اولین درسی که زندگی کردن در این دنیا به آدم میآموزد، عبور کردن است. در تمام طول عمرت مدام باید عبور کنی و عادت کنی و دوباره عبور کردن و عادت کردن. آنقدر تکرار میشود که دیگر مثل آب خوردن میتوانی از همه چیز و همهکس عبور کنی و ککت هم نگزد. 📚 ادم همیشه تنهاست. عجیب است که انقدر زیادیم اما تنها. 📚 سی سالگی دورانی که معمولا اکثر آدمها را دچار بحران میکند، انگار چیزی درونت تغییر کرده ولی نمیدانی چیست! خاطرات گذشته را دوره میکنی، نگران آیندهای... رفتارهای اطرافیانت را قضاوت میکنی ، خودت را قضاوت میکنی و در آخر حس میکنی که این حس سرگشتگی فقط مختص توست. در این کتاب چند راوی داریم که اصلیترین آنها مرد جوانی است که مادرش را از دست داده و هنوز نتوانسته با آن کنار بیاید. دچار مشکلاتی روحی شده. مدام در حال بررسی زندگیاش است و لحظهای مادرش و خاطراتش را نمیتواند فراموش کند. آغاز داستان، فراز و فرودها، دیالوگها خیلی خوب نوشته بودند و عنوان داستان واقعا درخور بود. داستان کمحجمی بود که من از خوندنش لذت بردم.