برایش زیر لب خواند «غَنّی لی… شُوِی شُوِی… آهسته آهسته برایم بخوان.» ترانه مورد علاقهاش بود و بازوهایش را شبیه گهوارهای حصیری که از نم شرجی هوا خیس شده، به راست و چپ تکان داد. برکت شروع کرد به گریه کردن. نه گریهٔ اعتراض یا گرسنگی یا چیزی که خوب نباشد. گریهٔ آهسته آهسته خواندن بود. مرغوب آرام زیر گوش ادهم گفت: «آهسته آهسته برایم بخوان.» بچه گریه کرد. طوری که انگار از دور صدای نجوای آرام و بیخیال دریا بیاید. همان وقت بود که فکر کرد جای هر بچه یک نخل میکارم. زنها بچههایشان را بزرگ کنند، من نخلهایم را.
برای نخلهای چشمانت... {نگاهی به رمان «آهسته آهسته برایم بخوان» اثر مریم منوچهری که به خیابان چهلمتری خرمشهر تقدیم شده است}
«آهسته آهسته برایم بخوان» قصۀ آدمهای خرمشهر در بحبوحۀ سقوط این شهر در جنگ است ولی این همۀ داستان نیست. «آهسته آهسته برایم بخوان» قصۀ آدمهای آبادان در روزهای پرتلاطم حصر این شهر در جنگ است ولی این همۀ قصه نیست. کتاب از نقطه اول شروع میشود و به نقطۀ دوم میرسد؛ با روایت آدمها، نگاههای غمبار و سراسر عشقشان به هم و تلاششان برای پرکردن جاهای خالی ناشی از جنگ. رمان، از دل ترسیم همۀ آنها به یک بزنگاه بزرگ میرسد: «تصویر یک شهر». در جایی از کتاب، راوی، نه شهر را متعلق به یک گروه از مردم که اتفاقاً مردم را مال یک شهر میداند. مردمی که جانهای زیادی را در دل نسبتشان با این شهر از دست میدهند، ویران میشوند و در انتها برای پاسداشت سوگِ رفتگان، رو به شهر میایستند و به سوی او قیام میکنند. دهۀ هشتاد شمسی و دوران اصلاحات و پسا آن، آغاز پررنگشدن نقش «شهر» در ادبیات داستانی معاصر آن بود. تلاشهای بسیاری در این زمینه، با تمرکز بر ترسیم شهر «تهران» صورت پذیرفت. ولی همانند سینما و دیگر مدیومهای هنری، روایتها در عمدۀ موارد محدود به مرکز باقی ماند. دهۀ نود شمسی و ورود نویسندگانی همچون احسان عبدیپور، نسیم مرعشی، نسترن مکارمی و..به ترسیم زیستبوم «جنوب» در حوزۀ ادبیات بود. حالا مریم منوچهری، نویسندۀ جنوبی از دل یک روایت ذهنی در بستری عاشقانه و حسرتبار، به سراغ ترسیم «خرمشهر» رفته است. او قطعات این پازل را با طمانینه، کنار هم میچیند و از دل این روایت بطئی و آرام، تصویر تازهای از شهری دسترفته را پیش روی مخاطب میگذارد. نویسنده با پرهیز از تکرار استفاده و اصطلاحات پهنۀ جنوب(آفت بسیاری از روایات آن منطقه)، با سرککشیدن به مناطق کمتر گفته شده از خرمشهر و آبادان، به ساحت تازهای قصۀ جنگ نزدیک میشود. جایی که حالا مخاطبین غیرجنوبیها نیز بر روی مفهوم «گمشدگی» بر روی آن مسیر همراه و همقصه میشوند. ادبیات جنگ که از فرط روایتهای تحمیلی، بسیاری از مخاطبین خاموش خود را از دست داده است، با تلاش مریم منوچهری، حالا میتواند مسیر رمان «هرس»(نسیم مرعشی) را توسعه دهد و جمعیت این شهر خونبار را، به قدر یک نفر افزایش دهد. ... این کتاب در 157 صفحه و تیراژ1100 نسخه در سوم خرداد 1400 در نشر ثالث منتشر شد. مجموعه داستان «آمیخته به بوی ادویهها»(نشر ثالث) و «بعضیها بر نمیگردند»(نشر روزنه) از دیگر آثار مریم منوچهری هستند.
باز هم جنگ و قصهی تلخ از بین رفتن زندگیها و آرزوها. باز هم جنگ و فشاری مضاعف بر زنان. بعد از جنگ تمرکز فیلمها وکتابها بر رشادتهای رزمندگان مرد بوده، البته که اونم قابل تقدیره ولی نقش زنان رو هم نباید دستکم گرفت، چه اونایی که از شهر ودیارشون آواره شدند چه اونایی که فرزندی در جنگ از دست دادن. لعنت بر جنگ و جنگ افروز و جنگ طلب
آهسته آهسته در گوشم خواند و آهسته آهسته قلبم آب شد. وسطهای کتاب بود گمانم. نوی ماشین بودم. لحظه ای سرم را بالا آوردم. رسیده بودیم به سر ظفر و من با فروغ ادهم را خاک کرده بودم و کارون را خمپاره برده بود . سرم را برگرداندم روی کتاب؛ نه! ما به ظفر نرسیدیم؛ نمیرسیم.