آنچه فصلهای کتاب حاضر را گرد هم میآورد درون مایهی واحدشان است: دولت یازدهم در چارچوب سیاست اعتدالی میکوشد زمینهی انباشت سرمایه به دست بخش خصوصی را فراهم بیاورد اما از آنجا که اولا توسعهی سیاسی را به تعلیق در آورده است و ثانیا خط مشی آزاد گذاری اقتصادی را پیشه کرده است عملا ناتوان از رفع اصلیترین موانع سیاسی و اقتصادی بر سر راه انباشت سرمایه در ایران است و در عوض فشار را عمدتا هدایت میکند به سوی یک نیروهای کار در جایی که جنبش کارگری مستحکمی در بین نیست و دیگری ظرفیتهای محیط زیست در جایی که جنبش زیست محیطی متشکلی در میان نیست.
محمد مالجو دانشآموختهٔ اقتصاد، پژوهشگر و نویسنده، متولد تهران است. موقتاً پژوهشگر میهمان در موسسهٔ بینالمللی تاریخ اجتماعی در آمستردام است و حوزهٔ علایق و پژوهشهای وی تاریخ اندیشهٔ اقتصادی، اقتصاد سیاسی و تاریخ اقتصادی ایران در دورهٔ پس از انقلاب را شامل میشود. وی هماکنون استاد گروه اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است.
فکر میکنم تنها راهحل پیشروی ما در شرایط سیاسی کنونی ایران، آگاهیبخشی است؛ به خودمان و دیگران. اکیدا پیشنهاد میکنم مایی که حوصلهی کتابخواندن داریم، این کتاب را بخوانیم و برای بقیه توضیحش دهیم. من اصلا نمیفهمم چطور بعضیها به مردم خرده میگیرند که کتاب نمیخوانند؛ خب کتاب خواندن واقعا نیازمند شرایط روحی خاصی است. فکر میکنم به جای خردهگیری بر عموم، بهتر است خودمان را وارد گفتگو با هم کنیم و بعد با زبان ساده با این عده حرف بزنیم. بخاطر همین، فارغ از اینکه با تحلیلِ چپ دکتر مالجو موافق هستید یا نه، لطفا این کتابِ کمحجم را به کتابفروشیهایتان سفارش بدهید و بخرید تا فضای نقد عقلانی بر سیاست فراهم شود، بجای توییت کردن و غر زدنی که همگی درش استادیم. اگر هم کتابهای مشابه دیدید لطفا پیشنهادش کنید. وقت زیادی برای یافتن راهحلی برای خروج از بنبست اقتصادی و سیاسی ایران فعلی برایمان نمانده و فکر میکنم این حداقل کاری است که ما گودریدزیها میتوانیم انجام دهیم.
دکتر مالجو میگوید در سالهای اولیهی بعد از انقلاب، بخاطر تصفیهی سرمایهدارهای به اصطلاح طاغوتی، سیاست اقتصادی چپگونه اتخاذ شد. بعد در شانزده سالِ بعد از جنگ (سازندگی و اصلاحات)، بها دادن به اقلیتهای سرمایهداری رواج یافت. این سیاست به ضرر طبقهی کارگر و به سود بورژوازی بود. دکتر میگوید اینکه میبینیم وضعیت همان طبقهی پایین هم بهتر شده، بخاطر آن گولِ معروفی نیست که میگوید اگر صاحبان سرمایه کارشان بگیرد، وضعیت پایینیها هم بهتر میشود. بلکه صرفا بخاطر سرریز پول نفت به همهی طبقات است. دلیل غالب شدن نظریات لیبرالیستی --بعد از انقلاب-- این بود که اقتصاددانهای چپ را دور ریختند و استادان زمان شاه را هم بازنشسته کردند، و جوانانی که در دههی هفتاد و هشتاد در آمریکا درس خوانده بودند را آوردند کردند نخبهی اقتصادی. سیاستمداران هم که کمکم مالاندوزی زیر زبانشان مزه کرده بود، این تئوریهای (نو)لیبرالیستی را وارد سیاست ایران کردند. بعد از این دورهها، در سال 84 شعارهای «عدالتطلبی برای ضعفا»ی احمدینژاد --طبعا-- رای میآورد. منتها دولت نهم و دهم مدیریت درستی نداشتند و عملا صرفا جای بورژواهایی را با بورژواهایی که پیشتر چندان بازی داده نمیشدند عوض کردند. بعد 88 اتفاق میافتد که دکتر مالجو، انتخابات 92 را پایانی بر آن و مدیون آن میداند.
اصل حرف محمد مالجو این است که دولت روحانی همان سیاستهای خصوصیسازی دورههای شانزده ساله را پیش گرفته و دارد به بیعدالتی دامن میزند. میگوید اگر به فرض هم این رونق کسب و کارهایی که دولت یازدهم سودایش را دارد (قطعا به هزینهی فشار بر طبقهی کارگر) اتفاق بیافتد، باز وضعیت عمومی بهتر نمیشود. چون این تجمع سرمایه، منجر به کار مولد نمیشود که شغل ایجاد کند و غیره. بلکه میرود در خارج خرج میشود و یا به صورت سرطانی، در بورس و موسسههای مالی اعتباری قرار میگیرد، و سرمایهدارها را سرمایهدارتر میکند و وضع پایینیها را بدتر. هزینهی این رونقِ کسب و کارهای خصوصی، با کوچک کردن دولت، یعنی کاهش هزینهی آموزش و درمان است. (در کتاب مقالهای هم دربارهی پولی شدنِ هرچه بیشتر دانشگاه --برخلاف قانون اساسی-- است.)
مقالات کتاب مربوط به سال 92 تا 95 هستند و دکتر همان ابتدا، میگوید اگر با همین روند پیش برویم، با یک «شورش نان» مواجه میشویم و مهمتر اینکه این شورش راه به جایی نمیبرد، چون تشکّل کارگری مستقل (که دولت یا کارفرما کنترلگرِ آن نباشند) نداریم و شورشی است بدون صاحب. (که پیشبینی کاملا درستی از آب درآمد.) اگر هم جلوتر برویم، مطالبات طبقاتی با قومیتی گره میخورند و شیطنت همسایههای ایران هم به آن اضافه میشود و نهایتا، تجزیه. [بنظرم نمیرسد این تحلیل چندان تخیلی باشد و اشکش را پاک میکند.] دکتر راهحل را در «ما» شدن و ایجاد تشکلهای عدالتطلبانهی واقعی میداند و میگوید همهی دولتها، عامدانه از تشکیل آنها جلوگیری کردهاند. وگرنه بعد از شکست سیاستهای --به زعم دکتر مالجو-- نولیبرالیستی دولت روحانی، در انتخابات بعدی (96) با یک احمدینژاد دیگر مواجه میشویم که شعار عدالت میدهد، ولی سودای چیز دیگری را در سر دارد. راهحل دیگر این است که نهادهایی که کلی بودجه میگیرند و مالیات نمیدهند (که به تعبیر دکتر مالجو برای تحمیل فرهنگ عدهی قلیل حاکمیت بر اکثریتِ ایرانی است) باید یک اصلاح ساختاری و اساسی بشوند. دو نکته بنظرم میرسند. یکی اینکه پیشبینی انتخابات 96 دکتر (یعنی شکست دولت روحانی) غلط از آب درمیآید. بنظرم دلیل پیروزی روحانی این بود که قالیباف را مردم میشناختند و --علیرغم پوسترهایش با محرومان!-- برایشان راحت بود که پیشبینی کنند همان فاجعهی احمدینژادی پیش خواهد آمد. و آقای رئیسی هم خودش جزء مالیات-ندههایی بود که مردم بهش بدبین هستند. خندهدار اینجاست که روحانی با همین تیکه و کنایههای مالیاتی، انتخابات را بر رئیسی برد، ولی بعدتر هیچ عملی در جهت بهبود وضع مالیاتی اتخاذ نکرد. دوم اینکه من فکر میکنم برچسب نولیبرالیست زدن به سیاستهای خصوصیسازی، هنوز کمی زود است! در دولتهای مختلف ما «رانت» داریم. یعنی قرار نیست مالیاتِ تولیدکنندگان خفن را کم کنیم، بلکه قرار است به اصحاب قدرت و روابط، پول بدهیم. یعنی نه بر اساس استعدادِ اقتصادی، که بر اساس روابط سیاسی حزبِ (!) در قدرت امتیازهایی بدهیم که اصلا هم مولد نیستند. در این معنا، ما حتا پیش از لیبرالیسم هستیم و در مرکانتیلیسم غرقیم و فقط آقای آدام اسمیت و هایک را با زدن این برچسبها به دوَل ایران، در گور میلرزانیم.
بخشهایی از کتاب (مثل بسیاری از کتابهایی که مجموعهای از سخنرانیها و مقالات نویسنده هستند) با هم همپوشانی دارد و این باعث میشود بعضی فصلها تقریبا تکراری شوند (مثلا فصل 5 و 7).
اعتدال در چارچوبی که مناسبات قدرت عمیقا نابرابر است به معنای تمکین در برابر نیروهای فرادستی است که از اجرای راهحلهای فنی ممانعت میکند. از دولتی که در اعتدالگرایی دچار افراط است انتظاری نمیتوان داشت ص۶۷
محمد مالجو که متاسفانه تا پیش از این کتاب نمیشناختمش بهدور از داد و بیدادهای رایج این نوع مقالات به نقد دقیق دولت آقای روحانی پرداخته. اکثرا سخنان همراه با فریاد، پر از کلیگویی و جناح بندی شده بیشتر از سخنان علمی و دانشگاهی دیده میشوند. خصوصا در مواردی که به نقد مثبت یا منفی دولت آقای روحانی پرداختهاند این موضوع بیشتر دیده میشود. این که کتابی تا این حد دقیق در چاپ یک مانده نشان دهندهی خیلی چیزهاست. مالجو در این کتاب که مقالاتش از ماههای اول تا پایان سال سوم دولت یازدهم منتشر شده سعی دارد به جهتگیریهای طبقاتی، ارتباط با جنبشها و دولتهای گذشته، مبارزه با تحریم، سیاست خارجه و نهاد دانشگاه در دولت یازدهم بپردازد. کتاب پر است از پیشبینیهایی از دورهی دوم و ادامهی مسیر فکری دولت که تماما به حقیقت پیوسته. مشخصا نگاه او به ادامهی مسیر سیاستهای پولی و خارجه جالب توجه است.
مقالهی اول کتاب با این سخن پایان مییابد(سال۹۲): اگر نگاه خوشبینانه دولت یازدهم به تحقق نگراید و ازاینرو یا تنش تحریمها در سیاست بینالمللی کماکان رشد فزاینده داشته باشد یا حتی اگر مصالحی نیز با قدرتهای جهانی به وقوع بپیوندد باز دستاندازهایی برای چیدن میوههای مصالحه ظهور کند و به میانجیگری ابتدا اقتصاد بینالمللی و سپس اقتصاد داخلی با شدتی بیش از پیش به سیاست داخلی سرریز کند، آنقدر که به خواست طرف ایرانی برمیگردد در میان مدت احتمالا فصل جدیدی از دیپلماسی بینالمللی در سیاست خارجی ایران رقم خواهد خورد تلاش برای ارتقای سطح روابط با روسیه و چین از فاز شرکای تجاری به فاز متحدان استراتژیک.