این کتاب و یکی دیگه از کارهای چهل تن خیلی وقته تو کتابخانه جاخوش کرده بود، و بالاخره رفتم سراغش. یه حس دوگانه ای به کتاب دارم، از طرفی معلومه نویسنده،نویسنده اس واقعا، از همان ابتدای کتاب کاری میکنه که هی بگی حالا بذار یه صفحه دیگه، یه صفحه دیگه... جملاتش و شخصیت ها رو میشه حس کرد، ولی با خود روند داستان ارتباطی که انتظار داشتم نگرفتم. مثلا اینهمه فضای عمدا مبهم داستان، شخصیت دائما بین وهم و واقعیتش در نوسان بود، اونجا که میرسی به جایی که میگی خوب برگشتیم سر اصل مطلب یه هو جمع میشه، بعد میپری تو چند صفحه توصیف و توصیف.که دائما سوالم بود چه لزومی دارن حالا. راستش زیاد به این مدل داستانها عادت ندارم، دائما گیج و گنگ بودم و در حال حدس زدن.هنوزم نمیدونم قضیه چی بود دقیقا. ولی در کل نمره ی کمتر از سه به نظرم بی انصافی اومد.
خیلیها خواندن کارهای چهلتن را پیشنهاد کرده بودند ولی تا همین چندی پیش قسمت نشد کتابی از او دست بگیرم. بین تالار آینه و کتاب فوق، مهرگیاه را انتخاب کردم چون حجمش کمتر بود. کتاب شروع خوبی داشت و جذبم کرد ولی در ادامه هرقدر منتظر ماندم تا آن چیزی که بابتش به آن توصیه شدم (همه خیلی کلی میگفتن چهل تن بخوان) پدیدا شود اثری نبود. البته دیالوگنویسی درخشان کتاب و البته دست گذاشتن روی زنان و مسائل آنان حتما ویژگی چهلتن است ولی تصورم چیز دیگری بود. حتی در شکل روایت هم ویژگی و پیچیدگی خاصی ندیدم که بگویم از حیث شکل و فرم تفاوت دارد. ضنا کتاب از آن دست کتابها نبود که به راحتی بتوان خواند، باید با ذهن بیدار و فعال آن را خواند.
رمان خوبی بود. لحن مناسبی را انتخاب کرده بود و لااقل دو شخصیت اصلی کتاب پرداختی مناسب داشتند. رمان -ناخواسته- در همان دو قطبی مألوف زن-مرد گرفتار آمده بود که سبب شده بود هرچه شخصیت دو زن داستان پخته و قوی است، شخصیتهای مذکر داستان کلیشه و گنگ باشد. شاید برای روایت این داستان از دیدگاه آن دو زن، چارهای جز این نبوده باشد. زنانی که جستجوی مفاهیمند. مفاهیمی به ظاهر بدیهی. زنانگی، عشق، مردانگی. تکگوییهای خیالانگیز و غنایی داستان به زیبایی آن به خوبی افزوده و خواننده را با خود تا انتهای ماجرا میکشاند. نقل داستان در فضای دهه بیست، تنها به ضرورت باز کردن گره داستان در انتهاست، وگرنه فضای تاریخی رمان، اهمیت چندانی در متن و هدف روایت ندارد. اما از دید من رمان در اصل دربارهی زنانگی یا عشق نیست. رمان روایتگر نقشهای عاطفی و جنسیتی است که ما از والدینمان به ارث میبریم. اینکه ما چگونه وارث ضعفها و ترسهای آنان میشویم. چگونه این کاستیها بر عواطف و منطق ما عارض میشوند و مسیر زندگی ما را مثل یک جبر ازلی تعیین میکنند. تجربیات و دید آنها به مقوله جنسیت و عشق، ذهن ما را درگیر تابوها و پیشفرضهایی میسازد که گاه از اساس امکان عشقورزی را از ما سلب میکند، ولی نیاز به آن را هرگز. آیا راهی برای خلاصی از آن هست؟
بالاخره از امیرحسن چهلتن خواندم.در اروپا او را می خوانند. کتاب مهر گیاه را شروع کردم وتمامش کردم. در میانه اش خبرهای بد رسید راجع به نون. فضاسازی اشرافی و قدیمی کتاب را دوست داشتم.اما موضوع آمیخته با فضای تاریخی سیاسی آنچنان جذبم نکرد. اسم های مهرارفع، ملک تاج، بدرجهان، نورجهان، رفعت و... . درک خوب و تا حدی فضای زنانه
مغفولِ باقی! «اگر همهی زنها نجیب باشند، شماها [مردها] چکار میکنید؟» شاید نزدیک ده سال است قصد دارم کتابی از امیرحسن چهل تن بخوانم. همیشه در قفسهی کتابفروشیها کنار کتابهای مدرس صادقی دیده بودمش و هیچ وقت حتا تورقی هم نکرده بودم! دلیلش را هم نمیدانم. شاید چون چهلتن نه محبوب مجلات ادبی بوده، نه محفلنشین، و در نتیجه اسم و رسمی هم نداشته و دیده نشده. اینها گذشت تا دو سه سال پیش رفیقی گفت از چهلتن چیزی خواندهای؟ گفتم نه، توصیه کرد بخوانم چون کتابهایش خیلی مفت و ارزان است، همین! قیمت دو سه سال پییش سه چهار هزار تا شش هفت هزار تومن بود، حالا هم، حتا بعد از خارج نشینی و معروفیت در اروپا بهخصوص آلمان، قیمتها خیلی فرقی نکرده! نهایتن شده ده هزار تومن. بالاخره، فقط برای ارضای کنجکاویِ ده سالهام کتابی از چهلتن خواندم. مهرگیاه. از قضا کتاب نسبتن خوبی است. قطعن در این سی سال گذشته (نوشته شده در 1374) از بهترینهاست. دست کم حرفی برای گفتن دارد و چسنالههای پستمدرنیسی ندارد و کافهنشینی هم ندارد و دغدغههای پیادهروی به منظور پر کردن فضای داستان ندارد!
داستان از زمان شهریور 1320 به گذشته – زمان انقلاب اکتبر و بلشویکی - میرود و برمیگردد. شخصیتهای اصلی دو زنِ میانسال به نام شمس الضحی و رفعت هستند که درگیر مشکلات دنیای مردسالارانهاند. رفعت مرد را نیازی بدیهی برای زن میداند؛ میگوید مرد مانند بچهای است که برای ارضای کودکیاش داد و هوار میکند و در آخر به آغوش زن که هم مادر است و هم قحبه باز میگردد. و همین حس کودکانه برای او کافی است. هم پناه است، هم هوس و نیاز. برای رفعت مرد یک ضرورت زیستی و آرامشدهنده است (اگر فیلمهای مارلین دیتریش را دیده باشید اشارهای به شباهت رفعات و مارلین دیتریش برایتان جالب میشود). اما شمس الضحی، که مامایی خوانده و در بیمارستان مشغول است، وجود مرد را اضافی میبیند و خود را بینیاز از هر نرینهای میبیند. تا چهل و چند سالگی مجرد مانده و تنها دوستش رفعت است. این تفاوتها در فصلِ طولانی گفتوگوی رفعت و شمس الضحی درباره ازدواج، مردها، خانواده و ... خیلی خوب نوشته شده است و جهانبینی هر دو شخصیت به وضوح نمایانده شده است. و گفتوگویشان هم محتوای تابو و ممنوعهای دارد، حتا برای این روزها که همه داعیه فمینیستی دارند.
اما از لحاظ مفهومی و محتوایی؛ در داستان میبینیم تمام زنها (شمسی و مادرش، و رفعت) همگی مفعول و بازندهاند، همگی تن به مردسالاری دادهاند (البته داستان در هفتاد سال پیش اتفاق میافتد و نباید را شخصیتها خیلی روشنفکرمآب در نظر بگیریم). در هر حال، شخصیت شمس الضحی که تنها مخالفخوانِ سنت است به جای کنش دست به انفعال و گریز زده است. هم از جامعه و مردان و هم از خودش. و کارش ماما بودن و زایاندنِ سنت است. شاید در پایان به نوعی خودش را رها و آزاد میکند اما انگار خیلی خیلی دیر این اتفاق و رهایی اتفاق افتاده است. *** چند ایراد تکنیکی هم دارد. یکی بازگشت به کودکی شمس خیلی کلیشهای و نخنما بود، و طولانی. و توهم و کابوسی که همراه شمس الضحی است به موازات همان کودکی چندان جذابیتی در کل اثر ایجاد نمیکند، حتا پس از گرهگشایی. کتاب میتوانست خلاصهتر باشد (کلن 170 صفحه است!). مشخصن کتاب در فصلهای مجزایِ بازگشت به گذشته [فلشبک] ناموفق بوده است، ولی جاهای دیگر که در لابهلای گفتوگوها چنین بازگشتِ ناگهانیای رخ میداد نتیجهی بهتری داده است.
و دیگر اینکه، کتاب پر است از لغات روسی و فرانسوی و همگی بدون پاورقی. و باز هم اینکه، اسم کوچک چهلتن «امیرحسن» است نه امیرحسین :)
چهلتن به غایت رماننویس خوبی است؛ مهر گیاه هم حالم را خوب کرد؛ رمانی در بستر زمانی مورد علاقهام (یعنی بعد از مشروطه و اوایل پهلوی) با زبانی خوب و یکدست (البته حتما به لغتنامه یا اینترنت نیاز دارید) و درگیریهای روانشناسانه. شاید بشود این داستان را داستانی زنانه دانست اما من چندان به نگاه جنسیتی در مخاطبشناسی رمان، اهمیتی نمیدهم و خواندن این رمان را به همه توصیه میکنم.
چهلتن هم جزو معدود نویسندگانی است که زبان دورهی پهلوی اول و اواخر قاجار رو به بهترین وجه در میاره و بلده. در این کتاب به سراغ یکی از کم پرداخته شده ترین موضوعات رفته،وضعیت زنان شاغل و تحصیلکرده در دورهی پهلوی اول. بسیار شیرین،گیرا و دلنشین بود.خصوصا با صدای مسلط نویسنده.
نثر کتاب خیلی دلچسب بود، فضای تهران اون سالها هم خیلی خوب نوشته شده بود. موضوع هم تقابل دوگانه زن و مرد بود و به عنوان نوشته یک نویسنده مرد، در مورد زنها جالب توجه بود.