مجید نفیسی شاعر مهم و بزرگ، اما ناشناخته ای است که این ناشناختگی شاید کمی به آن علت باشد که خیلی خیلی زود شکوفا می شود و شعر می گوید و نظرات انتقادی بسیار جالب و خواندنی و تازه بر زبان می راند و زود هم محو می شود از میدان ها، و کمی هم به آن علت که مهاجرت می کند و گاهی به زبان انگلیسی هم می نویسد. زبان و نگاه و به طور کلی درک شاعرانۀ مجید نفیسی در کنار تخیل قدرتمند او باعث می شود که شعرها از لونی دیگر شوند؛ نه غرق شده در زبانیت زبان و نه خام و تُنُک از نظر زبانی و محدود به بیان احساس؛ در عین حال، تأثیر پذیری او از شاملو در ایران و اِلیوت و ییتز و مدرنیست های انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی، آشکار است در برخی از شعرها. اما حتا هنگامی هم که تقلید می کند، این تقلید بسیار کمرنگ و محو است و مشخص است که شاعر بیان شاعرانه را درک کرده و درونی. ایده ای که در مقالۀ کوتاه ابتدای کتاب ارائه می دهد، با نام «ضد شعر»، برای من بسیار روشنگر و خوشایند بود.
مرگ در لباسهای خانگی کمین کرده است در ساعت تنها وقتی که کوهستان را هوای بارش است و روز به سنگینی در کمدهای سنگین آغاز میشود مرگ در لباسهای نشُسته نشسته است با سری پُر مو و پوستی غمگین به هیات پیرمردی در لباس خانگیِ چروکیدهای آرام ایستاده است. .. به او گفتهای که تمام روز را آواز خواندهای؟ گفتهای که به فکر خود نبودهای به فکر همهی دستهائی بودهای که اینک در آن کمدهای غمگین فراموش شدهاند؟