بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهائی (زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک، درگذشتهٔ ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری است که در دانشهای فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستارهشناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ را به نام او سال «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری کرد
سلطان محمود غزنوی به وزیرش گفت: آیا کسی هست که فالوده نخورده باشد؟ وزیر گفت: بلی، بسیارند.
قبول نکرد و مبلغی بین ایشان شرط شد. سربازها از دروازهۦ شهر، مسافر ژنده پوشی را آوردند. سلطان محمود، فالوده را نشان داد و پرسید این چیست؟ مسافر گفت من ندانم، اما در زادگاه من مردی هست که هر ساله یک مرتبه به شهر می رود، او می گوید در شهر، حمام های خوب ساخته می شود، به گمانم این حمام است! پادشاه بسیار بخندید. وزیر گفت پادشاه دو برابر باید سکه بدهند، چون این مرد نه فالوده دیده نه حمام!
یادم نمی رود، کم از 8 سال داشتم، برایم خانه ی پدربزرگ را تداعی می کند، با آن دیوارهای کاهگلی ای که با قفسه ی کتاب پوشیده شده بود. سر به سر گذاشتن های پدر بزرگ و این که به من گفت این کتاب را بخوانم و خواندم! دوستش داشتم، کتابی به زبان تمثیل، گربه که دنبال شکارِ موش بود و موش تویِ خانه اش بود و وجودِ گربه نمی گذاشت موش بیرون بیاید و برود دنبالِ غذا و در این میان صحبت می کنند با هم و برایِ هم داستان هایی تعریف می کنند، داستان هایی پند آموز! احتمالا به خاطرِ این که برایم بسیار نوستالژیک است خیلی دوستش دارم!
I don't know how many stars to give because somehow I didn't like the two stories. Therefor I have to read about the stories and try to j erstand them more. The stories are more for children. Using animals the storyteller tries to talk about good and bad. It contains a lot of cultural stuff and I loved the expressions they used. But I'm not sure if the endig was right? I mean if it were me as a child, I'd probably think it's ok to be bad as a human, cause animals are animals. So, not a very strong message to give.