داستان سه کاهن به یک روز از زندگی پیامبر اسلام، محمد، در سن چهار سالگی بازمیگردد. در این داستان حلیمه دایه پیامبر در تلاشی قابل توجه، سعی دارد تا جان پیامبر را از گزند کاهنانی نجات دهد که میخواهند بر اساس نشانههای ظاهری پیامبر خاتم، وی را در کودکی از بین ببرند.
مجید قیصری نویسندهای که با داستانهای جنگیاش شناخته شده است. وی در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد اما اصالتاً اصفهانی است و در رشته روانشناسی تحصیل کرده است. قیصری در اوایل دهه ۷۰ به طور جدی به نوشتن داستان کوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگی بود، جنگی نبود»، مجموعه داستان «طعم باروت» و مجموعه داستان «نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاشهای او در زمینه داستاننویسی در دهه گذشته است. در سال ۱۳۸۰ رمان «ضیافت به صرف گلوله» و در سال ۸۴ مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» از وی به چاپ رسیده و رمان «باغ تلو» و مجموعه داستان «گوساله سرگردان» نیز از جمله کتابهای وی است. داستانهای کوتاه قیصری در حقیقت کولهبار زخمها، یادها و شهود هنرمندی است که سالهای نوجوانی خود را پشت خاکریزها و زیر آتشباران روزهای جنگ گذرانده است. وی سعی کرده است تا از خاطرات جنگ تنها به روایتی ساده بسنده نکند بلکه خواسته است داستانهای ماندگاری بسازد که به روایت عواطف انسانی و موقعیتهای مختلف در پسزمینهای به نام جنگ بپردازد. همچنین کتاب «سه دختر گل فروش» برنده جایزه قلم زرین سال ۸۵ شد.
۱۴۰۰/۰۲/۰۱ بسم الله با اینکه داستان را نمیدانستم، برای من نه جذابیت داستانی و محتوا داشت و نه جذابیت فرمی. اوایل کتاب امیدوار بودم در ادامه اتفاقی بیفتد یا هیجانی به داستان تزریق شود که خب به نظرم آن چه منتظرش بودم، اتفاق نیفتاد. شاید بتونم بگم به نظر من کتاب اصلا نقطه اوج نداشت. ابتدا که کتاب را آغاز کردم پیش خودم گفتم این کتاب از کتابهای سه از پنج است اما حالا در پایان کتاب به نظرم دو و نیم و حتی دو مناسبتر باشه. نمیدونم چرا ولی با اینکه اولین کتابی بود که از مجید قیصری خواندم، در پسزمینه ذهنم از او انتظار بیشتری داشتم. معمولیِ معمولیِ معمولی.
بسیاری در بحث روایت امر قدسی، همۀ توجه خویش را بر رازگونگی و نامکشوفی آن میگذارند و بدینترتیب بهراحتی حکم میرانند که «وضوح و تفصیل، دشمن روایت امر قدسی است». سپس میگویند که استعاره و دیگر صنایع ادبی برای همین بهکار میآیند که حرف را در لفافه بپیچند و بر ابهام و ایهام بیفزایند. اینان قرائتی خاص از امر قدسی دارند و آن قرائت را بر متن مقدس، تحمیل میکنند. مراجعه به متون مقدس نهتنها بر این ادعا صحه نمیگذارد، بلکه در اکثر موارد خلاف آن را نشان میدهد. این عده دقت نمیکنند که امر قدسی یکصفت بارز دیگر هم دارد؛ تعالی و علو. اتفاقاً دشمن اصلی تعالی، تردید و ریب است. قرآن بهوضوح ادعا میکند که متنی محکم و پابرجاست و برای مغشوشکردن ذهن انسانها نیامده است. چطور میشود که چنین باشد؟ چطور متنی هم واضح است، و هم سراسر راز در دل دارد؟ چطور ایضاح و آشکارگی، هم خصیصۀ متن مقدس است و هم دشمن امر قدسی؟ آیا این موقعیت متناقض، به خود امر قدسی بازنمیگردد؟ و روایت معطوف به امر قدسی را دچار تناقض نمیکند؟ چرا میکند. دقیقاً بهدلیل همین خاصیت امر قدسی است که روایت آن، همواره سایهبهسایۀ تناقض و تضاد انجام میشود. امر قدسی خودش را در روایتی واضح نشان میدهد و در همان حال، از تندادن به چهارچوبهای آن روایت میگریزد. راوی در نزدیکشدن به امر قدسی، مشکلی اساسی دارد که همانا اصل کارش را تهدید میکند؛ هم باید محکم و مطمئن حرف بزند و هم بر ندانستههای ذهن و تاریکیهای روایت خویش معترف باشد. او گامبهگام در پی چنگانداختن به قدسیت است و امر قدسی، گامبهگام به آغوشش میرود و همزمان میگریزد. بنابراین روایتگری که با امر قدسی مواجه میشود، هرلحظه در معرض شکست و نابودی است. هرآن ممکن است وضوح یا ایهام روایت او را نابود کند و درهم بریزد. روایت امر قدسی، راهرفتن بر لبۀ تیغ است؛ هم ایستادن بر آن ناممکن است و هم افتادن از آن، مساوق هلاکت. پس از خواندن کتاب «سهکاهن»، این سؤال به ذهن خطور میکند که قیصری چطور چنین روایتی خاص از کودکی پیامبر ارائه کرده است؟ چنین نزدیک و چنان هولناک؟ چنین صمیمانه و چنان بیرحمانه؟ چنین قصهگو و چنان ذهنی؟ چطور روایت از حدود معمول چهارچوبهای ذهنی بشری فراتر میرود و همچنان انسانی میماند؟ جواب در نقطۀ کانونی روایت است. آن سهکاهنی که وارد رمان میشوند و ماجرا با ایشان زاده میشود، هول میآفرینند و تعلیق بهوجود میآورند. نکتۀ مهم در باب ایشان، محدودماندن آنها به «تیپ کاهنانه» است. آنها نام مخصوص ندارند. مردد نیستند. شک نمیکنند. در بهکاربردن دانش خویش تردید نمیکنند و هیچتعللی در اقدامکردنشان نیست. آنها «مأموریتی» دارند که باید به انجام برسانند. آنها نمایندۀ امری فرازمینی هستند که إلا و لابد، در پی خاموشکردن نور نبوت است. آنها بازی رمان و پیرنگ داستان را گستردهاند. آنها نیرویی هستند که رازهای آسمانی در تنۀ زمین تزریق میکنند، اما شخصیت اصلی سهکاهن کیست؟ «حلیمۀ سعدیه». حلیمه از نظر داستانی یکشخصیت کامل است. مخاطب بهخوبی درکش میکند. ترسهایش را میفهمد. با تردیدهای مهمش در تصمیم، نگران میشود. با پایان سفرش نفس راحتی میکشد. رابطۀ او را با اطرافیانش خوب میشناسد. خانواده و چادر زندگی او را کامل در ذهنش مجسم میکند. همۀ اینها یعنی که مجید قیصری در روایت یکداستان مدرن، موفق بوده است. اینها نشانۀ آن است که نویسنده توانسته ذهنیت بیافریند و پیرنگ را گسترش بدهد. اینها یعنی که امر توضیحنادادنی در کار نیست. شخصیت، گنگ نمانده، عناصر داستان بهخاطر روایت امر قدسی مخدوش نشده و فرم بینالاذهانی بینالمللی داستان مدرن، از دست نرفته است. بههمیندلیل کتاب در چهارچوب انسانی مانده و مانند داستانهای کهن، وارد حریم خدایان نشده است. نوشته، روان است و روایت، حفرهای ندارد. همۀ اینها موفقیتی است بزرگ برای نویسندهای ایرانی. منتها خطری در میان هست و آن، سکولارشدن قصه است. همیشه در آثاری که قصد نزدیکشدن به امر قدسی را دارند، خطر واقعی سکولارشدن وجود دارد. کلید فهم افتادن نوشته در دام سکولاریسم یا نیفتادنش، تمرکز بر شخصیت اصلی است. هنگامی که مخاطب با حلیمه همراه میشود، احساس جداشدن از امر قدسی را ندارد. حلیمه راززدایی نمیکند و داستان را بر بستر سکولاریسم پیش نمیبرد، درعینحال که کاملاً عینی و ملموس ساخته میشود و در دسترس مخاطب قرار میگیرد؛ چون حلیمه مادر است. حلیمه دایهای است که بیش از آمنه، با پیامبر بوده است. حلیمه با پیامبر، صمیمی است و حتی باید گفت که عاشق اوست. این عشق مادرانه اجازه نمیدهد که پیامبر از دسترس مخاطب خارج شود، بیآنکه از شکوه و قدسیت رسولخدا کاسته شود. روایت هم امر قدسی را تحمل میکند و هم انسانی پیش میرود؛ چون حلیمه که بار اصلی ساخت داستانی بر شخصیت او استوار است، آنچنان به امر قدسی نزدیک است و عاشقانه دوستش میدارد که از نظر ذهنی، اجازۀ جداشدن مخاطب را از پیامبر نمیدهد. شخصیتپردازی حلیمه به نویسنده امکان داده تا با همۀ مهابت و نوری که در امر قدسی هست، چنگ در دامن آن بزند و اجازۀ گریز از ساختار داستانی را به آن ندهد. اینگونه است که روایت سهکاهن زیر سایۀ پیامبر، گامبهگام حلیمه پیش میرود تا هم معطوف به انسان بماند و هم سپهر امر قدسی را ندرد. این اثر را میتوان در برابر فیلمی گذاشت که مجید مجیدی ساخت. آن فیلم با همۀ تلاشش در ارائۀ تصاویر خارقالعاده و استفاده از موسیقی، بهعلت روایت ضعیفش در دام سکولاریسم افتاد و درنهایت به راززدایی از امر پیامبری منجر شد؛ چون نتوانست موقعیت متناقض امر قدسی را روی زمین تحمل کند. تیپهایی داشت که امر فرازمینی را وارد روایت کنند، اما شخصیتی نداشت که بتواند پارادوکس تجلی زمینی امر قدسی را در خود جمع کند. شاید قرار بود شخصیت ابوطالب در چنین جایگاهی باشد، اما سناریوی کاملاً ساده، عاری از شخصیتپردازی و بازی معمولی ارائهشده، به چیزی سبک و بیمعنی منتج شد.
یک کتاب فوق العاده از مجید قیصری. داستانی در مورد روزهایی از ۴ سالگی پیامبر که سه کاهن برای دزدیدن او اقدام میکنند ولی حلیمه، دایه پیامبر، او را نجات میدهد. لذت شنیدن کتاب صوتی سه کاهن هم که توسط استودیو قناری تولید شده است، از دست ندهید. از این لینک میتوانید خرید نمایید https://taaghche.ir/book/55130/
کتاب نوشتن از یک ماجرای یک روزه کار بسیار سختی میتواند باشد؛ به خصوص اگر این ماجرا یک روایت تاریخی از زندگی انسان مهمی همچون پیامبر اسلام باشد. ماجرایی که حول محور شخصیت دایهی پیامبر حلیمه میچرخد و منجربه تصمیمگیری بزرگی از جانب او میشود، در مسیر انتخاب حلیمه معجزاتی رخ میدهد که همراه با فراز و نشیبهای داستان جذابیت کتاب را ب��لاتر میبرد. برای پرداختن به حوادث تاریخی و تبدیل کردن آنها به یک داستان بلند شیرین، علاوه بر جنبههای ادبی توجه به واقعیت ماجرا و بررسی منابع گوناگون نیز اهمیت دارد که مجید قیصری به خوبی از عهدهی این دو مسأله برآمده است. توصیفات دقیق واقعه باعث میشود مخاطب تمام شرایط را کاملا درک کند اما همین توجه زیاد به جزئیات گاهی برای بعضی شور و هیجان داستان را کمرنگ میکند. کتاب چندان هیجان انگیز آغاز نمیشود و این موضوع به دلیل همان جزئی نویسی زیاد نویسنده است که تا به قسمتهای اصلی داستان برسد آدم را به ستوه میآورد. کتاب را بیشتر برای کسانی که داستانهای تاریخی دوست دارند، توصیه میکنم.
سه کاهن نوشته «مجید قیصری»، روایتی تاریخی از تلاش حلیمه، دایه پیامبراکرم (ص) است که در مدت یک روز، سعی در نجات جان نبی اسلام (ص) از گزند کاهنانی دارد که براساس نشانههای ظاهری پیامبر خاتم (ص) به دنبال یافتن و از بین بردن ایشان هستند. کتاب خوبیه پیشنهاد میکنم مطالعه کنید
ماجرا از اونجایی شروع میشه که سه کاهن برای یافتن پیامبر وارد قبیله سعدیه میشوند و این داستان یک فصل در میون از زبان حلیمه دایه پیامبر و حارث همسر وی روایت میشود. کتاب متن ادبی خوب و روانی داره اما محتوا برای من که هیچ هیجان و کششی نداشت ولی بابت اینکه داستان جدیدی از رسولالله خوندم ، خرسندم!
کتاب ادبیات سنگینی داره ولی یکم که جلو تر میری عادت میکنی بهش.کتاب موضوع جدید و جذابی داره.ارزش یک بار خوندن رو داره ولی فکر نمی کنم دلم بخواد دوباره بخونمش. «سه کاهن» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/120500
داستان یک روز از زندگی حلیمه و همسرش حارث در جوار پیامبر چهار ساله،زمانی که کاهنانی برای ربودن پیامبر به سراغ آنها می روند. خیلی دوستش نداشتم،دقیقا نمی دونم چرا،شاید چون مثل فیلم محمد رسول الله،پر از معجزه بود،که کتاب رو برام از جذابیت انداخت.