از جنگ که برگردی زندگیت تقسیم میشه به دو بخش: قبل از جنگ و بعد از جنگ. اینکه قبل از جنگ کی بودی و چی بودی و چطوری فکر میکردی اصلاً مهم نیست. بعد از جنگ توی خونه از چیزی نمیترسی. اینم یه مشکله. آدما باهات همدل نمیشن. فکر میکنن تو سنگی، سفتی، سردی. کمکم […]
از جنگ که برگردی زندگیت تقسیم میشه به دو بخش: قبل از جنگ و بعد از جنگ. اینکه قبل از جنگ کی بودی و چی بودی و چطوری فکر میکردی اصلاً مهم نیست. بعد از جنگ توی خونه از چیزی نمیترسی. اینم یه مشکله. آدما باهات همدل نمیشن. فکر میکنن تو سنگی، سفتی، سردی. کمکم از جمعا دور میشی. وقتی دور بشی، تازه میفهمی ترسیدن برای زندگی اجتماعی چقدر لازمه.
سوریه، کشوری که اگر داعش و جبهةالنصره و دیگران نبودند یعنی آمریکا و سعودی و دیگران علمشان نکرده بودند، برای ما در حد مدفن دختر امیرالمؤمنین و دختر سیدالشهدا باقی میماند که جز این همه نبود ولی جنگ کاری کرد که سوریه شد خط مقدم و خون بسیاری از جوانهای این مملکت در آن خاک ریخته شد و خط اول خبری رسانههای ما شد.
ولی در روایت سوریه و اتفاقاتی که در آن کشور میافتاد ما با خلاء روبهرو بودیم و اغلب کتابهایی که به اسم مدافعان حرم منتشر میشد هم روایت همسران و مادران شهدا بود و خیلی به سوریه و درگیری و... ربط نداشت برای همین تصویر موجود تصویری فانتزی و کلیشهای بود که جنگی در آن نبود. جز چند کتاب که اولین و مهمترین آنها به نظرم «شام برفی» است باقی را باید به عنوان راویان صورتی نبرد در سوریه معرفی کرد که عاشقانههای همسر شهید و دیگران را بازگو کردهاند و خبری از مردان جنگی در آنها نبود.
اما رمان «اثریا» از نیما اکبرخانی از آن کتابهایی است که میتواند خواب از سر خوانندهاش بپراند.
به جرات میتوانم بگویم یکی از بهترین داستانهای بلند جنگی است که در چند سال اخیر خواندهام، رمان جنگی تمام عیاری که حقایق را مانند نوک سرنيزه در ذهن خواننده فرو میکند.
راوی اول شخصی که اتفاقات را بازگو میکند و تصویر قدسی از رزمندگان نشان نمیدهد، انسانهایی را نشان میدهد که از خانه و دیارشان جاکن شدهاند و دارند با جانشان بازی میکنند. مرگ با آنها شوخی ندارد ولی آنها مرگ را به بازی گرفتهاند.
هرچند با زبان سراسر محاوره داستان مشکل داشتم ولی باعث نشد داستان را کنار بگذارم، جسارت نویسنده در روایت جنگ با تمام سختی و خشونتش را باید ستایش کرد. طنز گزنده راوی هم مرا خنداند و هم کاری کرد آه از نهادم بلند شود و بارها بگویم "دمش گرم".
به قول راوی داستان "آخر سر بچههای فرماندهی هستن که تو هر جنگی داستان اون جنگ رو تعریف میکنند نه آدمهای کف میدون..." ولی این داستانی است از کف میدان که یک رزمنده راوی آن است و تصویری خشن و دیده نشده را از جنگ روایت کرده است.
در یک نشست سه ساعته میتونید بخونید، جاهایی میشه که نفس توی سینه حبس میشه! ضمنا بعد مدتها یک کتاب جذاب از سوره مهر خواندم.
اثریا؛ یک داستان واقعی از جنگ! 1. کتاب اثریا را چندی پیش خواندم؛ یکنفس، با هیجان، با اشک و لبخند، و اینها همه در حالی بود که، صادقانه بگویم، گرچه شخصاً از آقا نیمای اکبرخانی درخواست کرده بودم که یک جلد از کتابش را برایم بفرستد، اما حقیقتاً انتظار نداشتم با اثری در این حد مواجه شوم. 2. کتاب روایتی صمیمی دارد و از پرطمطراقگویی به دور است. زبان کتاب زبانی عامیانه است.دیالوگها، شوخیها و برخی پانویسهای :) کتاب، بعضی جاها این سوال را در ذهن ایجاد میکند که اینها چطور از دید سانسورچی دور ماندهاند. 3. کتاب در مورد "جنگ" سوریه است و نویسنده حقیقتاً به معنای واقعی جنگ را توصیف کرده است؛ اسیر کلیشه نشده، شعار نداده، قداست بیجا نساخته و نویسنده، به تعبیری، قویاً از ارائهی یک تصویر صورتی از رزم و رزمنده فرار کرده است. این همان روایتی است که لازم است تکثیر شود. 4. چقدر خیلی چیزها در این کتاب سر جای خودشان هستند؛ از توصیف دمشق و کسانی که نمیجنگند و جنگ را به نام خود میزنند، از بیان روحیات یک فرد وسط میدان جنگ و درگیریهای نقش اول با خودش، از اثری که جنگ بر ابعاد مختلف شخصیت یک انسان میگذارد، و ... همه و همه سر جای خود بودند. 5. بعضی قسمتها روایت، کمی در بیان نکات مدنظرش الکن بود و توصیفات و مقدمهچینیها برای بیان یک واقعه به اندازهی کافی (به قول فراستی) در نیامده بودند! این همان دلیلی است که در بند پیشین گفتم خیلی چیزها، و نه همه چیز! 6. روایت عامیانهی کتاب به نظر من، یکی از نقاط قوت کتاب بود، ولی بعضی جاها به نظرم این تاکید بر یک روایت عامیانه برای همراه کردن مخاطب، شاید دچار اندکی غلو شده بود و میتوانست بهتر از این هم باشد. 7. این یک نکتهی موقت است. یک تذکر است برای اینکه اگر فرصتی دست بدهد باید در مورد نکات 5 و 6 مثالهای مناسبی را اینجا اضافه کنم؛ شاید و شاید، مسئله را بهتر توضیح دهد! 8. من قطعاً منتظر کتابهای بعدی این نویسنده میمانم. این کتاب به عنوان کتاب اول، حقیقتاً اثر قابل توجهی بود! بیش باد!
تقریباً یک سوم ابتدایی کتاب بسیار ضعیفه. چند دلیل داره: - ادبیات نویسنده - شتابزدگی راوی - بینظمیهای موجود در متن و از همه مهمتر طنز کتاب که خوب از آب درنیومده. یعنی سنخیتی بین اجزای کتاب پیدا نمیکنه و این اذیتت میکنه واقعاً. اما به قسمتهایی که توصیفات بیشتر میشه و از دیالوگها تقریباً کاسته میشه، وضعیت رو به بهبودی میره. شاید بخاطر فضای کتاب و موضوع اصلیه که وصلههای جملات طنز خوب به کتاب نچسبیده، اما کلیت کتاب از لحاظ توصیف فضا و قصهگویی خوبه. توصیفات و نگاه راوی به جنگ و حرفهایی هم که گفته میشه قابل تأمل و قشنگه البته اگر بیخیال درگیریهای ذهنی راوی بشیم. :)) درکل به عنوان اولین اثر نویسنده و در نوع ژانر خودش کتاب متفاوتی حساب میشه و ارزش یکبار خوندن رو داره.
رمان اثریا روایتگر عملیات جنگی برای حفظ منطقه ای به همین نام در سوریه هست که با زبان محاوره ای نوشته شده. چند فصل اول آدمو هاج و واج میکنه یعنی یه جورایی اون تصور قالبی که از شخصیت رزمنده ها به واسطه روایتهای دفاع مقدس داری، بهم میریزه. همینطور که متعجبی یهو میبینی با چشمای راوی داری به صحنه نگاه می کنی و میشه گفت همون هیجان رو تجربه می کنی. اوج جسارت نویسنده هم که از نظر من قسمتی هست که عقبه جنگ رو ذکر کرده. تقریبا کتابایی که تو این ژانر خوندم با این صراحت و بی پروایی به این زاویه اشاره نکرده بودن. در مجموع دیالوگهای من با منِ راوی رو دوست نداشتم ولی ارزش خوندن داشت.
نگاه غیر فانتزی به جنگ سوریه و مدافعان حرم، نگاهی که بر خلاف داستانهای شهدا، اونها رو به طور دقیقتری نشون میده و نشون میده اینها هم دقیقا آدم هستند، با همین مشکلات و خواسته های انسانی، ولی یه جاهایی، یه کارهایی کردن و یه تصمیماتی گرفتن که شدن اینی که هستن، تصمیماتی که گاهی پیش روی ما هم قرار میگیره همچنین فاصله ی میدان جنگی و پشت جنگ رو گذرا خیلی خوب نشون داد...
به عنوان کسی که تمام عمرش مشغول شنیدن خاطرات جنگ های 40 ساله منطقه از زبون نزدیکانش بوده، این کتاب از معدود کتابایی بود که کف منطقه عملیاتی رو بدون پرده (مشخصا تا حدی که امکانش بوده) توصیف کرده بود. بعضا ایراد میگیرن که در بقیه کتاب ها رزمنده ها و رفتارهاشون رو به شکل افراطی ای مقدس جلوه میدن اما این کتاب تلاش کرده بود موازنه درستی برقرار کنه، وقتی که همزمان از سنگدلی ظاهری سعید و مقید بودنش به مستحبات صحبت میکنه شما میتونید به کار ظریف نویسنده پی ببرید. با اینکه حجم کمی داره اما جزئیات مفیدی برای فهم مخاطب در اون قرار داده شده. و البته باید به نیش و کنایه های به جایی که نویسنده به برخی آدم های پشت خط میزنه هم آفرین بگم... در نهایت کتابیه که از شما 1 یا 2 ساعت وقت بیشتری نمیگیره اما میتونه در اصلاح کلی یا حداقل بهبود ذهنیت آدمها به جنگ، نقش خوبی ایفا کنه. حالا که تا اینجا اومدم یه نقد کوتاه هم بکنم، من از نیت نویسنده باخبر نیستم اما یک کمی رنگ و بوی ضدجنگ کتاب بعضی جاها بیش از حد بود که میتونست متعادل تر باشه...
حرف آخر را اول میزنم: اگر نخوانید هم چیزی از دست ندادید. شاید بخش جالب این داستان، روایت یک رزمندهی کف میدان نبرد باشد. فضای غیراسطورهای رزمندگان هم خوب بود. متاسفانه اکثر روایتهای ما از رزمندگان خیلی دچار قدیسنمایی شده که در این کتاب خبری از آن نیست.اما یک جاهایی دیگر شورش را درآورده. شروع کُند، طنزی که درنیامده و دیالوگهای نهچندان جذاب از نقاط ضعف کتاب است.
دقیقا نمیدونم بخاطر موضوع و زاویه دید جدید و جذابش بود یا قلم نویسنده ش؛ من به شدت ازش خوشم اومد و دوسش داشتم ضعفش به نظرم اونجاهایی بود که هنوز جا داشت بیشتر حرف زده بشه و کتاب رو خیلی پربار تر کنه ولی خیلی زود از روش رد شده بود
داستانی متفاوت از مدافعان حرم که از دل جنگ روایت میشود و بر خلاف اغلب آثار این حوزه در پی ترسیم تصویری ماورایی و دور از دسترس از شهدا و رزمندگان برای خواننده نیست.
به نسبت خیلی از داستان هایی که درباره ی جنگ سوریه و از زبون اون رزمنده ها خوندم خیلی روان تر و بهتر بود. رگه طنزی که نویسنده داره داستان رو جالب میکنه. یه نکته ی خیلی مهم اینه که برخلاف خیلی از داستانا که میخوان از رزمنده ها و شهدا یه چهره فرشته گونه و بی خطا بسازن اینجا دیالوگ هایی رد و بدل میشه که آدم تعجب میکنه مگه رزمنده هام اینجوری حرف میزنن. این کتاب و جاده یوتیوب از بهترین کتابا در این زمینه بودن که خوندم ولی باز این کتاب بهتر از جاده ی یوتیوب هم بود. بخونیدش جالبه.
کتاب رو تقریباً سه ساعته خواندم. لحن راوی و جذابیت کلامش بنظرم خیلی خوب بود و تا آخر خواننده را با خودش همراه میکرد. من این زبان بیتکلف و رها رو دوست داشتم. بنظرم برای روایت ماجرای آدمهای بیاعصاب خیلی مناسبه. اثریا قطعاً با هدف شکستن برخی تصورها نوشته شده. آدمها بعد از خواندن اثریا دید متفاوتی نسبت به جنگ سوریه و رزمندههای ایرانی پیدا میکنند. بجز یک موقعیت خبری از تقدسسازی و معنویت در این جنگ نیست. رزمندهها خیلی بیاعصاب هستند و با هم خیلی خشن رفتار میکنند. حس میکنم نویسنده خیلی فیلم جنگی دیده بود و به معنای واقعی کلمه روایتش شبیه به یک فیلم جنگی آمریکایی بود(که اگر واقعاً آمریکایی بود خیلی از نقدها بهش وارد نمیشد). این جنگجوها هیچ فرقی با جنگجوهای بقیۀ جاها نداشتند. حداقل ما ادعا داریم رزمندگان جنگ ایران و عراق با دیگران متفاوت بودند. نمیدونم اوضاع جنگجوها توی سوریه چجوریه. حداقل معروفه که آدمهایی که رفتند سوریه انگیزههای معنوی زیادی داشتند. نمیدونم این ادعا چقدر درسته و نمیدونم نویسنده میخواسته چه مقدار از حقیقت رو بازنمایی بکنه، اما هیچ خبری از اینجور انگیزهها توی این کتاب نیست. اینجوری بگم که اگر این روایت، روایت یک سرباز روس بود هیچ تفاوتی با چیزی که الان هست، نداشت. خب قطعاً اینجا مخاطب حق داره بپرسه پس تفاوت این رزمندهها با دیگران چیه؟ یعنی مدافع حرم و اینا پشم؟! خودم جوابی برای این سوالات ندارم. حتی قبل از خواندن این کتاب هیچ تصوری نسبت به این سوالات نداشتم؛ اما بعد از خواندن اثریا دوست دارم بهشون فکر کنم. دو تا ایراد هم به ذهنم میرسه. اول این که نویسنده چند تا ارجاع به فیلمهای جنگی و اتفاقات جنگی داشت که بنظرم به هیچ عنوان امکان نداشت از ذهن یک رزمنده بیرون اومده باشه. انگاری اینجاها رو نه یک رزمنده، بلکه خود نویسنده نوشته بود. دوم مربوط به پایان کتاب میشه. **خطر لورفتن** این که آخرش معلوم شد این نامۀ راوی به پسرش است خیلی مسخره بود. شاید اگه از اول گفته میشد که راوی داره نامه مینویسه بهتر بود؛ اینجوری واقعاً نچسب بود. در کل توصیه میکنم اثریا رو بخوانید. چند ساعت سرگرم میشید و تصوراتتون نسبت به قبل تغییر میکنه.