نسیم تقدیر هم مثل حکایت زمستان ، اثر دیگر این نویسنده، پیرامون اتفاقات در اسارت رزمندگانه. تا اونجا که یادمه حکایت زمستان رو بیشتر دوست داشتم. در مجموع توانایی عاکف در قصه گویی مشخصه، که تو این اثر هم ازش بهره برده، اما چیزی که باعث شد خیلی برام تجربه جذابی نباشه، یکی عدم انسجام روایی کاره، ینی پرش های زمانی و مکانی زیادی صرفا با یک جمله داریم و گویا نویسنده میخواسته حتما برسه به بازگشت اسرا و همه چیز رو هم بگه، بخاطر همین سعی کرده از هرچیز یه ذره بگه، دوم توصیفات خیلی بد و الکن از مکان اردوگاه، که باعث میشد نتونی تصویر درستی از اردوگاهها در ذهنت بسازی ( حتی در جایی از متن گفته بود عکس فلان اردوگاه پایان کتاب هست، که نبود) و این تو سیر اردوگاههای بسیاری که تو متن میگذره ، باعث سردرگمی و ارتباط نگرفتن مخاطب میشه. نکته دیگه هم روضه باز خوندن تو کاره که به نظرم یه جاهایی فراتر از پایبندی به واقعیت میرفت و حس زرد بودن بهم میداد، مخصوصا وقتی که تو نکات اساسی روایت یه سری نکات رو توجه نکرده بود و داشت اینها رو با این جزییات توصیف میکرد بیشتر مطمئن میشدم. با هیچکدوم از شخصیت ها هم نتونستم ارتباط بگیرم، حتی کاراکتر اصلی، ینی تا این حد کاراکتر ها درست پرداخت نشده بودن. در اصل هم حقش یه امتیاز بود که با ارفاق دو تا دادم، اونم بیشتر بخاطر متن روون عاکف که سختی خوانشش رو برام کم کرده بود.
رنج و شکنجه ای که محمد جواد سالاریان و همرزمانش کشیدهاند باور نکردنی است. تحمل یک روز شرایطی که در این کتاب شرح داده شده برای قویترین انسان ها هم طاقت فرسا و مرگ آور است. اسرا به ما ثابت کردند که مهمترین چیزها مبارزه است.
متن کتاب بسیار ساده و شیوا است. برخی بندها مو به تن انسان سیخ میکند و اشک از گونه جاری. برخی بخشها انسان را وامیدارد سر تعظیم به اراده رزمندگان فرود آورد. بخش ساقی شب (یه همچنین اسمی داشت) که آب به زندانیان انفرادی میرساند فوقالعاده بود.
یه روایت جذاب و دردناک از وضع اسرا در جنگ ایران و عراق راوی تمامیه تلاششو برای این که بتونه مخاطب رو به دنبال خودش همراه کنه کرده فرای داستان میشه به سری افکار متفاوت بعثی ها آشنا شد که حتی کسی که بعد دهه ۶۰ هم به دنیا اومده باشه راحت میتونه عقاید دشمن رو متوجه شه به شدت این کتاب برای دوستانی که تابحال کتابی راجع به اسارت نخوندن پیشنهاد میشه