خاطرات شعبان جعفری که طی چند جلسه مصاحبه با هما سرشار به صورت کتاب در آمده است و شامل سال های کودکی و ملی شدن نفت و کودتای بیست و هشت مرداد و بعدها انقلاب اسلامی و سال های بعد از آن میشود.
1. قبل از هرچیز کتاب بی نهایت خواندنی و گیراست. زبان ساده و شیرین و محتوای میخکوب کننده ای داره. جنبه هایی از تاریخ پهلوی دوم رو بازگو میکنه که یا نشنیدیم یا روایت های موازی و متفاوتی ازش شنیدیم. مثلاً مشخص میکنه که مفهوم «لباس شخصی» اصولاً با شعبون خان و دار و دسته ش راه افتاد و تک تک سیاست مدارها (از مصدق گرفته تا آیت الله کاشانی و خود محمدرضا پهلوی) ازشون استفاده کردن و به موقع خودش سود بردن و بهره بردن. مصدق برای سرکوب چپ ها، کاشانی برای اهداف خودش ازجمله حمایت از شاه و مصدق در برهه های مختلف، پهلوی با انگیزه های خودش و دیگرانی مثل فاطمی و رزم آرا و غیره و غیره. 2. در سیاست، در حوزۀ اجرای سیاست در جهان واقعی، چیزی به نام «آدم خوب» و «آدم بد» وجود نداره. بلکه یک سری اهداف وجود داره که چهره های سیاسی برای نیل بهشون یا مقابله باهاشون روش اتخاذ میکنن. و این روش میتونه شامل مددجستن از امثال «شعبون تاجبخش» هم بشه، که شد و داره میشه و خواهد شد. 3. روایت زندگی جاهل ها یه بخش خیلی خواندنی ای رو تشکیل میده از این کتاب. مثلاً ماجراهای طیب و حسین رمضون یخی که جزو معروف هاشه تا اسماعیل کچل و غیره، که تمام اینها با عکس این افراد همراه شده که در نوع خودش دیدنی و جالبه. 4. کتاب مملوئه از خرده روایت های متنوع، از تختی گرفته که چون بهش شغل نمیدن میره پاکستان و مجبور میشن برن با سلام و صلوات برش گردونن، تا هنگامی که یه واعظ میخواسته سخنرانی کنه و مردم ساکت نمیشدن و شعبون میره بالای منبر و با فحش مردم رو ساکت میکنه، ماجرای حملۀ شعبون و آدمهاش به خونۀ مصدق و جیپ معروف شعبون که باهاش میکوبه به در خونۀ مصدق. 5. نمیدونم چقدر میشه به صحبت های شعبان جعفری اعتماد کرد. معلوم نیست که تا چه میزان و چقدر حقیقت رو میگه و چقدر درست به یادش میاد و چه چیزهایی رو پنهان میکنه. این حس به خواننده متبادر میشه که خب اونقدری راست نمیگه، اما یکسره دروغ هم سرهم نمیکنه. و اصولاً اغراقی که عادت تاریخه، و هیولاسازی و فرشته سازی های همیشگیش، درمورد شعبان جعفری هم صورت گرفته. 6. مقدمۀ کتاب تا یه حد بسیار بدی جانبدارانه س که البته این حدس میره که برای عبور از سد ارشاد گذاشته باشنش تو کتاب. اما خب سؤال پیچ کردن های هما سرشار هم گاهی زیاد از حد حالت بازجویی به خودش میگیره. بالاخره یا باید باور کنی حرف مصاحبه شونده رو یا نه دیگه. اگه باور نداری که جمع کن برو. بالاخره پیش فرض شروع گفتگو و مصاحبه یه حدی از اعتماده که هما سرشار اغلب داره، و گاهی نداره و میفته به سؤال های زیادی کردن و نتیجه گیری های اخلاقی کردن، که البته شعبان جعفری، برخلاف انتظار، با صبر و حوصله پاسخ میده. 7. من همیشه فکر میکردم که شعبان جعفری یه لات و قمه کش بوده که تو پسکوچه های جنوب شهر و بین یه سری لات مثل خودش زندگی میکرده و خلافی نبوده که بهش دست نزنه. اما این کتاب نشون میده که اینطور نیست. شعبان جعفری دارندۀ مدال در ورزش باستانی بود قبل از هر چیز. یعنی یه ورزشکار مهم بود که ورزش زورخانه ای رو خیلی گسترش و رواج داد و به حفظ اون کمک کرد. در درجۀ دوم یه مهرۀ سیاسی خیلی مهم بود که نقش پررنگی در جریان های سیاسی ایران ازجمله کودتای 28 مرداد داشت. همچنین، محافل رسمی و حکومتی هم کاملاً او رو پذیرفته بودن و به رسمیت میشناختن. آخر کتاب یه آلبوم از عکسهای مختلف شعبان جعفری اومده و شاید بشه گفت با اکثر اشخاص مهم حکومتی، دولتی، هنری و فرهنگی عکس داره شعبان جعفری؛ چه خارجی ها (مثلاً نورمن ویزدوم کمدین معروف) چه داخلی ها. و همچنین بارها خود شعبان جعفری تعریف میکنه که مثلاً رفتم فلان جا رو به هم بریزم و مردم رو بزنم، و سربازها به همه شلیک میکردن جز من و مشخص بود که دستور دارن کاریم نداشته باشن. و باز بارها میشه که بلندپایگان مملکتی (مثلاً رزم آرا) میان شخصاً دستور میدن که از زندان آزاد شه یا موقتاً فراریش میدن که به دست مردم نیفته و کشته نشه. 8. من نمیدونستم شعبان جعفری عضو فداییان اسلام هم بوده! 9. کتاب از زبان یه طرفدار پروپا قرص حکومت محمدرضا پهلوی و شخص پهلوی بیان میشه؛ بنابراین اگر در همچین کتابی انتقادی از پهلوی پیدا کنیم، باید جدی بگیریمش. خب انتقادهای بسیار جدی ای پیدا میکنیم. نه اینکه شعبان جعفری بخواد منتقد باشه و انتقاد کنه. در سرتاسر کتاب اظهار بندگی و عشق و علاقه میکنه به «شاه»، اما جاهایی گفتمان به این سمت سوقش میده که انتقاد کنه از حکومت پهلوی و مهمترینش هم جاییه که میگه کنار استادیوم آزادی بیست هزار نفر دزد و قاتل و گدا و تهیدست تو حلبی آباد زندگی میکردن و پهلوی یه بار هم نشده بود که وقتی میاد استادیوم اونجا رو سر بزنه و پرس و جو کنه و برای بهبود حالشون چاره ای بیندیشه، و قیاس میکنه با «رضاخان» که وقتی از جایی رد میشه و میبینه مردم در زمستان برای خرید ذغالی که گیر نمیاد صف بستن، تهدید میکنه که یا تا عصر ذغال جور میشه یا «پدرشون رو در میاره». پس، زمان محمدرضا پهلوی گل و بلبل نبوده اوضاع، و اوضاع اقتصادی هم مشخصاً تعریفی نداشت و اصولاً مسائل امروز ایران مسائلی نیست که طی سه چهار دهه به وجود بیاد. بلکه از پهلوی و قبل ازون از قاجار و باز قبلتر به ارث رسیده و البته که حکومت فعلی هم بهتر نکرد اوضاع رو و بدتر کرد. بی نهایت بی نهایت بی نهایت خواندنی
تو یه تورق ساده که امروز بعد از چند سال از خاطرت آقای جعفری داشتم چیزی که بیشتر از کل خاطرات و گفته های اون ؛ حالا چه به درست و چه به غلط !تو چشمم بولد شد نوع ادبیاتی بود که ناشر یعنی نشر ثالث که نشر کوچک و تازه کاری هم نیست در مقدمه از اون استفاده کرده . در حقیقت این کتاب حاصل مصاحبه های خیلی خودمانی و دور از رابط پوزتویستی ای هست که خانم سرشار به عنوان مورخ و مجری از آقای جعفری داشته و اصولا ناشر هیچ وقت اجازه ناره به پیشگفتار یا مقدمه صاحب اثر چیزی اضافه که . اما اونها احتمالا از غیبت ناگزیر خانم سرشار استفاده بردن و چیزهایی رو به این کتاب اضافه کردن که کمی کوشش این خانوم بزرگوار رو زیر سوال می بره . یه تیکه از ادبیات نارو به عنوان مثال میارم : صفحه ی شش - مقدمه ناشر : " 1- گوینه مدعی عضویت در جمعیت فداییان اسلام در سالهای قبل از 1332 شده است . این در حالی ست که جمعیت مذکور اصولا فاقد هرگونه اساسنامه و مرمانامه ی حزبی بوده و هیچ عضو گیری نداشته ..." فارغ از اینکه چرا باید عضویت در فداییان چیزی افتخار آمیز باشد ، نکته مهم دیگر این است که در صورت نبود مرامنامه اساسا چگونه گروهی به این نام وجود داشته . در حقیقت اساسا ما تا پیش از انقلاب و حتی هنوز برای هیچ تشکلی مرمامنامه ی مدونی نداریم . مرمانامه یا مانیفست یا بیانیه یا هر چیز دیگری در این راستا پرداخته ی ذهن قانون مدرا اروپایی ست و هیچ گاه حتی در صورت ابراز و ایراد در ایران به عمق فحوای خود در بین عموم استدراک نمی شود . در جای دیگر : صفحه هفت - مقدمه ناشر : " 3-گوینده اصرار دارد که ((من صنار از دربار یا سازمان امنیت یا ... دریافت نمی کردم ))در حالی که در همین کتاب اسنادی از ساواک که ناقض این ادعای شعبان جعفری است درج گردیده و میزان راست گویی وی را نشان می دهد !"
به هر حال همانطور که از ادبیات ناشر برمی آید غرض ورزی در این سطور مشهود است . گرچه بنظر نمی آِد که این عمل برای گذراندن کتاب از سد سانسور دولت باشد .
يكى از جذاب ترين مصاحبه هاى تاريخ معاصر ما به عقيده ى من اين كتاب است كه با صميميت و سادگى متناسب با موقعيت نگاشته شده است. براى وقائع تاريخى گذشته اى نه چندان دور، نوعى دگر انديشى را پيش كشيده كه در نوع خود و با توجه به عامل موثرى چون سانسور، بى نظير است. كتابى كه ميتوانست نتيجه ى سؤالات مغرضانه يا بى اعتمادى طرفين باشد ولى در عوض بسيار راحت و روان برگزار مى شود. خواندنش را به تمام بي غرضان علاقمند به تاريخ معاصر توصيه ميكنم.
خیلی از نقل قول ها اشتباه و ناقص است و توضیحات ویرایشگر هم چیزی اضافه نمی کند. بعضی جاها اصلا ویرایشگر می زنه مصاحبه کننده رو نابود می کنه و فکت های داخل سوالها رو رد می کنه و مخاطب می مونه که بالاخره اگه شعبان جعفری اشتباه می گه، مصاحبه کننده هم اشتباه می کنه پس کدام قسمت ماجرا واقعی است.
مقدمه اضافه و پراکنده و بد نوشته. اما در مجموع کتابی است که باید خوانده شود. تنها خاطراتی که از شعبان جعفری مانده. هرچند لحن صمیمی و محاوره ای شعبان بعضی جاها ممکنه خواننده رو گول بزنه که داره واقعیت رو می گه
این کتاب را میتوان از بسیاری از جهات به خصوص از جهت تاریخنگاری اثری شایان توجه ارزیابی کرد. گفتوگوی ساده و بیپیرایه شعبان جعفری با هما سرشار (گردآورنده) به د��ر از نگاه روایتگرایانه و به دور از رویکردها و فراروایت های تاریخی و تاریخ نگاریهای سیاسی به توصیف شرایط ایران از نگاه فردی از محلات جنوب تهران میپردازد. در خلال توصیف ها و روایتهای شعبان جعفری بسیاری از ابعاد زندگی اجتماعی مردم آشکار می شود که بر ارزش این کتاب میافزاید. مطالعهٔ این کتاب را به تمام علاقهمندان به شناخت ایران معاصر توصیه میکنم.
بزار توضیح بدم خوندن این کتاب چه حسی در آدم ایجاد میکنه؛ فکر کن کسی که هر جور حساب کنی اصولا داخل آدم به حساب نیاد، بیاد و محلهتون رو به آتیش بکشه و وضعی رو ایجاد کنه که هرگز به شرایط قبل نشه برشگردوند، اونم فقط برای طمع و جهالتش؛ بعد از محله فرار کنه و وقتی دم مرگش رسیده بشینه و تعریف کنه که چی شد مفت و مسلم اون آتیش رو به پا کرد و همهچی رو نابود شد؛ حالا تو خونهخراب وقتی حرفای یه همچین بیمخی رو میشنوی میخوای چه حسی بهت دست بده؟
خاطرات شعبان جعفری. مجموع مصاحبههای هما سرشار، با شعبان جعفری یا شعبون بیمخ معروف. تو این مصاحبه هم هما سرشار مثل باقی مصاحبههایی که انجام داده، کاملا حرفهای و بیطرف، با تکیه بر مستندات به طرف مقابل اجازه میده حرفش رو بزنه. هرچند این مصاحبه اغراقهایی داشت که شعبان جعفری گفت و باورکردنی نبود. اما چیزی که هست باید این کتاب رو بیطرف خوند و مانند یکی از مستندات تاریخ معاصر که متاسفانه تعدادشون هم کمه، بهش نگاه کرد.
در مقدمهی ناشر بهترین توصیف از شعبان جعفری معروف به بیمخ شده است. این برکشیدهی دست روزگار. نه از سواد درست و حسابی برخوردار بود و نه اهل حرفهای. تنها هتر او بیپروایی، قلدری، دریدگی و زورگویی به همطبقهایهای خویش و ضعیفان و نوکری بیچون و چرا نسبت به فرادستان. کتاب "خاطرات شعبان جعفری" به کوشش هما سرشار، اعترافات راست و ناراست یکی از مهمترین بازیگران سیاست معاصر این سرزمین است. کتاب از شناساندن او به خواننده از تولد میآغازد. در 25 سالگی به "فدائیان اسلام" گرایش پیدا میکند*، اما خیلی زود راهش را جدا میکند. چون به گفتهی خودش "آدم اونجور مذهبیای نیستم". سپس از نزدیک شدناش به مصدق و کاشانی میگوید. خاطرهای از 9 اسفند 1331 از قول کاشانی گفت که "اعلیحضرت داره از مملکت میره بیرون. برین نزارین بره بیرون. اگه اعلیحضرت بره عمامه مام رفته!" از 28 مرداد 32 تا 15 خرداد 42. از باشگاه جعفری و سوزانده شدناش و بازسازی دوبارهی آن. از انقلاب و آوارگیاش پس از انقلاب سخن به میان میرود. س- الان به گذشته و 28 مرداد نگاه میکنید از کاری که کردید راضی هستید یا پشیمان؟ ج- نه هیچی پشیمونم نیستیم. س- یعنی اگه دوم مرتبه اتفاق بیفتد، همان کار را میکنید؟ ج- من طرفدار شاه بودم. الانشم هستم. س- الان هم هستید؟ ج- بله- هیشکی دیگه نه. فقط خودش. خواندن کتاب به تمام کسانی که اندک علاقه ای به دانستن تاریخ معاصر دارند، توصیه میشود. *مهدی عراقی از نخستین اعضای فدائیان اسلام ضمن بیان خاطرات خود پیرامون این سازمان، چگونگی تاسیس و پایگاه اخلاقی و اجتماعی اعضای آن را چنین شرح میدهد." سید(نواب صفوی" وقتی از زندان بیرون میآید به فکر این میافتد که محفلی، سازمانی، گروهی یا جمعیتی را به وجود بیاورد برای مبارزه. این فکر به نظرش میآید که از وجود افرادی باید استفاده کنم که تا الان این افراد مخل آسایش محلات بودهاند. مثل اوباشها که توی محلات هستند، گردنکلفتها، لاتها، به حساب آنها که عربدهکشان محلات بودهاند ..."
کتاب تو قالب یه گفتگو بی نظیره. سوالات خانم سرشار و نگاهی که به اتفاقات ایران معاصر داره واقعا برای من جالب و جذاب بود و البته جوابای بعضا عجیب و غریب و فرارگونه شعبان بی مخ که حقیقتا یکی از عجایب ایران تو زمان محمد رضا شاه پهلوی بوده
شعبان جعفری یا شعبون بی مخ شاید اولش با خود بگویید خواندن خاطرات کسی مثل شعبون بی مخ چه اهمیتی دارد ؟ که خیلی سوال خوبی است ولی وقتی متوجه شوید در صحته سیاست ایران غیر از سیاست ورزان ، روشنفکران ، روحانیون و اصحاب قدرت و ثروت دسته ای هم به نام لمپن های سیاسی وجود داشته و دارند که لااقل در تاریخ یک صد ساله اخیر کشور نقش ایفا کرده اند آنوقت به درک رفتار ، انگیزه ها و خاستگاه این گروه از آدمیان علاقه مند می شوید. لمپن ها نوعی میلیشیای مثلا غیر رسمی هستند که خدمات وخود را به گروههای قدرت و خصوصا به حاکمان میفروشند. ...و از اسلاف آنها یادتان نرفته از همان پنجاه و هفت تا هشتاد و هشت و تا همین اواخر !! جالب اینکه خود آقای شعبان خان از اینکه او را بی مخ بخوانند ناراحت نمیشود شاید به این دلیل که این بی مخی نوعی ابزار کار است ( و هست !) البته اگر فکر میکنید در کار خودش هم بی مخ بوده کاملا در اشتباهید. او بسیار با هوش و فرصت طلب بوده و در تمام دوران پس از کودتا از همین برند خود دکان خاصی براه انداخته بود. شاید جالب باشد بدانید که گویا خود رژیم در این اواخر فهمیده بود حضور اینگونه عناصر چقدر در وهن چهره آنها موثر است و در دهه پنجاه کمتر به او فرصت چهره نمایی میدهد .....شعبان وقتی برای تسلیت فوت شاه خدمت فرح میرسد در جواب سوال فرح که میپرسد چرا مملکت اینطور شد به گلایه میگوید برای اینکه امثال ما افراد وطن پرست را از خود دور کردید و یک مشت روشنفکر و کمونیست را دور خود جمع کردید ! شاید از یک منظر اشتباه نگفته باشد و آن اینکه در این اواخر رژیم خیلی در جذب مخالفان سرمایه گذاری کرد ولی شاید دیر ....رژیمی که نتوانست از زیر بار عدم مشروعیت خود برای قدرت بازیافته توسط کودتای آمریکایی - انگلیسی کمر راست کند نتوانست خود را در قلب مردم جا دهد. ....رژیمی که اگر " مشروعیت" داشت، عملکردش "قابل قبول" بود !! پ . ن. : راستش ابتدا از سر ذوق زدگی نمره "عالی" به پهلوی دوم داده بودم. دوستی انتقاد کرد و دوباره که با خود خلوت کردم گمانم حالا نمره "قابل قبول" بیشتر برازنده است
سالهاست که جریان چپ و روایت رسمی بعد از انقلاب، شعبان جعفری رو با لقب تحقیرآمیز «شعبون بیمخ» به ملت ایران قالب کرده؛ در حالیکه این کتاب دقیقاً نشون میده چطور یه آدم معمولی، مذهبی، ولی عمیقاً وطنپرست و شاهدوست، میتونه به دشمن شماره یک روایتسازان ایدئولوژیک تبدیل بشه.
این خاطرات، صرفاً اعترافنامه یا رجزخوانی نیست. تصویر یک مرده که زندگیش رو در پایینترین لایههای اجتماع شروع کرد، ولی وقتی پای حفظ ایران، قانون، و امنیت وسط اومد، نه اهل نفاق بود، نه بازیچهی آخوندها، نه مدعی روشنفکری. برخلاف طیب که تسلیم روحانیت شد، شعبان هرگز سرش رو برای هیچ معمم و ملا خم نکرد — و همینم باعث شد چپها، ملیمذهبیها، و تاریخنویسهای جمهوری اسلامی تا ابد ازش متنفر بمونن.
جعفری نه دزد بود، نه خائن. اهل کوچه و خیابون بود، اما نه بیغیرت، نه وطنفروش. این کتاب، سندیه از پشتپردههایی که خیلیها نمیخوان نسل جدید بدونه. حرفهاش دربارهی مصدق، فداییها، تودهایها، و خیانتهای بعضی چهرههای سیاسی روشن میکنه که چرا این آدم باید برای همیشه سانسور میشد.
این کتاب رو باید خوند، نه برای دفاع از یک چهره، بلکه برای شکستن یک دروغ تاریخی. شعبان جعفری، نه بیمخ، بلکه بیریا بود. بیسواد شاید، ولی آگاهتر از خیلی از اونایی که سرنوشت ایران رو به تباهی کشوندن.
امتیاز کامل، چون حقیقت رو گفت — همونی که سالها ازمون پنهان کردن.
چند نکته توجهمو جلب کرد: ۱.از شعبان خان که چهار کلاس سواد داشته و گنده لات سنگلج بوده، این حجم قریحه ادبی و حافظه نیرومند بسیار شگفت آور بود. ۲.اوجِ تاریخ ِگل و بلبلِ مملکتِ جهان سومی، اون لحظه ایه که طرف داره واسه حمله به خونه ی نخست وزیر آب خنک می خوره، یهو ظهر بیست و هشتم مرداد (وقتی نصف محکومیتش مونده) می گن قربون روی ماهت آزادی! برو یه گرت گیری بکن تو تهرون! ۳. شاه هم بعد از نیرومند شدن پایه های حکومتش (ساواک و نفت و ارتش ...) انگار که دیگه با سیستم شعبان خانی حال نمی کرده و این بدجور مخل آرامش پهلوان ما بوده.
کتاب جالبی بود! نتیجه ی کلی من از این کتاب اینه که واقعا خیلیامون در مقیاس فردی و اجتماعی شعبان جعفری هستیم، یعنی در حال رقم زدن فجایعی هستیم که اصلا از عواقب کارمون مطلع نیستیم و همینجوری اقدام به انجام یه سری اعمال میکنیم. لحن نوشته ی ناشر در ابتدای کتاب و در پاورقی بعضی از صفحات بسیار تاسف بار هست!
وقتی کتاب رو دیدم به خودم گفتم واقعا خاطرات شعبان بی مخ دیگه خوندن داره ؟ ینی کسی اندازه این آدم به تاریخ دموکراسی تو ایران خیانت کرده؟ ولی بعد که مقدمه کتاب رو خوندم ، با خودم گفتم شنیدن حرفاش در مورد 28 مرداد و 15 خرداد قطعاً لازمه تا بشه یه نتیجه اساسی گرفت ؟ کتاب با زبان محاوره و به سبک مصاحبه است ولی دوستش داشتم و به همه علاقه مندان به تاریخ معاصر ایران توصیه می کنم.
مصاحبه با شعبان جعفری. در این مصاحبه، جعفری منکر اکثر حرفهایی می شود که در مورد او زده شده است بخصوص ادعاهایی مبنی بر پول گرفتن از آمریکا برای خرابکاریهای کودتای سی و دو. خانم سرشار در چندین مورد این ادعاها را به اون یادآوری میکند و این از نکات خوب این مصاحبه بود.
خواندن این کتاب به تمام پادشاهی خواهان و پادشاهی نخواهان پیشنهاد میشود. بخشهایی از کتاب بسیار خندهدار و کمیک است. شعبان جعفری یا بیمخ به راستی استعدادی هم در روایتگری دارد. کم سانسورترین نسخهی چاپ داخل این مربوط به نشر ثالث است ولی خواندن نسخهی اصلی چاپ لسانجلس حتما اولویت خواهد داشت