تاریخ خاص تنهایی رمانی است تأملبرانگیز، غافلگیرکننده و «خاص»؛ تاریخِ زندگی انسانهایی است عاصی و دورمانده از عشق. خسروبیک که زمانی از اعضای اتحاد و ترقی بود و در برههای از زندگی کشتن را جایگزین عشقورزی کرد، سرانجام در آخرین روزهای عمر با ترس و حیرت به عشق رو میکند، اما دیگر دیر شده است. نِرمین همواره عشق را میجوید اما وقتی مردی به خاطرش رنج میکشد، او را ترک میکند، چون معتقد است هر عشقی تاریخ خاص خود را دارد؛ تاریخی که با جنگ، شکست، رنج، ویرانی و آتشبس پیش میرود. این تاریخ خاص مانند آنچه مورخان مینویسند همواره آکنده است از درد و تباهی؛ تاریخی است که شادیها را نادیده میگیرد. از سوی دیگر، مُبرّا شخصیتی است که با وجود تمنای عشق، همیشه احساسات خود را پنهان و سرکوب کرده و با رفتارهای آکنده از بیمهری دیگران به دوران کهولت رسیده است و در نهایت، بهایی بس گران میپردازد.
He was born 1950 in Ankara, Turkey to the notable journalist and writer Çetin Altan as the first of two sons. His brother Mehmet Altan is also a journalist, writer and university professor of economy politics.
A working journalist for more than twenty years, he has served in all stages of the profession, from being a night shift reporter to editor in chief in various newspapers.
In addition to having written columns in several Turkish newspapers, including Hürriyet, Milliyet and Radikal, Altan has produced news programming for television. He worked as the editor in chief and lead columnist of Taraf, a daily Turkish newspaper, until he resigned from his post in 2012.
He was fired from Milliyet after writing a column on 17 April 1995 titled "Atakurd", which presented an alternate history of Turkey. In September 2008 when Altan published an article titled "Oh, My Brother" dedicated to the victims of the Armenian Genocide, he was charged under Article 301 of the Turkish Penal Code for "denigrating Turkishness". The judicial claim was initiated by the far-right "Great Union Party."
During Turkey's media purge after the failed July 2016 coup d'état on September 23, 2016, Altan, was arrested. On 16 February 2018, along with his brother Mehmet and four others he was sentenced to life imprisonment with the condition that they be locked up for 23 hours each and every day.
این کتاب برای من ارزش احساسی خیلی زیادی داره . اگر قادر بودم کتابی درباره خودم بنویسم، همچین چیزی از کار درمیومد ... راستش هرکار کردم دلم راضی نشد برای تاریخ خاص تنهایی ریویوو ننویسم (البته که نوشته های من زیر کتابها اغلب خاطرات کتابی اند تا نقطه نظر)؛ چرا که خودم را در برابر احمد التان_نویسنده کتاب_ و شخصیت های داستانش نرمین، خسرو بیک و خاله مبرا بسیار مدیون میدانم. من برای سیل اشک هایی که شبانه از چشم هایم جاری شد، صورتم را خیس کرد، و قلبم را جلا داد؛ برای زیبایی چشم هایم بعد از گریه کردن، به این کتاب مدیون ام. این کتاب را باید نیمه شب ها خواند، موقع خواندن اش باید تنها بود، شکست خورده، و چه بهتر که بیمار، تا زهر خنجرش اثر بر جان بنشیند و تلخی اش سریعا اثر کند.
برای ادای دین، آمدم از نزدیکترین و هولناک ترین تجربه مشترکم با نرمین نوشتم که خواندنش درآن شب تنهایی ابدی تاثیر عجیب و قدرتمندی بر من گذاشته و خاطرات ناخوشایندی را برایم زنده کرده بود. آنقدر نوشتم و خودم را کاویدم که به عمیق ترین، تاریک ترین و زشت ترین نقطه روحم رسیدم. مواجهه با این من حیوانی برای خودم هم آسان نبود و حتی از آزاد کردن این من و احضارش ترسیدم. اما از آنجایی که هیچ عقل سلیمی زشتی های وجود خود را در معرض دید عموم قرار نمیدهد، نوشته ها را برای خودم نگه داشتم و شروع به نوشتن چیزی قابل عرضه و بی خطر کردم. اما انگار هیچ چیز بی خطری در من هنگام و بعد خواندن این کتاب پیدا نمی شد؛ نوشتن از هرچیزی وقتی اینطور احساساتی و منقلب باشی یعنی لخت و عور در میان هزاران چشم ایستادن؛ باید انتظار تمسخر، توهین، طعنه یا هرچیز دیگری را داشته باشی که من ندارم. نه اینکه برای حرف دیگران تره خرد کنم، نه! آسیب پذیر تر از آنم که بتوانم اینها را به جان بخرم و در امان بمانم. پس چطور باید به این کتاب جانبخش ادای دین کنم؟ شاید همین ها که نوشتم هم کافی باشد، بهرحال از هر کس به اندازه ظرفیت اش باید توقع داشت و چقدر ظرف من کوچک است.
تاریخ خاص تنهایی کتابی ایست از احمد آلتان نویسنده ترک . کتاب او روایتی ایست از عشق، تنهایی، مرگ ، سیاست ، مذهب وتلاش برای جستجوی معنا در دنیای آشفتهای که شخصیتهای داستان در آن زندگی میکنند . اما با وجود مفاهیم فوق و شخصیت های داستان مانند خسروبیک و نرمین ، تنهایی را باید موضوع اصلی کتاب آلتان دانست . تنهایی در کتاب نقشی محوری و بنیادی دارد. این رمان داستان شخصیتهای مختلفی را روایت میکند که هر کدام به نوعی با تنهایی لعنتی دست به گریبان هستند . خسرو بیک یکی از آنان است . او مردی مسن و تنها است که گذشته تلخ و سیاه او را رها نمی کند . اواین گونه از جامعه طرد شده و به انزوا پناه برده است . نام کتاب ، تاریخ خاص تنهایی را می توان انتخابی هوشمندانه دانست که لایههای معنایی متعددی را به ذهن خواننده متبادر میکند. هر انسانی تجربهای منحصر به فرد از تنهایی را دارد. تنهایی هر کس داستان خود را دارد، با ریشهها، علل و پیامدهای منحصر به فرد. انتخاب نام تاریخ خاص تنهایی بر این نکته تأکید دارد که تنهایی خسروبیک، شخصیت اصلی رمان، تجربهای یگانه و خاص است که نمیتوان آن را به تجربه تنهایی افراد دیگر تعمیم داد. همچنین تنهایی پدیدهای ایستا و ثابت نیست، بلکه در گذر زمان تکامل مییابد و شکلهای مختلفی به خود میگیرد. رمان آلتان به کاوش در چگونگی تغییر و تحول تنهایی خسروبیک در طول زندگی او میپردازد. از دوران جوانی آرمانخواهانه او تا انزوا و ناامیدی دوران پیری، تنهایی خسروبیک سفری طولانی و پرفراز و نشیب را طی میکند. تاریخ بشریت مملو از داستانهای تنهایی است. از شخصیتهای منزوی در آثار ادبی گرفته تا انسانهای واقعی که در انزوا و تبعید زندگی کردهاند، تاریخ پر از نمونههایی از تنهایی در اشکال مختلف است. انتخاب نام "تاریخ خاص تنهایی" میتواند به این معنا باشد که رمان آلتان را میتوان به عنوان بخشی از تاریخ بزرگتر تنهایی بشر در نظر گرفت. چرا تنها می مانند ؟ چرا تنهایی می مانیم ؟ در کتاب آلتان، تنهایی به عنوان یک مضمون مرکزی و فراگیر، شخصیتها را در بر گرفته. تنهایی هر یک از شخصیتها منحصر به فرد و رنجآور است و از عوامل مختلفی مانند انزوای خود خودخواسته مانند خسروبیک ، ناتوانی در برقراری روابط عاطفی ، فقدان یا مرگ عشق ، ترس از صمیمیت و حتی پوچی و بیمعنایی زندگی ناشی میشود. علاوه بر اینها شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه نیز میتواند در تشدید تنهایی افراد نقش داشته باشد. در داستان احمد آلتان، شخصیتها در دوران پرتلاطمی از تاریخ ترکیه زندگی میکنند که با استبداد، سرکوب و بی ثباتی همراه است . شاید این شرایط باعث شده که افراد از یکدیگر دورتر شده و به انزوا پناه ببرند. تاریخ خاص تنهایی را می توان داستان داستانی سرشار از جستجو و پرسش در باب عشق، تنهایی، معنا و هویت انسانی دانست. شخصیتهای رمان هریک به گونه ای از لذت عشق واقعی محروم مانده و حال با فقدان آن و خلاء درونی دست به گریبان هستند . از نگاه آلتان ، ریشه تنهایی خسرو بیک و نرمین نه در فقدان معشوق ، بلکه در درک نادرست از خویش و جایگاه شان در هستی نهفته است. شاید تنها با درک و شناخت عمیق از خود بتوان به آرامش و رستگاری در زندگی دست یافت .
رمان مردن آسانتر از دوست داشتن است ، بسط و تکاملی از مضامین و ایدههای مطرح شده در تاریخ خاص تنهایی است. گویی آلتان در این کتاب، به کاوشی عمیق تر در ماهیت عشق، تنهایی، مرگ و جستجوی معنا در دنیای آشفته پرداخته . بنابراین تاریخ خاص تنهایی را شاید بتوان مانند مقدمه ای بر مردن آسانتر از دوست داشتن است دانست . شاید این گونه خواننده بتواند زمینههای فکری و اجتماعی و ظرافتها و پیچیدگیهای این رمان را عمیقتر درک کند .
تاریخ خاص تنهایی، فضایی مالیخولیایی و نه سورئال یا رئالیسم جادویی، بلکه نوعی رئالیسم اغراق شده دارد و روندی غیر خطی که بیشتر مخاطبان ایرانی چنین فضایی را پیشتر در آثاری همچون همنوایی شبانه ارکستر چوبها یا سمفونی مردگان تجربه کردهاند. تاریخ خاص تنهایی نیز مانند دو اثر مذکور، که هر یک علاوه بر چند وجهی بودن و مرکب بودن از مفاهیم و نکات مختلف، حول یک موضوع مرکزی مانور میدادند ( برای مثال در سمفونی مردگان : برادرکشی )، بر یک موضوع پر تکرار اما خاص تمرکز دارد : تنهایی. از این حیث، این نویسنده و آثارش، در بین هموطنان خود، بیشترین قرابت را با یوسف آتیلگان نویسندهی هتل آنایورت و پرسهزن را دارد. هر دو آنها دغدغههایی کمابیش نزدیک به هم و سبکی تقریبا مشابه دارند و زندگی تراژیکشان نیز به یکدیگر بی شباهت نیست. آتیلگان سالها تبعیدی و مغضوب بود و تا زمان مرگش دو رمان بیشتر ننوشت. احمد آلتان نیز روزنامهنگار و نویسندهی آزادهای است که بخاطر صراحت سخنانش به حبس ابد محکوم شد و اکنون در زندان است. او در این اثر، گویی تاریخ کشورش را، همراه با اندیشههای مرتجعانه و کپکزدهاش نه به صورت تاریخنگارانه، بلکه کاملا هنری و روانشناسانه بازتاب میدهد که البته بخش کم اهمیتتر ماجرا است. هستهی مرکزی داستان، تنهاییِ زاده شده از این تاریخ است. تنهاییِ منجر به آدمکشی، آدمستیزی و طرد زندگی. و البته ترس. حتی بی روحترین و قصیالقلبترین کاراکتر داستان هم میترسد. البته نه تا زمانی که تنهاست، بلکه زمانی که پی میبرد میتوانست تنها نباشد. آلتان در کنار تنهایی، ترس و عشق را هم به خوبی در این داستان واکاوی میکند. برخی از جملات او به حدی عریاناند که حس میکنید جامعترین تعریف یا کاملترین توصیفی است که میتوانستید درباره مهمترین خصلتهای آدمی بخوانید. با این وجود مانند هر کتاب خاصِ دیگری، پیشنهاد این کتاب به هر کسی میسر نیست. به زبانِ ساده و من بابِ درک حال و هوا و جو کتاب، اگر از خواندن کتابهایی مانند بوف کور، شازده احتجاب، همنوایی شبانه و ... لذت بردید، این کتاب نیز برای شماست.
میخوایم راجع به یه کتاب خوب ، «تاریخ خاص تنهایی» از «احمد آلتان» عزیز که دومین کتابیه که ازش می خونم (اول حیات خانم که کار فوق العادهایه و حالا هم این کتاب) حرف بزنیم. کتابی که با وجود ضحامت کمش (200 و اندی صفحه) حرف ها واسه گفتن داره. کتاب به لحاظ فرم دچار ایرادات بشدت زیادیه. شخصیت پردازی تق و لق ، داستان بسیار کوچولو و کم مایه ، دیالوگ هایی که رو مرز کپشن اینستاگرامی هستن و فقدان زمان داستانی ؛ ولی یه چیز باعث میشه با وجود تمام این ایرادات ، کتاب نه تنها به فرم که به محتوا هم میرسه. و اون فلسفه و دیدگاه نویسنده به یکی از بغرنج ترین مشکلات ( و برای عدهای زهر عسلی) هست : «تنهایی». سه شخصیت داریم که کامل ترینشون «خسرو بیک» هستش. هر شخصیت تصویریست از یک نوع تنهایی استثنایی که خیلی خوب «آلتان» عزیز تونسته کنار هم بچینتشون. چون آدم هایی که انزواطلب و بی تمایل به جمع هستن معمولا سخت میتونن کنار افرادی زیست کنن که اون ها هم دست کمی از خودشون ندارن و یک زندگی ملال آور و آزار دهنده (البته نه همشون) رو تجربه میکنن. رابطه سه شخصیت ابدا ساخته نمیشه تا اواخر داستان ، که ما یه رابطه فوق العاده و به یاد ماندنی از دو شخصیت میبینیم. من چرا گفتم سه شخصیت؟ ببخشید اشتباه گفتم چهار شخصیت داریم. «تنهایی» که در سراسر کتاب حضور داره و فضای داستان بر دوشش میگذره. ما (از نظر اکثرمون) دو نوع تنهایی رو میشناسیم یکی مثل شخصیت نرمین : افرادی که نمیخوان با دیگری ارتباط بگیرن و با وجود حضور در جمع باز هم حس تنهایی میکنن و در قلب خودشون خرد میشن و میشکنن (که این رو خوب تجربه کردم) ، و دومی شخصیت هایی مثل «مُبرا» افرادی که نمیتونن (بهتره بگیم انقدر نتونستن) ارتباط بگیرن با ک��ی که رفیقشون یا خرافهست یا تنهایی و اینجا هردو. شخصیت «خسرو بیک» شکل متفاوت تر و بسیار انسانی تر از تنهایی رو به ما میگه : «افرادی که عشق رو ندیدن». این متفاوت ترین نوع تنهاییه و هنگامی که روی متفاوت این قضیه رو ببینن ، به یک بحران میرسن مخصوصا اگر سالمند باشن : بحران پشیمانی و ترس. «ترس از محبت ندیدن» که اینجا معرکه دراومده و اون حس رو مخاطب حتما پابه پای شخصیتش تجربه میکنه. و پشیمانی دوم : پشیمانی از عاشق نشدن. «آلتان» عزیز ، خوب بلده این حس رو بسازه. افرادی مثل «خسرو بیک» در زندگی انقدر عشق ندیدن و عاشق نشدن که اول ازش میترسن و بعد از چشیدن مزه عشق پشیمون میشن که چرا زودتر عاشق نشدن.
من بنظرم درسته این کتاب به پای حیات خانم در بحث فرم نمیرسه ولی در بحث محتوا به همون حد از مابقی آثار امروز خیلی جلوتره. پیشنهادم اینه که افرادی که تنهایی های عمیق رو تجربه کردن این اثر رو حتما بخونن و ازش لذت ببرن.
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
-سعدی.
تنهایی یکی از احساسات عجیب بشره، چون یه سری احساسها توی وجود ما هستن که چیزی به اسم حد براشون تعریف نشده، مثل عشق، مثل ترس و مثل تنهایی. من سالهای زیادی از عمرم رو تنها بودم، و این تنهایی همیشه با خودش ترس به همراه داره، چون توی وجود همهی ما یه حفرهای هست که هیچجوره پر نمیشه. آدمها چیزهای زیادی رو در طول عمرشون امتحان میکنن اما انگار آخرش که باز بری سروقت حفره، و از بالا بهش زل بزنی، بازم یه حفرهاس و یه جاییش خالیه. برای همینه تا وقتی زندهای فکر میکنی که مرگ تیکه آخر پازله، اون چیزی که تموم این ماجرا رو به انتها میرسونه، اما به زندگی بدبینی، و بدبین بودن به زندگی اگه شدت بگیره تو رو نسبت به مرگ هم بدبین میکنه، و بعد دوباره ترس سراغت میآد. ترس اینکه مرگ هم چاره نباشه، و شفای این دیوونگی رو پیدا نکنی. خیلی از آدمها کمتر به تنهاییشون فکر میکنن، اما حداقل فکر میکنم عدهای که در آغوش کتابها و قصهها خودشون رو انداختن، به نحوی که شاید من درک بکنم و شاید برای من غریبه باشه، دارن با تنهایی دستوپنجه نرم میکنن و این کتاب انگار مدخلیه برای یه لحظه لمس کردن این تاریخ، تاریخ خاص تنهایی.
در مورد کتاب: این کتاب برای من خیلی احساسی بود، و پیشنهاد کردن رمانهایی که در من یه عالمه احساس برانگیخته کردن سخته. چون گاهی حین خوندن صفحات هی کتاب رو میبستم و سرم رو توی بالشتی فرو میبردم، بغض میکردم، نفس میکشیدم تا بتونم ادامه بدم. تا از آدمهایی که انگار توشون وجهههایی از قصهی زندگی خودم رو پیدا میکنم برای چند ثانیه دور باشم، برای چند نفس، ولی بعضی اوقات حتی بستن کتابی نقطه اتمامی بر احساساتی که ازش دریافت میکنی نمیشه. کتاب بهنظر من پر از ظرافتهای جورواجوره، چیزهایی که یا یه لحظه قلبت رو لمس میکنن یا ممکنه برای مخاطبها پشت پردهای مخفی بشن. این رمان تا حد زیادی لمس کردنیه. مثلاً یه صحنهای از کتاب بود که دو تا از شخصیتها رفتن کلیسا تا دعا بخونن، اما یکیشون هیچ دعایی جز دعای فاتحه بلد نیست. یا مثلاً یه جایی از کتاب نرمین از خسرو بیک در مورد عاشق شدنش میپرسه، و خسرو بیک دستی به سبیلش میکشه و اول اخم میکنه، بعد لبخند میزنه و بعد دوباره اخم میکنه. تموم این لحظهها و این تیکههای کوچیکی که توی کتاب پنهون شده بود، ممکنه توجه کسی رو جلب نکنه، اما من روشون مکث کردم و کتاب رو بستم و قایق خیالهام رو انداختم توی دریای گذشتهام.
روایت کتاب غیرخطیه اما در عین حال روایت و داستان آنچنانی هم وجود نداره که پیشروی انجام بده. خوندن کتاب مثل اینه که تو یه شب بارونی به یه عمارت متروکه رسیده باشی و یه آلبوم عکس حاوی یه سری عکس و چند نوشتهی کوتاه زیرشون پیدا کرده باشی که نه ترتیب درستی دارن و نه لزوماً باهم در ارتباطن، اما به هر حال قصههایی از دل سرنوشت آدمهای این عمارت بودن. احمد آلتان توی ساخت فضاها و محیط خیلی فرز و خوب عمل میکنه و با همون صفحهی اول هر فصل میتونه محیط داستانش رو رقم بزنه تا شخصیتها توش حرف بزنن و ما هم عین نظارهگر دور یا همون آدمی که آلبوم عکس رو باز کرده فقط گوش بدیم و رد بشیم؛ گفتمانهایی که بیشتر در مورد عشق هستن. سوا از داستان غیر خطی کتاب شامل یه سری مونولوگ از زبان نرمین هم هست که هر چند فصل باهاش روبهرو میشیم و به نوعی واکاوی بسیار نزدیک به درون شخصیت نرمینه، جملات سادهای که خیلی عریان بهنظر میرسن، و همون عریان بودنشونه که احساسات آدم دو جریحهدار میکنه و همزمان از این حجم مواجهه آدم ممکنه بترسه.
در پایان معرفی کردن این کتاب کار سختیه، اما فکر میکنم کسایی که باید، توی اون شب یا روزی که احساس تنهایی توی دلشون پیچیده بود، بهطرز سحرآمیزی گذرشون به این کتاب خواهد خورد و خوندنش رو شروع میکنن. ترجمه بسیار روون و تمیز و از زبان خود ترکی هم صورت گرفته بود.
تاریخ خاص تنهایی رمانیست که تلاقی تنهایی انسان را با انسانها به نمایش میگذارد. انسانی که در تنهایی خود مرام و مشرب خاصی دارد اما در موقعیتهای مختلف و در برخورد با آدمهای گوناگون، ممکن است حالتهای متفاوتی را پذیرا شود. اوج گریز از تنهایی، عاشق شدن است. حالتی که میتوان خودِ واقعی را کتمان کرد. به قول باختین، عشق به دیگری اعتراف به نقص خود است! حقیقتی که نرمین – یکی از شخصیتهای رمان- نتوانست در برابر آن دوام بیاورد. به همین خاطر بلافاصله بعد هر عاشق شدنی بهدنبال حسی در خود است تا بتواند رها شود و آن چیزی نیست جز حس تنفر و بیزاری و گریز. خسروبیک، پیرمرد و پدربزرگی مزدور که در پایان عمر به خود اجازه میدهد دریچههای قلبش به روی احساس باز شود اما دیرهنگامیِ این کار او را صرفاً شخصیتی کرده است که در صندلی بنشیند و با حالت غرور و عزت نفسی پوشالی خاطرات جوانی و زندگیاش را با نوۀ خود مرور کند. مبرّا پیردختری معتقد که میتوان او را خطرناک هم نامید زیرا فهماش کم و اعتقادش زیاد است! سایۀ مرگ و عقوبت را همیشه چون ابری بالای سر خود احساس میکند و سعی دارد جهانبینی خود را با اضطراب و امر و نهی به دیگران تحمیل کند.
این رمان خلوت است، انگار نویسنده خانهای ساخته و خود به حیاط پشتی آن خانه پناه برده باشد و آن را در تنهایی خود روایت کند. حضور سه چهرۀ ثابت «خسروبیک، نرمین و مبرّا» بار اصلی روایت و ماجرا را به دوش میکشند و شخصیتهای دیگر چون کاتالیزور حضور مییابند تا ابعاد شخصیتی آن سه چهره را واضح کنند. رمان در پهنهای رئالیستی رخ میدهد اما تلاشهای گسستهای در جایجای آن نهفته است تا به سوررئالیسم تشر بزند. این حالت برزخی در سبک نوشتاری، داستان را جا انداخته و آن را دلپذیرتر کرده است. باید در غروبهای دلتنگی بنشینی و آن را ورق بزنی تا جایی که رفتارهای ثابت شخصیتها دلتنگات کند و کتاب را ببندی. البته این حُسن کتاب است و انفعال و سستی و تکرار بنمایۀ اصلی نویسنده در پیشبرد داستان است.
روایت کتاب رفتهرفته جان میگیرد و با بروز احساسات شخصیتها، نقلقولها جلب توجه میکند. آنچه برای من از خوانش این کتاب به جا ماند، صفحات آخر کتاب است که تصاویر پابهپای تنهاییها داده بودند و شخصیتها، چون طفلان فقط ملزم به حضور بودند. صدای زندگیِ پرتافتاده در این رمان از صدای اتفاقات آن بلندتر بود و این عامل را میتوان برگ برندۀ کتاب دانست.
اگر رُزماری برای لحظه ای از شانه کردن موهای خود دست می کشید و به خسروبیک نگاه میکرد و سایه ای از غم در چشمهایش می افتاد ، می توانست تمام زندگی او را تغییر دهد، اما رُزماری نگاه نکرد .به طرز بی رحمانه ای به شانه کردن موهایش ادامه داد. خسروبیک تماشایش کرد .مقدر بود خسروبیک هفتاد و اندی سال بعد ، در یک نیمه شب ، در سالنِ نیمه تاریکِ یک عمارتِ خلوت ، زندگی خود را در یک جمله برای نوهاش خلاصه کند:"کشتن یک آدم خیلی راحتتر از دوست داشتن اوست"
{مشت نمونه خروار… دو صفحه از کتاب رو اینجا براتون نوشتم… بقیه ۲۰۳ صفحه کتابم همینه… بحث تنهایی انسان}
دلشکسته و آزردهام، دیگر از رفتن تکههایی که میترسیدم من را ترک کنند و بروند نمیترسم، چون گویا رفتهاند، خلا درونم بزرگتر شده است، این خلا به جای تکههای از دست رفتهٔ من به بخشی از من تبدیل شده است. درونم راکد است؛ نه تکانی وجود دارد، نه ترسی، نه عشقی، نه هیچ احساسی و حرکتی، درونم خلئی بزرگ است و این خلا را قهر و دلشکستگی و اندوه پُر کرده است و هر ازگاهی این احساس به من دست میدهد که زیاد زنده نخواهم ماند، نمیتوانم درک کنم که فرد سالمی مثل من چرا خود را این قدر به مرگ نزدیک میبیند، شاید در نهان دلم برای مرگ تنگ شده است، دیگر هیچ ترسی از مرگ ندارم، از مرگ نمیترسم، ترسهایم هم مثل همه احساسهایم خسته شدهاند، آنها هم من را ترک کردهاند. مثل قلعهای هستم که آمادهٔ تسلیماست، اما تسلیم چه چیزی خواهم شد، تسلیم چه کسی خواهم شد، گاهی به ازدواج فکر میکنم، تنها چیزی که میخواهم یک زندگی آرام است و یک حیاط بیصدا، چند کتاب، چمن، سایه، کمی خواب بعد از ظهر، هیچکس عاشقم نشود، عاشق هیچکس نشوم؛ دلم برای چنین زندگیای تنگ شده است. همه این چیزها را میخواهم، اما این را هم میدانم که اگر به این خواستههایم برسم گریهکنان فرار خواهم کرد . من چیزهایی را که میخواهم، واقعا نمیخواهم. همهٔ خواستههای من تمام شد. در واقع من هیچوقت یک خواستهٔ واقعی نداشتم، حالا هم حوصلهٔ این را ندارم وانمود کنم که خواستهای دارم. دیشب به یک مهمانی دعوت شده بودم، مثل همیشه مردها دور و برم جمع شده بودند، یکدفعه دیدم بلند بلند میخندم، درحالی که من با بیمیلی به آن مهمانی رفته بودم. از این گذشته، خیلی دلم گرفته بود، اما وقتی مردها را میبینم هیجان زده میشوم، سعی میکنم من را بپسندند و تحسینم کنند، گمانم تنها چیزی هم که باعث شد سرزندگیام میشود تلاشی است که برای دوست داشته شدن میکنم. یکبار به مردهایی که دورم جمع شده بودند گفتم: «راستش من زن غمگینی هستم.» و همهشان شروع کردند به خندیدن. آنها تصور کردهبودند که من دارم شوخی میکنم. هیچ کدام از آنها غم من را نمیدید، کاش کسی میتوانست آن را ببیند…
یه چیزی توی این کتاب بود که من و آزار میداد، مشترکا با «چشمهایش» بزرگ علوی. تنهایی من خیلی با تنهایی که تو به تصویر کشیدی فرق داره احمد، برای همین نتونستم با کتابت ارتباط برقرار کنم هرچند که خسروبیک برام عزیز بود.
. چند وقت پیش تو یکی از گروه های تلگرامی یه بحثی بود که اگه قرار باشه خودتون به چیزی تشبیه کنید اون چیه؟؟؟ اولین چیزی که برای جواب سوال به ذهنم رسید یک اتاق خالی بود چون عمیقا حس تنهایی بهم القا میکرد. امشب که کتاب تموم شد مطمئن شدم که تشبیه درستی کردم چون حسم حین خوندنش مثل وقتی بود که تو یک اتاق خالی نشستی، یه سری عکس دور خودت پخش کردی و صدای خاطراتی که تو ذهنت مرور میشه تو سکوت اتاق بی رحمانه مثل پتک تو سرت میکوبه و این به نظر من تصویری از یک تنهایی عمیقه...
بار ها با خوندن سطور این کتاب ب معنی زندگی فکر کردم به تنها بودن و به دلیل زندگی کردن کتاب دید تازه ای به پدیده روابط اجتماعی انسان ها داره و بستر این اتفاق ها در جامعه سنتی ترکیه اتفاق میفته که به حال و روز امروز ما بی شباهت نیست شاید هر موقعی دیگه این کتاب رو میخوندم اینقدر همدردی نمی کردم با متن و نویسنده این کتاب گاهی با شیب فزاینده ای به سمت افسردگی و گاهی به امید روانه میشه و این شما رو با کتابی تنها میزاره که مسیر اش اونقدر مشخص نیست …
نام کتاب نظرم را جلب کرد، در روزگار من و ما، کلمه تنهایی برایم جذاب و کنجکاوی برانگیز و چالش بر انگیز شده، هر چه میگذرد ان را بیشتر احساس میکنم، هم هر چه در روند تغییرات اجتماعی و بین انسان ها به پیش میرویم و هم هر قدر از گذر عمر و تاثیرات ان بر من میگذرد، و لذا کنجکاوی و تعمق و تفکر در ان شاید وسیله ای برای تخفیف الام تنهایی و یا تنها مسکنی موقت برای ان باشد، انسان وقتی سرش و ذهنش خیلی مشغول است، بخصوص در دوران جوانی که روزگار باو بیشتر رو میاورد وجود و الام تنهایی را کمتر احساس میکند، بتدریج که بزرگتر میشود چون اقبال دنیا باو کمتر میگردد بیشتر متوجه خودش میشود و لذا بیشتر باین موضوع میپردازد، در مورد این سه نفر یعنی خسروبیک، نرمین و خاله اش مبرا نیز این سناریو بتدریج پیش رفت، خسرو بیک پس از رفتار های خشن جوانی، و نرمین پس از سرگردانی های جوانی وقتی به سن میانسالی نزدیک شد و بقول خودش متوجه تارهای سفید مو و شروع چین خوردن پوست بدن شد و مبرا پس از عمری تردید و دفع الوقت و کم کم جمود فکری این احساس تنهایی و نیاز بدفع ان و احساس نیاز به توجه، دوست داشتن و دوست داشته شدن که انهم از علایم مخفی تنهایی است در انها ظاهر شد، در خسرو بیک هم این احساس دیر ظاهر نشده بود ولی ابتدا ان را انکار کرده بود و وقتی ضعیف تر شد ان را دید و شناخت و احساس کرد و خلاصه با پایانی غمگین و تا حدی کمدیک، داستان پایان میابد و شاید هم مانند بسیاری از ناتمامی های عمر ناتمام تمام میشود، در اینجا یاد شعر معروف قصه دل مهدی سهیلی افتادم که شاید خواندن تمام ان بعد از خواندن این کتاب بی لطف نباشد
پروانه سوخت شمع فرومرد شب گذشت ای وای من که قصه دل ناتمام ماند
ترجمه خوب خوش دست فصلهای کوتاه و داستان گیرا تا به حال از نویسنده های ترک چیزی نخونده بودم و وقتی فروشنده بهم پیشنهادش داد کمی گارد داشتم حتی زودتر شروعش کردم که اگر داستان جالب نبود کتاب رو تعویض کنم اما از همون فصلهای اولش جذب داستان شدم داستان درباره زندگی یک پدر بزرگ پیر به اسم خسرو بیک و نوه مجردش نرمین هست طی فصول مختلف کتاب که اکثرا ۳-۴ صفحهای هستند به صورت غیر خطی جوانی خسرو بیک، پیریش، نرمین و کودکیش روایت میشه یکسری فصول هم نرمین راوی افکار و ترسهای خودش میشه واقعا زیباست
📚📖🇹🇷 کتاب ( تاریخ خاص تنهایی) سراسر غم و سراسر غافلگیری است داستان آدم هایی که در سراسر این زندگی هرگز با عشق و دوست داشتن رویارو نشده اند و درست در روزهای آخر زندگی تصمیم به دوست داشتن میگیرند و دیگر فایده ای ندارد دوست داشتن واقعی از اطرافیان و خانواده شروع میشود که حتی این نوع عشق هم در افراد این داستان وجود ندارد و در روزهای آخر نرمین متوجه میشود که پدر بزرگش خسرو بیک را دوست دارد و آن پیرمرد هم برای اولین بار میفهمد نوه ای دارد و درست جایی که دوست داشتن شکل میگیرد خاله مبرا دیوانه میشود و باجنون در بیمارستان بستری میشود و باز خانه در تنهایی خود فرو میرود و زمانی که نرمین و پدر بزرگش دوست داشتن را تجربه میکنند، ناکام میمانند.... کتاب زیبا و پر از غم بود 🥲🖤
Hüsrev Bey osmanlı dönemlerinde bir katil/casus. Sevgiyi bulamıyor, sekse düşkün. Aşık oldugu ingiliz ajanı öldürmek zorunda kalınca, sevgiye dair tüm umutlaarını yitiriyor vazgeciyor. Torunu çelişkiler içinde yaşayan yalnız ve mutsuz bir kadın. Sevgiyi sevmeyi dedesinde buluyor ama çok geç oluyor.
Ahmet Altan'ın Osmanlı son dönemini anlatmaya başladığı serinin ilk romanı olma özelliğini taşıyan bu eser, serinin sonraki kitaplarını okuma hevesini oluşturmuyor okuyanda. Seriye "Kılıç Yarası Gibi" ile başlayıp "İsyan Günlerinde Aşk" ile devam etmek daha iyi bir seçenek olabilir.