اگر ترجمه را به صورت برگردان نوشته یا گفتهای از یک زبان به عنوان زبان مبدأ به زبان دیگر یا زبان مقصد تعریف کنیم، مطلوبترین نوع این برگردان زمانی تحقق مییابد که تأثیر آن نوشته یا گفته در خواننده یا شنوندهٔ زبان مبدأ به خواننده یا شنوندهٔ زبان مقصد نیز منتقل شود. به عبارت سادهتر ترجمه عبارت است از برگردان متنی از زبان مبدا به زبان مقصد بدون کوچکترین افزایش یا کاهش در صورت و معنی.
این تعریف اگر چه دقیق است اما صرفاً جنبهٔ نظری دارد، زیرا هیچ پیامی را نمیتوان بدون تغییر در صورت و معنی از زبانی به زبان دیگر منتقل کرد.
کوروش صفوی، پژوهشگر و استاد دانشگاه این کتاب مختصر رو نوشته. چکیدهی کتاب توی ریویوم.
گفتار یکم: نگاهی به مبانی ترجمه این گفتار تعاریفی درباره ترجمه، گونههای ترجمه (شفاهی و مکتوب و انواع اونها) و واحد ترجمه میپردازه. واحد ترجمه میتونه واژه، جمله یا پاراگراف باشه. اگه واحد ترجمهتون واژهست یعنی ترجمهتون دقیق و کلمه به کلمه میشه؛ اما به ندرت کارایی داره چون خیلی وقتها نمیتونیم مفهوم و منظور نویسنده اصلی رو بدون در نظر گرفتن واحد بزرگتری مثل جمله یا پاراگراف برسونیم. همچنین دو مدل ترجمه ارتباطی و ترجمه معنایی معرفی میشه که در اولی اولویت وفاداری به نویسندهست و در دومی اولویت فهماندن به خوانندهست. مثال: More catholic than the pope ترجمه معنایی: کاتولیکتر از پاپ ترجمه ارتباطی: کاسه داغتر از آش کلاً این گفتار مختص دستهبندی و تعریف کردنه.
گفتار دوم: نسبیت در ترجمه هر زبان تصور خودش از واقعیت رو داره و این هم یکی از مشکلات مترجمهاست. مثلاً زبان سرخپوستان آمریکا تصور متفاوتی درباره زبان داره تا زبانهای اروپایی که در اونها زمان کاملاً خطی و دقیقه. بعضیها حتی میگن زبان آدمها ویژگیهای متفاوتی بهشون میده (این ویژگیها نهایتاً استریوتایپهای نادرست نژادی ایجاد میکنن). در بعضی زبانها برای یک مفهوم کلی واژه هست و برای یک مفهوم دیگه دایره واژگان ناقصه. مثلاً اسکیموها کلی واژه برای انواع یخ دارن. از اون طرف انگلیسیها واژههای کمی برای اشاره به روابط دقیق قوم و خویشی دارن، مثلاً عمو، دایی، شوهرخاله و شوهرعمه همه Uncle هستن. کلی کلمه هستن که در یک زبان دیگه چندین معادل دارن، و پیش میاد که برای کلمهای بیگانه ما کلی معادل داشته باشیم. علاوه بر عدم تطابق کامل دامنه اطلاق واژهها (عبارت خود نویسندهست!) دستور زبان و زمان فعلها هم در زبانهای مختلف یکسان نیست. مثلاً در فارسی به اندازه انگلیسی به زمان افعال اهمیت نمیدیم. همه اینها نشانهی نسبیت در زبانها و ترجمهست.
گفتار سوم: هممعنایی و چندمعنایی در ترجمه میگن شکیرا یک موقعی که داور استعدادیابی بود زبان انگلیسیش خوب نبود و معادلهایی که میخواست رو از دیکشنری درمیآورد؛ اما نمیدونست که فلان معادل توی کانتکست دیگهای درسته یا بهمان معادل دیگه توی گفتار استفاده نمیشه. اینجوری شد که جملههای عجیب و بامزهای میگفت. فکر کنین یکی بخواد جملهی I've got some apartment plants رو "مرا نباتات سراچهای صاحب است" ترجمه کنه چون نمیدونسته از توی دیکشنری باید معادل "گیاه" رو انتخاب میکرده نه "نباتات"! این یکی از مشکلات مترجمهاست. اونا باید بدونن واژهها معمولاً صد درصد هممعنی نیستند و بافت بهکاربردن، بار معنایی و عاطفی و... هرکدوم در انتخاب واژه درست تاثیر داره. نویسنده همچنین به بحث واژهی فارسی و غیرفارسی و تلاش بعضیها در حذف واژههای "خارجی" میپردازه. ذکر میشه که خیلی از واژگان "اصیل" زمانی "خارجی" بودند؛ مثل بسیاری از کلمات ترکی و مغولی. پس در کل = واژههای با هممعنایی مطلق معمولاً نداریم و اطلاعات زیادی هم نداریم؛ مترجم خودش باید از فرهنگ و بافت متون آشنا باشه و درست معادلها رو به کار ببره.
گفتار چهارم: شیوه نقد ترجمه محدودیتهای مترجم: الف) محدودیت در گزینش واژه = همونطور که در گفتارهای قبل اشاره شد، هر واژهای رو نمیشه ترجمهی هر واژهای نوشت، حتی اگه دیکشنری میگه هممعنیان. ب) محدودیت در گزینش جمله = ما باید به سبک نگارش نویسنده توجه کنیم و در ترجمه انعکاسش بدیم؛ مثلاً شکسپیر رو همونقدر ادبی و آهنگین ترجمه کنیم. همچنین اگر ترجمهای کلیشهای از جملهای رایجه، بهتره همون به کار بره، مثلاً According to the United Press رو در ساختار کلیشهای "بهگزارش یونایتدپرس" مینویسیم نه مثلا "یونایتدپرس گزارش میکند" البته مترجم اختیارات خودش رو هم داره. میتونه قوانین رو بشکنه. مثلاً یه مترجم میاد frogman رو مرد قورباغهای ترجمه میکنه بهجای غواص. لزوماً نمیشه کارش رو غلط نامید؛ صرفاً اگه معادلهای مناسبی ننویسه میتونی بهش بگی کجسلیقه.
گفتار پنجم: نمادشناسی در ترجمه یک واژه واحد میتونه در موقعیتهای متفاوت، معانی و معادلهای گوناگون داشته باشه. مثلاً lamp رو بسته به اینکه متن مربوط به چه زمان و مکانیه (مثلاً دو قرن پیش یا الان) میتونی لامپ یا چراغ ترجمه کنی. نویسنده معتقده یک "ماشین ترجمه" صرفاً قادر به ترجمه دستوریه و ظرافتها، استعارهها، اصطلاحات و... رو درک نمیکنه و از این جهت مترجم انسانی برتری داره. (هوش مصنوعی رو ندیده بود. اشتباه میکرد!) همچنین میگه که مترجمین تراز اول کشور معمولاً دوزبانههای خوبی نیستند و از اون طرف اونا که به زبان دوم خوب مسلطند، مترجمان خوبی نیستند، چون تعادلی بین توجه به قواعد کاربردی زبان مقصد و مبدا قائل نمیشن. زبان مبدا و مقصد هردو مهماند.
گفتار ششم: بررسی ترجمهناپذیری با توجه به مطالب گفتارهای قبل، میدونیم که گاهی معادل دقیق پیدا نمیشه. مجبوریم معادلی بنویسیم که معنیش فراتر یا کمتر از کلمه اصلیه. بررسی میکنیم: اگه تاثیر در متن نداشت که چه خوب. اگه داشت، مترجم باید پانویس بذاره یا غیروفادارانه ترجمه کنه تا مفهوم رو برسونه. کلا در این گفتار نویسنده مراحل دقیق کار مترجم در صورت ترجمهناپذیری رو شرح میده.
گفتار هفتم: سبک در ترجمه نویسنده بر اساس دو عامل موضوع و مخاطب، سبک خاصی رو انتخاب میکنه. کاربرد واژههای هر سبک در جایگاه مناسب خودش مهمه، چون مضحکه که مثلاً مسئول هواشناسی هنگام گزارش وضع هوا بهجای "آسمان" بگه "گنبد مینا". مترجم هم باید به سبک نویسنده اصلی وفادار باشه. خیلی از مترجمهایی که نویسنده هم هستند سبک خودشون رو به نویسنده تحمیل میکنن. اگرچه مترجم نمیتونه تماماً شخصیتش رو از کارش جدا کنه، نباید دخالت عمدی بکنه. رعایت سبک از طریق: الف) معادلیابی واژگانی (مثلاً نیای توی متن ساده بهجای پُر بنویسی مالامال) ب) معادلیابی ساختاری (مثلاً توی متن ساده بهجای تو یاور منی ننویسی مرا یاور تویی)
سخن آخر: نویسنده یه مقدار وای بر ما نوشته بود که توی متنهای واتساپی هم هست و نیاز به تکرارش نیست.
بخشی از متن: «بسیاری از مترجمین تراز اوّل کشور ما به معنی اخص کلمه، دوزبانه نیستند؛ به زبان دوّم خود نمیتوانند سخن بگویند و آنانی نیز که قادر به چنین کاریاند، گفتاری ادبی دارند. از سوی دیگر نیز بسیاری از زباندانان که به زبانی خارجی مسلطند، معمولاً در کار ترجمه ناموفقند. این امر بیشتر بدان دلیل است که اینگونه افراد سوی اصلی ماجرا را که همان توجه به قواعد کاربردی زبان مقصد است و در نهایت به آشنایی کامل زبان مقصد میانجامد نادیده میگیرند.»
بررسی علمی زبانشناسانهای است از مقولهی ترجمه. بسیاربسیار دانشمندانه و ریزبینانه گامبهگام اصول بنیادی ترجمه را پیش میکشد و وامیکاود. در پایان کتاب هم مقالهای است در ذکر مصیبت زبانِ بیکسوکارِ فارسی: «...رفتهرفته فارسیخواندنونوشتن فراموش شد. صحبت از آن بود که فارسی توان ندارد. نمیتواند ازپس اصطلاحات پزشکی، جبر یا شیمی برآید. نمیتوان دربارهی اینان بهفارسی سخن گفت؛ غافل از اینکه هنوز هم در همهجا این علوم را بهنامی میخوانند که ایرانیان بر آنها نهادهاند و دریغ که گناه بیسوادیمان بر گردن زبانمان افتاده...» «... اما ازمابهتران را ببینید که گروهی انگلیسی را زبان علم میدانند...، گروه دوم، "تراجع، متعلم، عجالتاً، متفقالقول، مستمسک، اختلاط، مستفاد و سرادیق" را میپسندند و گروه سوم درمقابل اینان قد علم کردهاند و از " سانبانگ، ترانهی، آلشمیران، آدیله، درسازگان، اندروا، همجوهیده..." برای نشاندادن توان فارسی سود میجویند. و در این میان، ما ماندهایم و دلشکسته از هرسه گروه که آن یکی عروس فرنگی به خانه میآورد و دومی مادربزرگش را بهمیدان کشانده و این سومی دست از سر امواتمان برنمیدارد...» «... و امان از دست اینان که انگار زبانشان فارسی و فکرشان انگلیسی است و مرا بهیاد شام عروسی میاندازد که میهمانان ظرف بستنی را روی خورشت خالی میکنند؛ از ترس آنکه مبادا رندان زودتر بهحساب بستنی برسند و سر اینان بیکلاه بماند! و تمامی رنج بدانخاطر است که از فرهنگمان دور ماندهایم. از روح زبانمان فاصله گرفتهایم و بهحساب آنکه فارسی را از مادر بهارث بردهایم، بهدنبال آموختنش نرفتیم. و وای بر ما که چنینینم!»
به عنوان یه مترجم آماتور که هیچ دورۀ حرفهای در این هنر ندیدم، همیشه علاقهمند بودم به هر نحوی که شده هر نوع اطلاعات مفیدی رو گردآوری کنم. این کتاب رو هم به همین جهت مطالعه کردم. منتها چیز زیادی در این کتاب ندیدم که خودم از طریق تجربه و آزمون و خطا به دست نیاورده باشم. ولی باز هم این کتاب رو بهعنوان وسیلهای که چیزهایی رو که قبلاً آموخته بودم، به روش کلاسیک بیان میکرد، مفید و آموزنده دیدم.
با وجود اینکه هنوز درگیر مطالعه دربارهی وقایع جنگ میان ایران و عراق هستم، این کتاب را در مدت سه روز مطالعه کردم و از این کردهی خود بسیار خرسندم. روحتان شاد آقای دکتر صفوی عزیز.
«هفت گفتار در��ارهی ترجمه» مجموعهی هفت مقاله و یک یادداشت نوشتهی مترجم و زبانشناس فقید، کوروش صفوی، است که در آن سعی شده تا بهکمک مبانی زبانشناسی به بررسی موضوعاتی مختلف پیرامون ترجمه پرداخته شود.
نویسنده در هنگام تنظیم ترتیب مقالات کوشیدهاست تا مطالب بهصورتی منظم کنار یکدیگر قرار بگیرند و سیری منطقی داشته باشند، هرچند که هریک از مقالات میتوانند بهصورت مستقل مطالعه شوند. در مقالهی نخست به مبانی ترجمه پرداخته میشود و گونههای ترجمه (شفاهی و مکتوب)، واحد ترجمه و نحوهی ترجمهی آن و در انتها تفاوت میان ترجمهی ارتباطی و معنایی توضیح داده میشوند. مقالهی دوم به مسئلهی «نسبیت» در ترجمه اختصاص دارد و مقالهی سوم به بحث «هممعنایی» و «چندمعنایی» میپردازد. صفوی در مقالهی چهارم دربارهی «نقد ترجمه» از محدودیتها و اختیارات مترجم سخن به میان میآورد (این قسمت برای من بسیار آموزنده بود) و در مقالهی پنجم با عنوان نمادشناسی در ترجمه، مرز میان ماشین ترجمه و مترجم را با استفاده از چهار قاعده در دستورزبان مشخص میسازد. در مقالهی ششم، با کمک اصول مطرحشده در پنج مقالهی قبل، مسئلهی «ترجمهناپذیری» مطرح میشود و نتیجه گزارهی زیر است: «بدین ترتیب، مترجم در برخورد با انواع ترجمهناپذیرها تنها یک راهحل در مقابل خود دارد و آن صرف انتقال پیام از زبان مبدأ به مقصد به قیمت چشمپوشی از ساختِ واحد ترجمه در زبان مبدأ است.» درنهایت، در مقالهی هفتم، نویسنده سراغ «سبک» مترجمان میرود و نتیجه میگیرد: «در میان دو مترجم که از متنی واحد، ترجمههایی کامل و دقیق ارائه دادهاند، مترجمی موفقتر است که بتواند سبک یا شیوهی بیان متن زبان مبدأ را نیز دقیقاً در زبان مقصد بهدست دهد.
یادداشتی هم در انتهای متن با عنوان «حرف آخر» آمدهاست که حرف دل خیلی از فعالان دلسوز حوزهی ویرایش، نگارش و ترجمه است. وقتی خواندمش، یاد گِلههای توئیتری و اینستاگرامی زبانشناسان و ویراستارانی که میشناسم افتادم 😅
کتاب خالی از ایرادات نگارشی نیست (چاپ چهاردهم را مطالعه کردم) و شاید تنها نقطهضعف آن همین موضوع باشد. کمحجم، سبک، مختصر و پرمغز است و داری نکات جالب و آموزندهای پیرامون موضوعات مختلف در ترجمه. خواندن این کتاب همانند سایر کتابهایی که نشر مرکز در حوزهی زبانشناسی، ویراستاری و ترجمه چاپ کردهاست توصیه میشود.
در اکثر مقالات نکات خوب ترجمه ای و ادبی وجود دارد، اما چیزی که راجع به همه کتاب های اینچنینی صادق است این است که هیچ کس با خواندنشان مترجم نمی شود و خوبی این کتاب هم بیشتر در این است که فقط چند نکته را مطرح می کند و چند مثال می زند، و نویسنده هم ادعایی ندارد در کامل و جامع بودن حرف هایش.