صالح حسینی (زادهٔ ۱۳۲۵، سنقر کرمانشاه) مترجم و منتقد ایرانی است. وی دارای مدرک دکتری زبان انگلیسی از دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا است و در دانشگاه شهید چمران اهواز تدریس میکند. وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش گذراند و سپس برای کسب مدرک کارشناسی وارد دانشگاه شیراز شد. پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد، مدرک دکترای خود را از دانشگاه جورج واشنگتن دریافت کرد. وی در سال ۱۳۵۸ تحصیلات خود را به پایان رساند و در همین سال به ایران باز گشت. وی در سال ۱۳۷۶ به عنوان منتقد و مترجم نمونهٔ کشور از سوی وزارت فرهنگ وارشاد جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.ـ
از جمله کارهای مشهور او میتوان به ترجمهٔ کتاب ۱۹۸۴ اثر جرج اورول و مقدمهٔ دنیای قشنگ نو ترجمهٔ سعید حمیدیان اشاره کرد. ترجمه رمان دل تاریکی اثر جوزف کنراد یکی دیگر از ترجمههای معروف او در حوزهٔ ادبیات است. صالح حسینی همچینن کتابی نوشتهاست با نام نظری به ترجمه که درباره فنون و هنر ترجمهاست.
کتاب خیلی خوبیست، به خصوص فصل اول. فقط یک نکته در بابِ راوی: در این کتاب به خوبی اشاره شده که راوی، نورهای سیاه هست و آنطور که همه میگویند، یعنی اشیا، نیست. البته که اثر بعد از نوشتن از نویسندهاش جدا میشود و ماییم و اثر، نه ما و اثر و نویسنده، ولی فقط این نکته قابل ذکر است که در فایل صوتیای که جدیدا از خوانشِ پارهای از این داستان توسطِ خودِ گلشیری آمده، دو بار یعنی یک بار پیش از خوانش و یکبار در میانِ خوانش، گلشیری واضحاً میگوید که از زبانِ اشیا روایت میشود. الله اعلم.
بسیار بد. منظور صحبتم در این نوشته قسمت اول کتاب است که به تحلیل داستان "خانه روشنان" اختصاص دارد. کل این بخش از کتاب بر پایه یک فرض بنا شده، اینکه راوی داستان "نورهای سیاه" هستند. مولفین برای اثبات این فرض به چند خط از داخل داستان اکتفا میکنند که قانع کننده نیست ضمن اینکه به تصریح هوشنگ گلشیری در یک فایل صوتی داستان از زبان اشیاست. مولفین کتاب داستان را برپایه تضاد کاتب و شاعر میدانند و میگویند که این دو شخصیت نوعی هستند، اگر کاتب نوعیست پس زن و بچهاش چه هستند و در داستان چه میگویند؟ مولفین پاسخی به این سوال نمیدهند و به شکل عجیبی آنها(نرگس،غنچه،بهرام) را فراموش میکنند و حرفی از آنها نمیزنند. درباره دیگر شخصیتها یعنی مریم(که نقش مهمی در داستان دارد)،محمد محبی،تارا،روناک و مانی هم حرفی ندارند جز یکیدو جمله که به فهم داستان کمکی نمیکنند. مولف کتاب در جای دیگری داستان را بیزمان میداند،نظر شما را به این سطر از متن داستان جلب میکنم:"پلیس سوار جلو هتل به صف ایستاده بود. وقتی شاه از ماشینش پیاده شد ما حمله کردیم که مثلا از صف پلیسها بگذریم." این زمان نیست، کشک است؟ اگر کاتب شخصیت نوعی دارد و مریم مادر کلمه است که به خاطر سرطان سینه قدرت شیردهیاش به کلمه را از دست داده، چرا باید در آلمان باشد؟ چرا باید بر علیه رژیم ایران فعالیت کند؟ چرا شوهرش باید خودکشی کند؟ قضیه پسرخالهاش چه میشود؟ دندانپزشک بودنش چه معنی دارد؟اینها همه سوالاتی است که در این تحلیل پاسخی برای آنها نمییابیم. نکته دیگری که در طول خواندن کتاب روی اعصاب بنده بود اشعار مولوی و اخوان ثالث و جملاتی از سهروردی و ... بود که گاهوبیگاه به عنوان شاهد سخنان مولفین وسط میآمدند و البته شهادت به چیز خاصی نمیدادند. اینها بخشی از انتقادات من نسبت به این تحلیل بود.
خانهروشنان را شنیدم. خوانشی بود با صدای آقای نویسنده. اثری متفاوت و مدرن که پا را فراتر از روایتهای معمول داستاننویسی کلاسیک میگذارد، که کمتر در داستان فارسی دیده شده است، که توانایی و قدرت گلشیری در قصهگویی و داستان پردازی را بهرخ میکشد.