What do you think?
Rate this book


80 pages, Paperback
گردیه پیش میدود چشمهایش گدازههایهای سرخاند که از آنها خشم زبانه میکشد،
ای ناموران چه میکنید؟ این تیغها نشانه چیست؟ آیا پیام جنگ میدهید؟ آیا پیروزی بر ترکان آن چنان مستتان کرده که از جنگ با سپاه ایران هراسی نمیکنید؟
سرداران همچنان خاموش مینگرند و آمد و شد پی میگیرند؛ چنان که گویی سخنان گردیه را هیچ نشنیدهاند. امید هنوز در دل گردیه نمرده است که میگوید: پشیمان شوید از جنگ که آیا هیچ به سرانجام کارتان اندیشیدهاید؟ میخواهید خانه مان زیر و زبر شود؟ میخواهید دریای خون به راه بیندازید؟ خشم هرمز ما را به آتش میکشد. اندیشهای دیگر کنید که این چنین، سرانجاممان مرگ است.
پس دور میچرخد و در چشمان یک یک سرداران خیره میشود زنان و کودکانتان را از یاد بردهاید؟ نگاهشان کنید. گلهای سرخ را بر لبانشان ببینید و چهچه بلبلان بیدل را از دهانشان بشنوید. چگونه میتوانید دلهای پر آرزویشان را با دست خویش در گور بگذارید؟
بهرام پیش میآید. دست گردیه را میکشد و او را خشمگین بر تخت مینشاند. خاموش شو ای بدگمان چرا شکست؟ چرا خواری؟ چرا ترس؟ آیا از یاد بردهای ساوه چگونه بر خاک افتاد؟ آیا دهها هزار سپاهش را همین مردان تار و مار نکردند؟ هرمز را ما به پیروزی رساندیم. اینک چرا در برابر ناسزای او خاموش بمانیم؟ چرا توانمان را نادیده بگیریم؟ ما پیروز میشویم و هرمز به سزای گستاخیاش خواهد رسید او و سپاهش زیر سم اسبان ما چون موری له خواهند شد.
- بلند پروازی میکنی برادر سپاه او از سپاه ترکان بیش است. بزرگ است. او را کوچک مگیر.