Hamid Reza Sadr Was Born in 1957 in Mashhad, Iran. But His Family Lives in Mashhad Just for Two Weeks. He Spend His Childhood in Kermanshah & then They Went to Tehran. He Writing for Haft Monthly Magazine in Iran.
منچستر یونایتد پیش از ورود فرگوسن تیم بهارهای بود. تیمی با بازیکنان خوب، ولی بدون تداوم. با مربیگری ران اتکینسن که یک جام حذفی برای طرفداران به ارمغان آورده بود. در حالی که آنها در حسرت قهرمانی لیگ میسوختند. یونایتد از عصر مت باسبی دهه 1960 طعم قهرمانی لیگ را نچشیده بود و طرفداران شاهد ترکتازی دهه 1980 لیورپولیها بودند. شکست برابر سوتهمپتن در جام حذفی تیر خلاصی برای ران اتکینسن بود. مقامات باشگاه مدتها بود فرگوسن را زیرنظر داشتند و ملاقاتهای مخفیانهای انجام شده بود. فرگوسن چهل و هشت ساعت بعد از اخراج اتکینسن در منچستر به سر میبرد. شش نوامبر 1986. در خانه نو. بدون جنجال. بدون مصاحبههای پر آب و تاب. بدون آنکه کسی تصور کند تاریخ باشگاه با او رقم خواهد خورد. بدون آنکه همسر و سه پسر فرگوسن تمایلی به رفتن به منچستر نشان دهند. جاک استاین شانزده سال پیش به همین دلیل راهی منچستر نشده و جای مت باسبی را نگرفته بود. ولی فرگوسن روانه اولدترافورد شد. با برخوردی سرد از سوی بازیکنان. مارک هیوز بعدها پس از ترک منچستر فاش کرد بازیکنان بزرگ اصلی منچستر استقبالی از ورود فرگوسن نکردند. لشکری از بازیکنان یونایتد حکایات نظم و تنبیهات فرگوسن را شنیده بودند. گوردون استراکان به آنها اطلاعاتی داده بود که خوشایند کسی نبود. فرگوسن با دلشوره پا به یونایتد گذاشته بود. بعدها گفت: «عصبی بودم. اطلاعات چندانی درباره مدیریت باشگاه و مراوده بازیکنان نداشتم.» پیتر دونپورت در توصیف نخستین باری که فرگوسن نام بازیکنان را برای ورود به میدان خواند گفت: « با ترس و لرز نام بازیکنان را بر زیان آورد. با احتیاط. با بیم از واکنش بازیکنان بزرگ تیم.» اولین بازی یونایتد به رهبری فرگوسن در لیگ برابر آکسفورد یونایتد بود. داکسبری، آرتور آلبیستون، کوین مورتن، پل مکگرات، گریم هاگ، کلیتون بلکمور، رمی موزز، فرانک استیپلتن، پیتر دونپورت و پیتر بارنز. یسپر اولسون بازیکن ذخیره بود. چهار سال بعد از این سیاهه فقط کلیتون بلکمور، بازیکنی با توانایی بازی در چند پست بازی کنار فرگوسن باقی مانده بود. آکسفورد 2 ـ 0 یونایتد را در خانه خود شکست داد تا فرگوسن دریابد بازیکنانش در شرایط جسمی مناسبی به سر نمیبرند. تا دریابد ناآماده هستند. در حالی که متوسط سن بازیکنان 26 سال و هشت ماه بود. فقط استیپلتن و موران بیش از سی سال داشتند. آن شکست یونایتد را در صف سه تیم قعر جدول قرار داد. در منطقه سقوط. تساوی بدون گل در زمین نوریچ در دیدار بعد مترادف با یک پله سقوط دیگر بود. مرگ مادرش در 64 سالگی سه هفته بعد از ورود به منچستر او را آشفتهتر کرد. ولی جان سختی ذاتی به یاریاش میآمد.سرپایش نگاه میداشت. به جلو میراند.
نگاهی عمیق به دنیای مربیگری حمید رضا صدر در این کتاب، با زبانی ساده و روانی، به بررسی زندگی و موفقیتهای مربیانی چون سر الکس فرگوسن، ژوزه مورینیو، حشمت مهاجرانی و بسیاری دیگر میپردازد. او با تحلیل سبک بازی و روشهای مدیریتی این مربیان، به ما کمک میکند تا درک عمیقتری از دنیای پیچیده مربیگری پیدا کنیم. چرا باید این کتاب را خواند؟ * داستانهایی جذاب از پشت صحنه فوتبال: با خواندن این کتاب، از اتفاقات جالب و خواندنی پشت صحنه فوتبال باخبر میشوید و به بسیاری از سوالات خود در مورد دنیای فوتبال پاسخ خواهید یافت. * آشنایی با سبک کار مربیان بزرگ: کتاب "نیمکت داغ"، فرصتی است تا با سبک کار و شخصیت مربیان بزرگ دنیا آشنا شوید و از تجربیات آنها بهرهمند شوید. * تحلیل تاکتیکی بازیها: صدر در این کتاب، به تحلیل تاکتیکی بازیها و تحولات فوتبال در طول تاریخ هم میپردازد که برای علاقهمندان به بخش فنی فوتبال بسیار جذاب خواهد بود.
اگر به دنبال کتابی هستید که هم اطلاعات مفید به شما بدهد و هم از خواندن آن لذت ببرید، حتماً کتاب "نیمکت داغ" را به لیست کتابهایتان اضافه کنید. این کتاب، یک مرجع کامل برای علاقهمندان به فوتبال و مربیگری است و میتواند دیدگاه شما را نسبت به این ورزش محبوب تغییر دهد.
خواندنی و دوستداشتنی. با همان نگاهِ سینماییِ خاصِ صدر به فوتبال؛ نگاهی دراماتیک و شورانگیز. با نقلقولهایی بیشماری که میتوان بارها و بارها از آنها استفاده کرد.
یکی از ویژگیهای صدر اینه که فوتبال رو خیلی دراماتیک میبینه و نگاه جذاب و خاصی داره واقعاً. این کتاب هم با همون نگاه مرور کرده تاکتیکها و ویژگیهای مربیها رو...
فکر کنم فقط روایت جذاب حمیدرضا صدر میتونست کاری کنه که تو اوج بیحوصلگیم یه کتاب ۴۰۰ صفحهای رو ۸، ۹ روزه تموم کنم. عصرای ساکت خوابگاه، خنکی و صدای یکنواخت و آرامش بخش کولر، قلم روان صدر و اطلاعات جذابش برای من یادآور و تداعی کنندهی تابستونهایی بود که یورو یا جام جهانی برگزار میشد. کی گفته یه کتاب نمیتونه به اندازهی یه تورنمنت فوتبالی جذاب باشه؟
اما دربارهی خود کتاب، صدر تقریبا به همه جای دنیا سرک کشید. از کافههای اتریش و روشنفکرای فوتبالی تا خیابونهای ایتالیای فاشیست، از فوتبال مخلوط با ایدئولوژی شوروی تا زاغههای برزیل، صدر ماجراهای رهبرای زمین فوتبال رو از زیر خاک کشید بیرون و گرد گیری کرد. از الف رمزی و لوبانوفسکی و بلا گوتمن تا گواردیولا و مورینیو و فرگوسن. قصهی جالب اوج گیری، درخشش و (تقریبا بدون استثنا) افول پیرمردای کنار زمین فوتبال رو به زیبایی تعریف کرد. البته بعضی قسمتها خیلی فوتبالی صحبت میکنه اما در کل فکر میکنم خوندن قصهی آدمهایی که بخشی از تاریخ فوتبال رو رقم زدن برای مخاطب غیرفوتبالی هم جالب باشه روح حمیدرضا صدر شاد🖤
*یه بخشی که به شدت برای من جالب بود، هو شدن تیم ملی ایتالیا از طرف ایتالیاییهای خارج از کشور در جام جهانی ۱۹۳۸ فرانسه بود. به دلیل اینکه اون تیم "ابزار پروپاگاندای موسولینی" بود اتفاقی که برای خودمون هم در جام جهانی ۲۰۲۲ افتاد
تابستان سال ۹۱ بود که به اتفاق جمعی از فامیل، چندروزی رفته بودیم اردبیل. تقریبا یک ماه قبلش، چلسی برای اولین بار، قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شده بود. اتفاقی که برای من به عنوان یک چلسی فن، یک اتفاق فراموش نشدنی محسوب میشد. چیزی که در خلال اون روزها در یادم مونده، کارشناسیهای قبل و حین برنامه گزارش ورزشی بود که گهگاهی دکتر صدر فقید حضور داشت. البته که این اتفاق قبلا هم افتاده بود اما علاقهی من به ایشون از همون روزها شروع شد. علاقهای که به مکالمههای هرروزهی من و برادرم دربارهی حمیدرضا صدر منجر شد. چیزی که تا همین الآن هم ادامه داره. وقتی که برادرم کتاب "روزی روزگاری فوتبال" رو که خرید و بهم نشون داد، قبل از خودش کتاب رو بلعیدم و تموم کردم. حتی بعضی قسمتهاش رو چندبار خوندم. اما برگردیم به اردبیل، مقبره شیخ صفیالدین اردبیلی. لحظهای که برادرم که چند قدم جلوتر بود برگشت و گفت: «سجاد، بگو کی اینجاست؟» و من در اولین حدس خودم گفتم: «حمیدرضا صدر؟» هیچوقت از یادم نمیره. وقتی که برای صحبت کردن به سمتش رفتیم، گرمکن ورزشی من رو دید و گفت: «بهتون میخوره اهل فوتبال بازی کردن باشید» و پسرخالهی بزرگم با حالتی طنز گفت: «ما بیشتر اهل فوتبال کامپیوتری هستیم» و اون هم خندید. به عنوان پسربچهی ۱۳ سالهای که با صدای مسخرهی دوران بلوغش، تمایلی به صحبت کردن نداشتم اما میدونستم که این فرصت دیگه نصیبم نمیشه. رفتم جلو و گفتم: «دکتر من کتابتون رو خوندم، خیلی دوستش داشتم». پرسید: «کدومشون رو خوندی؟» (تا اون موقع خیال میکردم که تنها همون یک کتابه!) گفتم: «روزی روزگاری فوتبال». گفت: «یه کتاب دیگه هم نوشتم، نیمکت داغ، درمورد مربیهاست؛ اون رو هم بخون». بعدها نیمکت داغ رو خوندم، بقیه کتابهاش رو هم خوندم اما همیشه به خودم بالیدم که این کتاب رو شخصا خود دکتر صدر به من توصیه کرده. نیمکت داغ همیشه برای من جایگاه ویژهای داره. یادآور یک لحظهی جادویی و تکرارنشدنی از دیدار با یکی از بهترین شخصیتهایی که تابحال شناختم. حالا که از رفتنش یک سال میگذره، فرصت خوبیه که بگم چقدر دلم برای دیدنش تو صفحه تلویزیون تنگ شده.
ایدهی دکتر صدر تو نوشتن یک کتاب در مورد سرمربیهای بزرگ عالی بوده؛ اما کتاب ایرادهای خیلی زیادی داره. اشتباهات تاریخی و غلطهای املایی و نگارشی که کار ضعیف ویراستارش را نشون میداد خیلی تو ذوق میزد. در کنار اون شیوهی نگارش جملات با جملات کوتاه و بعضا کنار هم قرار گرفتن موضوعات بیربط به هم خوندن کتاب و ارتباط گرفتن بت متن را سخت و ملالآورمیکرد، مخصوصا در مورد سرمربیهایی که نسل من باهاش خاطرهای نداره.
حتی اگر فوتبال رو حرفهای دنبال نکنید هم خواندن نثر حمیدرضا صدر که عاشقانه راجع به خالقین برجستهترین تیمهای تاریخ فوتبال نوشته، برای شما جذاب خواهد بود