The relationship between criticality and creativity is commonly misunderstood. Critical and creative thought are both achievements of thought. Creativity masters a process of making or producing, criticality a process of assessing or judging. The very definition of the word “creative” implies a critical component (e.g., “having or showing imagination and artistic or intellectual inventiveness”). When engaged in high-quality thought, the mind must simultaneously produce and assess, both generate and judge the products it fabricates. In short, sound thinking requires both imagination and intellectual standards. Throughout this guide, authors Paula and Elder elaborate on the essential idea that intellectual discipline and rigor are at home with originality and productivity, and also that these supposed poles of thinking (critical and creative thought) are inseparable aspects of excellence of thought. Whether we are dealing with the most mundane intellectual acts of the mind or those of the most imaginative artist or thinker, the creative and the critical are interwoven. It is the nature of the mind to create thoughts, though the quality of that creation varies enormously from person to person, as well as from thought to thought. Achieving quality requires standards of quality — and hence, criticality.
Paul and Elder believe that creative thinking, especially, must be demystified and brought down to earth. For this reason, they deal with it in this guide not only in terms of its highest manifestation (in the work of geniuses), but also in its most humble manifestations (in everyday perception and thought). These authors argue that if people are to understand critical and creative thought truly and deeply, they should recognize these two phenomena as inseparable, integrated, and unitary.
The authors suggest that to live productively, people need to internalize and use intellectual standards to assess their thinking (criticality). People also need to generate — through creative acts of the mind — the products to be assessed. This guide thus introduces and elaborates the connection between critical and creative thought, from a conceptual perspective.
«نمیدانم دیگران دربارهی من چه نظری دارند، اما، ازنظر خودم، تنها شبیه پسربچهای بودهام که در ساحل دریا سرگرم بازی است، و دلخوشیاش این است که هر از گاهی سنگریزهای صافتر یا صدفی زیباتر از سنگریزهها و صدفهای عادی پیدا کند، در حالی که اقیانوس عظیم و سراسر نامکشوف حقیقت در برابرش قرار دارد.» نیوتن. صفحه ۵۰ کتاب «هیچ وقت نتوانستهام یک تاریخ یا یک خط شعر را بیش از چند روز به یاد بسپارم.» … «هیچ گاه یک اندیشهگر یا نویسندهی تیز و چابک نیستم: هر کار علمیای که انجام دادهام صرفاً بر تعمق، شکیبایی، و سختکوشی مبتنی بودهاست.» داروین. صفحه ۵۱ کتاب
کتاب خیلی ساده و کوتاه و مختصر و مفید هست، درباره اندیشیدن و تفکر کردن در کل توضیح میده این که چطوری قدرت نقد خودمون رو درباره موضوعات مختلف بالا ببریم.
بخش دوم کتاب با نام تفکر سنجشگرانه/خلّاقانه و شالوده های معناداری که به روند فرایند مفهوم سازی و معناسازی پدیده ها در ذهن و اندیشه ی آدمی می پردازد بسیار خواندنی ست. شاید کلیت ش را بشود - با مسامحه- در این جمله شمس تبریزی خلاصه کرد :
تو تاویل سخن به علم های ِ خود و معرفت و فلسفه های خود کنی
یک روز، تئاتر دانشجویی ای در دانشکده ما اجرا رفت که هجو کلاس های درس و دانشگاه بود و استاد توی آن، مدام یک جمله را دیکته می کرد و از دانشجوها می خواست آن را توی دفترهاشان بنویسند: پژوهش، پژوهیدن است! حالا حکایت اینجور کتاب ها هم همین است. گویی نویسنده با خود فکر کرده اگر بنویسد "اندیشیدن است که غایت های اندیشیدن را برآورده می کند. ص23" یا "برای آفرینش فرآورده های فکری، [...]مقتضای این کار این است که این سنجه های فکری به نحو سنجیده به کار بروند. ص25" آن وقت لابد توانسته اصول نقادانه و خلاقانه فکر کردن را به مخاطبین کتابش بیاموزد. اصلن فکر می کنم ذاتِ نوشتن کتابی به عنوان راهنمای نقادانه فکر کردن، حداکثر دستاوردش مشابه همین کتابِ پیش روست: یک سری دستورالعمل بغایت کلی و مبهم که بیشترش اینهمانگویی و تکرار است و در پایان هیچ ماحصلی برای خواننده ندارد. بگذریم از این ماجرا که آوردن مثال هایی از زندگی آدم های معروف و موفق (مثلن اینکه داروین چقدر سختکوش بود و با اینکه نمی توانست حتا یک خط شعر را -طبق ادعای خودش- بیش از چند روز به خاطر بسپارد، اما بسیار اهل تعمق و تامل بود) چقدر کار بیمایه و زرد و از رونق افتاده ای است. (کتاب البته تعدادی پرسش را جمع آوری کرده که می تواند راهنمای پژوهشگران برای تدوین تحقیقشان باشد. پرسش هایی که البته اغلب در تمام کتب روش قابل بازیابی ست.)
یک کتاب کوتاه ۱۰۰ صفحه ای برای من که در این مبحث تازه وارد هستم شروع خوبی بود و باعث شد علاقه مند بشم. قطعا در آینده به مطالعه بیشتر در این زمینه میپردازم. کتاب تقریبا متن روانی دارد. جملات سخت و سنگین ندارد. با این حال، تک تک جملات تمرکز و دقت خواننده را میطلبد. کتاب برای آشنایی و شناسایی اولیه وجه خلاقانه و وجه سنجشگرانه تفکر مفید است.
جالب بود و توصیه میکنم بخوانید. ایرادی که بعضی از دوستان میگیرند، این است که محتوای کتاب را تکراری و بهدردنخور میبینند؛ این مورد را با این که حس کردم، ولی قبول ندارم. کتاب دربارهٔ فکرکردن است و نویسنده قصد دارد ذهنیت ما را در این حوزه مرتب کند و به نظر بنده خوب و موفق عمل کرده.
نوشته پشت جلد کتاب "ماهیت و کارکردهای تفکر نقادانه و خلاقانه"
رابطهی میانِ جنبه خلّاقانه و جنبه نقادانه تفکر غالباً بهدرستی فهمیده نمیشود. این بدفهمیْ تا حدود زیادی نتیجهتصویری است که رسانههای گروهی از اشخاصِ خلّاق و نقّاد عرضه میکنند. رسانهها همواره شخصِ خلّاق را شبیه یک دانشمند خلوضع نشان میدهند که قدرت تخیل بالایی دارد و خودجوش، هیجانی، و سرچشمهی اندیشههای نادر است، اما غالباً در عالمی دیگر سیر میکند و از واقعیتهای روزمره فاصله دارد. در عوض، شخصِ نقّاد را، بهغلط، شخصی صرفاً ایرادگیر، شکّاک، منفینگر، خردهگیر، انعطافناپذیر، و عیبجو نشان میدهند. در نگاه اول به نظر میرسد که تفکر نقادانه و تفکر خلاقانه با هم ارتباطی ندارند یا حتی در تضاد با یکدیگرند. ظاهر قضیه این است که تفکر نقادانه خودآگاه و قابل آموزش است و تفکر خلاقانه ناخودآگاه و غیر قابل آموزش. این دیدگاه کاملاً غلط نیست، اما بهرهی بسیار اندکی از حقیقت دارد. حقیقتِ نهفته در دیدگاه یادشده این است که هیچ شیوهی شناختهشده و مشخصی برای ایجاد خلاقیت نبوغآمیز در افراد وجود ندارد. با این حال، راههایی برای آموزش همزمان تفکر نقادانه و خلاقانه وجود دارد. این کتاب رابطهی میان وجه خلاقانه و وجه نقادانهی تفکر را بررسی میکند و نشان میدهد که تفکر نقادانه و خلاقانه نیازمند یکدیگرند. همچنین نشان میدهد که ذهنهای بزرگ در نتیجهی بهکارگیری همزمان تفکر نقادانه و خلاقانه پدید آمدهاند.
در ادامه کتاب مفهوم ها و کار کردهای تفکر نقادانهه در این کتاب به تکرار اصول تفکر نقادانه و همچنین تفکر خلاق پرداخته شده است. آیا تفکر خلاق بدون روند سنجشگرانه اندیشی می تواند موفق باشد؟ تفکر خلاق چه مزایایی دارد؟ نمونه های فصل انتهایی کتاب بسیار هدایت کننده هستند
کتاب خوبی منتها یک پیشفرض رو گرفته و سعی دارهاون اثبات کنه اونم اینگه تفکر نقادانه و خلاقیت باهم در ارتباط هستن و خلاقیت چیز عجیب و غریبی نیست و با داشتن تفکر نقادانه میشه خلاقیت داشت والبته اینم میگه لازم تفکر نقادانه داشتن خلاقیته یعنی این دو تا رابطه دو سویه دارن
This brief pamphlet does a good job of arguing how creativity and critique depend upon each other, so both skills need to be taught. The examples at the end especially demonstrate the folly of creativity without critique. I think the pamphlet, however, should have shown how the creativity of accepted geniuses grew within the confines of critique.