Jump to ratings and reviews
Rate this book

طناب‌کشی

Rate this book

127 pages, Paperback

First published January 1, 2011

1 person is currently reading
25 people want to read

About the author

مجید قیصری

19 books27 followers
مجید قیصری نویسنده‌ای که با داستان‌های جنگی‌اش شناخته شده است.
وی در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد اما اصالتاً اصفهانی است و در رشته روانشناسی تحصیل کرده است. قیصری در اوایل دهه ۷۰ به طور جدی به نوشتن داستان کوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگی بود، جنگی نبود»، مجموعه داستان «طعم باروت» و مجموعه داستان «نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاش‌های او در زمینه داستان‌نویسی در دهه گذشته است.
در سال ۱۳۸۰ رمان «ضیافت به صرف گلوله» و در سال ۸۴ مجموعه داستان «سه دختر گل‌فروش» از وی به چاپ رسیده و رمان «باغ تلو» و مجموعه داستان «گوساله سرگردان» نیز از جمله کتاب‌های وی است. داستان‌های کوتاه قیصری در حقیقت کوله‌بار زخم‌ها، یادها و شهود هنرمندی است که سال‌های نوجوانی خود را پشت خاکریزها و زیر آتش‌باران روزهای جنگ گذرانده است. وی سعی کرده است تا از خاطرات جنگ تنها به روایتی ساده بسنده نکند بلکه خواسته است داستان‌های ماندگاری بسازد که به روایت عواطف انسانی و موقعیت‌های مختلف در پس‌زمینه‌‌ای به نام جنگ بپردازد.
همچنین کتاب «سه دختر گل فروش» برنده جایزه قلم زرین سال ۸۵ شد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1 (4%)
4 stars
12 (48%)
3 stars
8 (32%)
2 stars
2 (8%)
1 star
2 (8%)
Displaying 1 - 9 of 9 reviews
Profile Image for Taranom.
73 reviews20 followers
January 23, 2024
ابتدای کار، نویسنده خواسته مرموز بازی داشته باشد. شکست خورد. صرفاً متنی گنگ از کار در آمد.
پایان جالبی بود. خاطرات خوبی بود.

یک شب هم خوابگاهی‌ام آمد، گفت: میدان شهرداری بودم. چشمم خورد به این کتاب‌ها و خریدمشان. بیا یکی را انتخاب کن و بخوان تو که کتاب‌خوانی. من هم بی‌علت و از سر رودربایستی، این یکی را برداشتم.

ولی خودمانیم، یک سفر به نجف را می‌خواهم. هر کسی رفت عراق، زیارت، و پرسیدم کدام شهر را بیشتر دوست داشتی، جواب همه‌شان همان بود:
نجف.
بهمن ۱۴۰۲
Profile Image for Amene.
794 reviews84 followers
November 30, 2015
خوب بود و غافلگیر کننده تا یه جاهایی فکرمی کردم حرامزاده ای از اولاد صدام بوده.حسابی شوکه شدم و البته ماجرای گم شدن و کشته شدن حردان را اصلا این طور نصفه و نیمه دوست نداشتم.در مجمموع متفاوت و دوست داشتنی و روان بود.
Profile Image for Amirhosein Aleavaz.
87 reviews44 followers
August 10, 2018
داستان در مورد دو طفل عراقی است که مادری ایرانی دارند . آنها در خانه مادربزرگ رشد می کنند ، پدرشان که نظامی بوده مفقودالاثر شده و مادرشان معلوم نیست چه کاره است که آن ها را در خانه راه نمی دهد . خیلی ها می گویند معلوم نیست پدر این دو بچه چه کسی است...
Profile Image for زینب هاشم‌زاده.
162 reviews66 followers
June 25, 2019
طناب‌کشی، چهارمین کتابی بود که از مجید قصیری خوندم.
قصه‌ی دو پسر به اسم‌های فارس و فهد که مادری ایرانی و پدری عراقی دارند. پدر، سرگردی مفقوده که داستان بر اساس روی همین مفقود بودن پدر می‌گرده.
جنگ رو اگر یک سکه در نظر بگیریم، می‌تونیم بگیم که مجید قصیری از روی دیگه‌ی این سکه می‌نویسه. هرچند باز مثال سکه حق مطلب رو ادا نخواهد کرد.
مثل این کتاب که قصه‌ی ازدواج یک زن ایرانی با یک سرگرد ارتش رژیم بعث بود و به بُعد دیگه‌ای از جنگ بین ایران و عراق پراخته بود، یعنی اثر جنگ بر زندگی مردم عراق و نگاه‌شون به جنگ با ایران.
یا کتاب اسمت را عوض نکن که مجموعه نامه‌های بین یک سرباز ایرانی و یک درجه‌دار عراقی بود.
یا مجموعه داستان نگهبان تاریکی و گوساله‌ی سرگردان که توی هرکدوم از کتاب‌ها در هر داستان ابعاد مختلفی از جنگ رو به تصویر کشیده بود.
در کتاب نگهبان تاریکی، داستان شماره هفت، از حس و حال سرباز ایرانی که بعد از جنگ به عراق سفر کرده می‌نویسه. از احوالات، دغدغه‌ها و فکرها، از ترس‌ها و دلهره‌ها و .. حسی و حالی که داره.
یا توی کتاب گوساله‌ی سرگردان، داستان شماره شش، از آزاده‌ای می‌نویسه که برای تهیه گزارش - مستند - به اردوگاهی برگشته که دوران اسارت‌ش رو توی اونجا گذرونده.


این یعنی مجید قصیری توی انتخاب سوژه اون هم توی ژانر ادبیات دفاع مقدس خلاقیت داره و فضای تک بُعدی این ادبیات رو از بین برده.
چون اکثر کتاب‌هایی که ما از دفاع مقدس می‌خونیم زندگی‌نامه هستند.

کتاب طناب‌کشی، با توجه گفته‌ی آخر ‌کتاب، ظاهراً روایت واقعی از زندگی یه طلبه‌ی عراقیه که به ایران اومده.
البته پایان خوبی نداشت و گفته‌های آخر کتاب، خیلی دور تند بود.
با توجه به گفته نویسنده و توضیحی که داده بود، یعنی با توجه محدودیت‌ها و دسترسی نداشتن به راوری می‌شود پذیرفت ولی خب نمیشه امتیاز کامل داد نه میشه امتیاز کمی داد به کتاب‌.
ولی جالب بود در کل داستان کتاب و متفاوت.
Profile Image for Mahsa.Hosseini.
61 reviews20 followers
November 26, 2024
مجید قصیری خداوندگار یافتن سوژه‌های متفاوت در موضوع های متفاوت است .

تقریبا هرچیزی که از این نویسنده تا الان خواندم به دلم نشسته..

پایان کتاب و یادداشت نویسنده را که خواندم تمام حسرت ها در مورد اینکه چرا این کتاب بزرگ تر و پر جزئیات تر نوشته نشده تقریبا رفع شد. و حق را به راوی و تصمیمش دادم.
Profile Image for Elahe.
4 reviews5 followers
September 21, 2020
روایت جالب و جدیدی از جنگ بود و البته که جای کار داشت.
اولاشم آدمو گیج می‌کرد. نمی‌دونستی کجای قضیه باید وایسی و به داستان نگاه کنی.
Profile Image for Fateme Moradi fard.
35 reviews7 followers
January 26, 2017
این داستان روایتی است واقعی که با کمی تخیل نویسنده آمیخته شده، داستان دو برادری که مادرشان آنها را بعد از ناپدید شدن پدرشان بدنیا آورده، و همه مخصوصا برادر بزرگتر(فارس) فکر میکنند حرام زاده هستند و مادرشان خطاکار است، برای همین درصدد انتقام بر می آیند. زمان دوران جنگ ایران و عراق است تا حمله امریکا به عراق و سقوط صدام. مکان هم در بغداد است. با خبر شدن از حال و هوای آن دوران برایم جالب بود. تفکرات عراقی ها هم در ارتباط با این دو برادر جالب بود. ولی از همه جالبتر پدربزرگ اینها بود که نگذاشت نوه اش خروس پا شکسته را ذبح کند، چون فکر میکرد حرام زاده است و اگر این کار را بکند خروس حرام می شود. برچسب حرام زادگی روی این دو برادر و زخم های ناشی از آن بر روح و روان آنها و در تک تک شئونات زندگی آنها جاری بود. حتی چون نام پدر در شناسنامه شان نبود در مدرسه ثبت نام نشدند. خلاصه آنکه موقع شلیک گلوله بر مادر بین دو ابروی مادر فهمیدند که مادرشان پدر را بخاطر اینکه سرهنگ ارتش بوده و دلش نمی آمده با شیعیان بجنگد در زیر تخت خوابش پنهان کرده و تمام این مسائل سوء تفاهم بوده. زیر تخت را کنده بودند و جای بزرگی برای سرهنگ گذاشته بودند. همه فکر میکردند در جنگ کشته شده، حتی پولهایی که از طرف دولت برایشان می آمده را جمع کرده بودند که بدهند به نیازمندان واقعی.
داستان خوبی بود، کاش در انتهای داستان نویسنده نمی گفت که این داستان را از مصاحبه های واقعی با شخصیت اول نوشته است.
ارتباط اسم کتاب با طناب کشی هم آنجاست که روزی که مجسمه صدام را با طناب به پائین می کشند فارس به فکر انتقام می افتد.
همه به یک طرف عکس روی جلد یک طرف!
26 reviews
February 2, 2019
شروع کتاب رو دوست داشتم و می تونم بگم خوب شروع شد و تقریبا من رو تا آخر ماجرا پای کتاب نگه داشت ولی پایان کتاب تقریبا افتضاح بود به هیچ وجه باور پذیر نبود و زیادی شخصیت "او" رو تطهیر می کرد ضمن اینکه رفتار پدر و مادر "او" و برخود ساده اشون با ماجرا (حتی پذیرش جفت بچه ها و بزرک کردنشون) برام عجیب بود اون هم توی جامعه اون روز عراق و از جاتب آدمهای مذهبی بی سواد....در کل یک سوم آخر کتاب من رو به هیچ وجه راضی نکرد و اگرچه نویسنده مدعی شده بود این کتاب براساس خاطره گویی یه طلبه نوشته شده ولی به نظرم بعیده واقعیت داشته باشه
Profile Image for Pooya Kiani.
407 reviews119 followers
March 6, 2015
در این سبک، و مرتبط با هرکدوم از المانهای کتاب، کتابهای بسیار بهتری هست. اما این نافی قابل قبول بودن این کتاب نیست. از بدگویی و اعتراف به کم نویسی نویسنده در آخر کتاب، بشدت دلسرد شدم! چه کاریه؟
Displaying 1 - 9 of 9 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.