Jump to ratings and reviews
Rate this book
Rate this book
جلد دوم‌ این‌ مجموعه‌ که‌ از زبان‌ «سام‌» پدر زال‌ سفیدمو بازگو می‌شود داستانی‌ است‌ از زمان‌ فریدون‌ و فرزندانش‌، سلم‌، تور و ایرج‌؛ تا زمان‌ زال‌ و رودابه‌ و فرزندشان‌، رستم‌.

56 pages, Paperback

1 person want to read

About the author

آتوسا صالحی

63 books15 followers
آتوسا صالحی شاعر، نویسنده و مترجم است. او در سال 1351 در تهران متولد شد. صالحی فعالیت حرفه‌ای خود را در سال ۱۳۶۹ با با سردبیری نشریه سروش نوجوان آغاز کرد و پس از آن با نشریه‌هایی دیگری مانند مجله همشهری، هفته‌نامه و روزنامه آفتابگردان، روزنامه شرق و ایران همکاری کرد. او عضویت در شورای مباحث نظری و رمان نوجوان کانون پرورش فکری و دبیری مجموعه‌های رمان‌هایی که باید خواند (نشر پیدایش)، کارگروه بازآفرینی (انتشارات نردبان)، داوری‌ جایزه‌هایی مانند پروین اعتصامی و کتاب سال وزارت ارشاد، جشنواره‌ی سپیدار، جشنواره‌ی کتاب برتر و ادبیات کودک شیراز و کتاب سال کانون پرورش فکری را در کارنامه حرفه‌ای خود دارد. هم ‌اکنون آتوسا صالحی سرویراستار بخش کودک و نوجوان نشر افق است و مسئولیت مدیریت باشگاه کتاب افق را برعهده دارد.
صالحی جوایزی هم از جشنواره‌های مختلف دریافت کرده که منتخب کتابخانه مونیخ، جایزه‌ی پروین اعتصامی، کتاب تقدیری سال، جایزه‌ی بانوی فرهنگ، برگزیده‌ی جشنواره‌ی کودک و شاهنامه و قلم بلورین جشنواره‌ی مطبوعات از آن جمله‌اند.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
3 (60%)
4 stars
1 (20%)
3 stars
1 (20%)
2 stars
0 (0%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 of 1 review
Profile Image for Peiman.
652 reviews200 followers
May 20, 2025
جلد دوم از کتاب قصه‌های شاهنامه به روایت آتوسا صالحی به داستان زادن زال پرداخته. البته تقریبا نیمی از ابتدای کتاب داستان گرفتن انتقام منوچهر از سلم و تور به کین کشتن ایرج رو نقل کرده. داستان از زبان سام، پدر زال روایت شده که دید جدید و جالبی هست نسبت به دید دانای کل شاهنامه.


سرش را بلند میکند، می‌خندد، دست پیش می‌آورد
- مژدگانی!
بگو
- امروز بر سام بزرگ فرخنده باد. یزدان تو را به آرزوی خود رساند. خداوند به تو پسری داد، پسری شیردل چون تو، تنش چو سیم و رویش چو بهشت، آهو چشم و درشت اندام، رویش چون گل سرخ و مویش چون برف سپید.
سپید؟
کنیزکی فرزند را بر دست پیش می‌آورد سر به زیر انداخته. دایه راست می‌گفت، فرزند کوچک از روز نخست پیرمردی است، سپید موی روی بر می‌گردانم به سجده می‌افتم: «ای بزرگ ای دانای دانایان چه گناهی از من سر زده که سزاوار چنین‌م؟ اینک چگونه در مردم بنگرم؟ به چه آبرویی سر بلند کنم؟ چگونه به آنانی که چشم در من دوخته‌اند، پاسخ دهم؟ کسی را زهره نگریستن در چشم من نبود من که امروز چهره از همه پنهان می‌کنم، خداوندا مرا ببخش اما به کدامین گناه؟ دایه اشک می‌ریزد و چیزی می‌گوید. دور می‌شوم. به دنبالم می‌دود، دهانش می‌جنبد چیزی نمی‌شنوم. گوش‌هایم را می‌گیرم و فریاد می‌زنم دور شوید... دور شوید!... لعنت به روزی که پایم به این خانه رسید لعنت به اسبی که مرا به اینجا آورد.
Displaying 1 of 1 review

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.