زندگی و زمانه محمد علی فروغی کتابی ایست از احمد واردی ، استاد دانشگاه که این کتاب درحقیقت پایان نامه دکتری او بوده ، کتاب واردی ، توسط غول ادبیات و فرهنگ ایران ، عبدالحسین آذرنگ به فارسی ترجمه شده . واردی کتاب خود را با در آمد و پیش زمینه تاریخی طولانی که از زمان عباس میرزا و تلاش های او برای مدرن سازی ایران تا انقلاب مشروطه را دربر می گیرد ، شروع کرده و سپس به زندگی پر فراز و نشیب فروغی و نقش آفرینی های بسیار مهم و تاریخی او در موقعیت هایی حیاتی و سرنوشت ساز رسیده. واردی کتاب خود را به سه بخش سرگذشت سیاسی ، آثار فروغی و جایگاه فروغی در تاریخ ایران تقسیم کرده و کتاب را با مقاله ای از فروغی به نام چرا باید ایران را دوست داشت ؟ به پایان رسانده . اما از جهتی دیگر ، زندگی فروغی را می توان به دو قسمت سیاسی و غیر سیاسی تقسیم کرد . در قسمت سیاسی ، فروغی سه بار نخست وزیر ، چندبار وزیر و نماینده مجلس ، عضو هیات اعزامی به پاریس و سفیر ایران در ترکیه بود . فروغی ایده اصلاحات را در ذهن ساده رضا خان کاشت و این گونه ایران صاحب چیزهایی شد که زمانی آرزوی آن را داشت . در مقام سفیر ، قرار داد مرزی با ترکیه در زمان او امضا شد که در سودمندی آن ، امروزه تردید وجود دارد . اما بزرگترین اقدام فروغی به عنوان یک فرد سیاسی را باید رد پیشنهاد انگلیسی ها در پذیرش نظام جمهوری و تلاش برای بقای سلسله پادشاهی از طریق شاه جوان دانست که به بقای پهلوی منجر شد . به عنوان فردی سیاسی ، فروغی دست کم دو بار فریب خورد ، از پدر و پسر ، رضا شاه و شاه . رضا شاه ، آشکارا ، نه تنها فردی ساده که به حرف مشاورانش گوش دهد نبود ، بلکه بیشتر آنها را کشت و برخی هم از ترس او ، خود را کشتند . فروغی بخت یار بود که کشته نشد و در عوض به استراحتی فرستاده شد که فروغی این دوری اجباری را مفید ترین زمان زندگی خود دانسته . اما در قسمت غیر سیاسی ، به غیر از تعریف و تمجید و تحسین ، کار دیگری نمی توان انجام داد . انبوه ترجمه های تاریخی ، درس نامه ها برای مدارس ، داستان ها ، نوشتن کتاب های متعدد مانند حکمت سقراط و افلاطون ، سیر حکمت در اروپا ، تاسیس فرهنگستان زبان و تلاش برای پیراستن زبان فارسی ، تصحیح متون و دیوان های کهن ادب فارسی مانند کلیات سعدی و دیوان حافظ بخشی از کارنامه ادبی بسیار پر بار فروغی بوده . واردی کوشیده تا از فروغی ، چهره ای سیاه و سفید ترسیم نکند . آنچه او نشان داده ، سیمای پیچیده و چند لایه فردی بوده که می توان او را یک فیلسوف – سیاست مدار و یکی از مهمترین دولتمردان و سیاست مداران ایران قرن بیستم دانست که تلاش می کردند بر پایه عقل ، منطق و دانش تفکر کنند و تصمیم بگیرند ، نه بر پایه احساس .
نفوذ غرب در ایران در نیمه نخست سده 19ام، سرشتی نظامی داشت که به عهدنامه گلستان (1813م/1228ق) و ترکمانچای (1828م/1243ق) با روسیه و معاهده پاریس (1856م/1272ق) با انگلیس انجامید. ایران بر اثر این معاهدهها بخشهای عمدهای از سرزمین خود را از دست داد و شماری از امتیازهای اقتصادی، که به روس و انگلیس واگذار شد، راه را برای نفوذ اقتصادی در ایران در نیمه دوم سده 19ام باز کرد.
د رویتر در ازای پرداخت چهل هزار لیره استرلینگ به ناصرالدینشاه برای تأمین هزینه نخستین سفر او به اروپا، حق انحصاری احداث راه آهن و تراموا، تأسیس بانکی سراسری، عادیات گمرکات، استخراج معادن، احداث شبکههای آبرسانی، جاده، تلگراف، و انواع گستردهای از طرحهای صنعتی و کشاورزی را به دست آورد. با این حال، ناصرالدینشاه ناگزیر شد امتیاز را لغو و صدراعظم خود میرزاحسین خان سپهسالار را برکنار کند. سپهسالار طرفدار اصلاحات و مدافع اعطای امتیاز بود و امتیاز را راه سریع مدرن ساختن کشور میدانست.
یکی از مهمترین نقشها را محمدعلی فروغی با تأسیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در دوره رضاخان ایفا میکند. او مثل همیشه رویکردی میانهروانه دارد. شناختی دقیق و جزئی از مخاطرات پیش روی زبان فارسی دارد و بر اساس همانها راه حل خود را ارائه میدهد. از نظر او، «خطرهای آینده» که متوجه زبان فارسی است سه خطر است: 1) خطر واژه های بیگانه نالازم و نامناسب از زبانهای اروپایی در فارسی 2) خطر ناآشنایی ایرانیان با آثار فصحای خودمان به قدر لزوم و بیگانه شدن با زبان خودمان 3) قاعدههای بیضابطه برای برطرف ساختن «عیب» و «نقص» زبان فارسی. از جمله این عیبها، رواج کلمات ثقیل و نامأنوس عربی بود. در راستای حل همین معضل بود که از همان ابتدا با ترجمههای خویش، با اصلاح واژگان در حکومت پهلوی و بعدها با تأسیس فرهنگستان، گام به گام اصلاحات خویش را پیش برد. او واژه های عربی به کار رفته در زبان فارسی را به سه دسته تقسیم میکند: دسته نخست شامل واژههایی است که یکسره باید کنار نهاد، زیرا برای آنها برابرهای فارسی هست. فروغی واژه عربی «رماد» را مثال میزند که برابر فارسی آن «خاکستر» است. دسته دوم شامل واژههایی است که برای آنها برابرهای فارسی نمیتوان یافت و به ناگزیر باید آنها را به کار برد. دسته سوم واژههایی است که برابرهای فارسی دارد، اما کاربرد آنها را باید به ذوق نویسنده واگذار کرد، مانند «هَبَک» که واژه فارسی متروکی است به معنای «کف دست». سبک ساده نگارش فروغی و موضع معتدل او در کاربرد واژههای عربی، سرمشق نویسندگان دیگر شد و در پیدایش نثری تازه و فارسیتر و به دور از گرایشهای افراطی و تفریطی، که در نوشتههای برخی از همروزگاران او دیده میشد، سهم داشت.
برپایه قرارداد 1919، چانچه عملی میشد، ایران تحتالحمایه انگلیس قرار میگرفت، مشاوران انگلیسی در همه وزارتخانههای ایران حضور مییافتند، افسران انگلیسی ارتش را سازماندهی و بازسازی میکردند، انگلیس ارتباطات و ترابری (از جمله راه آهن) را توسعه میداد، و وام کلانی اعطا میگردید که همه اینها و طرحهای دیگر از محل آن تأمین مالی میشد.
به منظور افزایش نفرات ارتش، در 1305ش قانون خدمت اجباری در ارتش به اجرا در آمد. این قانون، شمار سربازان را از 40000 در 1304ش به 127000 تن در 1320ش افزایش داد. البته این ارتش بزرگ به بودجه عظیم و تشکیلات ستادی کارآمدی نیاز داشت. در این زمینه، خدمات آرتور میلسپو، مشاور مالی آمریکایی، سودمند از کار درآمد. او مالیات غیرمستقیم را بر اقلام پرمصرفی مانند توتون و کبریت بست، و از ارتش برای گردآوری مالیات در ولایات و مناطق ایلات و عشایر استفاده کرد. شمار نفرات در ارتش که افزایش یافت، تشکیلات اداری هم بزرگ شد. کشور به 13 استان تقسیم و اداره هر استان به یک استاندار سپرده شد. استانها به 49 واحد کوچکتر به نام شهرستان تقسیم و اداره هر شهرستان به یک فرماندار سپرده شد. هر شهرستان هم به چند بخش، در رأس هر بخش یک بخشدار، و هر بخش به چند دهستان تقسیم شد.
روشنفکرانی مانند فروغی امیدوار بودند که بتوانند به تصورات رضاشاه، که فیالواقع آدم بیسوادی بود، به سادگی سر و سامانی بدهند و اصلاحات لازم را عملی سازند. اما رضاشاه در عمل نشان داد که باهوشتر از آن است که در آغاز گمان میرفت.
نقشی که فروغی در دوره رضاشاه در دیوانسالاری ایران بازی کرد، از بسیاری جهات به نقش سنتی وزیر در دولت ایرانی – اسلامی در دورههای پیشین شباهت دارد. وظیفه اصلی و همّ او، وفاداری به فرمانروا و اجرای فرمانهای او بود.
فروغی در دوران دوم نخستوزیری خود دست به یک سلسله فعالیتهای فرهنگی زد. تأسیس دانشگاه تهران، تأسیس فرهنگستان ایران، برگزاری جشن هزاره فردوسی با شرکت دهها تن از مستشرقان و ایرانشناسان در مشهد...، تشکیل انجمن آثار ملی برای احیاء فرهنگ ملی ایران به همت او جامه عمل پوشید. تجدید ساختمان آرامگاه حافظ و تعمیر بنای سعدی از دیگر اقدامات فرهنگی او است. هر کدام از این اقدامات، سرمنشأ یک جریان بزرگ و بیهمتای فرهنگی در دهههای آینده شد و مسیر حکومت داری ایران را تعیین کرد. بررسی سابقه او در زمینههای فرهنگی نشان میدهد که ما با مردی مسلط بر علوم جدید و متون کهن مواجهیم که نقشی بینظیر در پیوند تجدد و سنت در ایران داشته است. فروغی نخست در مدرسه سپهسالار، سپس در مدرسه خان مروی و سرانجام در مدرسه صدر، فلسفه خواند. او فلسفههای مشاء و اشراق را آموخت، اما علاقهاش بیشتر به فلسفه مشائی بود. فروغی در همان ایام زبان فرانسوی و انگلیسی خود را پیشرفت داد و آثار فیلسوفان اروپایی را مطالعه کرد. او همچنین مطالعاتش را در زمینه تاریخ جهان و ادب فارسی ادامه داد.
از آنجا که شناخت تئوریک فروغی از نظام پارلمانی اروپا در سامان دادن کار مجلس نوپای مشروطه سخت به کار میآمد، به پیشنهاد مرتضیقلیخان هدایت رئیس مجلس اول، سرپرستی دبیرخانه مجلس شورای ملی به محمدعلی فروغی واگذار شد. فروغی در 1325 ق، کوتاه زمانی پس از توشیح قانون اساسی از سوی مظفرالدینشاه، یکی از مهمترین کارهایش را با عنوان حقوق اساسی؛ یعنی آداب مشروطیت دول انتشار داد. هدف از نگارش این کتاب، آشنا ساختن مردم ایران با نوع جدید حکومت مشروطهشان و وظایف مجلس شورا بود. پس از خلع محمدعلیشاه و در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی فروغی به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد و پس از استعفای مستشارالدوله صادق در ۱۶ خرداد ۱۲۸۹ ش، در ۳۵ سالگی، به ریاست مجلس شورای ملی رسید. پس از مدتی محمدعلی فروغی از ریاست مجلس کنارهگیری کرد و در مقام نایبرئیس مجلس در کنار میرزاحسینخان مؤتمنالملک، به کار خود ادامه داد. حضور او در مجلس بعدها به کمک رضاخان آمد و در مقاطعی مهم، به اصلاحات مد نظر دولت مدرن تشکیل شده کمک کرد. در ۷ آذر ۱۲۹۰ ش وزارت مالیه کابینه دوم صمصامالسلطنه به فروغی واگذار شد. با اجازه مجلس دوم بود که مورگان شوستر و پانزده آمریکایی دیگر برای اصلاح امور مالیه ایران به استخدام دولت درآمدند.
رضاخان که قدرتش رو به افزایش بود، در آبان 1302 رئیسالوزرا شد. فروغی در کابینه او سمت وزارت خارجه را بر عهده گرفت. فروغی در آن زمان پشتیبان نیرومند سردار سپه بود. او یکی از سازماندهندگان اصلی جریانی به شمار میآمد که هدف آن برپا کردن جمهوری در ایران به ریاست رضاخان بود. در تشکیل اولین دولت مدرن ایران، نقش فروغی بیبدیل است. پس از تصویب خلع قاجار (در ۹ آبان ۱۳۰۴) رضاخان (که حکومت موقت به او واگذار شده بود) خود را از کابینه کنار کشید و فروغی کفیل رئیسالوزرا شد. تدارک تشکیل مجلس مؤسسان و اصلاح چن�� اصل متمم قانون اساسی (که سلطنت را به خانواده پهلوی تفویض میکرد) از اقدامات فروغی در این دوره است. از ایفای این نقش در میانه کارزار سیاست تا انتخاب نام «پهلوی» برای سلسله جدید که مهمترین عامل در معنابخشی به دولت ایرانی است، مجموعهای از اقدامات است که ما را در پذیرش نقش یگانه فروغی در دولت جدید متقاعد میکند. رضاشاه هم در ۲۸ آذر ۱۳۰۴، فروغی را به نخستوزیری برگزید تا او اولین کابینه دولت جدید ایرانی را تشکیل دهد. بدون شک وجه تمایز فروغی از دیگر نخست وزیران رضاشاه، تأثیر نسبتا زیاد او بر رضاشاه بود. فروغی از جمله افراد انگشتشماری بود (اگر نگوییم تنها ��ردی بود) که رضاشاه به راستی به آنها اعتماد داشت... فروغی از نخستین پشتیبانان رضاشاه بود و در تأسیس سلسله پهلوی نقش مهمی داشت.
پس از استعفای مستوفیالممالک در ۹ خرداد ۱۳۰۶ فروغی از وزارت جنگ استعفا داد و در ۱۵ تیر ۱۳۰۶ برای برای حل اختلافات مرزی ایران و ترکیه، به سمت سفیر کبیر ایران در آن کشور منصوب شد. تعامل فروغی با ترکیه جدید به نحوی بود که او به یکی از دوستان نزدیک و افراد مورد اعتماد آتاتورک تبدیل گشت. حبیب یغمایی معتقد است که «فروغی از دوستان و محرمان آتاتورک بود.» همین نزدیکی باعث شد تا آتاتورک شاه ایران را به ترکیه را دعوت کند. همان سفر هم بود که بسیار بر رضاشاه اثر گذاشت و زمینهساز برخی از اقدامات بعدی او شد. پیوند فروغی با ترکها موجباتی فراهم ساخت که او رضاشاه را به ایجاد اصلاحات غیرنظامی متمایل کند.
در پی یورش متفقین به خاک ایران در روز ۵ شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه فروغی را احضار مینماید. نخستوزیر وقت علی منصور برکنار میشود و فروغی در جایگاه نخستوزیر مسئولیت خطیر مذاکره با متفقین را بر دوش میگیرد. مذاکره فروغی با اسمیرنوف (سفیرکبیر شوروی) و سر ریدر بولارد (وزیرمختار انگلیس) موفقیتآمیز بود و دولت مدرن ایرانی در همان سلسله پهلوی ادامه یافت. فروغی پیشنهاد آنها را برای تغییر رژیم به جمهوری و رئیس جمهورشدن خودش رد کرد و پیشنهاد استمرار حکومت پهلوی را به بیگانگان داد. روسها امیدوار بودند حکومت جمهوری سر کار بیاورند و برای ریاست جمهوری نامزد خودشان را داشتند. انگلیس سلطنت را برای ایران ترجیح میداد اما حتی برای استقرار جمهوری هم آمادگی داشت. گزینه آنها برای رئیس جمهوری، کسی جز خود فروغی نبود. با این حال، فروغی پیشنهاد آنها را رد کرد. به سرعت دست به کار شد تا استعفای رضاشاهی قطعی شود. دولت انگلیس در اصل قصد نداشت رضاشاه را به خارج از ایران تبعید کند، بلکه میخواست او تهران را ترک و در اصفهان اقامت کند. تبعید رضاشاه از ایران به پافشاری فروغی بود. او سرانجام آنها را متقاعد کرد که وی را به تبعید بفرستند. پافشاری فروغی به این علت بود که او بیم داشت اگر رضاشاه در ایران بماند، نمیتواند از مداخله در امور کشور خودداری کند.
اصلاحات آموزشی رضاشاه بیشتر تقلیدهایی سطحی از غرب بود که به شناخت نظری از علوم غربی، بدون کاربرد عملی انجامید، و در عین حال هویت فرهنگی را تضعیف کرد. برنامه مدرن شدن و غربی شدن او، و سرعتی که این برنامه با آن عملی شد چشمگیر بود، اما مدرن شدن به بهای آن چیزی انجام گرفت که کهن و ایرانی بود. افزون بر این، دستاورد او از راههای خشونتبار حاصل شد، با رژیم دیکتاتوری یکتنه، با ارتشی بزرگ و پرهزینه که شالوده آن رژیم را تشکیل میداد.
قانون اساسی از 1324 ق، برای شاه نقش بسیار محدودی در حکومت مقرر کرده، و بیشترین قدرت را به کابینه و مجلس بخشیده بود. شاهان قاجار به مدت تقریبا 20 سال، به استثنای دوره یک ساله 1327 ق که به استبداد صغیر معروف است، اصول قانون اساسی را مراعات کردند. اما سلطنت رضاشاه بازگشتی به هنجار پیش از مشروطیت بود که شاه مالک مطلقالعنان کشور به شمار میرفت.
فروغی نخست در مدرسه سپهسالار، سپس در مدرسه خان مروی و سرانجام در مدرسه صدر، فلسفه خواند. او فلسفههای مشاء و اشراق را آموخت، اما علاقهاش بیشتر به فلسفه مشائی بود. او بسط فلسفه مشاء را برای ایران آن زمان لازم میدانست. فروغی قصد داشت همه کتاب الشفاء را ترجمه کند، اثری که به نظر او موثقترین متن فلسفه مشائی بود، اما مرگ او در 1321 ش مانع از این کار شد.
کتابی است که جایش در تاریخ معاصر ما بسیار خالی بود، در کنار زندگی نامه هایی که تا کنون از محمدعلی فروغی نوشته شده و همچنین دو کار اخیر شامل یادداشت های روزانه محمدعلی فروغی و سیاست نامه ذکاءالملک که جزو آخرین کارهای مرحوم ایرج افشار و از نوشته های یافت شده فروغی است، نیاز به کاری پژوهشی بر اساس اسناد موجود دیده می شد که آقای احمد واردی در قالب پایانامه دکترای خود در آمریکا این کار را با دقت علمی و بی طرفانه فنی انجام داده است.
مشتاقانه در حال تطبیق آن با آخرین کتاب های مورد اشاره و همچنین خاطرات شفاهی محمود فروغی در مصاحبه با حبیب لاجوردی هستم و امیدوارم آقای واردی هم بر اساس این اسناد(که برخی از آنها در زمان کار ایشان در دسترس نبودند) نسخه جدیدی از این پژوهش ارزشمند را ارایه فرمایند تا مخاطبان فراوانی مثل من چهره ی فروغی را با وضوح بیشتری ببینند ، بشناسند و برای خود چهره ای از او بسازند