" فردا کجاست؟ فردا فریب نیست، سراب است. فردا مگر چه بیش از امروز میتواند داشت؟ فردا بهجز خش چینی به چهرهای یا رگ تاری سپید بر کاکلی سیاه.
دزدانه خویش را در آینه میپایم. دور از دیار و یاران در رعشههای باد و باران زان سالها، از آن بهارها، وز آن شکوفهزار میآیم. از دیروز، عطر بلوغ در کوچههای جوانی پیکنیک، میتینگ، ترور و عشق، شعر، یاد"