريخى عملى است بسيار متداول ولى به نظرم اينجا برگزيدن لحن بسيار با اهميت است. لحن يك نويسنده ى داستانى براى پايدارى و مقبوليت بيشتر لازم است كه از جهت گيري هاى علي الخصوص شخصى فاصله بگيرد. داستانى كه از روى كين خواهى شخصى و اعتقادات فردى نويسنده برآمده ولى راوى داستانى همه آشنا و تاريخى است، ناچار محكوم به شكست است؛ مخاطبى نخواهد داشت و مانا نخواهد بود. حال ميخواهد موافق يا مخالف شخص يا روايت تاريخى قلم زده باشد.
حمیدرضا صدر با نگارش این کتاب یک سوژه خوب و قابل پرداخت را با ناتوانی بیحصرش در داستانگویی سوزانده است. اگرچه شاید با کم شدن صفحات کتاب، میتوانست کمتر از این اعصابخردکن باشد. برخورد بعد اجتماعی و فردی زندگی شاهی که به زعم نویسنده شخصیتی ضعیف دارد به شکل بالقوه توانایی خلق یک رمان حداقل خوب را دارد، به شرطی که نویسنده شخصیت را عمیقا بشکافد (روانشناس یا انسانشناس قابلی باشد) و از تاریخ آنچه را باید بداند. صدر در این کتاب نشان میدهد تاریخ میداند -حداقل به میزانی که به وقایع داستان مربوط است- اما گاهی این گمان در خواننده به وجود میآید که او تنها راوی تاریخ نیست بلکه از روی کینه و تنفری که از شخصیت شاه و رژیم سابق دارد قصد تحقیر او و عملکردش را کرده نه واکاوی بیطرفانه شخصیتی ضعیف که مسئولیتی عظیم به دوش دارد. تکرار مکرر بعضی از جملات، کلمات و پاراگرافها مسئله دیگری است که سوهان روح خواننده میشود. تا جایی که در قسمتی از کتاب، در دو صفحه متوالی یک پاراگراف عینا سه بار تکرار میشود، بدون اینکه کارکردش مشخص باشد! شاید بهتر بود دکتر صدر به همان شیوه گزارشنویسی این کتاب را مینوشت یا با شناخت عمیقتری به سراغ قالب «داستان» میرفت.
ادبیات و شیوهی نگارش و روایت داستان به شدت رو مخ بود. ترکیبی از تکرار جملات و تکرار پاراگراف که بیهوده بود خیلی خیلی و واقعا رو اعصاب میرفت نمیدونم چرا فکر میکرد حرکت جذابیه برای من که شخصا فقط کلافهکننده و وقت تلف کننده بود. جدا از این جریان با این حال یک سری روایتهای تاریخی رو تو بازه زمانی نقلقول کرد هرچند با شور کردن جریان از دید خودش و به خورد شاه دادنش.
کتاب را در ژانر رمان قرار داده اند اما بیشتر به شرح حال می ماند. شرح احوالات آخرین پادشاه از نظام شاهنشاهی. مستندواری است دقیق که البته از حمیدرضا صدر انتظار دیگری هم نمی رود. او که عاشقانه به تمام جزییات می پردازد و در هر صفحه از کتاب آنقدر مخاطب را با بارش اطلاعات خودش مورد هجوم قرار می دهد که از همان صفحات ابتدایی کتاب دست ها بالا برده می شود و تا انتها به خوانش این کتاب دوست داشتنی ادامه داده می شود. حکایت سال 1344 است اما مدام در گذر تاریخ چون فیلمی سینمایی عقب جلو می رود. تسلط نویسنده روی تاریخ معاصر و شیوه ادبی روایت خوانش آن را به همان اندازه که شاید تمامی ایرانیان امروز، کنجکاو زندگی شخصی محمدرضا پهلوی باشند، جذاب کرده است. نقطه منفی کتاب که توی ذوق من یکی زیاد میخورد، تکرار است. تکرار مکررات و شرح وقایعی که عینا چند صفحه قبل تر هم شرح داده شده است. البته می توان راضی از کنار این نقاط ضعف گذشت و به سرنوشت سیاه سفید این مرد فکر کرد.
کتابی برای نخواندن! اگرکسی بگه توی یک عبارت کوتاه خلاصه کنم این کتابو دقیقا این جوابو میدم!"کتابی برای نخواندن" اولین انگیزه¬م برای خوندن این کتاب نویسنده¬ش بود که واقعا کارشناسی های فوتبالیش رو دوست دارم و البته اسم و ایده ی کتاب که به نظرم جدید و جذاب بود. من تو این کتاب از اولش دنبال واقعیت محض نبودم که قاطی شدن واقعیت و دروغ بخواد اذیتم کنه؛قرار بود احساسات یه ادم خیلی بزرگ رو اززبون و از تخیلات یک نفر دیگه بخونم.ایده ای که الانم به نظرم بسیار جذابه ولی این کتاب به بدترین نحوی که میتونست نوشته بشه نوشته شده بود! اصولا وقتی که خودتو جای یه نفردیگه میذاری سخته که همه ی حسی که داره رو درک کنی . حالا اگه اون ادم شخص اول مملکت بزرگی مثل ایران باشه و زمانی هم که درموردش حرف میزنی مربوط به پنجاه سال قبل باشه این ماجرا سختتر هم میشه چون تقریبا شرایط مکانی ، زمانی و شخصی اون فرد رو اصلا تجربه نکردی ولی هیچکودوم ازاینا به نظر من باعث نمیشه که بخوای تک بعدی به ماجرا نگاه کنی. توی این کتاب فقط به "ترس" نگاه شده بود. به نظرمن میشد اسم کتابو به جای این اسم جذابی که اصلا بهش نمیخوره گذاشت "ترسهای محمدرضاپهلوی" یا یه همچین چیزی. درواقع فقط از همین بعد به زندگی یه پادشاه نسبتا قدرتمند نگاه کرده بود که خب به نظر من حتی اگه به جنبه ی بی انصافی قضیه نگاه نکنیم ، اینطور تک بعدی نگاه کردن مارو دچار آفتِ قضاوت بی اساس میکنه و اصلا مساله شایسته ای نیست. درمورد نحوه نوشتار کتاب هم اصلا با اثر موفقی روبه رو نیستیم. من به شخصه تکرار هوشمندانه رو خیلی هم میپسندم ولی توی "تودر قاهره خواهی مرد"ما با نویسنده آماتوری رو به رو هستیم که بدون کوچکترین تلاشی برای به کاربردن تکرار های زیرکانه ، مدام گرفتار تکرارکردن کلماته و این مساله واقعا متن رو کسل کننده کرده.اینکه هربار بحث رضاشاه میشه بنویسی "پدر سخت سرد عبوس صورت سنگی ات"یا بحث خواهر و برادرها که میشه باز کلمات یکسان و جملات یکسانی رو تکرار کنی و تکرار،بیشتر ازینکه به خواننده احساس یه فضای ذهنیِ به شدت مشغول رو بده احساس اینو میده که داره انشای یه بچه راهنمایی یا با ارفاق دبیرستانی رو میخونه که بهش گفتن انشات باید حداقل 8 خط باشه و اونم برای اینکه هشت خط بنویسه تکرار کرده و تکرار! اما خب کتاب خوبی هایی هم داشت. برای منِ فراری از تاریخ معاصرایران خوندنش به سختی یه کتاب تاریخی نبود و اطلاعاتمو واقعا بالا برد. یه حالت تعلیق زمانی تو نوشتن داشت که اینو هم خیلی دوست داشتم: اینکه درکل وقایع بیست سالو در حین نوشتن یک سال از زندگی محمدرضاشاه نوشته بود برای من جالب بود وکشش داشت. برای این دو نکته مثبت و البته ایده دوست داشتنی کتاب من دوستاره درنظر گرفتم و البته که تو در قاهره خواهی مرد کتابی است برای نخواندن!
پر از تکرار پر از ترسهای تکراری پر از غرغرهای درونی محمدرضا شاه
اما کتاب، اسامی و دیتاهای جدیدی رو بهتون میده حمیدرضا صدر روایت کل زندگی محمدرضا پهلوی و نقایص شخصیتش (هرچند با کمی سوگیری) رو در ۲۵۰ صفحه و ��وایت زندگی محمدرضا در سال ۱۳۴۴ رو انجام میده بنظرم شاید یه مقدار باید نوع نوشتار رو بهتر انتخاب میکرد، چون ایده کتاب خیلی خوبه و پژوهشهای خوبی هم انجام شده براش
در کل خسته تون نمیکنه اگر تند بخونید در کل آقای صدر، جای شما خیلی خیلی خالیه
به پشتوانه تحلیلهای جامعهشناسانه صدر سراغ کتاب آمدم اما با یک تقلیل ر��انشناسانه و بعد حتی روانکاوانه و تعبیرخواب فرویدی مواجه شدم. در روانشناسی شخصیت شاه به عنوان فردی سستعنصر و سرشار از عقده و تحقیر هم بنظرم زیادهروی شده بود و روایت تنه میزد به روایتهای زرد از دربار پس از انقلاب. در روایت تاریخی، صدر به شکل داستانی بخشیدن به عناصر و رویدادها و دادههای تاریخی اکتفا کرده و هیچگونه ارتباط موثری بین آنها برقرار نساخته. به لحاظ تاریخی اثر تلاش نکرده کمی عمیق شود. از بسیاری از مولفهها عبور کرده. مثلا مواجهه مردم با شاه و برعکس. به لحاظ تکنیکی، اثر توسعهنیافتگی زبان خود را پشت تکرارهای خستهکننده پنهان کرده.
از آن جايي كه من رفيق نيمه راه نبوده ام نتوانستم در نيمه هاي راه خواندن اين كتاب رهايش كنم و صبوري كردم و تا پايان همراهي اش كردم. كتاب كه نه رمان بود و نه داستان و نه تاريخ گزارش بود و تكرار تكرار تكرار از حرف و كلمه گرفته تا ... هايي كه مشخص نبود چرا از پس و پيش مي آيند. بهر حال خواندن هيچ كتابي خالي از لطف نيست و امشب از دولت مي دفع ملالي كرديم اين هم از عمر شبي بود كه حالي كرديم ٢٢ بهمن ٩٥ ساعت ٢٣:٥٤
کتاب نثر بسیار خاصی داره و به یک تاریخ شفاهی میمونه. من از کتاب لذت بردم و در بیشتر لحظات با صدای خود جناب صدر توی سرم خونده میشد. نویسنده دستش رو روی چندین نقطهی سرطانی در دورهی پهلوی دوم گذاشته و خوب فشار میده تا چرکش عیان بشه. کتاب تقریبا متن بیطرفانهای داره و استیصال محمد رضا پهلوی رو به زیبایی به تصویر میکشه. تنها نقطهی تاریک کتاب درست و در حد لازم نقل نکردن درگیری های ۴۷ با عراق هست که کم لطفی شده (شاید هم سانسور). امیدوارم حمیدرضا صدر کتاب صوتیش رو بده بیرون.
واقعا چرا؟؟؟؟ چرا یک نویسنده این همه لغات و جمله هارو باید تکرار کنه!!!! برای تاثیر گذار کردن یک متن جملات تکراری تاثیری ندارن!!!!! به جرات میتونم بگم اگه تمام لغات و جملات تکراری رو حذف کنیم، ۱۰۰ صفحه از کتاب کم میشه!!!! اصلا توصیه اش نمیکنم... جزو مزخرف ترین کتاب هایی بود که خوندم!!!! بعضی موقع ها از شدت تکرار جملات حال آدم بد میشه!!!! وای وای وای!!!!!! یک ستاره هم زیادش هست!!!!
مزخرفترين، پر تکرار ترین، یک طرفه ترین و حال بهم زن ترین رمان فارسی که تو ۱۰ سال اخیر خوندم. یه نیم ستاره هم زیادش بود. به عنوان یه فوتبالی، خواستم از یه فوتبالی دیگه حمایت کنم با خریدن و خوندن کتابش، اما اشتباه کردم. البته ناشر کتاب و نقدها هم بی تاثیر نبود
باور كنيد يا نه اين كتاب را به خاطر اسم نويسنده اش خريدم. به خاطر حميدرضا صدر كه هميشه عاشق هيجان و احساسات عجيب غريبش در برنامه هاي كارشناسي فوتبال بوده ام. مردي كه بيشتر او را در _ نود _ ديده ام تا در گفتگوهايي پيرامون ادبيات... اما بعد از خواندن اين كتاب فهميدم كه ايشان نه تنها جاذبه ي عجيبي در نقدهاي فوتبالي دارد بلكه نويسنده ي خوبي هم هست. نويسنده اي كه اين بار بدون پيش داوري و قضاوت، بدون تحريفِ حقايق ...از شاهِ سابقِ اين خاك نوشته است. به عقيده ي من اين كتاب رمان نيست ... قصه نيست بلكه يك گزارش تاريخي جذاب است از زندگي محمدرضا شاه پهلوي. شرح حالي دقيق است از احوالات اخرين پادشاه از نظام شاهنشاهيِ ايران... از ترس ها ، ترديدها ، خشم و نفرتهايش ... از عشق ها ، لبخند ها و آرزوهايش... اگر مثل من از تاريخ خوشتان مي آيد و هميشه به دنبال مستندات تاريخي و رمز و رازهاي زندگي گذشتگان بوده ايد حتما اين كتاب را دوست خواهيد داشت ، فقط بايد با نگارش متفاوت آن همراه شويد.هرچند كه گاهي تكرار هاي دكتر صدر ، كلافه كننده ميشود اما خواندنِ _ تو در قاهره خواهي مُرد_ خالي از لطف نيست
بر عکس خیلی از دوستان من قلم آقای صدر رو دوست دارم و تمام کتاب های ایشون رو خوندم ولی این کتاب... من با خیلی از روایت های تاریخی و یا حتی فراروایت های تاریخی!!! که تو این کتاب مبنا بود مشکل داشتم و اون رو نخوندم بعد از اینکه نیمی از آن تمام شد
خوانش اول به تاریخ یکشنبه دوم شهریورماه هزاروچهارصدوچهار هجری خورشیدی. تو در قاهره خواهی مرد... سومین کتابیه که از دکتر صدر میخونم و از قلم جذاب و پرکشش لذت میبرم. داستان کتاب از فروردین ماه ۱۳۴۴ شروع میشه تا فروردین ماه ۱۳۴۵ نمیشه گفت داستانه یکجور جستار نویسیه. کتاب در بخش به گذشته یا آینده فلاشبک و فلشفوروارد میزنه و وقایعی مهمی رو بازگو میکنه. مثل سقوط ایران در شهریور ۱۳۲۰، تبعید رضاشاه. ترور شاه، کودتای ۲۸ مرداد، ماجراهای شاه و نخستوزیرهاش، جشنهای ۲۵۰۰ ساله، انقلاب سفید، تاجگذاری شاه، روزهای نزدیک به انقلاب و... به نظرم کتاب خیلی خوب و بیطرفانه روایت شده. نه شاه رو خیلی کوبیده و نه خیلی بزرگش کرده چیزی که بوده رو روایت کرده. مثل قمارهای شاه در انتخابات آمریکا، ضربه خوردنش از دموکراتها، دیکتاتوری و قلدرمابی شاه، اینکه دوست داشته دوستش داشته باشن، محبوب باشه اما نبوده... حتی جایی میفهمیده که بعضی اطرافیانش هم الکی براش زبونبازی میکنن. اینکه شاه با خانوادهش چه مشکلاتی داشته و چقدر تحت فشار بوده و اصلا زورش بهشون نمیرسه و نمیتونه بهشون نه بگه حتی وقتی که کشور از لحاظ مالی در مخمصه بوده ولی شاه باید سفارشهای خاندان سلطنتی رو رفع و رجوع میکرده. اما مهمترین نکته ترس شاه بوده. ترس از ترور، ترس از مرگ، ترس از تبعید. تا صبح میتونم در مورد کتاب حرف بزنم اما بسه دیگه... شاه میخواسته قدمهای درستی رو برداره اما به ظاهر از راههایی اشتباه، حداقل راههایی که اون موقع وقت پیمودنشون نبوده...
حمیدرضا صدر را دیر شناختم. نامش را شنیده بودم اما هیچوقت بهطور جدی کتابهایش را نخوانده بودم و این کتابها هم توجهام را جلب نکرده بودند. همه چیز از کتابی شروع شد که «صدر» روزهای بیماریاش را در آن شرح داده بود. پس از «از قیطریه تا اورنج کانتی» مشتاق شدم کتابهای بیشتری از حمیدرضا صدر بخوانم اما این به معنای آن نبود که خوره کتابهایش شدهام. یکی از شبهایی که بیخواب شدهبودم، «تو در قاهره خواهی مرد» را شروع کردم. کتابی درباره محمدرضا پهلوی که راوی مانند دوستی که بر تمام زندگی او اشراف داشته، اتفاقات زندگی محمدرضا پهلوی را بازگو میکند انگار بخواهد به خود او یادآوری کند که در زندگی چه کارهایی انجام داده و چطور کارش به مرگ در قاهره رسیده است. کتاب صدر، در واقع یک تاریخنگاری روایی است که همین قصهگو بودنش باعث تمایزش با دیگر کتابهای تاریخی شده است.
هر چند با نثرش مشکل داشتم اما خواندنش خالی از لطف نبود، خصوصا اطلاعاتی که راجع به اشرف و فرح می داد برای من جذاب و خواندنی بود و در آخر بعد از خواندن هر کتاب تاریخی به این جمله می رسم که تاریخ تکرار می شود!