نثر بهمنبیگی انقدر گیرایی دارد که کتاب را مشتاقانه ادامه بدهی«؛ وصف زندگی عشایری، سختیها و مرارتهایش، بالا و پایینهاش در قلم بهمنبیگی جوری تصویر شده، گویی در این نشیب و فراز، تو خود حاضری! با اینکه تمام کتاب برایم نکته پرغصه بود، اما بخش اخرش برایم دردآورتر بود؛ سیلی رنج و فقر و جور زمانه را اینگونه بر صورت عشایری ندیده بودم؛ تنها ذهنیت من از عشایر شاید زندگی ارگانیک و پر انرژی سخت کوش مردمانی است که هر از گاهی بر قاب تلویزیون تصویر شدهاند! شاید اگر امروز بهمن بیگی بود، بیش از رنگ و لعاب تصویر از واقعیتهای ملال عشایر رمزگشایی میکرد!! به خود دلداری میدهم، این کتاب روایت سالیان دور است نه حال کنون! کاش...
اگر قره قاج نبوده گوشههایی از خاطرات مردیه که دین بزرگی به گردن آموزش عشایر داره. به نظر من خاطرات کتاب دو دسته هستند، دستهاول گوشهای از وضعیت آن زمان عشایر را به ما نشان میدهند که خب در نوع خودش جذابه اما خاطرات شخصی از آن دسته خاطراتی هستند که همه ما داریم. یه سری خاطراتی که هروقت یادمان می افته چشمهای ما برق می زنه اما وقتی برای دیگران تعریف می کنیم ان جذابیت را ندارد. از خلال تعریف های کتاب می توان به ارزش آنها نزد نویسنده پی برد اما برای ما شاید به آن جذابیت نباشند. اما در کل کتابیه که آدم از خواندنش پشیمان نمی شود. می ارزد زمان کوتاهی را به خواندن خاطرات یک بزرگمرد که در سایه تخیل عشایری بسیار هم پر آب و رنگ است، بگذرانیم.
بی اندازه وطن پرست بودم. حاضر بودم برای یک وجب از خاک وطن جانم را فدا کنم. غصه ی شهرهای از دست رفته ی ایران را می خوردم. غصه ی سمرقند و هرات را داشتم. غم نخجوان و ایروان گریبانم را گرفته بود. عموی شوخ و رندی داشتم. با اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان آشنایی اندکی داشت. پندم می داد که از این خیال ها دست بردارم. او می گفت :"مردم این شهرها و ولایت هایی که تو اسمشان را می بری از خودمان آسوده ترند. بگذار نفس راحتی بکشند." من می گفتم:"در چنگ اجنبی اسیرند، استقلال ندارند، چگونه راحت و آسوده اند؟" عمو چوب ارژنش را که چیزی بین چماق و عصا بود بر زمین می کوبید و فریاد می کشید:"گول استقلال قلابی را مخور. این ها در دست اجنبی هستند. خودمان در دست اجنبی ترها هستیم. این ها فرمان آقاها را می برند. خودمان فرمان نوکرها را. اجازه بده این بیچاره ها در همین حالی که هستند بمانند، اذیتشان مکن."
پیوند بهمنبیگی با سرزمین و ایلاتیها برایم عجیب بود، به نظرم همۀ این خاطرات شیرۀ جانشان همین پیوند بود، اتصالی که نویسنده را زنده نگهمیداشت و به او قوت زیستن و مبارزه میداد. خاطراتش چنان برایم دور و غریب بود که انگار داشتم افسانه میخواندم. از وضعیتی که عشایر داشتند، فرهنگ و نحوۀ زیستشان تا طبیعت و جلوههای قهار و زیبای محیط. از مهمترین ویژگیهای کتاب توصیفات قوی و جاندار نویسنده بود که به نظرم از عشقش به همۀ چیزهایی که تعریف کرده بود، سرچشمه میگرفت. میتوانستم بهمنبیگی را موقع نوشتن این خاطرات تصور کنم سرشار از غرور و افتخار و عشق با سایهای از غم روزگاران از دست رفته.
درمان دردهای عاطفی به سهولت امراض جسمانی نیست علاج دل دردها اسان است. درد دل ها را نمیتوان چاره کرد. چندی پیش از یکی از مدارس روستایی دیدن میکردم. کودکی دستگاه گوارش را بر تخته کشید و از دهان و مری و معده سخن گفت. که غذا چگونه از این مجاری میگذردو تغییر و تبدیل مییابد. گفتم غذا چیست؟ گفت نان. گفتم فقط نان؟ گفت فقط نان. بعد از بخارای من ایل من این کتاب عالی بود. داستان اگر قره قاج نبود که هم اسم کتاب هست، واقعا عالی بود. قلبم به تپش افتاد از این همه حس میهن پرستی.. وطن دوستی و عشق به کشور. واقعا همواره در حق اقلیت ها و مردم محروم کشور ما جفا شده. امثال بهمن بیگی ها کاش خیلی بودند ...
اگر قره قاج نبود. محمد بهمن بيگي. نشر قشقايي مجموعه اي از خاطرات كوتاه بهمن بيگي. كتاب نثر روان و جذابي داره؛زيبايي هاي ايل و ايل نشيني رو اينقدر زيبا توصيف ميكنه كه هوس چادرنشيني به سر خواننده مي افته. بهمن بيگي رك و بي پرده حرف ميزنه و با وجود اينكه خدماتش ميتونست اون رو تبديل به يك اسطوره كنه اين ضعف هاي اخلاقي و فكري كه خودش بيان ميكنه باعث ميشه خواننده متوجه بشه اونم يه ادم معموليه. بعضي از جاها نثر و تعريف وتوصيف ها پهلو به نژادپرستي ميزنه كه من دوست نداشتم. به هرحال كتاب روان و جذابيه كه بيشتر براي ميانسالان مناسبه.اينم بايد در نظر بگيريم كه بهمن بيگي قصه گو نيست بيشتر خاطره نويسه و در كارش صد درصد موفق بوده. "فقط با تاريخ كهن نمي شود غرور را نگه داشت، بين غرور و سيري و حقارت و گرسنگي ارتباطي منطقي و اجتناب ناپذير موجود است"
چه قلم شیوا و چه ذهن روشنی. بارها هنگام خواندن کتاب اشک ریختم. از بدبختی مردمان و فداکاری چون بهمن بیگی. قدر ندانستیم. در این کتاب کوچک خاطرات خواندم که با چه کارهای کوچکی چه اتفاقات بزرگی را میتوان آفرید. باید بیاموزیم.
کتاب صوتی کتابی که باید تمام فصلهای زیبایش را بخوانی تا در فصل آخر قسمت تلخ حقیقت را به تو نشان دهند. کتابی پر از توصیفات زیبا درباره مناظر، زندگی عشایری، مردمان بی سواد اما کودکان فوق العاده باهوش و عشق به معلمی. با ادبیاتی شیرین همچون پدری دلسوز
خوانش فوق العاده بود. حتما کتاب را میخرم و به عزیزی هدیه میدهم.
این کتاب بی مقدمه و بی معرفی-نامه مجموعهای از خاطرات پراکندهی شخصی آقای بهمن بیگی است از دوران کودکی تا سالمندی از تجربیات، مشاهدات، و مبارزات در زندگی قبایل و ایلات عشایر جنوب ایران و استان فارس. طبعا به دلیل نقش کلیدی بهمن بیگی در توسعهی سواد آموزی عشایر ایران و تاسیس مدارس شبانه روزی و تربیت معلم برای آنها طی دهههای ۱۳۳۰-۱۳۴۰، بخش عمده ای از این روایات به خاطرات آموزشی و فراز و فرودهای راه اختصاص یافته است سبک نوشتار بهمن بیگی با جملات کوتاه چکشی، توصیف دل انگیز و شاعرانه از طبیعت، طنزی خودمانی و دلچسب، و شور و احساساتی که گاه در صفحات کتاب موج میزند "اگر قره قاج نبود" را کتابی جذاب و خواندنی میکند. بهمن بیگی در ابراز و انتقال عشق و احترام و نیک خواهی که نسبت به جوانان نو آموز ایلات دارد موفق است. همچنین، تشریح و تاکید نویسنده بر محرومیتها و مشکلات زندگی عشایر فارس (و ایران) در قالب داستانهای سادهی کوتاه هم تاثیر گذار است هم به کتاب و نویسنده اعتباری حاکی از رمانتیکگریزی میدهد