خورشیدِ هنر درخشنده است اما دیدارش برای هر چشمی میسر نیست؛ هر کسی با هر چشمی، با هر دلی، با هر خوی و خصلتی نمیتواند آن جهانِ ناب را ببیند، تاب آورد و درکش کند. آن شعشعهی روشنکنندهی دل، گرمکنندهی باطن، به هر کسی نمیتابد. تا پای به آن وادی نگذاری، به سوی دامنه ره نپیمایی، خارها به پا و تیغها به جان نخری، تا به خون دل شستوشو نکنی، چرکهای وجودت را فرو نریزی، پلشتیهای ذاتت را پاک نکنی، به ملکوت هنر دست نمییابی و فقط در آن ملکوت است که میتوانی نمایشنامه بنویسی. نامکشوفی به نام «درام» در آن ملکوت میخرامد. اگر به دنبال خلق درام هستی راهیِ آن ملک شو.
نمیشه.....محمود استاد محمد وزنی یه برای خودشاما به من نچسبید......روایت بنظرم کلیشه بود،یه انتی گونیست سیاه و یه قهرمان پاک و زیادی کار درست.....نه ،روایت و نمایش و شخصیت پردازی بنظرم نتونست فراتر از کلیشه های موجود بره،با اینحال هدف نویسنده معرفی یه ایین سنتیبود و تو این راه خب موفق شده،با عرض شرمندگی از دوستدارن نمایشنامه نویسی بدلمن ننشست متن محمود استاد محمد...اسید کاظم زیادی مثبت و امیر علی و لوطی زیادی پاستوریزه اون طرف احمد کاردی و ممد ریزه زیادی تیره و نحس و سیاه......شبیه داستان های ده پنجاه وانگار هدف نویسنده معرفی ایین سنتی ترنا بود باقی ...شخصیت و پیچ داستانی .....هیچی....برای من جالب نبود اما خب نمیشه محمود استاد محمد وزنی یه که نمیشه نادیده اش گرفت....
دو تا نمایش قهوه خانه ای... خود نمایش ها از زبان لات ها و مردم قهوه خانه ای روایت میشه و به این اعتبار در دسته ی نمایش ایرانی قرار میگیره ولی تکنیک رئالیستی قلم استاد محمد نمایش ها رو مدرن تر کرده... البته هر دو اثر جزو نمایش های متوسط نویسنده قرار میگیرند... آسید کاظم ایده و فرم بهتری داره... شخصیت ها جون دار ترن و استخون بندی دارن ولی نمایش تیغ و ترنا خیلی به سمت کلیشه های فیلم فارسی میره و پر گویی داره.... در نهایت هر دو نمایش با ایده ی محوری ترنا بازی و نشان دادن این فرهنگ نوشته شدن و تصویر درستی از فرهنگ قهوه خانه ای ارایه میکنند.
نمایشنامهی بسیار استادانه و با کمال تعجب با این که فضای داستان از تجربهی شخصی و اعتقادی من بسیار دور بود ولی خیلی روایت خوبی داشت و کاملن قابل ارتباط و تصویرسازی بود.